رژیم در رفع مسئولیت از مجاهدین
در شروع مبارزه مسلحانه!
محمد هادی
در تلاش برای توجیه ماهیت ضد بشری و وحشیگری رژیم در سرکوب و شکنجه و قتل عام، از آغاز مبارزه مسلحانه مجاهدین علیه رژیم آخوندها در خرداد 1360، بسیاری از نیروها از جمله توده ای –اکثریتی ها و نیز مدعیان اصلاح طلبی و سربراه شدن آخوندها در داخل و خارج، چنین وانمود و استدلال میکردند که گویی واکنش خشن و بیرحمی فوق تصور رژیم-در برخورد با اپوزیسیون از مقطع 30 خرداد سال 60 ببعد- در عکس العمل و نتیجه چپ روی و شروع زودرس مبارزه مسلحانه توسط مجاهدین بود در غیر این صورت، رژیم هیچگاه چنان بیرحمانه قتل عام و کشتار نمیکرد و فضای سیاسی جامعه بسته و قفل نمی شد و ای بسا یواش یواش می شد رژیم و گراز های وحشی آنرا، اهلی و جامعه را گام به گام بسوی گشایش سیاسی پیش برد!
در مورد مقصر بودن مجاهدین در سرکوبگری و قصی القب بودن/شدن رژیم، برخی مانند فرهاد جعفری- مسئول سایت "گفتمگفت" و اصلاح طلب دروغین دیروزی و کشته مرده راستین امروزی احمدی نژاد- در ماست مالی کردن ماهیت ضد بشری آخوندها سنگ تمام گذاشته و با پررویی و وقاحتی بی سابقه-در حد رقابت و مسابقه دادن با علیرضا نوری زاده-میگوید: که اصلاًًً نیروهای رژیم خشونت را در برخورد و در درگیری با نیروهای اپوزیسیون از آنها آموختند و الِا برادران پاسدار و بسیجی و لباس شخصی را چه به سرکوب و خشونت!
لُپ کلام حضرات این است که اگر مجاهدین مقاومت مسلحانه را شروع نمیکردند رژیم لایت فقیه و قداره بندانش فضای باز و آزاد سیاسی را دو دستی در دستان نیروهای مخالف میگذاشتند تا در یک مبارزه دموکراتیک و مسالمت آمیز آخوندها را از منبر قدرت جارو کنند! آخر مبارزه انواع و اقسام دارد و لزوماً نباید از سخت و خطرناکترین آنها شروع کرد! مبارزه منطقی، دانش و درایت سیاسی میطلبد و . . . .!
تمامی توجیه و ترفندهای رنگارنگ فوق تک مضرابهایی بودند که در سی سال گذشته بطور یک خط در میان از سوی ارکستر سمفونی بزرگ حفظ رژیم در داخل و خارج، علیه مجاهدین و مقاومت نواخته میشد!
در ردِّ توجیهات فوق و برای اثبات ماهیت سرکوبگر رژیم لازم نیست از سه ده حکومت سراسر قتل و جنایت آخوندها نمونه بیاوریم فقط کافیست به واکنش وحشیانه و کشتار بیرحمانه مردم در فردای کودتای انتخاباتی اخیر رژیم اشاره شود که نمونه دم دست و تازه ای است در اثبات این واقعیت که رژیم آخوندها ماهیتاً سرکوبگر بوده و هیچ حرف حساب و مسالمت آمیز سرش نمیشود و تنها زبان زور را میفهمد! نشان به آن نشانی که با تظاهرات مسالمت آمیز مردم در اعتراض به کودتای انتخاباتی با همان وحشی گری و قساوتی برخورد کرد که با مقاومت مسلحانه مجاهدین! والاّ مگر ندا و سایر شهدای جنبش آزادیخواهانه مردم، قیام مسلحانه کرده بودند که نیروهای رژیم در روز روشن و در برابر دیدگان حیرت زده میلیونها نفر در سراسر جهان فرزندان دلیر و آزادیخواه ایران را برگبار بستند و در زندان با دستگیر شدگان فجایعی مرتکب شدند که کلام و قلم شرمسار از تکرار آنهاست؟
واقعاً اگر جمهوری آخوندها رژیمی بود که اصلاح طلبان و خرده گیران به مجاهدین-در شروع زودرس مقاومت مسلحانه- آرایش و توصیف میکردند پس این کدام رژیم و ولی فقیهی بود که اعتراض آرام و مسالمت آمیز مردم به تقلّب در انتخابات را-آنهم در مورد انتخاب کاندیدهایی که همگی از صافی شورای نگهبان خود رژیم گذشته بودند-با گلوله پاسخ داد! و دست آخر بسیاری از مدعیان اصلاح طلبی رژیم و نیروهای خودی را در توهین و تحقیر آمیز ترین شکل در بیدادگاههای خود به ندامت و اعتراف مجبور نمود!(که در انتها به آن اشاراتی خواهد شد) رژیم با سرکوب خونین تظاهرات مردم در اعتراض به تقلب در انتخابات و انتصاب احمدی نژاد با دستان ناپاک خود مهر تائیدی زد بر مشروعیت و حقانیّت مقاومت مسلحانه مجاهدین در برابر رژیم که در خرداد سال 60 مجاهدین را در دو راهی تسلیم زبونانه و یا مقاومت قهرمانانه گذاشته بود! مجاهدین چاره ای جز انتخاب مقاومتی شرافتمندانه نداشتند و تمامی امّا و اگر ها و شاید و باید ها در برابر این واقعیت که رژیم قبل از 30 خرداد تصمیم خود را در کشتار مجاهدین و سایر نیروهای مبارز گرفته بود رنگ می بازند! شاید تنها گناه مجاهدین این بود که بجای تسلیم و سکوت در برابر جنایات رژیم بنا به وظیفه انسانی و تاریخی و با تمام دار و ندار خود به مقاومت برخاستند و از حرمت و شرف ایران و ایرانی در برابر رژِیم ضد ایرانی آخوندها جانانه دفاع کردند و در سی سال گذشته-برغم ناسازگاری زمان و زمین در حد و حتّی فراتر از توان خود-نگذاشتند شعله مقاومت و ایستادگی در برابر آخوندها خاموش و فراموش گردد تا در ادامه مایع سوخت و ساز قیام آزادیخواهانه مردم در خرداد سال 1388 گردد! تنها گرم و روشن نگهداشتن شعله مقاومت در برابر آخوندها از خرداد 60 تا خرداد 88-علیرغم هر نظر و انتقادی نسبت به مجاهدین-کاری بود کارستان که بیشک بر تارک تاریخ چهل و چند ساله مبارزات مجاهدین میدرخشد!
**********************
یادداشتی بر اعترافات عبرت انگیز!
زندان اوین مرکز سوزاندن چربی های اضافی بدن و فکر و اندیشه!
***************************************
بعد از کودتای انتخاباتی رژیم و موج اعدام و دستگیریها، دوباره بازار نمایش اعترافات در بیدادگاههای رژیم شروع شد اینبار نادمیان و اعتراف کنندگان لاغر و آب رفته عمدتاً از رهبران اصلاح طلبی بودند که-بر خلاف مبارزات مجاهدین- سالها باور داشتند که میتوان رژیم را با زبان خوش و خالی از خشونت براه آورد! و امروز شوربختانه در برابر رسانه های عمومی اعتراف کردند که در بررسی اوضاع و تحلیل وقایع، سخت در اشتباه بودند و توجه نداشتند که تئوریهای اندیشمندان غربی در مورد جمهوری آخوندها مصداق ندارد و آنها علیرغم تحصیلات دانشگاهی و داشتن دکتری و سوابق سیاسی و سه دهه تجربه حکومت آخوندها، غافل بودند که دولت امام زمان احمدی نژاد اساساً مشروعیت و مقبولیت خود را از خدا و خامنه ای میگیرد نه از رای مردم!
در بررسی و فهم اینکه چگونه کسانی بعد از دستگیری و چند ماه زندانی، اینچنین دچار دگرگونی و تغییر عقاید و نظرات میگردند بنا به تجارب اعتراف گیری در حکومت آخوندها ناگفته روشن است که اعتراف کنندگان بدلیل اعمال شکنجه های فیزیکی و روانی خارج از طاقت عادی بشری است که اینچنین ضعیف و شکسته به خواسته های رژیم تن داده و هر چه بازجوها خواسته اند ناچار تکرار میکنند. زیرا تنها فاکتوری که در پروسه تغییر و تحولات فکری آنها رخ داده است فقط دستگیری و زندانی شدن و مسائلی است که در دوران اسارت بر آنها گذشته است و بهمین دلیل بدون کوچکترین خرده گیری به آنان-بعنوان انسانهایی که مورد انواع و اقسام شکنجه ها قرار گرفته و مجبور شده اند بر خلاف عقاید و نظرات ماقبل دستگیری خود مسائلی را اعتراف کنند-باید رژیم را شدیداً محکوم و با آنان بعنوان قربانیان رنجور و شکسته شده در زیر شکنجه برخورد نمود!
از جانب رژیم و رسانه های دولتی در توضیح تغییر مواضع این زندانیان سرشناس مسائل طوری مطرح میشود که انگار نه انگار که اینگونه اعترافات بعد از دستگیری و زندانی شدن نادمین اتفاق افتاده است و زندان و شکنجه اصلاً هیچ نقشی در تصحیح عقاید و نظرات انحرافی زندانیان نداشته و اینان تنها در اثر بحث و گفتگو با بازجوهای باسواد و سربازان گمنام امام زمان در سیاهچالهای رژیم است که متوجه تفکرات انحرافی خود گردیده و با اراده و خواست خود حاضر به اعتراف شده اند! در حالیکه واقعاً اگر رژیم در زندانهای مخوف و وحشتناک خود بازجوهایی دارد که میتوانند-بدون شلاق و شکنجه-و فقط در اثر بحث و گفتگو کسانی همچون سعید حجاریان-تئوریسین اصلاح طلبان را- به صراط مستقیم هدایت نمایند آیا منطقی به نظر نمیرسد که بقول محمد رضا نیکفر در مقاله الاهیات شکنجه(نقل بمضمون) رژیم برای این بازجو ها در خارج از زندان نیز سخنرانی و جلسات بحث و گفتگو برگزار کند تا بقیه مردم-که احتمالاً سواد و دانش کمتری از امثال سعید حجاریان دارند-از گمراهی مضاعف نجات پیدا کنند؟ بعبارت دیگر اگر براستی زندان های رژیم مکان کشف حقیقت و جلادان و بازجو ها حاملین حقیقت هستند برای براه راست آوردن بقیه گمراهان، بهتر نیست رژیم یا بازجو های تئوریک خود را بمیان مردم بیاورد و یا اینکه همه مردم را بزندان ببرد!
منبع:پژواک ایران