PEZHVAKEIRAN.COM الا نیلوفرک! نیلوفر جانت سلامت باد !
 

الا نیلوفرک! نیلوفر جانت سلامت باد !
شادی سابجی

الا نیلوفرک ! ترسی است بر آن ساقه ی جانت

به سان یک قبایِ خیسِ شب در باد ؟

الا نیلوفرک ! نوشتی نامه ایی لرزان،

برای آن رئیس راهزنان، باری تجاوزهاست ؟

 

شب است آری، شبی تلخی است، بسا بالاتر از زهر است،

شب دشنه، شبی تیز است بر بالای سر، میهن.

شب است و وحشت و ترسِ تجاوزها است،

و نیمای بزرگِ شعر هم خواب است.

 

الا نیمای شعر نو ! الا نیمای شب افروز !،

وطن بدجور در دامِ شبی هرزه گرفتار است.

شبی هرزه، شبی شرزه، شبِ پر تاول از هجمه،

شبِ جمهورِ اسلامی فتاده بر رخِ پرتاولِ میهن.

 

الا نیلوفرک دانم ! تو بردند استخری لواسانک،

لواسانک که شرمش شد و شاهد بود عریانند از نیکی.

و چندین بازجوی لخت، درون آب افتاده به قهقه

باز هم غلتان، شنا ورزان، بسا بس خنده می کردند.

 

شرارت لخت و عریان است و خود هم خوب می دانند،

طنابِ آلتی خونین به جان خوبِ ایران است،

چه باید کرد اما عصر ما عصر شرارت شد ؟ نهایت نیست؟

که چون زالو به جانِ نیلگونِ خوبِ ایران است.

 

چنان در هرزه بازی، وای در افراط و افراط اند،

چنان خاری به شادی در درونِ باد می رقصند.

و این اقوام ملایان، به پیشِ قومِ سابق ها، ساواکی ها،

جلوی پیشگاه زشتشان از پشت و رو، باری سپیدان است.

 

چنان در هرزه بازی، هرزه کاری های عریانی تبهکاراند،

که قوم نازیان در آلمان هیتلری هم باریا

این هرزه بازی ها روا بر آن زنان خود روا ناکرد.

ولی ای وای! جمعی لخت در استخرکی در پیش چشمان زنی در بند ...

 

الا نیلوفرک ترسیده از صدها تجاوزها !

صدای جیغ و فریادت درون خواب من افتاد.

رئیس رهزنان اما که آسوده به خوابش بر تخت است،

بر تختِ پر خونش لمیده باز هم خوانده سخن ها را.

 

که او خرسند خرسند است، ایمن باش و اطمینان!

کمی خندان و خولی وش به تو هم خنده ایی کرده است.

و خرسند و بسی خندان، شرارتهای مزدوران

دلش را هم خنک کرده و بسا احسنت ها گفته !

 

الا نیلوفرک ! جامانده در چنگال زشتی ها !،

الا نیلوفرک ! زخمی شده در چنگ این مرداب،

الا نیلوفرک ! افتاده در صدها فغان در خاکِ بحران ها،

الا نیلوفرک ! نیلوفر جانت سلامت باد !

 

الا نیلوفرک ! این قوم، ایران را تبه کرده است.

درخت و جنگلش را هیزمِ عیاشی اش کرده است.

الا ای شمس شیدا جان تبریزی ! شما بینی، شما دانی.

شما کز عشق گریان اید، شما امری بفرمایید: آزادی !.

 

الا ای شمسِ محبوبِ کتابت های شعرم ! باریا

آیا کجا هستید؟ شما لطفی بفرمایید، که این نیلوفرک

را هم نجاتش وا دهید آری ! که این مرداب بی حد است،

الا نیلوفرک ! که نجوا می کنم : نیلوفر جانت سلامت باد !

 

 

فرانسه- 24 فوریه 2020 برابر با 5 اسفند ماه 1398

 

پانوشت شعر :

----------------------------------------------------------------------------------

         این شعر در طول یک ساعت از ساعت 3 تا 4 صبح روز 24 فوریه 2020 بر من فرود آمد و مرا از خواب بستر در دور دست خودتبعیدی بیرون کشید. حوالی اواخر شب 23 فوریه 2020 بود که نامه ی نیلوفر بیانی، فعال محیط زیست و دانش آموخته ی دانشگاه های آمریکا را به علی خامنه ایی خواندم و روحم سخت آزرده شد و ابرهای آسمان ذهنم گرفت. او از بیم تجاوز جنسی و بازجویانش در زندان نوشته بود. از این که او را از زندان اوین به استخری در لواسانک برده بودند و او به زور وا داشته بودند که نظاره گر و شاهد بازجوان مردش باشد که تماما لخت و عریان در استخر اند. او در نامه اش به علی خامنه ایی از این موضوع به صورت " صحنه های غیر اخلاقی و غیر اسلامی" یاد می کند. او از فحاشی های جنسی رکیک بازجویانش یاد می کند و اصرار به این که او برای جاسوسی محیط زیست ایران آمده است.

 

         همه ی این ها درد است و درد و درد و درد. همه ی این ها گره روی گره، روی گره روی گره است. همه ی این ها زخم است و زخم و زخم. سه موضوع عمده و سه زخم عمیق متاسفانه در مورد نامه ی نیلوفر بیانی دیده می شود، وضعیت اسفناک استقبال از دانش آموختگان خارج از کشور و اتهام جاسوسی، وضعیت اسفناک بحران محیط زیست ایران و وارانه کردن صورت مسئله، وضعیت اسفناک بدن وتن زنان در زندان های جمهوری اسلامی ایران به عنوان شی برای تجاوز جنسی.

 

         در حالی که پدیده ی فرار مغزها در همه ی جهان وجود دارد اما شدت و حدت آن ها با هم متفاوت است. برای مثال در حالی که جمهوری فرانسه با 2 درصد فرار مغزها روبه رو است جمهوری اسلامی ایران با 23 درصد فرار مغزها روبه رو است. دانشگاهیانی که می روند و دیگر هرگز باز نمی گردند. ساختار و زیر ساختارهای ضعیف آموزشی و پژوهشی و طوفان شدید دروغ نویسی در مقالات دانشگاهیان ایران تا انواع تقلب های علمی اساتید و عدم استخدام و قراردادی نگه داشتن اساتید و حقوق بسیار ناچیز حق التدریس و ...دلایل ترک است. اما دلایل عدم بازگشت هم یکی همین استقبال چشمگیر جمهوری اسلامی! است. دانشگاهیان ایرانی تبار برون مرز وقتی در اخبار روزانه ی ایران با نمونه های چون نیلوفر بیانی مواجه می شوند، دیگر حتی جرات بازگشت به کشور برای سر زدن به اقوام و خانواده و فامیل را هم ندارد و خیال یک سفر تفریحی به ایران را هم مدت هاست از سر بیرون کرده اند. چنین استقبال های شکوهمندی از دانشگاهیان و دانش آموختگان برون مرز در درون مرزهای یک کشور، توسط مجموعه ی نظام مقدس جمهوری اسلامی تقریبا در سراسر دنیا بی نظیر است !

 

         جمهوری اسلامی و ایادی تبهکارش در حوزه ی محیط زیست ایران نعل را دارد کاملا وارونه می کوبد و نه تنها به حل مسئله نمی پردازد بلکه با وارونه سازی مسئله، مسئله ی دیگری خلق می کند و به حل مسئله ی ابداعی خود می پردازد. وضعیت آب و محیط زیست در خاورمیانه و در ایران در سال 2050 چنان بحرانی است که نابودی کامل و تمام قد بخش هایی از تمدن ایران کاملا عیان است. از همین الان باید به فکر سی سال آینده بود و برنامه ریزی کرد. اما سیاست های محیط زیستی در ایران تنها چیزی که در چشم انداز خود ندارد بحران سی سال آینده است ! و به جای استفاده از دانش، دانش آموختگان برون مرزی در کنار دانش آموختگان و متخصصان درون مرزی برای چاره اندیشی بحران کنونی محیط زیست ایران (اعم از انقراض گون های حیوانی تا موضوع آلاینده ها و بحران کمبود آب و ...) و بحران های فوق العاده حادتر در آینده، با پرونده سازی جعلی پژوهشگران این حوزه را به سیخ داغ کشیده است.  

 

         این پژوهشگر محیط زیست در نامه اش به رئیس حکومت اسلامی ایران از "1200 ساعت اعتراف گیری سپاه پاسداران همراه با خشونت های کلامی و رکیک جنسی" یاد می کند. همچنین می نویسد که ماموران در جریان بازجویی، وی را تحت فشار به "تقلید صدای حیوانات وحشی" وادار ساخته و به "تزریق آمپول فلج کننده و آمپول هوا" تهدید کرده اند. او تاکید کرده که بازجویان، با نشان دادن عکس جسد کاووس سید امامی هشدار داده اند: "عاقبت خودت و تمام همکاران و اعضای خانواده ات نیز همین است مگر آنکه هر آنچه ما می‌خواهیم بنویسی." نیلوفر بیانی به عنوان متهم ردیف دوم پرونده ی فعالان محیط زیست در ایران از بازجوی اصلی خود با اسم مستعار حمید رضایی، که هنوز نامش رعشه بر تن او می‌آورد، و این طور می نویسد : " به دلیل رفتارهای بی شرمانه اش هربار که بازجویی‌ها به درازا می‌کشید و تا بعد از تاریکی ادامه داشت وحشت از تعرض جدی وجودم را می‌لرزاند ".

 

         همین گفته ها نیلوفر بیانی در نامه اش همچون آیینه ایی برای ماست که می تواند تصویری از وضعیت اسفناک بدن وتن زنان در زندان های جمهوری اسلامی ایران را نشانمان دهد. نامه ی آیینه گونه ی این پژوهشگر محیط زیست به ما نشان می دهد که چگونه بازوجویان در "سلطنت فاشسیتی ملایان" از بدن زن به عنوان یک شی برای تجاوز جنسی و برای تهدید علیه خود فرد و برای تحقیر پیوسته ی روان و روح فرد و تسلیم کردن و شکاندن او در برابر خدایگان شکنجه گرش استفاده می کنند. تن زنان زندانی در جمهوری اسلامی نه تنها به عنوان شی برای تخریب و تجاوز، بلکه به عنوان شی تهدید آمیز، یک شی در راستای میل به اهدافی چون زورچپان کردن جرم و خود اعترافی دروغین علیه خود، خود اعترافی با اتهامات مورد نظری که بازجویان مد نظرشان است استفاده می شود. و این است که متاسفانه شاهدیم که چگونه "تن یک زن پژوهشگر علیه خود زن پژوهشگر برای کوبیدن شخصیت خود زن پژوهشگر" در زندان امل القرای اسلامی استفاده می شود.

 

         در پایان این که واقعا شایسته است که این پیشرفت های چشمگیر و ژرف در حوزه ی " فلسفه ی تحلیلی شکنجه و اعتراف گیری در اطلاعات سپاه تروریستی جمهوری اسلامی" نسبت به شکنجه در ساواک در رژیم پهلوی را ستود. چون در رژیم سابق کمتر و یا هرگز چنین موضوعاتی درباره ی زنان پژوهشگر بازگشته به وطن برای خدمت ثبت نشده است. و همچنین به خلاقیت های فکری-فلسفی جدید برادران معزز بازجوی سپاه پاسداران که ارادت شدیدی هم به اسلام و هم به رهبر معظم مسلمانان جهان ! دارند تبریک گفت. چون به برتری چشمگیری در خشونت در شکنجه و فلسفه ی تحلیلی آن نسبت به ایادی ساواک اعلیحضرت سابق دست یافته اند و این دستاوردهای جدید را در کتاب های رکورد های جهانی ثبت کرد. باشد که فلسفه ی تحلیلی شکنجه ی تن زنان پژوهشگر در زندان های جمهوری اسلامی الهام بخش سایر ملل جهان شود !

 

----------------------------------------------------------------------------------

**      کلیه حقوق این شعر و متن محفوظ است و هر گونه کپی برداری و سرقت از آن اکیدا ممنوع است. این شعر متعلق به مجموعه ی شعر، " میان موی من تا موی شمس زیرک تبریز (گفت و گوهایی با شمس تبریز پیرامون اوضاع زمانه در جمهوری اسلامی ایران) نوشته شادی سابجی می باشد.

منبع:پژواک ایران


شادی سابجی

فهرست مطالب شادی سابجی در سایت پژواک ایران 

*دایه شریفه  [2024 Mar] 
*ای در پیشانی ات سربی نشسته !   [2024 Jan] 
*بساط ِ چای دبش ِ آیت الأشرار  [2023 Dec] 
*ظریف الدوله ی زیرک !   [2023 Nov] 
*شهید ِ مُو و گیسوان  [2023 Nov] 
*به یاد نیمی از آن جمجمه بودم   [2023 Oct] 
*الا ای همسر ِسابق !   [2023 Aug] 
*و زائر شو به قبرِ آن شجاع ِ سربداری که . . .  [2023 Aug] 
*الا یا ایّها الخندان !   [2022 Jun] 
*اردی جان، موفقِ پولبر ! کولبری بلدی عزیز؟  [2022 May] 
*تو اسماعیل نوزایی ایرانی  [2022 May] 
*زورق بان ادبی و دلشوره ایی تاریخی برای تکرار تراژدی  [2022 Apr] 
*گُلا! مویت مجعد بود  [2021 Dec] 
*گفتا شراب خواری؟   [2021 Dec] 
*به دو پستان بریده ی پروانه سوگند  [2021 Nov] 
*تفنگچی ! پیر پر امیدمان که درگذشت  [2021 Oct] 
*خون شویِ خندان رو   [2021 Mar] 
*سهیلا ای انارت مست  [2020 Dec] 
*کایلی بخند ای زنِ زیبا   [2020 Nov] 
*میمونِ مُطرّب باز در مِلکی دو هکتاری  [2020 Aug] 
*الا ربّنا آتنا دائمی !   [2020 Jun] 
*الا تهرانِ لرزش ها   [2020 May] 
*الا نیلوفرک! نیلوفر جانت سلامت باد !  [2020 Mar] 
*گورکنِ گورِ خویش است  [2019 Nov] 
*الا ای شمس آگاهی ؟ از این زن های ‏زندانی ؟  [2019 Oct] 
*الا بوکوحلال مهربان، آیا کجا ‏هستید ؟  [2019 Apr] 
*الا ای شمسِ تبریزی که اسماعیل ‏ها، بخشی است   [2019 Feb] 
*سردارِ لَشَن ! خیبرِ قاسم   [2019 Jan] 
*نامش جمال بود همه ایران و عشق بود  [2018 Oct] 
*سَربکش به سرکشی ! که رقصِ شهره ها...  [2018 Jul] 
*باران می بارد بر هر سه ثلثِ ثلاثه‌ی وطن  [2018 Jun] 
*در خیکمان چپاندند  [2018 May] 
*گلرخ بگو اغما   [2018 Apr] 
*خون را به چشم، سرمه ی بیداد کرده ام  [2018 Feb] 
*کرکس براندازم ‏   [2018 Jan] 
* هفتاد تار و پودِ وطن دریغ شد !‏  [2017 Oct] 
*خنیای سُرخینِ تخلیه  [2017 Sep] 
*شیر بر زمین افتاد   [2017 Jul] 
*صدای گریه اش از زیرِ خاکِ احمد آباد است  [2017 Jul] 
*نگران گسل های تهران ام   [2017 May] 
*وقتي رديف و قافيه ام شعري  [2016 Aug] 
*عمو که مرد   [2016 May] 
*اين روزها بي چتر مانده ام   [2016 May] 
*به هیچ کس مگو ولی نظاره کن  [2016 Mar] 
*سقوط در ابتذال زنان ایرانی کاندیدای مجلس شورا  [2016 Feb] 
*چمدانی گریخته از وطنی گَس، مملوِ حسرتِ عشق  [2016 Feb] 
*شمعی برافروزانده آنک آن پرستو  [2015 Nov] 
*سایه ها افتاده بر سرهای گل ها  [2015 Nov] 
*جمهوری جهل و جنون   [2015 Oct] 
*ماندگار بی "بی نیاز"- یادداشتی در وداع فتح الله بی نیاز  [2015 Oct] 
*تفنگچی و پیرِ پرامید  [2015 Sep] 
* «خوابمان نبرد!» يادداشتي بر فيلم «خوابم مي آيد»  [2015 Sep] 
*طرح فراخوان ادبی جهت شرکت در برنامه ی *زورقِ ادبیاتِ ایران در آب های دور*  [2015 Sep] 
*و ساحل بي قرارش بود   [2015 Sep] 
*پناهجو   [2015 Sep] 
*تولد است   [2015 Aug] 
*آن سوی پرچین  [2015 Aug] 
*حسب حالي بنوشتي و شد ايامي چند ! يادداشتي بر کتاب سرگذشت يک سفر نوشته ي محمد جعفري   [2015 Aug] 
*چيزي بگو چيزي نگو لاله ي مرداد سرب نوش  [2015 Aug] 
*از دارِ انسان شد این زنگ قنادی  [2015 Jul] 
*چه باید کرد اما آن دو صد اسبان ایلامی گرفتارند؟  [2015 Jun] 
*و تبردارِ شهرِ زور به بدرقه آمد!  [2015 May] 
*نگرانم گلِ نرگس  [2015 May] 
*باستیل و اوین   [2015 Apr] 
*او، او،ما   [2015 Mar] 
*داس  [2015 Mar] 
*سيبي دونيم   [2015 Mar] 
*بهمن ديگري در راه است!  [2015 Mar] 
*تشنه، تشنه   [2015 Mar] 
*سرو قاهره  [2015 Feb] 
*اين روزها زنده ها   [2015 Feb] 
*سبد سبد  [2015 Feb] 
*سنجابِ بي کاج  [2015 Feb] 
*جنونِ انار، آنِ انار، بسم رب ال انار  [2015 Feb] 
*گلِ نسرین، رسالتِ خیزش  [2015 Feb] 
*بابک و بُهت دریا   [2015 Feb] 
*مرگِ مترسک   [2014 Dec] 
*کربلا همين اوين است و تپه هاش  [2014 Dec] 
*نرگس اي گل فرياد   [2014 Dec] 
*گيسوکمندِ کوباني  [2014 Dec] 
*جوي خون مي رود پاي درختِ کهنسالِ پير  [2014 Dec] 
*سگِ هار  [2014 Dec] 
*کبوتر بچه گانِ قفس   [2014 Dec] 
*عزت ما را به خاطر نياور  [2014 Dec] 
*بس است اين ميمون هوا کردن ها   [2014 Nov] 
*آخرين درخواست  [2014 Nov] 
*زندانشهر   [2014 Nov] 
*ديوارِ بلندِ آجرسياه   [2014 Nov] 
*تاکسي خبر کن تا کسي نيامده   [2014 Nov] 
*به کجا مي تُرانيد  [2014 Oct] 
*آه پرستو!  [2014 Oct] 
*آه ای زباله ی تزویر  [2014 Oct]