۲۸ مرداد ۳۲ نخسین سنگ بنای انقلاب سبز
منوچهر تقوی بیات
رنگ سبز و سبزی در فرهنگ ایرانی نماد زندگی، سرزنده بودن و جاودانگی است. اما در تاریخ امروزی ایران و نیز حزب الله و حماس در خاورمیانه نشانه ی برادران مسلمانی شده است که سمت و سوی ویژه ای دارند. پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و انتصاب مجدد احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور حکومت اسلامی ، ناگهان رنگ سبز نماد مخالفان در داخل حکومت اسلامی شد. رنگ سبز را ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی نماد خود کرد و توده های میلیونی آن را از آقای موسوی و یاران اش به یغما برد. می توان گفت خط امام ناگهان دوباره به گونه تازه ای سبز شد. اما آیا تمام سبزها خط امامی هستند؟
آقایان میرحسین موسوی ، رفسنجانی ، کروبی ، خاتمی و دیگر اصلاح طلبان از یاران و اصحاب امام خمینی بودند و هستند. آیا مردمی را هم که رنگ سبز به آنان پوشانیده اند نیز از همان قماش هستند؟ پرسش های زیادی پیرامون سبزها دهان به دهان می چرخد که هوشیار دهنده هستند ولی معرکه گردان های آسیاب بادی سبز، خود را به کوچه ی حاشا می زنند و آن ها را فعلا نشنیده می گیرند ! ( وای به روزی که مسلح شوند!) با رسیدگی به پرونده ی سیاسی سبزها و باز خوانی آن ، می توان به ماهیت و هدف های آنان پی برد و از دوباره افتادن به دام آن ها پرهیز کرد.
شاه بیت داستان سبزها و نقطه ی عطف واقعی آن ها ؛ "امام خمینی" است. همان "خمینی ای امام " که در سال ۵۷ در دهان میلیون ها ایرانی گذاشتند و " همه با هم " مانند بانگ آمین آن را تکرار کردند. اما سنگ محک درستی و نادرستی در تاریخ معاصر ایران دکترمصدق است. او راستین و درستکارترین فرزند این سرزمین است که همه چیزخود در راه ملت ایران نثارکرد و حتا در دادگاه نظامی شاه و در محاصره ی جلادان شاه از مرگ نهراسید و از حقوق از دست رفته ی ملت ایران دفاع کرد. مصدق نامی است که بیگانگان و بیگانه پرستان در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به زیرکشیدند و زندانی کردند و در ۵۷ مهجور ماند و نادیده گرفته شد و در کودتای خزنده ی ۵۸ مرتد شناخته شد. شگفتا که آقای خمینی خود با دهان خود و با صدای بلند ملی ها و صاحبان این سرزمین را مرتد نامید. چرا و چگونه است که ملی بودن، یعنی عشق ورزیدن به مام میهن زشت و مطرود می شود؟ چرا دکتر مصدق و خدمات او نادیده گرفته می شود؟ چرا لیبرال بودن یعنی آزادیخواهی جرم شناخته می شود؟ مگر آن که نقشه ی شومی در این کار باشد که امروز مردم ایران نتیجه ی آن را به چشم می بینند. بسیاری از ما این فرمایشات را به گوش خود شنیده ایم و در تاریخ نیز به جا مانده است: «. . . آنکه مکتبی را مسخره می کند، اسلام را مسخره می کند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود. . . ملی گرایی( یعنی گرایش به ملت ایران ) مخالف اسلام است. . . ملی گرایی بر خلاف اسلام است، این بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجید است. . . ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است. . . ما از این ملی ها چیزی ندیدیم جز خرابکاری. . . آنهایی که می گویند ما می خواهیم ملت را احیا کنیم، مقابل اسلام ایستاده اند. . . ما چقدر از این ملیت سیلی خوردیم، من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت، در آن زمان آن کس که آن قدر ازش تعریف می کنند ( منظور دکتر مصدق است)، چه سیلی به ما زدند. من نمی خواهم بگویم که مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند. بروند کنار اینها، بروند گم بشوند، ما از آنها ضربه خوردیم. . . »
آقای خمینی و مقلدان اش حتا استخوان های دکتر مصدق را نیز در حصار احمد آباد زندانی کردند و وصیت دکتر مصدق را برای انتقال جنازه اش به ابن بابویه و به مزار شهدای سی ام تیر نادیده گرفتند. سردمداران حکومت اسلامی نام دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد را به ندرت و گاه گاه و فقط برای کسب اعتبار خود و گرمی بازار سیاست بازی های شان به کار برده و می برند. اما امام شان با روشنی و با صدای رسا بارها گفته و در تاریخ ثبت شده است: « یک گروهی که از اولش باطل بودند من از آن ریشه هایش می دانم یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی [ از عوامل اصلی کودتای ۲۸ مرداد ] دید که این ها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد این ها یک سگی را نزدیکی مجلس عینک به آن زدند و اسمش را « آیت الله » گذاشتند! این در آن زمان بود که اینها فخر می کنند به وجود او [ دکتر مصدق] . او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم [ لابد همان آیت الله کاشانی یا آیت الله بهبهانی ] که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند و به اسم « آیت الله » توی خیابان ها می گردانند. من [ پادو وکارچاق کن کودتا] به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص [ یعنی مخالفت با کاشانی ] نیست این [ دکتر مصدق] سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد [ کودتای 28 مرداد محاکمه ی دکتر مصدق در دادگاه نظامی و زندان تا هنگام مرگ !]. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می زد . » (صحیفه خمینی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی).
آقای میرحسین موسوی و دیگرانی که دنباله روی خط امام هستند، آرزوی بازگشت به سال های حکومت امام خمینی را دارند. همان سال هایی که موسوی نخست وزیربود و زندان ها و قبرستان ها را آباد کردند شگفت آن که خمینی از آن همه کشتار ناخرسند بود در بیانات خود در سال ۵۹ ابراز کرده است:
« . . . و لهذا از اول هم که ما به حسب الزامی که من تصور می کردم ، دولت موقت را قرار دادیم ، خطا کردیم . از اول باید یک دولتی که قاطع باشد و جوان باشد[ یعنی دولت مهندس موسوی] ، قاطع باشد، بتواند مملکت را اداره کند ، نه یک دولتی که نتواند ، منتها آنوقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم، آشنا نبودیم بتوانیم انتخاب کنیم. انتخاب شد و خطا شد . . .
ما اگر مثل آن انقلاب هایی که در دنیا واقع می شود از اول عمل کرده بودیم که به مجرد اینکه پیروزی حاصل شد تمام درها را ببندیم و تمام رفت و آمدها را منقطع کنیم و تمام این گروهها را خفه کنیم . . .
ما نمی توانیم تحمل کنیم این مطلبی را که آقایان می خواهند با آن مغزهایی که در اروپا تربیت شده است درست بکنند. می خواهیم اسلام را چه بکنیم ؟ یکی از اینها آمده بود گریه می کرد که چرا بعضی از اینها را می کشند. نه این آخری ها را ، آنهایی که آقای خلخالی مثلا می کشتند اینها باز توجه ندارند که اسلام ، در عین حالی که تربیت است، یک مکتب تربیت است، لکن آن روزی که فهمیت قابل تربیت نیست ، هفتصد نفرشان را در یک جا ، یهود بنی قریضه را در حضور رسول الله می کشند گردن می زنند به امر رسول الله. اینها همین حرفهای غربی را می زنند که ما باید اصلاح کنیم . . . (بیانات امام خمینی در جمع شورای عالی قضایی – 29/4/1359
آقای میرحسین موسوی بارها در نوشته های خود ، فرمان صادر کرده است که مردم یعنی سبزها و معترضان حول محور قانون اساسی جمهوری اسلامی متمرکز شوند. او در بیانیه شماره ۳ خود می نویسد: « . . . ما به عنوان کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبندیم اصل ولایت فقيه را یکی از ارکان این نظام میدانیم و حرکت سیاسی را در چارچوبهای قانونی دنبال میکنیم . . . » او همچنین در دیدار با مدیران رسانه ها گفته است: « . . . معترضان باید با استفاده از ظرفیت قانون اساسی ایران مطالبات مدنی را پیگیری کنند و زیر شعارهایی جمع شوند که بتواند اجماع عمومی ایجاد کند . . . » اجماع عمومی یعنی همان "همه با هم" که تکیه کلام آقای خمینی بود و مردم ما را به این روز سیاه نشاند. قانون اساسی حکومت اسلامی هم یعنی نقض حقوق بشر یعنی محرومیت زنان از حقوق انسانی یعنی همان ستم هایی که بیش از سی سال است بر ملت ایران که مرتد شناخته شده اند، روا داشته اند. برای شناختن خمینی و فداییان اسلام و التزام میرحسین موسوی به قانون اساسی حکومت اسلامی، نه به سال ۱۳۶۷ و گورستان خاوران و دیگر گورستان های جوانان به خون خفته ی ایران ، بلکه باید به سال های پیش از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بازگردیم. حتا به پیش از سال ۱۳۲۳ که کتاب کشف اسرار آقای خمینی منتشر شد. این کتاب رسم و راه وی را برای سال های آینده و حتا خط حکومت اسلامی را، روشن می کند و در آن حکم قتل زنده یاد احمد کسروی و همه ی آزاداندیشان و قلم به دستان را صادر می کند. به دنبال انتشار این کتاب و اشاراتی که در آن به زنده یاد کسروی شده بود، نواب صفوی یک بار در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۴ با دشنه ی زهرآگین به قصد کشتن این آزاد اندیش او را زخمی می کند و بار دیگر در اسفند ماه همان سال، برادران امامی، در صحن دادگاه ، کسروی را با همراه اش حدادپور به ضرب گلوله از پای در می آورند. خمینی بارها در گفته های خود، راه و رسم فداییان اسلام و مشروعه طالبان را مورد تأیید و تصدیق قرار داده است. او گفته است که : «. . . مرحوم شيخ فضل الله نوري ـ رحمه الله عليه » ايستاد كه « مشروطه بايد مشروعه باشد بايد قوانين موافق اسلام باشد » . در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسي هم از كوشش ايشان بود . . . (تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني تبيان (آثار موضوعي ) دفتر بيستم موسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 70)
سید جمال الدین افغانی سال ها پیش از خمینی ، نواب صفوی ، حسن بنا[1] و شیخ فضل الله نوری در پی ایجاد حکومت اسلامی در خاورمیانه بود. او برای انجام این کار به ایران، هندوستان، پاکستان ، ترکیه، مصر و دیگر کشورهای خاورمیانه سفر کرد. فداییان اسلام و اخوان المسلمین و تاریخ معاصر ایران و خاور میانه بارها به پیشوایی سید جمال الدین افغانی یا اسدآبادی تأکید کرده اند. سبزها پس از انجام انقلاب اسلامی در ایران، در کشورهای افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان، فلسطین و مصر و دیگر کشورهای اسلامی، به نیروی بزرگی مبدل شده اند.
همانگونه که در بالا گفته شد اخوان المسلمین که در ایران فداییان اسلام نامیده می شوند، در طول تاریخ معاصر در ایران و خاور میانه از زمان جمال الدین افغانی در پی ایجاد "جمهور علمای اسلامی " بوده اند. در ایران از سال ۱۳۲۴ یعنی قتل احمد کسروی ، فداییان اسلام با ترورهای سیاسی قصد قبضه کردن قدرت سیاسی را داشتند. در آستانه کودتای سال ۳۲ یعنی در تیرماه ۱۳۳۲ کتاب حکومت اسلامی را منتشر ساختند و با رهبری کاشانی می رفتند تا با انجام کودتا حکومت اسلامی را در سال ۱۳۳۲ درایران مستقر سازند. اما آمریکایی ها که رهبری کودتا را داشتند این امکان را به فداییان اسلام و کاشانی ندادند و حتا کوشیدند با کشتن نواب صفوی و برخی دیگر از فداییان اسلام این کار را متوقف سازند. اما سقوط حاکمیت ملی و دموکراسی در ایران موجب تفویت دیکتاتوری دست نشانده و ادامه ی گسترش جمعیت های اسلامی در ایران شد. استفان کینزر در کتاب" تمام مردان شاه" و نیز در کتاب " براندازی" و آقای دکتر فخرالدین عظیمی در کتاب " ایران و بحران دموکراسی ، سال های ۱۹۵۳ ـ ۱۹۴۱به خوبی مشکل دموکراسی و چرخش آن را به سوی حکومت های دیکتاتوری نشان داده اند. وزیر خارجه انگلیس آقای استراو و نیز وزرای امورخارجه ی آمریکا خانم ها؛ البرایت و کلینتون نیز دخالت سوء و ناروای انگلیس و آمریکا را در از بین بردن حکومت ملی و بنیاد دموکراسی در کودتای ۲۸ امرداد، به صراحت پذیرفته اند.
از زمان کودتای انگلیسی ـ آمریکایی ۲۸ امردادماه ۱۳۳۲ تا کنون آنچه بر ملت ایران رفته است را می توان چنین خلاصه کرد:
· پیش از کودتا وقتی که شاه به رم گریخته بود، آیت الله بروجردی به وی نوشت: پیشگاه اعلی حضرت همایونی شاهنشاهی خلد الله ملکه، امید است ورود مسعود اعلی حضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مفاسد ما فیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد. بیایید که تشیع و اسلام به شما احتیاج دارد.شما پادشاه شیعه هستید."
· حکومت ملی برآمده از دموکراسی نوپای ایران به وسیله دولت های انگلیس و آمریکا و عوامل داخلی آنان شاپور ریپورتر، آیت الله کاشانی ، آیت الله بهبهانی، برادران رشیدیان، شعبان جعفری و مانند این ها ساقط شده است.
· آیت الله کاشانی به سپهبد زاهدی نخست وزیر کودتا تبریک گفت[2].
· دکتر مصدق را در ۷۴ سالگی زندانی و فعالان سیاسی را زندانی و شکنجه نموده و دکتر فاطمی و بسیاری دیگر را اعدام کردند و فعالیت های سیاسی و میهنی را ممنوع ساختند. فعالان ملی و هر که دلش برای وطن می طپید را خانه نشین زندانی و تبعید نمودند، هرکه با هر اندیشه ای از مردم و منافع مردم دفاع می کرد یا زندانی کردند و یا کشتند.
· دانشجویان را در دانشگاه به گلوله بستند و هرگونه فعالیت سیاسی و اجتماعی را قدغن کردند.
· برخی از افراد فداییان اسلام را که ترور سیاسی کرده بودند اعدام کردند.
· هیئت های سینه زنی ، عزاداری و اسلامی را رونق دادند. به هر دهی یک طلبه به عنوان پیش نماز فرستادند. آقای بهشتی و با هنر در وزارت آموزش و پرورش حکومت شاه کتاب های درسی را از نظر دینی ممیزی ( نظارت یا سانسور) می کردند.
· پس از بهمن ۵۷ حکومت موقت مهندس بازرگان را ساقط کردند.
· پیروان آیت الله کاشانی و فداییان اسلام همه کاره شدند و به جان فرزندان ایران افتادند. زندان هارا از بهترین و فداکارترین فرزندان این آب و خاک انباشتند و آنان را گروه گروه به جوخه های اعدام سپردند.
· حتا پیکر بی جان دکتر مصدق در احمدآباد زندانی کردند.
· ملی ها و دکتر مصدق "سیلی خوردند" و مرتد شناخته شدند.
· هر نشانی از ایرانی بودن و ملی بودن را کنار گذاشتند ، آثار ملی را نابود ساختند و آبرو و افتخارات مردم ایران را به ننگ آلوده کردند.
از زمان کودتای انگلیسی رضاخان و سید ضیاء طباطبایی در اسفند ماه ۱۲۹۹ خورشیدی تا به امروز در به همان پاشنه می چرخد. ادامه ی حکومت ولی فقیه، بازگشت میر حسین موسوی و یا هر کس دیگری به حکومت و ادامه ی حکومت اسلامی " با استفاده از ظرفیت قانون اساسی " همان است که آقای خمینی در نخستین سال حکومت مهندس میرحسین موسوی گفت:«. . . و لهذا از اول هم که ما به حسب الزامی که من تصور می کردم ، دولت موقت را قرار دادیم ، خطا کردیم . از اول باید یک دولتی ک ه قاطع باشد و جوان باشد ، قاطع باشد، بتواند مملکت را اداره کند ، نه یک دولتی که نتواند ، منتها آنوقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم، آشنا نبودیم بتوانیم انتخاب کنیم. انتخاب شد و خطا شد . . .
ما اگر مثل آن انقلاب هایی که در دنیا واقع می شود از اول عمل کرده بودیم که به مجرد اینکه پیروزی حاصل شد تمام درها را ببندیم و تمام رفت و آمدها را منقطع کنیم و تمام این گروهها را خفه کنیم . . . ( امام خمینی )
منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ بیست و هفتم امرداد ماه ۱۳۸۸ خورشیدی برابر ۱۸ اوت ۲۰۰۹ میلادی
[1] ـ دریفوس، رابرت .بازی شیطان .از انتشارات دریقوس سال ۲۰۰۵
https://www.chebayadkard.com/chebayadkard/sokhan/20071210/bazi-e-sheytan1.pdf
http://www.robertdreyfuss.com/
[2] ـ کیهان ۱۲ آبان ۱۳۳۲
منبع:پژواک ایران