پادشاه کشورگشای ماد کواکسار همان کیخسرو شاهنامه است
جواد مفرد کهلان
کواکسار هیئت یونانی نام هوخشثره (به معنی لفظی پادشاه نیک) است. دو حرف "ک" در این نام علی القاعده جانشین دو حرف "خ" شده اند. این نام علی الاصول صورت یونانی نام پارسی هوخشثره یعنی "خو خشثره " یعنی شهریار نیک است. یونانیان باستان علی الاصول به علت عدم دارابودن حرف "ش" در زبان خود جزء دوم این نام یعنی خشثره یا خشثرو را به همراه علامت پسوندی حالت اسمی "س " کسار-س بینان نموده اند . نام اوستایی وی یعنی هئوسروه نیز اساساً باید به همین معنی سرور خوب بوده باشد که بعداً در ترجمه های اوستای به معنی نکونام گرفته اند. آلتر ناتیو تلفظ کواکسار یعنی کیاکسار را هم می توان شاه مؤبد نیرومند گرفت چه خود کلمات خشثره (خسرو) و خشیه (شاه) در بنیان به معنی نیرومند می باشند. این پادشاه مدبر غافلگیرانه ماد به همراه متحدینش کورش دوم (توس)، برادرش آریارمنه (گستهم) و هوم/سپیتمه گودرز (پدر بردیه زرتشت) مادیای اسکیتی جهانگشا (افراسیاب= پر آسیب)را در جنوب شهر مراغه در معبد زیر زمینی خود که اکنون موسوم معبد مهری مراغه است دستگیر و اعدام نمود. این جهانگشای اسکیتی قاتل فرائورت (فرود/سیاوش، پدرکیخسرو) از امپراطوری عظیم استپی خود در جنوب روسیه 28 سال آسیای مقدم را به تاراج گرفته و مصر را مجبور به باج دهی کلانی نموده بود. بعد از این کار در هنگام جنگ داخلی طولانی امپراطوری آشور را که در آن آشوریان با بابلیان در نبرد خونین پایاپای افتاده بودند، به طرفداری از بابل وارد این جنگ شد و امپراطوری آشور که شش قرن ماد را غارت و سلاخی میکرد را با ویران کردن پایتختهای آن یعنی شهر آشور و نینوا (دژ بهمن آنسوی اربیل/در شاهنامه به اشتباه اردبیل) برای همیشه از صفحه روزگار محو نمود. در تورات از این پادشاه تحت عناوین عبری خنوخ (فاتح )، متوشائیل (مرد خدا )، ایلیا (مرد خدا) و یوشع اسم برده شده و با مصادره به مطلوب از خود یهودیان گرفته شده است. خوشحالی یهود از ویران شدن امپراطوری آشور توسط کواکسار که در حدود سال 612قبل میلاد اتفاق افتاده در کتاب ناحوم نبی تورات به خوبی حفظ شده و احساساتی که اقوام اسیر آشور داشتند به وضوح بیان می نمایند: "خداوند در باره تو (پادشاه آشور) امر فرموده است که بار دیگر ذریتی به نام تو نخواهد بود و از خدایانت بتهای تراشیده و اصنام فرو ریخته شده را منقطع خواهم نمود و قبر تو را خواهم ساخت زیرا خوار شده ای. اینک بر کوهها پایهای مبشر که صلح و سلامت را ندا می کنند ....." نام آخرین پادشاه آشور که خود و خانواده اش را از دست کواکسار (هوخشثره) به درون آتشهای کاخ شعله ور خویش افکند ساراک (سین ساریشکون) بود که در اوستا از آن در مقام مخاصم کیخسرو، تحت نام ائوروسار یاد شده است.
امپراطوری دیگری که توسط کواکسار برای همیشه منهدم شد اورارتو بود که خاطره آن در کتب پهلوی به صورت ویران کردن بتخانه کنار دریاچه چیچست (اورمیه) و بنیاد آتشکده آذرگشنسب (کائین کعبه جوار شرقی مراغه) بازگویی شده است. منظور از بتخانه بی شک شهر اورارتویی رؤسا در کنار قصبه بسطام شهرستان خوی است که رؤسا آن را به عنوان پایگاهی در درون اراضی مادها بنا نموده بود.
از ایرانشناسان بزرگ خارجی هرتسفلد آلمانی و از محققین ایرانی سرشناس تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا و جلال خالقی مطلق در اینکه برای پیدایی کیخسرو تاریخی، کواکسار را به عنوان محک خودگو کنار گذاشته و وی را با کورش سوم (ثراتئونه/فریدون) مقابله نموده اند، خود بیراهه رفته و برخی پیروان خویش را هم به دنبال خود به بیراهه رهنمون شده اند . کواکسار (کیخسرو) این پادشاه محبوب دوره حماسی قهرمانان بزرگ شاهنامه که در نامه نیاکان ایرانیان به وضوح بر کورش سوم (فریدون) ارجهیت دارد، در اشعار شاعران پارسی گوی معروف از وی از جمله با چنین ابیاتی یاد شده است(منبع اشعار لغت نامه دهخدا).
سرافراز کیخسروش نام کن
به غم خوردن او را دل آرام کن .
فردوسی .
همه پیش کیخسرو آورد زود
به داد و دهش آفرین برفزود.
فردوسی .
فرنگیس و کیخسرو آنجا رسید
ز هر سو بسی مردم آمد پدید.
فردوسی .
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا؟
خاقانی .
ملک کیخسرو روز است خراسان چه عجب
که شبیخونگه پیران به خراسان یابم .
خاقانی .
کیخسرو دین که در سپاهش
صد رستم پهلوان ببینم .
خاقانی .
چو بر کیخسروی آواز دادی
به کیخسرو روان را بازدادی .
نظامی .
کس ندیدش دگر به خانه ٔ خویش
اینْت کیخسرو زمانه ٔ خویش .
نظامی .
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد.
حافظ .
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد.
حافظ .
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاوس ربود و کمر کیخسرو.
حافظ .
بده ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام .
حافظ .
معنی اصلی کلمه آریا و آریاویج
می دانیم غالباً کلمه آریا را به معنی نجیب، شریف، پاکدین و متمدن میگیرند. ولی سؤالاتی در این باب مطرح میشود که ممکن است ما را به نتیجه دیگری برساند. از جمله می توان این نام را اشاره خدای قومی ایشان ائیریامن (نجیب منش) و یا اشاره به توتم و حیوان مقدس آریائیان یعنی عقاب (آله=اره )، اسب و شیر (به زبانهای سامی آر) هم منسوب نمود و یا از نام سرزمین خاستگاهی ایشان در سمت خراسان گرفت. می دانیم در منطقه آریای اخبار یونانیان شهرهرات (هئورو اوستا به معنی لفظی دارای ثروت یا مرکب خوب ) واقع شده است که نامش در زبان عربی به معنی شیر درنده است. جالب است که یونانیان باستان نام هرات را به صورت آریانا ذکر نموده اند که لابد به مناسبت اسبان خوب و فراوان آنجا بوده است. در نام ایرانویج (علفزار آریاها) و آریاورته (مراتع آریاها) بیش از آنکه نشانگر نام خود قوم باشد نشانگر دام نجیب ایشان یعنی اسب است. بنابراین در مجموع معلوم میشود که نام آریایی در اصل به نجبای دارای اسب و سوارکاران اطلاق میشده است. می دانیم که هنر اسب سواری و بستن اسب به ارابه را به آریائیها منتسب می نمایند . ایرانویج اوستا بنا به کتب پهلوی همان رغه زرتشتی یعنی مراغه (مرغزار) است که در عهد ساسانی معروف به گزن (گثن یعنی علفزار )، هروم (محل نگهداری رمه) و برزه (محل کشت) بوده و از عهد قدیم محل نگهداری اسبان ارتش بوده است. از این سنت کهن در در این ناحیه در شرفنامه شرف خان بدلیسی به صراحت یاد شده است. لابد مسمی بودن آتشکده معروف آنجا یعنیآذرگشنسپ (آتش اسب گشن) –ویرانه کائین کعبه در اراضی روستای علمدار- نیز به مناسبت وجود همین رمه های اسبان لشکری آنجا بوده است. اما نام آریاورته که همانند آریاویج اوستا و کتب پهلوی از سرمای شدید (توفان جمشیدی) به مثابه آسیب دیده از صد زمستان و صد خزان خبر داده شده است در درجه اول باید همین ناحیه آریاویج ایرانیان بوده باشد که اخبار آن به گرد آورندگان ریگ ودا رسیده بوده است. احتمال کمتری وجود دارد که از آن دشت مرغیانه (ناحیه مرو) منظور گردیده باشد. در فرگرد دوم وندیداد از زمستان طولانی جمشیدی آریاویج سخن به میان آمده است که مطابق آن جمشید (موبد درخشان، منظور سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ) در کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) وری (دژی) برای بقای نسل انسانها و جانداران می سازد که توصیفات آن کمابیش با دژ کوهستانی لیلی داغی جنوب شرقی مراغه در کنار موردی چای مطابقت دارد. در این کوه سر تحت و دارای دیوار دفاعی پرتگاهی نسبتاً کامل آن دو غار گرم طبیعی وجود دارد که از عهد انسانهای اولیه محل زیست انسانها بوده به طوریکه ته غارها به عمق زیادی انباشته از خاکستر است. به نظر نگارنده از قوم عاد قرآن به معنی مردم انجمنی همین قوم مغان (انجمنی= گوران) مراد می باشند که رهبر ملکوتی شان هود (هودها = ایزد رعد و باران مغان) بر ایشان بادسرد نازل می نماید . گائوماته بردیه یا همان سپیتاک زرتشت پسر همین سپیتمه جمشید پادشاه ولایات جنوب قفقاز بوده است که مطابق کتب پهلوی در پیچ رود دارجه (رودخانه مغانجیق) کنار شاخه فرعی رود دائیتی (موردی چای) زاده شده بود . در چنین محلی روستایی به نام مغانجیق (به لغت پهلوی یعنی جایگاه مغان) واقع است. نگارنده خبر یک مسکن زیرزمینی دیرین و مرموز را در اراضی این روستا شنیده بودم که با ویژگیهای خانه زادگاهی منسوب به زرتشت همخوانی دارد. به هر حال ساکنین این روستا اکنون غالباً از سیدها تشکیل یافته اند که واقعاً هم سید هستند چون بنا به وصیت نیای خود مال امام از کسی قبول نمی کنند و از نیروی بازوی خویش نان میخورند .
منبع:پژواک ایران