PEZHVAKEIRAN.COM روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت ششم)
 

روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت ششم)
کورش عرفانی

گفتیم که هدف از این پژوهش بررسی امکان های استقرار دمکراسی در ایران است.[1] برای این منظور در ابتدا باید آخرین نظریات مربوط به دمکراسی سازی در کشورهای استبداد زده را بررسی می کردیم. به همین دلیل نیز کار را با ترجمه مقاله ای در باره دیدگاه های دو اندیشمند جهان سرمایه داری غرب در این باره آغاز کردیم.  در قسمت اول و دوم[2] و سوم[3] ترجمه متن کامل مقاله ای از دو اندیشمند غربی به نام های «رونالد اینگلهارت»[4] و «کریستین ولزل»[5] را ارائه دادیم. در قسمت چهارم[6] بررسی این نوشته را آغاز کردیم و ذکر کردیم که برخلاف آنچه این دو اندیشمند غربی موافق نظام سرمایه داری می گویند روند استقرار دمکراسی طبقاتی در کشورهای جهان سوم به هیچ وجه نه خودکار است و نه بیگناه. برنده ی آن طبقه ی سرمایه دار حاکم و طبقه ای است که به طور بلافصل در خدمت ساختار سرمایه داری قرار می گیرد، یعنی طبقه ی متوسط.

 در قسمت پنجم[7] با مروری بر تاریخ سی سال گذشته ی ایران دیدیم که جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی آگاه بر فرایندی رشدگیری طبقه ی متوسط، در طول سه دهه  ی گذشته این روند تاریخی را به طور عمدی و آگاهانه با اشکال مواجه ساخته است. یعنی شرایط اقتصادی را طوری سازماندهی کرده است که مانع از ظهور یک طبقه ی متوسط گسترده و سازماندهی شده شود. چیزی که جامعه ایران را حتی از دمکراسی ازنوع طبقاتی آن نیز محروم کرده و آن را تحت سلطه ی یک نظام استبداد طبقاتی حفظ کرده است. بنابراین به این نتیجه گیری می رسیم که در ورای خواستن یا نخواستن و تایید یا عدم تایید آن روند دستیابی به دمکراسی در کشورمان از طریق روش مورد پسند جهان سرمایه داری به طور جدی در ایران مسدود است.

بنابراین امید بستن به بروز شرایط گدایی کردن یک دمکراسی طبقاتی از رژیم تمامیت گرای مذهبی متشکل از مثلث آخوند-بازاری-پاسدار دور از مقام و شعور انسانی می نماید. اما چنین پرهیزی بلافاصله ما را در مقابل این سوال قرار می دهد: حال که مسیر ترسیم شده توسط سرمایه داری غرب با بن بست روبروست چه راه دیگری برای دستیابی به دمکراسی در ایران قابل تصور است؟ حمله ی نظامی مانند عراق؟ کودتا؟ شورش؟ انقلاب؟

برای ارائه ی پاسخی عینی گرا که در عین حال با ارزش های انسانی مان هماهنگ باشد باید از چارچوب شعارها و رویاپردازی های کهنه بیرون آمده و به برداشت هایی رو آوریم که در خود خصلت عملی بودن و برداشتی عمل گرا دارند.

در این رابطه نوشته ای را ارائه خواهیم داد از دو فعال سیاسی آمریکایی که با استقبال روبرو شد، و در مجله «نیشن»[8] [ملت] به چاپ رسیده بود به ارائه  ی راهکارهایی برای برون رفت از بن بست می پردازند. این مقاله البته خطاب به سوسیالیست های آمریکا نوشته شده است و به موضوعات مربوط به این کشور می پردازد، اما انتخاب آن به این دلیل بود که از زوایه ی مسله را نگاه کرده و به راه حل دهی پرداخته است که به نوعی می تواند الهام بخش هر نیروی چپ دیگری در کشورهای سرمایه داری (مرکزی یا حاشیه ای) باشد. در مرحله ی بعد که به نقد و بررسی این مقاله خواهیم نشست خواهیم دید که این نوشته به طور غیر مستقیم هم چنین ایده ای به عنوان راه برون رفت برای جوامع استبداد زده ای مثل ایران تحت جمهوری اسلامی ارائه می دهد.

در این قسمت ترجمه ی کامل این نوشته را ارائه می دهیم و در قسمت بعد به نقد و بررسی آن خواهیم نشست.

 

در حد موقعیت کنونی باشیم[9]

نوشته ی باربارا اهرنیچ[10]  و بیل فلیچر[11]

ترجمه ی : کورش عرفانی

اگرغرش فریاد سوسیالیست ها را درباره ی سرنگونی سرمایه داری نشنیده اید فقط به این دلیل نیست که تعدادی کافی از ما وجود ندارد تا چنین فریادی را سر دهد. ما نیز، به سان هرکس دیگری در وال استریت در حدود سال 2006، انعطاف پذیری سرمایه داری آمریکا را مورد تقدیر قرارمی دهیم، توانایی آن در بازیابی دوباره و یافتن راه های جدید برای رشد کردن؛ و سرمایه داری این کار را در1877، 1893 و در دهه ی 1930 انجام داد. در واقع، مانیفست کمونیست نه تنها می تواند به عنوان یک اتهام نامه ی سرمایه داری مورد قرائت قرار گیرد بلکه هم چنین یک پیروزی نامه است که می تواند بی نفس در مدح پویایی آن خوانده شود. و ما همگی این شوخی را درباره ی اقتصاد دان مارکسیست شنیده ایم که به طور موفقیت آمیزی یازده بار سه بحران اخیر سرمایه داری را پیش بینی کرده بود.

اما این بار بیمار از تخت بلند نخواهد شد، مهم نیست چند بار دستگاه شوک برقی برای او بکار گرفته شود. به نظر می رسد که ما به چرخه ای وارد شده ایم که درآن، رشد بیکاری سبب کاهش مصرف شده و این نیز با خود بیکاری بیشتری را به همراه خواهد داشت. شادی دیدن کارمندان عالیرتبه ای که هواپیماهای خصوصی حرفه ای خود را از دست می دهند و اربابان سابق جهان که تخم مرغ های پرتاب شده به صورتشان را تمیز می کنند به سرعت توسط رنج و زجری که در اطراف ما دیده می شود از میان می رود. مراکز توزیع غذای رایگان و خوابگاه های بی پناهان دیگر نمی توانند جوابگوی نیازها باشند، میلیون ها نفر با مسله ی سن بالایشان روبرویند در حالی که حقوق بازنشستگی دریافت نمی کنند وپس اندازهایشان نیز دودشده و به هوا رفته است. نگرانی درباره ی آینده ای که در انتظار فرزندان و نوه هایمان می باشد به جان ما افتاده است.

فقط یک موضوع می ماند و آن این که قرار نبود چنین شود. یادتان هست؟ قرار بود انقلابی بپا شود. ایده،  پیش بینی و باور سوسیالیستی، یا هر چه که اسمش را بگذاریم، این بود که وقتی مردم از تلاش برای ادامه ی حیات از طریق خرده ریزهایی که از دهان ثروتمندان می ریزد خسته شوند به یک طریقی بپا می خیزند: - ترجیحا به طریقی همه جانبه، دمکراتیک وبدون خشونت[12]- و ثروت را برای خودشان تصاحب می کنند. این تصاحب گری شباهتی به «ملی کردن[13]» که در حال حاضر مورد بحث است ندارد، زیرا آنچه هم اکنون می گذرد در این حد است که ثروت های عمومی در درون بخش خصوصی دست به دست می شوند، با تغییری کوچک یا بدون هیچ تغییری در بافت نخبگانی که این ثروت ها را در اختیار دارند و بدون تغییری در روشی که کنترل آنها برای این ثروت ها اعمال می شود. انتظار ما به عنوان سوسیالیست  این بود که وسعت عظیم سازماندهی که برای تغییر انقلابی لازم است زیرساخت لازم برای حکومتگری را ایجاد می کند؛ اتحادیه ها، سازمان های اجتماعی، گروه های مدافع موضوعات مختلف و تشکل های نوین بیکاران و فقرای جدید از جمله ی اجزای این سازماندهی محسوب می شوند.

هم چنین فرض براین بود که این باید امر راحتی باشد که توده ها کنترل زیر ساخت دولت سرمایه داری – یعنی وسایل تولید - را در اختیار خود گرفته و آن ها را در خدمت منافع همگانی به کار گیرند. لیکن بیشتر وسایل تولیدی به آن سوی آب ها رفت، به طور مثال به چین، این پایگاه سرمایه داری خودکامه. وقتی ما به چشم انداز بیش از پیش  بسته ی پیرامون خود نگاه می کنیم و ویرانه های سرمایه داری مالی را جستجو می کنیم هر چه می بینیم بانک پشت بانک است و شرکت های بیمه، بنگاه های وام دهنده و مراکز تلفنی؛ اما به اندازه ی کافی شرکت هایی را نمی بینیم که در حال تولید چیزی باشند که ما واقعا بتوانیم مصرف کنیم، مانند غذا یا دارو. در سال های اخیر سرمایه داری به نحو فزاینده و تقریبا به طورمرموزی انتزاعی شده است. به جز در حوزه های تولیدی و خدمات افراد هر چه کمتری هستندکه می توانند برای فرزندان خویش توضیح دهند آنها برای تامین زندگیشان مشغول چه کاری هستند. 

ممتازترین دانشجویان به رشته های مالی می روند نه فیزیک. بزرگترین ساختمان های شهررا دفاتر کوچک و اکران های کامپیوتر پرکرده است و نه زنجیره های تولیدی، آزمایشگاه، استودیها یا کلاس های درس. حتی صنعت پرچمدار ما، [در آمریکا] یعنی خودروسازی، نیاز به ابزارهایی تازه دارد تا بتواند چیزی بسازد که ما بتوانیم استفاده کنیم، منظور دیگر خودرو و چهارچرخه های گنده نیست، بلکه آسیاب های بادی، اتوبوس و قطار. آنچه از یک دیدگاه سوسیالیستی ما را به خشم می آورد این مفهوم تفکر برانگیز است که سرمایه داری می تواند ما  را با کمتر از آن چیزی که 400 سال پیش در سیاره ی زمین یافت می شد رها سازد، یعنی زمانی که شیوه ی تولید سرمایه داری شروع به رشد کرد. مارکس تصور می کرد که سرمایه داری صنعتی به طور بالقوه مسله ی کهنه ی نایابی را حل کرده و اگر فقط توزیع عادلانه وجود می داشت به سوی دوره ی تامین وفورمی رفتیم. اما سرمایه داری صنعتی – با برخی کمک ها از جانب کمونیسم صنعتی - چنان محیط زیست را تخریب کرده که آینده ی نوع بشر، به سان انواع بی شمار دیگری از موجودات زنده، مورد تهدید است. آب و هوا گرم و گرم تر می شود، بکارگیری سوخت به نقطه ی اوج خود رسیده است، صحراها در حال پیش روی هستند، آب دریاها بالاتر می آیند و هرچه کمتر و کمتر ماهی برای تغذیه ی انسان ها در آنها یافت می شود. نیازی نیست یک بدبین افراط گرا باشید تا ببینید که انقراض آن چیزی است که در مرحله ی بعدی در انتظار نشسته است. در این موقعیت، که هم بقای درازمدت زیست شناختی وهم بقای روز به روز اقتصادی درهاله ای از ابهام فرورفته است، یگانه سوالی که مورد دارد این است: آیا ما، یعنی مردم، طرحی داریم؟ آیا می توانیم ببینیم که از این مسیر بیرون آمده و به یک آینده ی عادلانه، دمکراتیک، پایدار(صفت های مطلوب خود را اضافه کنید) پا گذاشته ایم؟

بگذارید به طور واقعی آنچه را هست روی میز بگذاریم: ما چنین طرحی نداریم. حداقل اینکه ما نقشه ای برای سازماندهی جامعه نداریم که رو کنیم. هر چند ممکن است به حساب غفلت ورزی ما گذاشته شود، اما باید توضیح دهیم که سوسیالیسم ایده ای در این باره بوده است که چگونه مالکیت و توزیع را و تا حدی حاکمیت را دوباره ساماندهی کنیم. این طور پنداشته می شد که سوسیالیسم عبارت است از تحت مالکیت گرفتن و توزیع کردن یک مقدار زیادی ثروت های موجود؛ کسی فکر نمی کرد که ما مجبور باشیم یک روش زندگی به کلی نوین و از لحاظ زیست محیطی قابل دوام را مطرح کنیم. علاوه بر آن، تاریخ سوسیالیسم این گونه ضایع شد که سیاسی کاران حرفه ای زیادی وجود داشتند که می گفتند یک طرح عالی دارند و فقط نیاز دارند که در دور بعدی به پیروز برسند یا به زور قدرت را از آن خود کرده و یا به اندازه ی کافی مردم را پشت سر خود جمع کنند. اما به خوبی می فهمیم - و این همان چیزی است که از ما سوسیالست می سازد -  که نبود طرح یا حداقل نبود یک نوع فرایند مشورتی برای درک آن چه باید انجام شود دیگر یک گزینه نیست. قول بزرگ سرمایه داری، آن گونه که نخستین بار توسط آدام اسمیت مطرح و اخیرا در قالب « بنیادگرایی بازار» به مرز تقدس رسیده بود این طور می گفت که ما نیاز به حل و فصل چیزی نداریم، زیرا بازار خود به همه ی مشکلات ما می پردازد.

به جای رشد بخشیدن به اعتماد به نفس، این روایت از فعالیت آزاد اقتصادی سبب تقویت انفعال در مقابل آن بت مرموز، یعنی بازار شد. قوانین را بردارید، اجازه دهید دستمزدها به حد «طبیعی» خویش پایین بیاید، آن چه را از ساختار دولت باقی مانده است به منبع بی پایانی برای سود دهی بیشتربه پیمان کاران بخش خصوصی تبدیل کنید، خلاصه، خوش باشید. خوب، این موفق نبود و ایده ی اصلی سوسیالیسم همچنان پابرجاست: این که مردم می توانند به همدیگر نزدیک شوند وببینند چگونه می توانند دسته جمعی مشکلاتشان یا حداقل بخش مهمی از مسائل شان را حل کنند. این که ما – و نه بازار یا سرمایه داران یا یک گروه نخبه از فوق برنامه ریزها – باید سرنوشت خود را به دست گیریم. ما قبول داریم: ما طرحی برای فرایند شورایی که می دانیم باید جایگزین بی نظمی دیوانه وار سرمایه داری شود نداریم. بله، ما افکاری در باره ی این که چگونه چنین چیزی باید عمل کند داریم، بر اساس تجاربمان در جنبش حقوق مدنی، جنبش زنان یا جنبش کارگری، ونیز از طریق شرکت های تعاونی بی شمار. این ایده ها بر آن چیزی متمرکزند که ما «دمکراسی مشارکتی» می نامیم، آنجایی که همه ی آراء از جانب مردم به طور یکسان مورد احترام قرار می گیرند. اما ما الگوی مشخصی از دمکراسی مشارکتی در مقیاسی که امروز به آن نیاز است نداریم، مقیاسی که مشارکت صدها میلیون و به طور بالقوه میلیاردها نفر را در یک زمان ایجاب می کند.

چنین چیزی شبیه چه می تواند باشد؟ برخی از الگوهای جالب برای مطالعه موجود است، به طور مثال تجارب معروف حزب کارگران برزیل درباره ی یک بودجه ی مشارکتی در پورتو الگر.[14] بنیانگذار «زمگزین»[15] «میشل آلبرت»[16] یک طرح جزیی نگر را درباره ی برنامه ریزیی مبتنی بر توده ها که نام آن را اقتصاد مشارکتی یا «پارکون»[17] گذاشته است، یکی از ما نیز ( فلیچر، در کتابش که با عنوان همبستگی تقسیم شده با فرناندو گاسپین نوشته است) [18] یک شبکه مستقر از شوراهای توده ای مستقر در مناطق را ارائه داده است. اما همه ی اینها موارد تجربی است و ما متوجه می شویم که هر نظامی برای طرح ریزی دمکراتیک توده ای آشفته خواهد بود. لغزش خواهد داشت، برخی موارد اشتباه خواهد بود و در موارد فراوانی باز باید به تخته سیاه برگردیم و کار کنیم. 

اما به عنوان سوسیالیست ما می دانیم که این گونه طرح های بزرگ نجات جمعی با چه روحیه ای باید شکل گیرد، و این، روحیه ی همبستگی است. مفهومی که تا همین چند وقت پیش قدیمی جلوه می کرد و در نمودگرایی و انرژی جریان انتخاباتی «اوباما» جان تازه ای یافت. شعار «آری، ما می توانیم»[19] شعار جنبش « کارگران کشاورزی متحد»[20] بود و توسط اتحادیه ها و سازمان های اجتماعی متفاوت مورد پذیرش قرار گرفته بود تا براین نکته انگشت گذاشته باشد که توده های وسیع مردم از طریق کنش جمعی قادر به چه کاری می باشند. حتی به نظر می رسد که فراخوان های  به نسبت عادی اوباما برای قبول شرکت داوطلبانه در خدمات عام المنفعه روحیه ی «ایثار» را تقویت کرده است. اگر فکر برنامه ریزی دمکراتیک و به دست گرفتن سرنوشت مان محتوای فکری سوسیالیسم است، همبستگی، منبع انرژی احساسی آن است، درک اخلاقی و باور آتشینی که ما همگی با هم به این کار همت کرده ایم، هر چند که با چالش هایی سخت روبر هستیم.

همبستگی با این همه، بدون سازماندهی، یک احساس تهی می باشد، یعنی بدون راه های اندیشیدن و کارکردن با یکدیگر و روش های به هم متصل ساختن جنبش های اجتماعی که در حال مبارزه با بی عدالتی های روزمره هستند. ما این فرصت غول آسا را در این واقعیت غمگین کننده می بینیم که میلیون ها آمریکایی توسط اقتصاد سرمایه داری به حال خود رها شده و آزاد هستند تا استعدادهای قابل ملاحظه ی خویش را برای خلق یک جایگزین عادلانه تر و قابل دوام تر بکار گیرند. اما اگر ما در باره ی بقای جمعی در مقابل بحران های متعدد جدی هستیم باید به ایجاد سازمان هایی اقدام کنیم که شامل سازمان های به طور مشخص سوسیالیستی نیز می شود و می تواند این استعداد را بسیج کرده، ایفای نقش راهبری را توسعه داده و مبارزات محلی را به پیش راند. و ما باید جدی باشیم، زیرا نخبگان سرمایه داری که چیزها را تا به حال در دست داشتند تمامی اعتماد و حتی احترام را از میان برده اند و ما ترقی خواهان، از همه جناح ها، تنها افراد بالغی هستیم که باقی مانده ایم.

* *

www.korosherfani.com

 5 May 2009


 

 

[1] http://www.korosherfani.com/neveshteha/1388/pajohesh-1.htm

[2] http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-2.htm

[3] http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-3.htm

[4]Ronal Inglehart

[5]Christian Welzel

[6]http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-4.htm

[7]http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-5.htm

[8] Nation

[9] Rising to the Occasion ) www.thenation.com/doc/20090323/ehrenreich_fletcher(

[10]  خانم باربارا اهرینچ Barbara Ehrenreich از مبارزین جنبش زنان، فعال سیاسی سوسیالیستی و جامعه شناس آمریکایی متولد 1941 می باشد. وی تاکنون بیست کتاب در زمینه های اجتماعی و مبارزاتی آمریکا منتشر کرده است. نگاه کنید به : http://en.wikipedia.org/wiki/Barbara_Ehrenreich

[11]  بیل فلیچر Bill Fletcher, Jr. از چهره های مبارز سندیکالیسم سوسیالیستی آمریکا می باشد. وی علاوه بر شرکت فعال و عضویت در تشکل های کارگری آمریکا در کار پژوهش دانشگاهی نیز می باشد. نگاه کنید به: http://www.speakoutnow.org/userdata_display.php?modin=50&uid=266

[12]  فراموش نکنیم که نویسندگان «چپ غیر رادیکال آمریکایی» را نمایندگی می کنند. (مترجم)

[13] Nationalization

[14]  توضیح مترجم:  اشاره ی نویسندگان در این جا به تجربه ای است که حزب کارگران برزیل در شهر «پرتو آلگر» برزیل در زمینه مدیریت بودجه ی  همگانی این منطقه به کار بسته است. در این روش که از چند سال پیش در این شهر اجرا می شود مردم به طور مستقیم در فرایند تصمیم گیری ها نقش داشته واز طریق یک نظام مشارکت مستقیم  برای هزینه ی بودجه ی شهرداری تعیین تکلیف می کنند. برای اطلاعات بیشتر درباره ی این تجربه مشارکت توده ای موفق به این لینک نگاه کنید: http://www.unesco.org/most/southa13.htm

[15]  Zmagazin یک نشریه ی مترقی است که به انتشار تجارب مردمی برای مقابله با سیستم سرمایه داری می پردازد. نگاه کنید به: www.zmag.org/znet

[16] Michael Albert

[17]  کلمه parecon که مخفف Particpatory Economy یا «اقتصاد مشارکتی» است براساس کارهای  فعال ونظریه پرداز سیاسی «میشل آلبرت» و اقتصاددان رادیکال «روبرت هانل» در دهه ی 80 و 90 تدوین و ارائه شد. 

[18] Bill Fletcher, Jr. and Fernando Gapasin, Solidarity Divided, The Crisis in Organized Labor and a New Path toward Social Justice, A new direction for labor by two of its leading activist intellectuals, 324 pp, 2008.  

 

[19] “Yes, We can”.

[20] United Farm Workers

منبع:پژواک ایران


کورش عرفانی

فهرست مطالب کورش عرفانی در سایت پژواک ایران 

*سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود  [2015 Jun] 
*همزمانی بن‌بست رژيم و اپوزيسيون  [2014 May] 
*رژیم کشتار، اکبر گنجی و مرحوم ماکس وبر (نگاهی به مقاله ی: «جمهوری اسلامی: رژیم کشتار"؟ نقد اکبر گنجی بر نوشته ی اخیرمحمدرضا نیکفر») [2013 Nov] 
*دمکرات نشویم دمکراسی نخواهیم داشت  [2010 Mar] 
*فروپاشی پایگاه اجتماعی رژیم: تضمین پیروزی جنبش   [2009 Dec] 
*نبرد ما با عکس یک مرده نیست، با فرهنگ مرگ است  [2009 Dec] 
*آماده اشتباه آخر رژیم باشیم   [2009 Dec] 
*16 آذر، محرم ، 22 بهمن مراحل منطقی پیروزی جنبش  [2009 Dec] 
*16 آذر فرصتی برای ورود طبقه ی محروم به جنبش   [2009 Nov] 
*گذار طبیعی جنبش به واقع گرایی سیاسی ورود به دوران جمهوری ایرانی  [2009 Nov] 
*پیروزی دور نیست اما هشیاری بسیار می طلبد   [2009 Oct] 
*حفظ نهادینه ی جان و حرمت انسان، بهترین محور وحدت ایرانیان   [2009 Oct] 
*پیوند جنبش غیرساختار شکن و جنبش ساختار شکن   [2009 Oct] 
*چه کسانی به مبرم ترین نیاز جنبش کنونی پاسخ خواهند داد؟   [2009 Oct] 
*قطب نمایی برای جنبش   [2009 Sep] 
*مشکل رژیم ضد انسانی با علوم انسانی   [2009 Sep] 
*نخست حذف تجاوزگران، بعد ریشه کن ساختن تجاوز گری  [2009 Aug] 
*بازخوانی اقتصادی جنبش حاضر   [2009 Aug] 
*پیوند دلایل ریشه ای و مقطعی جنبش کنونی   [2009 Aug] 
*دفاع از انسانیت: هم در تهران هم در اشرف   [2009 Aug] 
*چگونه نظم حاکم را درهم شکنیم  [2009 Jul] 
*تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران  [2009 Jul] 
*ورود سپاه به صحنه: سرعت بخشیدن به فروپاشی رژیم  [2009 Jun] 
*درباره ی سازماندهی جنبش داخل کشور  [2009 Jun] 
*هشدار درمورد دخالت ولی فقیه برای حل بحران پس از انتخابات  [2009 Jun] 
*نقش ابزاری انتخابات در بقای نظام  [2009 Jun] 
*زن ستیزی نمودی ازمسخ اجتماعی   [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت هفتم – قسمت آخر)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت ششم)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت پنجم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت چهارم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت سوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت دوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت اول)  [2009 Mar] 
*تهاجم دولت عراق به مجاهدین تهاجم رژیم به اپوزیسیون است  [2009 Mar] 
*زن، آفریدگار بشریت است (به مناسبت روز جهانی زن) [2009 Mar] 
*سه فرضیه در مورد ایران: حمله، تحریم، سازش   [2009 Feb] 
*قدرت، غارت و نقش ما   [2009 Feb] 
*سی و یکمین سال : تحلیلی بر آینده ی نزدیک ایران   [2009 Feb] 
*پیوستن به موج جهانی تحریم علیه اسرائیل   [2009 Jan] 
*چپ نمایی و چپ گرایی (بنیان های نظری برای مبارزه ی چپ در ایران)  [2009 Jan] 
*شکنندگی نظم اجتماعی در ایران   [2008 Dec] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*اوباما، جهان، منطقه و ایران  [2008 Nov] 
*ویژگی نوین بحران سرمایه داری   [2008 Oct] 
*چپ گرایی، روش رهایی انسانیت از انسان نمایی  [2008 Sep] 
*دفاع از حقوق مجاهدین در عراق، مسئولیتی فراسیاسی  [2008 Sep] 
*انقلاب اکتبر، انقلاب ایران و انقلاب اجتماعی  [2008 Feb] 
*آینده ی ایران به چه سمتی می رود؟  [2007 Dec]