ایرج مصداقی بهانه است ، حمید نوری نشانه است
حمید اشتری

دانه های انسانی مرداد

درخاک خفته اند

 آنانکه عشق را تقسیم کردند

وجویبار را تفسیر کردند

 هر سال با فرارسیدن مرداد و شهریور ماه ناخوداگاه به تابستان ۶۷ و زندان گوهردشت پرت میشوم. ممد گیر  را می بینم که عرقگیر سفید بر تن در حال بردن فرغونی پر از طناب است. به کجا ؟ نمی‌دانم. 

تک تک عزیزانم را رقص کنان بر بالای دار می‌بینم و یاد خاطراتی که  سالیان گذشته با هم داشتیم می‌افتم. آن سیه چهره آرام حسام الدین ثوابی با آن لبخند نمکین و انفرادی‌های گوهردشت در آذرماه ۶۱. زیر بازجویی بودیم و همدیگر را نمی شناختیم. بعداز ظهر ها از طریق هواکش دو سلول با همدیگر صحبت می‌کردیم. «بیشرفا امروز آنقدر به باسنم کابل زدند که نمی تونم بشینم»

علی تایکندی، رضا عصمتی،  حسین رزاقی، سیف اله غیاثوند....

اما مرداد امسال حال و هوای دیگری دارم. پس از ۳۲ سال حمید عباسی یکی ار عوامل اصلی کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت، بدست عدالت افتاده است. چهره رنگ پریده و دستان لرزان او در اولین جلسه دادگاه(13 نوامبر 2019) را با چهره او که بعد از قتل عام سال۱۳۶۷ هم چون فاتحان میدان جنگ مغرورانه به بند می‌آمد و به زندانیان نگاه میکرد مقایسه می‌کنم. آن روز به گونه‌‌ای وانمود می‌کرد که منم خدای این زندان. حالا با خشم و ترس زایدالوصفی به ما چند نفر که در جلسه حضور داشتیم زل‌زده بود. استیصال و درماندگی در نگاهش موج می‌زد. حواس‌اش به دادگاه و مترجم نبود، مأیوسانه ما را ورانداز می‌کرد.

میدانم همه خانوادهای قتل عام شدگان و دادخواهان نیز حال و هوای دیگری دارند. همه از دستگیری یکی از جنایتکاران خوشحالند و امید به دستگیری دیگر عوامل کشتار و بر ملا شدن اسرار پنهان این قتل عام دارند.

متأسفانه از همان روزی که خبر دستگیری حمید عباسی علنی شد، مدعیان دروغین پس از تلاش برای تشکیک در موضوع، یکی یکی وارد میدان شدند. همان‌ها که سال‌هاست از  قِیَل این کشتار و قتل عام، مغازه ای بار کرده و مشغول کاسبی هستند به نوعی تلاش کردند این غنیمت جنگی را تصاحب کند و مهر خود را بر آن بزنند.

از دادن اطلاعیه های پی‌درپی و تشکیل جلسه و خبر رسانی و امضا جمع‌کنی شروع کردند و عاقبت در هببت وکیل و دادستان و مدعی العموم و ...... حاضر شدند. یکی می‌گفت همکاری ما با دادستانی سوئد باعث بازداشتش شده؛ آن یکی ادعا می‌کرد تلاش‌های ما و مدارک ما دلیل دستگیری نوری بوده است. در این میان از هیچ کوششی برای تخریب و ضربه زدن به عاملین اصلی دستگیری نوری نیز فروگزار نکردند.   

از همه مضحک‌تر فرقه کثیف رجوی بود که با هماهنگی و همدستی وزارت اطلاعات رزیم با پخش نواری مدعی شد که خود باندهای رژیم باعث دستگیری حمید عباسی شده‌اند تا به این فرقه ضربه بزنند و ایرج مصداقی را سفید کنند.

این فرقه از همان روز اول برای ضربه زدن به ایرج مصداقی، هدفش آزادی حمید نوری و بازداشتن دادخواهان از پیگیری این پرونده بوده است.

از ابتدای دستگیری حمید عباسی، رهبر این فرقه دجار چنان شوک و ضربه گیج کنده ای شد که وصف آن سخت است. در پی این شوک خرد کننده او مجبور شد پس از ۱۷ سال از سوراخی که در آن خزیده بود «صدا» بیرون دهد. کسی که حاضر نشده بود پس از اعلام مرگش توسط ترکی‌الفصیل علائم حیات از خود بروز دهد این بار تکانی خورد و مریدانش فریاد خوشحالی برآوردند چه نشسته‌اید که «مرده گوزید».  

گیجی و منگی رهبری که خود را «شیر»، آن‌هم از نوع «همیشه بیدارش» می‌خواند و در عالم واقع بیشتر به «زاغک» شعر «عقاب» دکتر پرویز ناتل خانلری شبیه است از همان ابتدای دستگیری حمید عباسی (نوری) مشخص بود.  

ابتدا با پخش نوار اهدایی وزرات اطلاعات مدعی شد که علت دستگیری حمید عباسی ضربه زدن به فرقه او و به هلاکت رساندن این زاغ حقیر بوده است.

پس از مدتی که موضعگیرها و خوشحالی خانواده ها و دادخواهان را دید در اقدامی ابلهانه از «سازمان‌های بین‌المللی»  خواهان خلع ید از دستگیر کنندگان حمید عباسی شد تا وی و فرقه اش وارد کارزار دادخواهی شوند.

کسی از این «زاغک»‌ حقیر نمی‌پرسید سازمان‌های بین‌المللی چه ربطی به دستگاه قضایی سوئد که پرونده را پیگیری می‌کنند دارد. لابد انتظار داشت دستگاه قضایی سوئد هم بگوید چشم و حق شاکیان خصوصی را زیرپا بگذارد. این ابله فکر می‌کرد در قلعه اشرف است و برای مشتی «زامبی» و موجوادت مسخ شده سخنرانی می‌کند.

پس از مدتی رذیلانه مدعی شد که از روز اول دستگیری حمید عباسی، این فرقه با پلیس سوئد همکاری داشته و دلیل در زندان نگاه داشتن حمید نوری تلاش‌های این فرقه بوده است و ایرج مصداقی می‌کوشد او را آزاد کند.

اگر رویش می‌شد اطلاعیه می‌داد که حمید عباسی را ما دستگیر کردیم. اما از آن‌جایی که روز اول گفته رژیم خودش او را به تور انداخته، نمی‌تواند این ادعا را مطرح کند. وگرنه بایستی منتظر چنین اطلاعیه‌‌ی رذیلانه‌ای هم می‌بودیم.  

با نگاهی به گذشته این فرقه می بینیم فحش و تهمت و افترا و....کسب وکارشان است. هر کس بخواهد ایرادی بگیرد، سوالی بپرسد، انتقادی داشته باشد، با هجوم بی سابقه‌ای ار فحش و افترا و تهدید از طریق تلفنهای ناشناس و ایمیل روبرو می شود تا مجبور به سکوت شود. هدف این است دیگران نیز با مشاهده سرنوشت او جرأت نکنند انتقادی را مطرح کنند.  

برای اینکه افراد دنبال دردسر و مشکل نباشند ضرب المثلی داریم که می‌گوید از سه چیز باید حذر کرد؛ از زن سلیته و دیوار شکسته و سگ درنده.

تمام تلاش این فرقه طی سالیان گذشته این بوده که بگوید ما را نیز باید به عنوان ضلع چهارم وارد این ضرب المثل کرد. چرا که ما ویژگی‌های هر سه مورد را باهم داریم.

«ف م سخن» وصف حال این فرقه را چه زیبا بیان کرده است. او که می خواهد اعتراضش را بیان کند، مینویسد:  دیشب با خودم فکر میکردم بگم نگم .....بعد ار نوشتن مطلب اعتراضی اش در آخر می نویسد اخیش راحت شدم حالا هر چقدر دلتان میخواد فحش بدید.

طی هفته‌های گذشته پس از دروغگویی‌های وقیحانه مریم رجوی دیدیم که چطور مردم با هشتک «مریم رجوی گه خورد» نشان دادند که چه خوب به ماهیت این فرقه پی برده و پاسخ مناسب را حواله‌شان می‌کنند.

حاضر حاضر حاضر

از همان ابتدا وقتی تصمیم‌های نابخردانه و غلط این زاغک حقیر منجر به شکست ‌های پی در پی شد وی برای سرپوش گذاشتن بر دلیل اصلی شکست‌ها و برای به انقیاد درآوردن افراد، در حال طراحی نقشه و برنامه‌ بوده که مسئولیت شکست‌ها را به گردن دیگران بیاندازد.

وی برای آن که استیلای مطلق خود بر افراد را حفظ کند همچون خر دخال هر روز ساز و آواز جدیدی را کوک کرده است. یک روز نشست‌های طلاق همسر و یک روز نشست دیگ و غسل هفتگی، روز دیگر گرفتن اعتراف‌نامه‌های دروغین و تعهدهای اجباری و  سرانجام وارد کردن افراد به سر دادن شعار «حاضر حاضر حاضر» در جهت جانفشانی و سرسپردگی به این زاغک حقیر.   

اما همه تلاش‌های او در چندماه گذشته با دستگیری حمید نوری با شکست مواجه شده است. او علت شکست خود را ایرج مصداقی می‌داند. هرچه موفقیت ما در دادگاه حمید نوری بیشتر می‌شود این زاغک بیشتر به خشم می‌آید.

بخصوص در دو ماه گذشته این زاغک حقیر خود را به در و دیوار می‌زند تا علیه مصداقی امضا جمع کند. هر روز لیست جدیدی رو می‌کند. زاغچه‌هایش را به میدان می‌فرستد (همان حاضر حاضر گویان) برای گرفتن یک امضا به هر شیوه‌ای متوسل می‌شوند. گویا این امضا‌ها پشیزی ارزش دارند. تردیدی نیست که در آینده این امضا‌ها سند خیانت این افراد خواهد بود و درکارنامه‌شان ثبت خواهد شد. به یکی پول می‌دهند. به یکی وعده بردن به اروپا می‌دهند. به دیگری می‌گویند ببخشید ما در حق شما کوتاهی کردیم حالا قصد جبران داریم.

موجود حقیری را نزد یک زندانی می‌فرستند تا مدعی شود من ایرج را قبول دارم حتی همه کتابهاش را نیز دارم برنامه‌اش را هر هفته می بینم ولی برخوردش با رهبری درست نبود.  

یادش بخیر زنده یاد عباس محمد رحیمی، بعد از گزارش ۹۲ ایرج مصداقی، یه من تلقن زد و گفت حمید فلانی اومده پیش من برام یه پیراهن آورده و مرا برد چلوکبابی، کلی در مورد گزارش ۹۲ صحبت کرد. گفتم عباس نکنه راست زدی! گفت من؟! پیراهنشو گرفتم، چلوکبابش رو هم خوردم، ریدم تو روحش. نتیجه پیراهن و چلوکباب فرستاده‌ی فرقه این شد که عباس، عکس دونفری خودش با ایرج مصداقی را بالای فیس‌بوکش بزند و تا روزی که زنده بود آن را همان‌جا نگاه دارد تا به به زاغک حقیر و زاغچه‌هایش پیام لازم را داده باشد.   

طی طریق کردن ایرج مصداقی

نزدیک به ۴ دهه است که ایرج مصداقی را از نزدیک می‌شناسم. در پروژه‌ی دستگیری حمید نوری هم از ابتدا با هم بودیم.

در طول زندان دهه شصت، هر کسی که با ایرج مصداقی بوده باشد از او خاطره ای به یاد دارد. کلاسهای زبان انگلیسی، جدیت تو بازی فوتبال و والیبال، دکلمه شعر و بیان با احساسش در مراسم‌ها و یادبود‌های زندان، مسئولیت‌اش در بند، کتک خوردن‌های ملس‌اش. ولی آن‌چه همیشه برای من جالب بود پیش بینهایی که میکرد و جدیت در کارش بود.

فروردین۱۳۶۲سر انتحاب مسیول بند با زندانبان مشکل پیدا کرده بودیم. در اتاق ۶ بعداز پایان کلاس زبان انگلیسی ایرج، ما چند نفر از مسئولین اتاق‌ها صحبت می کردیم که چه کسی را کاندید کنیم که بتو اند با زندانبان در بیافتد و انها هم حساسیت کمتری داشته باشند. محمد خمسه که مسیول اتاق  ۱۵ بود گفت من کاندید می ‌شوم. ایزج نگاهی کرد و گفت تو نشی بهتر است من از عاقبت کار تو می‌ترسم. او به توصیه ایرج گوش نکرد و خودش را کاندیدای مسئولیت بند کرد و زندانبان نیز به راحتی قبول کرد. بعد از انتقال ما به زندان قزلحصار در اولین کتک دسته جمعی که توسط حاج داود رحمانی خوردیم، تنها کسی که برید و تواب شد، محمد خمسه بود.

در مورد جدیت در کار ایرج مصداقی در زندان، لازم نیست خیلی توضیح دهم.  همگان به طور واضح می‌توانند جدیت و پیگیری او را در سال‌های گذشته ببینند. در زندان هم همینگونه بود. حتی رهبری فرقه نیز با تمام وجودش متوجه آن شده است. 

بعد از انتشار گزارش ۹۲ برای اولین بار بود که رهبری این فرقه، متوجه شد مورد نقد و بررسی جدی  قرار گرفته است. بر اساس سنت و شیوه رایج در این فرقه، توپخانه لجن پراکنی شروع به کار کرد. فرقه فکر همه جا را کرده بود ولی جدیت و پشت کار او را باور نداشت. نوشتن بیش از  ۱۰۰۰ مقاله و مصاحبه تکراری و یکنواخت دستوری و تهیه برنامه‌های تلویزیونی مختلف و درست کردن آهنگ و ... هم چاره‌ساز نشد.

حجم فحش وتهمت آنچنان بود که می شود یک کتاب مرجع به عنوان فحشنامه یا تهمت نامه تهیه کرد.

 قکر می‌کردم تهمت دیگری نمانده که نگفته باشند که ناگهان با افشاگری یکی از تواب‌های بنام و رذل اوین متوجه اشتباهم شدم. زاغک حقیر برگ دیگری از رذالت رو کرده بود.

این تواب درمانده که سابقه همکاری در آموزش تیم‌های تروریستی رژیم و احمد نژاد را هم دارد مدعی شد از اسفند ۱۳۶۱ همکار لاجوردی و شعبه هفت اوین بوده و برایشان سناریوی فیلم می‌نوشته و ایرج مصداقی هم از همانموقع ر شعبه هفت به او کمک می‌کرده و کتاب‌های دادستانی اوین را می‌نوشته.

با افشاگری او متوجه شدم ایرج مصداقی سر ما را هم کلاه گذاشته است. چون همزمان در حالی که در زندان گوهردشت و قزلحصار با ما هم بند بود می‌توانسته در اوین هم باشد.

یعنی همان موقع که همراه با ایرج مصداقی در جلسه  ۱۶ نفره مسئولین اتاق‌های سالن ۱۹ گوهردشت همه با هم نشسته بودیم و رایزنی می‌کردیم او در اوین و شعبه هفت هم حضور داشت. روزهایی که در بند فوتبال و والیبال بای می‌کرد یا کلاس انگلیسی اداره می‌کرد در شعبه‌ هفت اوین هم بوده و کتاب‌های دادستانی را می‌نوشته است.  

گفتم حتما از قانون سفر در زمان انیشتن استفاده می‌کرده یا یقول علما طی طریق می‌کرده است. دیدم بازهم نمیشه جون نمیشه هم تو جلسه باشه و صحبت کنه هم بره با این تواب بدنام همکاری کنه.

تنها موردی که میتونه سناریوی زاغک حقیر و «تواب هنرمند» را باور پذیر کند این است که مادر ایرج مصداقی، چند قلو زائیده باشد و همه هم اسم‌شان ایرج باشد و هر کدام نیز در یک زندان باشند.

از این ها بعید نیست با همین فرمانی که جلو می روند چند تا زندانی دختر و پسر وامانده بیاورند و ادعا کنند ایرج مصداقی در شعبه هفت به آن‌ها تجاوز کرده است.

این زاغک حقیر به تازگی مدعی شده است که ایرج مصداقی ۴۰ سال است نفوذی بوده است. اگر نیاز به آمریکایی‌‌ها نداشت و خودش را برای آن‌ها لوس نکرده بود، حتماً‌ مدعی می‌شد او پیش از انقلاب در آمریکا به خدمت سازمان سیا درآمده و با از طرف امپریالیسم مأمور ضربه زدن به ما بوده و در ما نفوذ کرده بود. بعد در زندان به خدمت رژیم درآمد و نفوذی دوجانبه شد.  

او انقدر احمق است که نمی‌فهمد تمام این اراجیف به نفع ایرج مصدافی تمام می‌شود. تکلیف مردم و اپوزیسیون که با این فرقه مشخص است. این نوع تبلیغات موجب نفرت بیشتر آن‌ها از رجوی می‌شود. وابستگان به این فرقه هم که ایرج مصداقی را می‌شناسد باور نمی‌کنند و غالباً از ترس‌شان چیزی نمی‌گویند.  

کسانی هم که ایرج مصداقی را نشناسند با مراجعه به اینترنت و کمی جستجو متوجه می‌شوند که او چه ارمغان بزرگی برای آینده ایران تهیه کرده است.

رهبر حقیر و ترسو این فرقه که شهامت روبرو شدن با واقعیت‌ها را ندارند، می‌بیند که هر روز حقیرتر وکوچکتر میشود. او فکر می‌کند صحنه سیاسی ایران، همچون قلعه اشرف است که با هزار ترفند و جمع‌آوری زاغچه‌ها بتواند افراد را منکوب کند.

تردیدی نیست این یاوه‌گویی‌ها راه نجاتی برای این فراری از مردم نخواهد بود و تلاش او برای نجات حمید عباسی به جایی نخواهد رسید. بیچاره آن‌هایی که به این امام‌زاده دخیل بسته‌‌اند و فانوس عمرشان را بر کاج خشک کوچه بن‌بست او آویزان کرده‌اند.

منبع:پژواک ایران