آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟
اسماعيل نوری‌علا

  1. من نمی دانم که نخستين بار چه کسی عبارت فرنگی ِ separation of church and state» » را، به غلط، بصورت «جدائی دين از دولت» ترجمه کرده و بابت اين ترجمهء غلط، در زمينهء فهم فارسی زبانان از تعريف «سکولاريسم»، هزار درد سر بوجود آورده است، چرا که نه church به معنای دين است و نهstate به معنای دولت.

      2. از church شروع کنم که در اين ترجمه به «دين» تعبير شده است. church به معنای کليسا است، يا کلی ترش که کنيم، به معنای «نيايشگاه» است و حکايت از وجود «نهاد اجتماعی سازمان يافته» ای می کند که دارای سه مشخصهء اصلی است:

      - نخست اصول عقايدی که گروهی از مردمان را (حتی در داخل يک دين معين) از بقيه جدا می کنند و به آنها هويتی خاص می بخشند (مثل شيعه در ميان اهل تسنن). از مجموعهء اين اصول با نام «مذهب» ياد می شود.

      - مشخصهء دوم وجود سلسله مراتبی بيش و کم مشخص و ديوانسالارانه از کارکنانی است که نان خور اين نهادند (مثل کشيش ها و اسقف ها و حجت الاسلام ها و آيت الله ها و خاخام ها و مغان و موبدان).

      - و مشخصهء سوم هم وجود مجموعهء قوانينی مدون است که گفته می شود از جانب خدا به بشر ابلاغ شده و لذا دائمی و تغييرناپذير است و در اصطلاح به آن «شريعت» می گويند.

      در جوامع ماقبل دوران مدرن اين نهاد نقش دو قوهء مقننه و قضائيه و نيز تشکيلات آموزش و پرورش جوامع را بازی می کرده است. سکولاريسم اما با تسلط آمرانهء يک «مذهب و شريعت» خاص بر زندگی عموم مردم مخالف بوده و توانسته است، در جوامع مدرن، دو قوهء مقننه و قضائيه و تشکيلات آموزش و پرورش عرفی را جانشين سازمان مذهبی کند. به اين ترتيب، روشن است که church را اگر در معنای اصطلاحی اش به «مسجد» يا «حوزهء علميه» ترجمه کنيم، بايد در کاربرد درست اش معادل «مذهب» بگيريم و نه «دين».

      مذهب از يکسو در شريعت و جمع دينکاران متعين می شود و در زبان فرنگی با واژهء  denomination مشخص می گردد و، از سوی ديگر، با ظهور خارجی اش که church / کليسا و مسجد و کنشت و ديگر نيایشگاه های اختصاصی مذاهب گوناگون باشد. مشکل ما در ترجمه های فارسی از آنجا آغاز می شود که church را به دين ترجمه می کنيم حال آنکه بايد آن را معادل «مذهب» بدانيم؛ اما معادل واقعی دين را که religion باشد به «مذهب» بر می گردانيم!

      3. مذهب و دين (يعنی denomination و religion) با يکديگر تفاوت دارند و اين تفاوت، در حوزهء مفهوم شناختی شان، از «زمين» تا «آسمان»، يا از «اين دنيا» تا «آن دنيا» است. دين مفهومی آسمانی و آن جهانی است حال آنکه مذهب مفهوم زمينی و اين جهانی دارد؛ و تا اين تفاوت درک نشود نمی توان به کنه مشکلی که ترکيب غلط فارسی «جدائی دين از دولت» ايجاد می کند پی برد.

      4. توضيح می دهم: انسان ها، در طول تاريخ تحول زندگی تاريخی ـ اجتماعی و نيز شخصی خود، از طريق آموزش و تلقين، و البته تفکر علت جوی خويش، با وجود دنيائی ورای دنيای طبيعی و حسی، و نيز مفهومی به نام «آفريدگار» ـ که در آن دنيای ماورائی حضور دارد ـ و همچنين وجود «روح» که «من» واقعی هر يک از ما بحساب آمده و يک پا در آن دنيا و پائی ديگر در اين دنيا دارد، آشنا شده و اغلب به وجود آنها ايمان می آورند. ايمان يک حالت روحی و شخصی است که از آن، در زبان فرنگی با الفاظی شبيه faith و belief ياد می شود. آنگاه، وقتی در «باور و يقين» ِ آدمي دنيائی ساخته شد که در ماوراء طبيعت، جای دارد، آن دنيا به سرعت، بر سراسر زندگی اين دنيائی ِ او مسلط می شود. ما آفريدهء خدا می شويم؛ او سرنوشت مان را تعيين می کند، ما را زنده می سازد و می ميراند، بر ما مرض و بلا نازل می کند، يا به ما سلامت و طول عمر عطا می دارد. او در ملکوت خود ـ براي روح مان که به هنگام مرگ از تن مان جدا می شود ـ حسابی و کتابی برقرار کرده و پاداش و جزائی تعيين نموده است. آنچه در اين دنيا داريم از آن او است، از او به ما رسيده و جهان را او «ملک عاريت» ما قرار داده است. او می داند که کدام فکر و رفتار و گفتاری نيک است و کدام بد. تا اينجا، انسان منتشر و انسان منفرد ـ هر دو ـ در قلمروی «ايمان» حرکت می کنند و مقامش مقام «مؤمن» است (در قرآن، مومنين با نام «يؤمنون بالغيب» يا ايمان آورندگان به عالم غيب شناخته و معرفی می شوند). بدين سان، مرحلهء نخست «سير تسلط آن دنيا بر اين دنيا» يقين آوردن انسان به وجود آن دنيا و تسليم شدن در برابر آنچه هائی است که ارادهء آن محسوب می شوند. در «باور و يقين» ِ آدمي

      5. اما بين خدا و انسان (يعنی بين آن دنيا و اين دنيا) رابطه ای مستقيم وجود ندارد. هر کس نمی تواند گوشی تلفن را بردارد و با آفريدگارش در مورد کارهايش مشورت کند و يا از او دستور بگيرد. پس هميشه، در همهء جوامع، عده ای از آدم ها وجود دارند که مدعی می شوند از عالم غيب خداوندی خبر گرفته اند و خبر دارند و مأمورند تا پيام های آفريدگار را به آدميان ابلاغ کنند و چند و چون معامله با خدا را، برای خشنود نگاه داشتن او و پاداش گرفتن از او، به ديگران بياموزند. کار اين صاحبان ادعا و دعوی وقتی به سامان می شود که عده ای از «مردم» نيز باور می کنند که آنها متصل به عالم غيب اند. جادوگران و پيامبران و قديسين در هر جامعه ای پديدهء «متصلان به عالم غيب» را بوجود می آورند و هر کدامشان تعريفی از چگونگی عالم غيب، چرائی آفرينش عالم طبيعت و انسان، بعنوان اشرف مخلوقات آن، ارائه می دهند. اين مجموعه از تعاريف را «دين» (Religion) می خوانيم و هر دينی در نسبت داده شدن به آورنده اش ار متشابهات خود متمايز می شود. دين موسی، دين عيسی، دين محمد، دين بهاء الله، دين مانی، و... همگی بر بنياد ايمان به عالم غيب و اعتقاد به اتصال آورندهء دين به آن عالم بوجود آمده اند.  

      6. ايمان امری شخصی است و دين پديده ای فراگير و منتشر، که تا تبديل به «نهاد اجتماعی» نشوند نمی توانند موضوع بحث علوم اجتماعی و سياسی قرار گيرند و بيشتر در حوزهء علوم روانشناسی و روانکاوی قابل بحث و تحقيق و تفحص اند. يعنی، ايمان و دينی که مبدل به نهاد اجتماعی (social institution) نشود نمی تواند در حوزهء سياست نقشی اجتماعی بازی کند و از حوزهء فردی به حوزهء اجتماعی نقل مکان نمايد؛ چرا که خدا و عالم غيبش دور از دسترس اند و پيامبران و قديسين نيز با داس مرگ درو می شوند و حضوری دائمی در جامعه ندارند. در نتيجه، انسان ايمان آورنده، انسان مؤمن و انسان متدين کاری به کار کسی نداشته و در رابطه ای شخصی و نامرئی با آفريدگار خويش زندگی می کند.

      7. نه ايمان و نه دين، هيچ کدام، صاحب شريعت نيستند و، در نتيجه، نمی توانند در همشکل کردن «حقوقی» ی افراد جامعه و ايجاد يک «امت دينی» توفيق يابند. در مرحلهء ايمان هر کس با آن دنيا رابطه ای شخصی دارد و، بقول مولانا، «هيچ آداب و ترتيبی نمی جويد، و هرچه می خواهد دل تنگ اش می گويد». از سوی ديگر، ظهور متصلان به عالم غيب نيز بيشتر به کار شکستن نهادهای پيشين (بت شکنی) و درهمريختن نظم سنتی می انجامد تا نهاد آفرينی و سنت گراری. اما با مرگ جادوگران و پيامبران و قديسان (اين متصلان به عالم غيب)، و ظهور کشيش ها و خاخام ها و مغان و موبدان و آخوندها است که «نهاد اجتماعی مذهب» بخود شکل می گيرد و تبديل به بازيگری مهم در صحنهء سياست می شود.

      8. پس، جدا از تجربه های فردی و خاص، هيچ جامعه ای نمی تواند بدون رسيدن به مرحلهء «مذهب سازی» اسير قاطع «آن دنيا» شود و تنها در غياب «متصلان به عالم غيب» است که عاقبت ايمان دينی مؤمنين در يک تشکل منسجم سرريز می کند و بصورت يک «نهاد اجتماعی» در آمده و وارد حوزهء عمل اجتماعی می شود. اين نهاد همان «مذهب» است که هم مسجد دارد، هم کارکنان مسجد، و هم شريعت تدوين شده بدست اينگونه مسجدمداران و مسجد سالارانی که تنها بخاطر طلب علم و تحصيل «دانش دينی»، پيام های بازمانده از جانب متصلان به عالم غيب را فراگرفته و، با رعايت روش های خاص استنتاج، می توانند مشکلات مردم را، آنگونه که موجب رضای خداوند آن مردم باشد، حل و فصل کند.

      ما اينگونه «دانشوران دينی» را با نام هائی همچون آخوند و ملا و حجت الاسلام و آيت الله می شناسيم و مکتب هر يک از بزرگانشان را يک «مذهب» می خوانيم. مذهب، بخاطر ويژگی ها يا مشخصه هايش يک «نهاد» روشن اجتماعی است که بقصد يارگيری و هدايت مؤمنين بوجود می آيد و حوزه ای شغل آفرين را در کنار ديگر مشاغل اجتماعی می نشاند؛ نهادی که قادر است دستورهای «نازله» از عالم غيب و بازمانده بعنوان ميراث متصلان به آن عالم را مدون کرده و به شکل «شريعت» (يا «رسالهء عمليه») عرضه کند و، با تبديل کردن خود به نهاد اصلی آموزش و قضا و اجرا، کل جامعه را در زير چتر «آن دنيا» گرد آورد.

      9. با شکل گرفتن مذهب و سازمان مذهبی، سير تحول جامعهء معتقد به ماوراء طبيعت (يا عالم غيب) به کمال انجماد و فرو بستگی خود می رسد و آنگاه، در صورت مساعد بودن شرايط اجتماعی، اصول سازندهء مذهب و شريعت برآمده از آن ماهيتی ايدئولوژيک بخود گرفته و سازمان مذهبی را به سازمان سياسی تبديل می کنند. از آن پس دينکاران يا خود حکومت را به دست می گيرند و يا از بازو و شمشير حاکمان نظامی ی پيرو انديشهء مذهبی خود برای تحميل شريعت خويش بر جامعه مدد می طلبند و، در هر حال، همهء جامعه را، به انضمام زندگی حاکمان شمشيرکش آن را، در ظل شريعت خود منظم می سازند. سکولاريسم در اينجا است که پا به ميدان می گذارد و، به نفع حفظ رنگارنگی عقايد و آزادی ايمان ها و اعتقادات، خواستار آن می شود که يک سازمان خاص مذهبی سر رشتهء زندگی اجتماعی عموم را در دست نگيرد و، بعبارت ديگر مذهب (و نه دين) از حوزهء عمومی به حوزهء خصوصی پس رانده شود. اما اين عمل نه تنها به معنای «جدائی دين از دولت» که حتی به معنای «جدائی مذهب از دولت» هم نيست. و چرا؟

      10. حال که تفاوت مهم بين «دين» و «مذهب» روشن شده و خطر سپردن ادارهء جامعه به سازمان مذهبی توضيح داده شد، وقت آن است که به سراغ پارهء دوم تعريف سکولاريسم رفته و ببينيم که چرا در ترجمهء اين پايهء دوم هم اشتباهی اساسی رخ داده است.

      state را نمی توان به دولت ترجمه کرد. معادل درست واژهء state حکومت است. توضيح می دهم: هر جامعه دارای دو نهاد سياسی است که يکی «حکومت» (state) نام دارد و ديگری «دولت» (government) خوانده می شود.

      حکومت در مکاتب مختلف سياسی دارای تعاريف گوناگونی است اما در مجموع می توان آن را «حاصل جمع تمرکز منافع اقشار فرادست اجتماعی و تحصيل قدرت قاهره برای به نظم کشيدن جامعه بر اساس اين منافع» دانست. يعنی حکومت دارای منافع است و از منافع خود با نيروهای انتظامی و نظامی نگاهبانی و نگاهداری می کند و چرائی و مشروعيت خويش را نيز بصور مختلف بيان داشته و قوانين اساسی و اصلی را برای نگاهبانی از آن منافع وضع می کند.

      نهاد «دولت» اما، از نظر علوم سياسی، بازوی اجرائی «حکومت» است و ، در نتيجه، تابع ماهيت و اهداف آن بشمار می رود. دولت بيشتر شامل ديوانسالاری و خزانه داری و انتظامات است و نمی تواند بخودی خود ـ يا مستقلانه ـ دارای ماهيت مکتبی و ايدئولوژيک باشد. در نتيجه، کوشش برای «جدا ساختن مذهب از دولت» هم اهداف سکولاريسم را متحقق نمی کند؛ چرا که تأمين کنندهء قدرت اجرائی و تصميم گيرنده دربارهء وظايف دولت نهاد حکومت است.

      11. بدينسان «جدا ساختن دين از دولت» هم امری بيهوده و حتی ناممکن است و آنچه هائی که از ديدگاه سکولاريسم قابل تفکيک و جداسازی هستند «مذهب» و «حکومت» نام دارند. سکولاريسم خواستار «جدائی مذهب از حکومت» است نه «جدائی دين از دولت» چرا که ايمان و دين (بدون تبديل شدن به مذهب) دارای توانائی دخالت آن دنيا در امور اجتماعی اين دنيا نيستند.

      12. حال، اگر بخواهيم از آسمان بحث های نظری به زمين تجربه های عملی فرود آئيم، می توانيم به روشنی دريابيم که هدف يک سکولار نمی تواند تغيير ساختار «دولت» (مثلاً دولت احمدی نژاد يا دولت جمهوری اسلامی) باشد. چرا که دولت و رئيس جمهور و نخست وزير و هيئت وزيران همگی بر اساس قوانين اساسی برگزيده شده و کارگزاران «حاکميتی» هستند که بوسيلهء دينکاران مذهبی خاص و شريعت آنها اداره می شود و بدون انحلال آن حاکميت هرگونه تغييری در ساحت دولت نمی تواند ما را به تشکلی سکولار رهنمون شود. لذا، تنها با انحلال حکومت مذهبی است که «موضوع» دعوا منتفی شده و غائله ختم می گردد. از اين سخن می توان چنين نتيجه گرفت که هرکس مدعی سکولار بودن باشد نمی تواند به دنبال عزل يک رئيس جمهور برای نشان دادن شخص ديگری بجای او باشد چرا اين هر دو کارگزار و وفادار به ساختار حاکميت اند و حتی می کوشند تا با ايجاد اصلاحات از سقوط حاکميت بخاطر ندانم کاری ديگران جلوگيری کنند.

      13. پس می توان گفت که اختلاف بين سکولارها و طرفداران حکومت های مذهبی يک دعوای حقوقی ـ سياسی است که می تواند از طريق راه های حقوقی و سياسی (و اخياناً حتی نظامی) حل و فصل شود، يا نشود. اما، بهر حال، توافق بر سر «مذهبی نبودن حکومت» راه حلی است که همهء خواست های سکولارها را برآورده می سازد حال آنکه عدم توافق بر سر اين موضوع نيز اختلاف را ابدی می کند.

      14. به نظر من، از انقلاب مشروطه تاکنون در کل جامعهء ما هم دعوائی برقرار بوده و سی سال است که به اوج خود رسيده که هنوز، بعلت آنکه «موضوع» آن «منتفی» نشده همچنان ادامه يافته است و نتايج زنده بودنش را در هر قدم از مبارزات سياسی ملت ما نمودار می سازد. اين دعوا را انديشمندان ما در سطوح مختلف و شکل های گوناگون مطرح و تبيين کرده اند؛ از روياروئی سنت و مدرنيته گرفته تا استبداد و دموکراسی؛ از تقابل حق الله و حق الناس (حق مردم) گرفته تا تنافر يا تناظر شرع و عرف. بنظر من اما همهء اين تقابل ها نتيجهء يک تقابل اصلی هستند : «تقابل آن دنيا با اين دنيا» و دعوای فی مابين اين دو نيز بدون بيرون رفتن مذهب از حاکميت منتفی شدنی نيست. در واقع، اين امری بديهی است که همهء جوامع، در مقاطعی از تاريخ تحول خود، با اينگونه «دعوا» ها سر و کار داشته اند و يا دعوا را حل کرده اند، يا دعوا با از دست دادن موضوعيت خود منتفی شده است و يا جامعه هنوز و همچنان در وسط صحنهء زد و خورد طرفين دعوا گير کرده است.

      16. بعنوان نمونه، می توان پرسيد که دعوای بين استبداد و دموکراسی چگونه در بحث پيرامون سکولاريسم می گنجد و حل و فصل می شود؟ اعتقاد سکولارها بر اين است که دموکراسی در حکومت غير سکولار به دست نمی آيد. به اين معنی که برقراری سکولاريسم شرط اوليه و لازم برای رسيدن به دموکراسی است. توجه کنيم که هرگز نمی توان سکولاريسم را «شرط کافی» ی نيز دانست. رابطهء سکولاريسم و دموکراسی رابطهء اسب و درشکه است. کسی که اسب را پشت درشکه می بندد هرگز به هيچ مقصدی نمی رسد. سکولاريسم طلايه دار دموکراسی است؛ اما اگر بسياری از شرايط ديگر اما فرعی تر نيز فراهم آمده باشند؛ شرايطی که بحث در مورد آنها در اين مختصر نمی گنجد.

      17. کسانی اما، اغلب از سر غرض، سکولاريست ها را متهم می کنند که خواستار دموکراسی نيستند. در واقع، زمين مساعدی که برای القای اينگونه خلط مبحث ها وجود دارد، توجه نکردن به ترتب زمانی و عملی مفاهيم سياسی ـ اجتماعی است. از نظر من، همانگونه که برای جوش آوردن آب وجود آتش ضروری است، برای رسيدن به دموکراسی نيز برقراری سکولاريسم شرط نخست و «اولين قدم» است، بی آنکه رسيدن به حکومتی سکولار «خودبخود» تضمين کنندهء رسيدن به دموکراسی باشد. سکولاريسم، با برداشتن تبعيضات و «خودی و ناخودی کردن ها»، با گرفتن حق حاکميت از آسمان و نمايندگان دينکار اش، و با سپردن روند تصميم گيری به مردم، جاده را برای رسيدن به دموکراسی صاف می کند. سکولاريسم هدف نيست، اما اجتناب ناپذيرترين وسيله برای رسيدن به هدفی به نام دموکراسی است.

      18. بدينسان، تنها اگر اهل ايمان و دين و مذهب به «جدائی مذهب از حکومت» ـ آن هم در عمل سياسی و جبهه گيری های مربوط به آن و اتخاذ استراتژی و تاکتيک های ناشی از آن ـ تن در دهند می توان اميدوار بود که «موضوع دعوا» ی بين سکولارها و آنها «منتفی»، و زمينه برای وحدت در عمل و مبارزه آماده می شود
 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]