بومی فلات ایران بودن اصل گیلگامش (سام گرشاسب نریمان اوستا)
جواد مفرد کهلان
نقشها و مجسمه های باستانی گیلگامش در مرکز و غرب ایران زیاد پیدا شده است و او از راه کوه مشو (میشو مرند) به دریای مصب رودخانه ها (مازندران) میرود. احتمالاً متعلق به ایران بوده و بابلی ها آن را مصادره کرده و به جنگ هومبابا (هومبان خدای ملی ایلام) برده اند. نام گیل- گامش را به لغت سنسکریت می توان به معنی «قهرمان اژدهاکش» گرفت. معنی سومری گیلگامش در مقام کشندۀ هومبابای آتشین (هومبان، خدای ایلام) را پیر مرد هنوز جوان آورده اند که معادل ایرانی زالِ سام (پیر همواره شاداب) میگردد:
गिल adj. gila swallowing, गमm. gama removal, ईश m. isha master
सम adj. sama happy. सम adj. sama same, शम m. sama rest
مطابق شاهنامه سام هم نظیر سام گرشاسب جاودانی اوستا و رستم هفتخوان مازندران اژدهاکش است و اژدهای کشف رود را می کشد. خانوادۀ سام به وساطت نام اوستایی سایوژدری (مجهز به سلاح نیرومند) با دشت پیشانسی (ریز گرد خیز، سیستان یا خوزستان) می پیوندد.
ریشۀ واژه های گیل و گیلان که مطابق جزء اول نام گیل گامش هستند، مشخص نیست. ولی احتمال دارد، واژۀ گیل در معنی مار با نام گیلگامش مربوط باشد، چون از تپه مارلیک (لانۀ مار) تصویر الهۀ اژدهاوشی پیدا شده است.
در فرهنگ پیش از عهد اوستایی آرتته (جیرفت) پهلوانی روی ظروف معرفی شده است که دو اژدها یا دو حیوان قوی و درنده را با دستانش مغلوب کرده است. سام گرشاسب نریمان اوستا هم مغلوب کنندۀ اژدهای سرکش بزرگ است.
بعداً نام سام گرشاسب نریمان، تحت نام رستم سگیستانی (کاسپیانی، منسوب منطقۀ گرامی دارندگان سگان= کاسپیانه) قهرمان هفتخوان دورۀ مادها یعنی آترادات پیشوای آماردان (آذربرزین) در آمد که آشوریان مهاجم به شهر آمل مازندران (دیوان مازنی) را در پای حصار این شهر شکست داده و ایران عهد مادها را برای نخستین بار در تاریخ مستقل نمود.
در اینجا مقالۀ اژدهاکشی گرشاسب را ضمیمه می کنیم که در اوستا از باورهای فرهنگی پیشینیان دیرین فلات ایران به یادگار مانده است.
اژدهاکشی سام گرشاسب نریمان اوستا
(از رضا اشرف زاده و مهدخت شاه بدیع زاده)
در اوستا
یکی از برجستهترین کردارهای پهلوانی گرشاسپ در اوستا، اژدها کشی اوست که نخست بار در بند دهم از نهمین فصل یسنا آمده است: «جوانی دلیر، مجعد موی و گرزور که پیروز گشت بر آن پتیارۀ شاخدار که اسبان را میبلعید، مردان را میبلعید، آن اژدهای زرد زهرآگین با آماسی از زهر زرد به بلندی نیزهای، اژدهایی که گرشاسپ نیمروز بر پشت او در دیگی خوراک پخت تا آن عضویت از شدت گرما عرق کرد جنبید و دیگ آب جوش را برگرداند و گرشاسپ پر هنر، هراسان به سوی جهید.» (ایسنا، 1387: 1/ 63 – 162)
از آن جایی که احتمالاً این بخش از اوستا «در دورۀ هخامنشیان یعنی تقریباً در قرن چهارم قبل از میلاد نگارش یافته» (کریستن سن، 1388:76) میتوان آن را کهنترین یاد کرد اوستا از این قهرمان اسطورهای دانست.
اژدهایی که به دست گرشاسپ کشته میشود، در اوستا سرور یعنی شاخدار نامیده شده است، ماجرا این گونه اتفاق میافتد که گرشاسپ، هنگام نیمروز بی آن که بداند در دیگی آهنین بر پشت اژدهایی که ربایندۀ اسبها و آدمیان بوده، غذا میپخته و چون گرما بر این موجود اهریمنی غلبه کرده، ناگاه از جای جسته و آب جوشان درون دیگ را ریخته است؛ گرشاسپ ابتدا لحظاتی از بیم گزند اژدر خود را، عقب کشیده، اما سرانجام او را کشته است. همین روایت با اختلافی در چهل و یکمین بند زامیاد یشت و یکبار هم در رام یشت آمده است. (یشت ها، 1356: 2،/ 173 و 150)
گرشاسپ از ایزد وای میخواهد تا این کامیابی را به او ارزانی دراد که بر «سرور» چیرگی یابد؛ ایزد وای (باد) نیز او را کامروا میگرداند.
در متون زردشتی
در بسیاری از متون روایت اژدها کشی گرشاسپ آمده است، چنان که یکی از متون از کشتن «مار شاخدار» به عنوان یکی از کردارهای «بزرگ و ارجمند» گرشاسپ یاد کرده است، (مینو میخرد، 1364: 45) در سرآغاز کتاب هفتم دینکرد نیز از کشته شدن «مار شاخدار اسب اوبار مرد اوبار» (بهار، 1387: 208) به دست گرشاسپ سخن رفته است.
علاوه بر این دو کتاب که اشارهای مختصر به این موضوع داشته اند، متون دیگری از جمله: روایت پهلوی، روایات داراب هرمز دیار، سد در نثر، سد در نظم بندهشن و کتاب نهم دینکرد به صورت مفصل و مشروح به اژدها کشی گرشاسپ پرداختهاند.
در کتاب نهم دینکرد که از آن بهعنوان سرآمد همۀ کتب پهلوی (معین، 1363: 1/ 8) یاد کردهاند، به گناه گرشاسپ یعنی کشتن آتش و ابراز پشیمانی او از این کار ناشایست اشاره شده است و سپس ضمن بر شمردن اعمال پهلوانی وی نظیر کشتن اژدهای شاخدار، از آمرزش گرشاسپ به پایمردی زرتشت و رهاییاش از دوزخ سخن به میان آمده است. (نیبرگ، 1368: 295-281).
در کتاب روایت پهلوی، گرشاسپ پهلوانیهای خود را بازگو میکند و از اورمزد تقاضای بخشش دارد: «روان گرشاسپ گفت که: ای هرمزد، مرا بیامرز و برترین زندگی (بهشت) را به من ده؛ زیرا اژدهای شاخدار اسب اوبار و مردم اوبار را کشتم که دندانش به اندازۀ بازوی من بود و گوشش به اندازۀ چهارده نمد و چشمش به اندازۀ گردونهای بود و بلندی شاخش به اندازۀ شاخهای بود. به اندازۀ نیمروز بر پشت او همی تاختم تا سرش را به دست گرفتم و گرزی بر گردنش زدم و او را کشتم و اگر آن اژدها را نمیکشتم، پس همۀ آفریش تو نابود میشد و توهرگز چارهی اهریمن نمیدانستی. (روایت پهلوی، 1376: 3-29).
همچنین در کتاب «سد در نثر» که به زبان فارسی ولی دنبالۀ روایات زرشتی در اوستا و پهلوی است، گزارشی در اینباره است. بر اساس مندرجات سد در نثر، هنگامی که اهورامزدا روان گرشاسپ را در حالتی رنجآور و دردناک به زرتشت نشان میدهد، زرتشت به سبب سابقۀ نیک وی، به وساطت میپردازد؛ گرشاسپ نیز که از دوزخ بسیار در هراس است از اورمزد میخواهد که وی را بیامرزد و بدین منظور به خدمات شایسته و اعمال پهلوانیاش اشاره میکند. یکی از آن اعمال کشتن اژدهای شاخدار است: «پس روان گرشاسپ ایزد تعالی را نماز برد و گفت: ای دادار وه، افزونی مرا به بهشت ارزانی کن که اندر جهان اژدهایی را بکشتم که هر مردی و چارپایی را که دیدی فرو بردی و به دَم خویشتن میکشیدی و هر دندان که در دهان وی بود چون باهوی (بازوی) من بود، هر چشمی چندانی بود که گردونی و هر سروی (شاخی) چندان بود که هشتاد رش بود. من از بامداد تا نماز پیشین بر پشت وی میدویدم تا سر او باز دست آوردم، به گرز سر او به خنجر جدا کردم و چون در دهان او نگاه کردم، هنوز مردم از دندان او در آویخته بودند و اگر من آن اژدها را نکشتمی، همۀ عالم خراب کردی و جانوران نیست شدندی و هیچ کس را آن قوت نبودی که او را بتوانستی کشتن.» (سد در نثر، 1909: 86).
سد در نظم بندهش که در اصل روایت منظوم سد در نثر است نیز همان روایت سد در نثر را به صورت منظوم بازگو میکند. در بیان اژدهاکشی گرشاسپ از زبان روان وی خطاب به اورمزد چنین آمده است:
همان که بر مهربان بینیاز باستاد بر پای و برده نماز
کهای پاک یزدان ببخشا مرا بده جای ما را بهشت اندر
بدان کرفه کان اژدهایی ژیان بکشتم که بود او بلای جهان
سر آن بلا بود هشتاد یاز چو دندان هر یک ستونی دراز
دو چشم مراوراز گردن فزون شدی آتش از روی او را برون
هم از مردم و جانور چارپای به فرسنگ در دم کشیدی زجای
به دم برفکندی عقاب از هوا جهانی تبه شد از [آن] اژدها
زگیلی سپر هرپشیزش فزون کزاو تیر و شمشیر گردان زبون
درازیش چندان که ناید شمار بترسد زآواز او دشت و غار
چو بر پشت او تاختم از دمش ز صبح [تا] گه شام دیدم سرش
به گرز گران دادم او را شکست بکردم تن او به شمشیر پست
همانگه جدا کردم از تن سرش چو خنجر نهادم به روی اندرش
به دندانش آویخته مردمان بدند چون که دانه بود در دهان
گر آن اژدها را نمیکشتمی جهان جمله زیروز بر کردمی
شدی نیست ز او مردم و جانو ر که کشتی چنان اژدهای بتر
ز آن مزد بخشای ما را گناه بده در بهشت برین جایگاه
(به نقل از: رضی، 1381: 3/ 1639)
دفتر یکم از کتاب «داراب هرمزدیار» نیز در بردارندۀ روایت اژدها کشی گرشاسپ است که البته باید آن را ترجمهی فارسی همان عبارات کتاب «روایت پهلوی» دانست (سرکاراتی، 1393: 265)
منبع:پژواک ایران