PEZHVAKEIRAN.COM بايکوت نمايش اقتدار ملت است
 

بايکوت نمايش اقتدار ملت است
اسماعيل نوری‌علا

يکی از مسائل توضيح نيافته و مبهم مانده در مورد «بايکوت (تحريم) انتخابات» آن است که آيا اين کار، بعنوان يک کنش سياسی، تأثيری هم دارد يا نه؟ و اگر مخالفان آن اعتقاد داشته باشند که «بايکوت بی تأثير هم نيست، اما...» آنگاه بايد پرسيد که چگونه می توان مثبت يا منفی بودن اين تأثير را ـ آن هم از ديدگاه طرفين ماجرا که بايکوت کنندگان و شرکت کنندگان باشند ـ تشخيص داد؟ من فکر می کنم که در بحث های جاری سياسی ما به اين پرسش ها عنايت کافی نشده و برايشان پاسخ مکفی فراهم نيامده است و، لذا، می خواهم در اين هفته ، در حد توان و درکم، نکاتی را مطرح سازم و ببينم که چگونه می توان پاسخ هائی معقول برای اينگونه پرسش ها يافت.

بگذاريد با يک امر بديهی آغاز کنم که «بايکوت» را نمی توان يک اقدام سياسی برای دستيابی به قدرت دانست؛ يعنی، روشن است که بايکوت کردن انتخابات قرار نيست به پيروزی بايکوت کنندگان در «انتخابات» بيانجامد! پس، کسی که در جريان انتخابات دست به بايکوت کامل آن می زند بايد هدف يا هدف هائی جز پيروزی در انتخابات را در نظر داشته باشد. اما بنظرم می رسد که ما، در مورد اين اهداف، بسيار سهل گيرانه عمل می کنيم و متوجه ظرايفی که می توانند در خود داشته باشند نيستيم. حال آنکه تلاش برای درک اينگونه اهداف، و نتايج واقعی و عملی آنها می تواند، منظرهء بديع و هيجان انگيزی از کنش ها و واکنش های سياسی را، بخصوص در فضاهای بستهء استبدادی، در پيش روی ما بنشاند. پس، مطلب اين هفته را با اين پرسش آغاز می کنم که، از ديدگاه تحليل سياسی، يک بايکوت کننده چه هدف هائی را می تواند در نظر داشته و به خاطر آنها در «شطرنج انتخابات» موضعی ممتنع بگيرد:

شناخته شده ترين هدف بسياری از بايکوت کنندگان «براندازی رژيم استبدادی» است. اين هدف، بخاطر بيان مکرر آن از جانب «براندازان» و آرزومندان برافتادن رژيم، آنقدر شناخته و بديهی شده است که عموماً تصور می شود که بايکوت وسيله ای برای براندازی است و لاغير؛ و هرکس که از شرکت در رأی دادن خودداری کند آدمی است خواستار «براندازی رژيم».

تازه، در همين نخستين قدم نيز، اغلب توجه نمی کنيم که «شرکت نکردن به نيت براندازی» هم می تواند دارای دو جنبهء سلبی و اثباتی باشد.

جنبهء سلبی اينگونه بايکوت، معمولاً به خشم و قهر شديد اشخاص با کل رژيم مربوط می شود؛ و نگاه آنها به هرآنچه از رژيم منبعث می شود آنگونه است که شخصی مؤمن به «نجاست» بنگرد و تصور کند که دست زدن به آن او را هم نجس می کند. چنين شخصی، نه از روی محاسبهء سياسی، که بر اساس احساس کراهت نسبت به متعلقات رژيم در انتخابات شرکت نمی کند ـ حتی اگر يقين داشته باشد که يک کانديدا از کانديدای ديگر بهتر و مفيدتر است. از نظر او، بارها شنيده ايم که، «سگ زرد برادر شغال است!»

جنبهء اثباتی اما آشناتر است. اين دسته از بايکوت کنندگان عموماً و مکرراً می گويند: رژيم می خواهد با کشاندن مردم به پای صندوق های رأی بر حقانيت (مشروعيت) خود بيافزايد و، پس، شرکت نکردن در انتخابات يعنی کوشش برای سلب حقانيت از رژيم آنگونه که دست رژيم را در معاملات بين المللی خود در راستای گرفتن تضمين برای ماندگاری اش ضعيف و ناتوان سازد.

و درست همين «هدف» هم هست که از جانب موافقان (يا «حلال کنندگان») شرکت در انتخابات مورد حمله، و گاه تمسخر، قرار می گيرد. موافقان می گويند رژيم اعتنائی به مسئلهء حقانيت خود در معاملاتش با کشورهای ديگر ندارد و از بايکوت نيز نه تنها ضرر نمی کند بلکه، در غياب بايکوت کنندگان، می تواند با راحتی بيشتری هر که را می خواهد از صندوق بيرون آورد و، در نتيجه، ضرر بايکوت نه به رژيم که به اصلاح طلبان رژيم بر می گردد. همانگونه که در خرداد چهار سال پيش موجب باخت اصلاح طلبان به دار و دستهء احمدی نژاد شد.

اين همان حوزه ای است که نود در صد بحث های مربوط به شرکت کردن يا نکردن در انتخابات در آن صورت می گيرد. اما آنچه در اين ميانه مورد توجه نيست آثار ديگر بايکوت است که اکنون، با گذشت فقط چهارسال، کارکردهای روشن خود را نشان می دهد و به ما می آموزاند که اگر بايکوت کنندگان براستی بتوانند بقيه را هم با خود همراه سازند در اندک مدتی تبديل به مهمترين عنصر سياسی در جامعهء فروبستهء تحت تسلط آخوندها و نوکر و کلفت هاشان خواهند شد.

اين کارکردهای روشن و مؤثر بايکوت کدامند؟ بنظر من، نخستين کارکرد بايکوت مستقيماً به «واقعی کردن» بحث های درگرفته در حول و حوش انتخابات بر می گردد. اگر اوضاع اين روزها را با اوضاع خرداد ماه 12 سال پيش، و روند انتخاباتی که به پيروزی خاتمی انجاميد، مقايسه کنيم بلافاصله در می يابيم که اکنون کانديداهای خودی و دست آموز رژيم وادار شده اند تا شعارهای انتخاباتی خود را از آسمان هفتم خيالپردازی های آرزومندانه ای همچون تشکيل جامعه مدنی و برقراری دموکراسی اسلامی و گفتگوی تمدن ها، به زمين سخت واقعيت هائی همچون جمع آوری يا ادامهء کار گشت های انتظامی، توجه به خواست های زنان و دانشجويان، مطرح شدن مسئلهء انزوای سياسی کشور در جهان و نظاير آن بياورد. يعنی، آشنائی گستردهء مردم با «گزينهء بايکوت» موجب شده تا کانديداها، بمنظور منصرف کردن مردم از شرکت در بايکوت، بجای دادن شعارهای قشنگ و توخالی برای جذب آراء انتخاب کنندگان، به وعده های عينی (اما البته باز هم توخالی) روی آورده اند و اين موضوع باعث شده تا در فضای بستهء سياسی کشور بحث در مورد زيان های وارده از حکومت اسلامی بر کشورمان جای طرح نظريات تئوريک و فلسفی پر از مکر و حيله را بگيرد.

به عبارت ديگر، و همانگونه که اين روزها مشاهده می کنيم که، صرفنظر از «فرصت طلبی» مکارانهء کانديداهای خودی، کارکرد بايکوت براستی نيز به واقع گرايانه شدن نگاه مدعيان اصلاح طلبی به مسائل و گرفتاری های مردم انجاميده است. بخصوص اصلاح طلبان، با در پشت سر داشتن تجربهء هشت سالهء در قدرت بودن خود، در می يافته اند که ديگر نمی توان مردم آشنا شده با قدرت «بايکوت» را با وعده های سر خرمن بپای صندوق های رأی کشاند. نوع فعال شدن نظريه پردازان اصلاح طلبی و شرکت شان در ستادهای انتخاباتی کانديداها با خود نشان ها از اين تغيير مهم دارد.

می دانم که خواهيد پرسيد چرا معتقدم که اين وضع دست آورد عمل بايکوت کنندگان است؟ بنظر من، بايکوت کنندگان، با امتناع از شرکت در انتخابات چهار سال پيش، نشان داده اند که ـ در غياب تشکلات حزبی گسترده از يکسو، و در فقدان امکان همفکری های علنی و «خطرناک» دسته جمعی، از سوی ديگر ـ آن چنان قدرتی دارند که می توانند کانديداهای دروغگوی خوش وعدهء فلسفه باز بی عمل و محافظه کار را به شکست بکشانند؛ حتی اگر وضع خودشان بدتر شود.

همچنين، در مورد آن دسته از زنان و دانشجويان و اهل سياستی که می خواهند در ميدان بازی های انتخاباتی حکومت اسلامی حضور داشته و حتی شراکت کنند، می بينيم که اگر يکباره به فکر مطرح ساختن نظريهء «مطالبه محوری» افتاده اند، اين امر نيز دقيقاً بدان خاطر است که بايکوت کنندگان توانسته اند قبح شرکت گوسفندوار در «انتصابات» حکومت اسلامی را جا بياندازند و آنان را وادارند که، اگر برای خود ارزش و احترامی قائلند اما می خواهند در انتخابات شرکت کنند، لااقل مطالباتی را مطرح سازند و شرط و شروطی را در ميان آورند. خودبخود، گام نهادن در اين مسير، به هر مصلحتی که باشد، به گمان من، يک آموزش سياسی مهم در جامعه ای است که افرادش سنت فکر کردن بخود و مطالبات و نيازهای خويش را نداشته و تمرين نکرده اند.

من البته هيچگونه اعتقاد و توهمی نسبت به کارائی «مطالبه محوری» در نزد کانديداها و سردمداران رژيم کنونی ندارم، اما معتقدم که اقدام به فهرست کردن مطالبات تفصيلی ـ اگر تمهيدی صرفاً کودکانه برای «حلال کردن شرکت در انتخابات» و «دور زدن تحريم» نباشد ـ گامی درست در راستای کشاندن درک سياسی شخصی به حوزهء خودآگاهی های روزمره است. کسی که نمی داند چه می خواهد، خود بخود، از ساختار نهادها و کارکردهای آنانی که زندگی را بر او مشکل کرده اند تصوری گنگ و مبهم دارد؛ اما آن کس که می داند چه می خواهد و می تواند خواست های خود را بشکلی منسجم و منظم بروی کاغد آورد، در مرحلهء نخست، درک می کند که کارش از کجا لنگ است و، در مرحلهء بعد، بجای تسليم شدن و به قضا و قدر تن در دادن، به اين می انديشد که برای مشکلات خود راه حل های واقعی، زمينی، عينی و عملی بيابد و بکار برد.

به همين دليل هم هست که، به تصديق نويسندگان متعددی که بر جريان «مطالبه محوری» انتقاد وارد کرده اند، ايراد اصلی وارده بر اين نوع حرکت ها، نه به خود «مطالبه محوری» که به اين نکته بر می گردد که اين خانم ها و آقايان، در عين طرح مطالبات خود با کانديداها، هرگز نه اين مطالبات را بعنوان شرط شرکت خود در انتخابات اعلام داشته و نه از قلابی بودن انتخابات و عجر کانديداها در متحقق ساختن وعده های خويش، سخنی پيش کشيده اند و، در نتيجه، عملشان می تواند براحتی تبديل به حرکتی توهم زا شود و، با اعلام وعده هائی بی پشتوانهء اجرائی از جانب کانديداها، بصورتی معکوس، موجب ترغيب مردمان به شرکت در انتخابات گردد.

اما سخن امروز من به نقد «مطالبه محوری» کنونی نمی پردازد و بيشتر هدفش نشان دادن اين واقعيت است که «مطالبه محوری» نتيجهء مستقيم وجود و عمل «گروه فشار» ی نامتشکل و نامرئی است که در فرهنگ سياسی کنونی کشورمان «گروه تحريميان» خوانده می شود. و می دانيم که در علوم اجتماعی و سياسی وجود «گروه های فشار» آگاه و دارای مطالبات مشخص از عوامل مهم گام برداشتن بسوی شکستن استبداد محسوب می شود.

آشکار است که گرهگاه اصلی کار به ناتوانی کانديداها در انجام وعده های انتخاباتی شان مربوط می شود؛ نکته ای که بلافاصله در پی آغاز جنبش های «مطالبه محور» مورد بحث قرار می گيرند. ماأسفانه امسال، بيشتر بخاطر وقت کشی ها و تعلل های آقای خاتمی و ـ به موازات آن ـ حرکت با چراغ های خاموش آقای ميرحسين موسوی، فرصت چندانی وجود نداشته است تا وقتی که کانديدائی از، مثلاً، موافقتش با پيوستن ايران به کنوانسيون رفع تبعيض از زنان و يا جمع کردن گشت های امنيتی از سطح خيابان ها يا اصلاح قانون اساسی و غيره سخن می گويد، مخاطبان، همانجا، در جا، از او بپرسند که راهکارهای او برای اجرائی کردن اين وعده ها چيست؟ و فکر می کند چگونه می تواند اين وعده ها را عملی سازد؟ ـ آن هم در حالي که نه تنها آقای خاتمی اصلاح طلب نتوانست وعده های خود را عملی سازد بلکه آقای احمدی نژاد باصطلاح اصول گرا و محبوب «حضرت آقا» نيز در اجرای طرح ساده ای همچون راه دادن خانم ها به استاديوم های ورزشی ناکام ماند.

با اين همه، يقين دارم که وقت و فرصت اين گونه مطالبات هم بزودی ـ اگر در اين بزودی چيزی از حکومت اسلامی باقی مانده باشد ـ خواهد رسيد؛ و چون برسد درهای گفتگوی واقعی سياسی دربارهء نقائص ساختاری و ضد دموکراتيک رژيم اسلامی در ميدان های متعلق به خود رژيم گشوده خواهد شد.

بهر حال، تجربه نشان داده است که بايکوت انتخابات از جانب مردم، قادر است بازيکنان نمايش های انتخاباتی رژيم های استبدادی را به سوی گذشتن از «خط قرمز» های رژيم هل دهد و، در نتيجه، از هيبت و آمريت تهديدآميز کل رژيم بکاهد. ما، در همين دو سه هفتهء گذشته شاهد اين اتفاق بوده ايم و در دو سه هفتهء آينده نيز اوج آن را خواهيم ديد. در گذشته ای حتی نزديک، به زبان آوردن آنچه که اين روزها کانديداهای موسوم به اصلاح طلب بيان می کنند عبور از خط قرمزهای رژيم محسوب شده و عواقب خاص خود را داشت. و تازه اين واقعيت جدا از گذشتن شجاعانه تر کانديداهای سرشناسی که اکنون رد صلاحيت شده اند از خط قرمزها است.

در اين ميان، نکته ای که پيرامون چند و چون «بايکوت» و نحوهء اثر گذاشتن آن بر روند «انتخابات» (می توانيد اين واژه را «انتصابات» هم بخوانيد) بايد مورد توجه قرار گيرد به «دو بعدی بودن» اين پديدهء سياسی مربوط می شود؛ دو بعدی که ـ در زبان رياضی ـ با هم «رابطهء مستقيم» دارند، به اين معنی که وقتی يکی زياد يا کم شود ديگری نيز از اين پست و بلند تبعيت می کند.

توضيح می دهم: از نظر جامعه شناسی، دو بعد پديدهء «بايکوت» عبارتند از گستردگی جمعيتی آن و سرعت تأثير و نتيجه گيری اش. يعنی، هرچه بر تعداد بايکوت کنندگان افزوده شود نتايج خواسته شده از آن نيز با سرعت بيشتر ـ و، در نتيجه، زمان کمتر ـ ی به دست خواهند آمد. مثلاً، در يک وضع ايده آل، اين مسلم است که اگر روزی رژيمی در برابر چشم جهانيان، در معبر مردمان صندوق رائی بگذارد اما هيچ کس به آن صندوق اعتنا نکرده و رائی در آن نياندازد، آن زمان، لحظهء آشکار شدن بی مشروعيتی کامل و نداشتن پايگاه مردمی رژيم است، امری که ـ به احتمال زياد ـ به فروپاشی رژيم می انجامد. حال آنکه تعداد کم بايکوت کنندگان موجب آن می شود که هرگونه نتيجه ای ـ اگر وجود داشته باشد ـ با سرعت کمتر و طی زمان درازتری به دست آيد.

در اينجا نکتهء ديگری هم در رابطه با بايکوت وجود دارد که بد نيست به آن نيز بپردازم که به متوهم شدن «تشکل های بايکوت کننده» بيانجامد. در جوامع استبدادی، و در غياب احزاب سياسی واقعی و پر دامنه، هيچ کس نمی تواند ادعای مالکيت و رهبری بايکوت را داشته باشد و بايکوت کنندگان ـ که به دلايل گوناگون و «شخصی» ی خود دست به اين کار زده اند ـ نيز نمی توانسته اند به ترغيب اين تشکل ها چنين کرده باشند. يعنی، بايکوت، درست همچون سکوت، نمی تواند دارای فقط يک معنای معين باشد و مخاطب آن بايد در فهم خود از آن، و تخمين نسبت خود با آن، نهايت دقت و واقع گرائی را بکار گيرد. حال آنکه توهم رهبری و در موضع صدور «فتوای تحريم» قرار داشتن موجب می شود که يک تشکل سياسی کوچک از وزن واقعی خود در جامعه غافل شده و با بلند پروازی کيان خود را بر باد دهد.

باری، همهء کوشش من در اين مقاله آن بوده است تا نشان دهم که بايکوت پديده ای سياسی، چند ضلعی، چند بعدی، و بسيار اثرگذار است، بخصوص در جوامعی که راه های بيان عقايد و مطرح ساختن نارضايتی ها را مسدود ساخته و، بموازات آن، می کوشند تا، بنا بر مصالح رژيم، نمايشی از انتخابات بپا سازند. در اينگونه جوامع، بايکوت، در عين بی خطر بودن و به خشونت نگرائيدن، حکم موتور حرکت دهندهء ماشين مبارزات سياسی را بازی می کند و، از يکسو، رژيم و از سوی ديگر، اپوزيسيون خودی و دست ساخت آن را وا می دارد تا يا کلاً بازی انتخابات را کنار بگذارند و يا به آن ندای خواهنده و آمری توجه کنند که از بخش خاموش و بايکوت کنندهء مردمی به گوش می رسد که در خانه ها مانده و از نزديکی حوزه های رأی گيری رد نشده اند تا مبادا در برابر دوربين های رسانه های بين المللی سياهی لشگر نمايش رژيمی قلمداد شوند که پس از سی سال عوامفزيبی هنوز تفاوت مردم با گوسفندان را درک نکرده است.

بايکوت وسيله ای برای قدرت نمائی ملت های در بند است و می تواند، در برابر رژيم های تا بن دندان مسلح، اقتدار ملی آزاديخواهان را به گونه ای قاطع به نمايش بگذارد، مصالحه کاران و مصلحت انديشان اگر بگذارند؛ چرا که، بقول شاملو، «سکوت سرشار از ناگفته ها است».


منبع:سکولاريسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]