پلنگ جریان روشنفکران معاصر و ماه!..... و دیوار کوتاه شاه !
ناصر آقاجانی

حاشیه ای بر سخنان آقای مهندس بهرام مشیری، 2020/18/3
 
متاسفانه فرهیختگان معاصر جامعه ما در روایت های تاریخی، اغلب عمدا از پرداختن به مطالب مهمی غفلت می ورزند،زیرا اگر گفته شود این موارد سهوا مورد غفلت قرار می گیرند، شاید فقط اشاره اي  به عدم دقت آنها باشد، اما وقتی بارها و بارهاحتی طبق منطق و دانش خودشان نیز مغفول واقع می شود دیگر سهو نیست بلکه یک پیش داوری و قالب ذهني است که منطق و نگاه آنها را از پیش جهت داده است و تبدیل به تعصبی ناپسند شده است و دائم تکرار می شود!؟
 
آقای بهرام مشیری طبق اعتراف خودشان در این سخنان اشاره به دوازده سال طلایی آزادی و حضور روزنامه هاو رسانه ها، مجلس با خاصیت و نخست وزیران لایق و ملی می کنند، اما همانجا فراموش می کنند که بفرملیند این دوازده سال طلایی در دوران کدام پادشاه است......!؟
 
هرگز هیچیک از فرهیختگان معاصر و طرفداران دکتر مصدق و مخالفان محمدرضا شاه پاسخی به این پرسش ساده نمی دهند، و اینکه چگونه شاه جوان را با ترور ها و تنها گذاشتن ها به دامن مذهب و ملایان سوق دادند !؟
کدامیک از جناح های سیاسی فرهیخته، ترور شاه جوان در سال بیست هفت را تقبیح کردند و در کنار او ایستادند؟
 
آيا كسي فرآيند تبديل شاه جوانيكه به گواهي تاريخ و بيانات آقاي مشيري دوازده سال دموكراسي را در کارنامه اش داشته است را مورد مطالعه قرار داده است تا معلوم شود شاه به چه انگيزه اي مي بايست تصميم به ديكتاتور شدن گرفته باشد؟
كجاي كار دكتر مصدق مي لنگيد كه خليل ملكي صميمانه به او هشدار مي دهد که راه او به جهنم است؟
آيا هيچ يك از سياستمداران و روشنفكران آن دوره مسؤليت های شاه تنهای مسئول در برابر جهتگیری های سیاسی ایران در برابر موضعگیری های جنگ سرد را درک می کرد؟ چه بسا اگر شاه آمادگی ایفای این نقش را نمی داشت، کودتا را با فرد دیگری به انجام می رساندند،
آيا اين اشتهاي قهرمان ملي شدن مصدق نبود كه باسرسختي و عدم درك معادلات بين المللي و اقتصادي، هم زمينه هاي كودتا بَر عليه خويش را بوجود آورد و هم زمينه هاي رانده شدن شاه به سمت خودِ رايي هاي بيش از پيش را فراهم آورد و در نتیجه شكاف سياسي اجتماعي بعد از آن نهایتا به کودتای به ظاهر مردمی 57 منجر شد که حتی نام انقلاب نیز به آن دادند !؟
 
از خانواده چپ یک انسان میهن پرست آزاده بیش نبود که مواضع درستی داشت و او کسی جز خلیل ملکی نبودکه به دکتر مصدق گفت: راهی که شما می روید به جهنم است، اما ما تا جهنم هم پای آن می ایستیم...؟و بعد ها نیز با شاه ملاقات کرد و نظرات سازنده خود را با او در میان گذاشت،و همین خلیل ملکی بود که از طوفان اتهامات حزب توده جان سالم به در نبرد و در انزوای شدید فراموش شد، ولی منزلت رفیع او همیشه در نزد ایران دوستان واقعی ماندگار است.

البته جای شکرش باقیست که آقای مشیری گرامی به نقش حزب توده واثر به غایت تعیین کننده آن بر کودتا اشاره می کنند،
حداقل این شجاعت ایشان را باید ستود، گرچه قالب ذهنی آقای مشیری مبنی بر "کربلای سی و دو" و "حسین مظلوم" سازی دکتر
مصدق توسط "شاه یزید" را نیز باید صمیمانه تقبیح کرد و به کناری گذاشت کما اینکه تاریخ به بازیگران آن دوره نقطه پایان گذاشته است و اینک چهل سال از آن می گذرد..؟؟
 
چگونه آقای مشیری به این وضوح به رفتار حزب توده وگزارش ژنرال آمریکایی از تظاهرات صدهزار نفری حزب توده یاد می کند و به ترس آمریکائي ها از نفوذ استالین اشاره می کند و اراده آمریکا را برای کودتا می بیند اما باز نهایتا شاه جوان یزید ماجرا می شود؟ با اینکه همه مخالفان کودتا سخن از کودتای آمریکایی می کنند ولی همیشه شاه جوان دیوار کوتاه ماجراست ؟ زیرا اغلب روشنفکرنمایان شجاعت تحلیل سیاست جاری و واقعی  موجود و موضعگیری قدرت ها را ندارند، بگونه ایکه اگر کودتایی روسوفیلی رخ می داد عین انقلاب و پیروزی نیروهای پیشرفته قلمداد می شد ولی حالا که به طریقی دست حزب توده از ساخت میهن کوتاه می شد، می بایست دیوار کوتاهی یافت و به حساب او رسید و شکاف اجتماعی سیاسی را دامن زد...!؟
 
جناب مشیری حق دارند که به شکاف اجتماعی سیاسی بعد از کودتا اشاره کنند، اما این شکاف سیاسی ناشی از عدم قدرت تحلیل جریان روشنفکران ذهنی گرای جامعه آن روز از واقعیتهای سیاسی اقتصادی آن دوره است، آنها بیشتر دوست داشتند با فرهنگ "واحسینا" به تحلیل کودتا بپردازند و نه با فرهنگ واقعیت های موجود ولی نامطلوب، واقعیتهایی که بخش مهمی از آن از عدم ایجاد روابط برد برد در سیاست های اقتصادی دکتر مصدق ناشی می شد ولی سمپاشی های حزب توده و منحرف شدن جریان روشنفکری بقدری یکسویه و قوی بود که کسی را یارای نقد جریان های فکری آن دوره نبود، کما اینکه به لحاظ فکری کسی را
 یارای حمله به شوروی و حزب توده نبود ولی مخالفت با مواضع ضد آمریکای امپریالیستی آسان بود و ساختن  یک یزید از شاه نه تنها سریعتر توده مردم را ضد شاه می کرد بلکه وجهه روشنفکر نمایی هم داشت....؟
 
طبق بیانات آقای مشیری کاملا پیداست که هری ترومن تا چه اندازه به دکتر مصدق احترام قایل بود و طبق شواهد تاریخی و بنا به نوشته های الهیار صالح از دکتر مصدق درخواست همکاری می کنند تا نیازی به توسل به کودتا نباشد اما دکتر مصدق غافل از زهری است که در دادگاه لاهه به خورد رهبران انگلیس داده است و پیداست که آنها بیکار نمی نشینند و دکتر مصدق سرمست از پیروزی در دادگاه لاهه غافل است که بازی های بزرگتر اقتصادی و سیاسی در کمین است، در واقع تنها دغدغه آمریکا عدم نفوذ شوروی بوده است و شاه کلید کودتا خطر نفوذ شورویست که روشنفکر نمایاندوره معاصر ما شهامت تاریخی و سیاسی و آزادگی آنرا ندارند که از حزب توده و چپ سیاسی گله مند باشند، و علت العلل کودتارا در رفتار حزب توده جستجو کنند،
 
گله کلی از دانشمندان فرهیخته ای چون آقای مشیری و هم فکران محترمشان این است که این همه مسایل بدیهی تاریخی را در
فرمت دوگانه و قداست ديني "حسین و یزید" و "خیر مطلق و و شر مطلق" جلو نبرند زيرا نه مفيد است نه مقدس است  و نه كار ميکند!؟،
تا زمانیکه سیاست و منافع کشور های ذینفع ایجاب می کند اگر بتوانند کودتا هم می کنند، همانگونه که کرده اند و باز همخواهند کرد، فاجعه پنجاه و هفت هم مخرب ترین کودتای تاریخی و سیاسی دیگری بود که بر علیه محمد رضا شاه فقيد بوقو پیوست! منتها این بار مار را نه بدست خود "سید احمد" بلکه بدست "پدر سید احمد" گرفتند ( ضرب المثل معروف)
همانگونه که در جبهه ملت ها احتمال انقلاب نهفته است، در جبهه کشور های قدرتمند و ذینفع هم امکان کودتا نهفته هست، حتی اگر فردا رهبری و مدیریت کشور به دست آقای مشیری ها هم باشد!؟
 
فکر نمی کنید زمان مساعد تاریخی برای هموار کردن آن شکاف تاریخی فرا رسیده باشد و آیا شایسته نیست این آشتی ملی سمبولیک، فراهم شده و بتواند در یکپارچه کردن ملت و برون رفت از این معضل تاریخی نقشی تاریخی ایفا کند ؟ 
آ یا وقت آن نرسیده است از فرهنگ "کربلا زدگی" رها شده و پذیرفت که دوره تاریخی رژیم سابق سپری شده و خاندان پهلوی و روشنفکران مخالف آن خاندان در ساحت وجدان ملت ایران داوری شده اند و اینک شمائید و تاریخ و معضل پیش رو؟!
 
جریان روشنفکری معاصر بدهی گزافی به ملت ایران دارد، جریان روشنفکری شایسته است به جای آنکه به محاکمه افواهی شاه شادروان بپردازد، به محاکمه خود بپردازد که مانند پلنگی که تصور کرده بود پریده تا "ماه انقلاب" را بگیرد،
اما مدت چهل سال است نه تنها نتوانسته است حتی "عبای ملا" را بگیرد بلکه آنچنان زمین خورده و متلاشی شده است که یارای جمع و جور کردن خود را نیز نداشته است، و گمراهی اش تا آنجا پیش رفته است که هر از گاهی نیز نقش اپوزوسیون شاهزاده را بازی می کند، گناه این قبیل از شبه روشنفکران اپوزوسیون ایران حتی با گناه گمراهی های رهبران رزیم هم قابل قیاس نیست ؟!
 
بدیهی است که با فرو پاشی این رژیم، تمام روشنفکر نمایان معاصر رژیم و بیعت کننده و هم مسلک با خمینی اعم از مذهبی ها و چپ هایی که همیشه در جیب رژیم بوده اند از صحنه سیاست ایران کنار خواهند رفت و گفتمان انقلابی گری کورشان که ملهم از افکار بیمایه وغرب ستیزانه کور جلال آل احمدها و شیعه یک حزب تمام شریعتی ها و گروه های ملهم از آنها که می خواستند با کنده چوب پوسیده اسلام، موتور جت و مدینه فاضله بسازند، به گور سپرده خواهد شد،
مگر آنهایی که امروزه تصمیم بگیرند در سمت مردم و جهت درست تاریخ میهن شان قرار گیرند، و جزئی از "حل مسئله" میهن شان باشند، آنها ثابت کرده اند که در چهل سال گذشته جزئی از "مسئله" میهن شان بوده اند و عدم تشکل شان از ذهنی بودن اندیشه و اقداماتشان حکایت می کند، در واقع این زمان به مثابه واگن آخر نجات آنها و نجات میهن ایران عزیز است که از مقابل همه عبور می کند و دریغا اگر نقش آفرینان ملت بزرگ نقش خود را درک نکنند و از همه شکاف های سیاسی و اجتماعی عبور نکنند و اپوزوسیون همگرای ملی آلترناتیو خارج از رژیم را بطور واقعی تشکیل ندهند!؟
 
تا کنون جنبش های واقعی و حرکت های ملی مردم نقش مشخص شاهزاده گرانقدر مبنی بر رهبری دوران برون رفت از این رژیم را تعیین کرده اند، و شاهزاده به شایستگی نشان داده اند که بحق واجد شرایط رهبری این دوران بوده و با اتکا به پیشینه خاندان پهلوی و دانش و توانائی های شخصی خودشان، هم از اعتبار جهانی و هم از اعتبار ملی برای عبور از این رژیم برخوردار هستند، آنچه می تواند این فرایند را ممکن و سهل تر کند، اتفاق و اتحاد همه نیرو های محصول شکاف دوران پیش از فاجعه 57 است که می تواند مرهمی بر زخم ها شده و جبران مافات تاریخی باشد و ملت شریف ایران یکبار دیگر طعم شیرین یکپارچگی ملی را تجربه کند و اعتماد به نفس ملی و فرهنگی گم شده خویش را باز یابد، این اتحاد و اتفاق ملی و سیاسی همان حلقه گم شده همگرایی ملی ما بوده و به مثابه پالایش نیرو های واقعی مسول و میهن پرست از نیروهای بهانه جو وغیر مسئول در لباس نیمه روشنفکران بیمایه و بی پایگاه خواهد بود و گر چه در این مرحله از ضروریات و از مهمترین وسایل این گذار محسوب می شود ولی نهایتا حتی هدف نهائی هر ملت و فرهنگی نیز هست که در عین حفظ سلیقه و گرایش های حزبی، اتحاد و اتفاق ملی و سیاست ملی شان را حفظ کرده و رشد کنند.
 
اکنون شاید وقت آن باشد که برای ایستادن در سمت درست واقعیتهای موجود سیاسی کشورمان، لازم باشد شهامت خلیل ملکی ها را بکار بست و با شجاعت به آنچه که یا غلط بوده اند و یا حداقل اگر درست هم بوده اند، ولی کار نکرده اند و کار نمی کنند و مفید هم نیستند، پشت کرد، امروز لازم است از مواضع به حق موجود ملت دفاع کرد و کاری برای میهن کرد!  شما که میفرمایید نصف عمرتان در آن استبداد سپری شد و نصف دیگرش در این استبداد؟
آ یا وقت آن نیست حالا که ملت بزرگ میهنمان به شاهزاده روی آورده و از ایشان برای رهایی میهن استمداد می کنند شما هم آستین بالا بزنید و جبهه ای با باور های خودتان ولی در کنار شاهزاده تشکیل دهید و او را دلگرم به پشتیبانی خود کنید و باقیمانده عمر را در استبداد نگذرانید؟ شما می دانید که شاهزاده با چه صمیمیتی از تشکل گذار استقبال و حمایت کردند، قطعا حساسیت این زمان و ضعف رژیم که در آستانه تحولات بزرگ و احتمالا فرو پاشی است ممکن است به همین منوال باقی نماند  و بدون تشکل یک اپوزوسیون قدرتمند و تغییر معادلات به سود روند رشد جنبش ملی درجهت تغییر رژیم، احتمال کمر راست کردن رژیم می رود، بدیهی است این رژیم رو به سقوط حتی به دلیل عدم وجود یک اپوزوسیون آلترناتیو ممکن است حتی با قدرت های خارجی کنار آمده و بر سر کار نیز همچنان بماند..!
 
آنچه امروز تاریخ میهن به شدت به آن نیازمند است تشکیل جبهه متحد جمهوری خواهان میهن پرست و سلطنت طلبان میهن پرست و خانواده واقعی آرمان چپ میهن پرست است که در کنار شاهزاده برای نجات میهن مان ایران کمر همت ببندند و پرچم آزادی برافرازند.
 
با مهر و سپاس
ناصر آقاجانی
2020/22/3    
 
 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب ناصر آقاجانی در سایت پژواک ایران