PEZHVAKEIRAN.COM چقدر از الله باقی مانده است؟
 

چقدر از الله باقی مانده است؟
اسماعيل نوری‌علا

چند روزی از آخرين مکاتبهء بين مهندس ميرحسين موسوی و آيت الله حسينعلی منتظری می گذرد؛ مکاتبه ای که ديده ام بسياری از ناظران آن را تحولی بزرگ بسوی دموکراتيزه شدن حکومت اسلامی در ايران خوانده اند. اما من هرچه در اين مکاتبه می کاوم بيشتر می بينم که بين رابطه ای که ميان يک مدعی رياست جمهوری کشور و يک «آيت الله العظمی» برقرار است و رابطه ای که ميان رئيس جمهور فعلی (به تقلبی بودن و نبودنش کاری ندارم) و آيت الله خامنه ای وجود دارد، از لحاظ کارکردهای ساختاری حاکميت سياسی تفاوت مشهودی نيست....

esmail@nooriala.com 

      چند روزی از آخرين مکاتبهء بين مهندس ميرحسين موسوی و آيت الله حسينعلی منتظری می گذرد، مکاتبه ای که ديده ام بسياری از ناظران آن را تحولی بزرگ بسوی دموکراتيزه شدن حکومت اسلامی در ايران خوانده اند. اما من هرچه در اين مکاتبه می کاوم بيشتر می بينم که بين رابطه ای که ميان يک مدعی رياست جمهوری کشور و يک «آيت الله العظمی» برقرار است و رابطه ای که ميان رئيس جمهور فعلی (به تقلبی بودن و نبودنش کاری ندارم) و آيت الله خامنه ای وجود دارد، از لحاظ کارکردهای ساختاری حاکميت سياسی تفاوت مشهودی نيست و اين دو رابطه را، از اين لحاظ که گفتم، بسيار مشابه هم می يابم، با اين تفاوت که در يک رابطه طرفين می کوشند از حق و حقوق مردم سخن بگويند در حالی که عملاً سابقهء چندانی در احقاق اين خقوق ندارند و در رابطه ای ديگر هم اگرچه حرف و سخن همچنان از حقوق مردم است اما در دست داشتن حاکميت به آنها امکان داده که اين حقوق را به بدترين شکلی ضايع و پايمال سازند.

      از لحاظ نظريه پردازی، من اين تشابه را ناشی از يکی بودن ريشه های تئوريک نگاه هر چهار نفر به امر حاکميت می دانم و معتقدم که اين اشتراک پايگاه نظری است که موجب شده چنين شباهتی بين دو رابطه که در دو عرصهء ظاهراً متخالف سياسی وجود دارند برقرار شود. مقالهء حاضر می کوشد تا اين تبيين نظری را ـ در حد مقدورات نويسنده و حوصلهء مقاله ـ توضيح دهد.

      از اين مثال عينی آغاز کنم. در تعريف «سلول های بنيادی» ـ که از تطور و گسترش آنها موجودات زنده بخود شکل می گيرند ـ گفته می شود که هر تک دانه از اين سلول ها قابليت آن را دارد که تبديل به هر عضوی از بدن شود ـ از مغز گرفته تا چشم و گوش و پای و دست. به عبارت ديگر، در هر سلول بنيادی همهء امکانات مربوط به يک بدن خاص وجود دارد و می توان از هر يک از آنها به کل سيستم بدن رسيد.

      بنظر من، در فرهنگ اصطلاحات هر نحله و فرقه و مکتب و دکانی، هر اصطلاح / واژه حکم سلولی بنيادی را دارد که می توان کل ايدئولوژی سازندهء نحله و فرقه و مکتب و دکان مورد نظری را از دل آن استخراج کرد. بدون وجود اين «مجموعهء امکانات» در شکم هر اصطلاح، واژه ها به حوزهء غير تخصصی زبان بر می گردند و ديگر حاوی آن توانائی برای انعکاس کل ساختار ايدئولوژيک يک ذهنيت معين نيستند. بعنوان مثال، به چند نمونه از اينگونه واژگان بنگريم: امپرياليسم، نژاد برتر، شهادت، ولايت فقيه. اين اصطلاحات حاوی کل نگاه ايدئولوژيک مکاتب فکری وابسته بخود بوده و تنها در متن آن نگاه دارای معناهای دقيق خود هستند. به محض اينکه آنها را در «متن» و «زير متن» ديگری بکار ببريم آن امکانات ايدئولوژی بنياد از ميان می روند. بگيريم واژهء «شهادت» را. اين واژه در متن فرهنگ اسلامی واجد کل مفروضات اين فرهنگ است و به مدد آن می توانيم کل آن مفروضات را استخراج و بازسازی کنيم. معنای شهادت در اين فرهنگ وابسته به مفروضاتی اينگونه است: وجود خدا، وجود عالم غيب، آفرينش انسان به ارادهء خدا، رانده شدن انسان از عالم غيب به عالم ماده و غفلت او از عالم غيب، مرگ در راه خدا (قتلوآ فی سبيل الله)، بازگشت روح انسان به عالم غيب، رسيدن به مقام شهيد و توانائی شاهد بودن عالم غيب. پس، اگر کسی در راه خدا کشته شود نبايد او را جزو مردگان (اموات) محسوب داشت چرا که او زنده است (احيا) و نزد خداوندگار خود به روزی خواری مشغول (يرزوقون) [سورهء 77: آيهء 26].

      بدينسان واژهء شهادت در متن فرهنگ اسلامی واجد کل مفروضات بنيادی اين فرهنگ است. اما به محض آنکه آن را از متن فرهنگ مزبور برداشته و در فرهنگ اصطلاحات مربوط به مجموعهء ديگری بکار گيريم متوجه می شويم که همهء آن مفروضات قبلی نيز از ميان برداشته شده اند. مثلاً، هنگامی که واژهء «شهادت» را در متن روندهای رسيدگی حقوقی به دعواها قرار می دهيم و می گوئيم که فلان کس در فلان مورد در دادگاه شهادت داد، برای درک اين کارکرد معنائی جديد هيچ نيازی به آن مفروضات بالائی وجود ندارد.

      اين مقدمات را گفتم تا توضيح دهم که چرا اکثر اصطلاحات بکار گرفته شده از جانب فقها و حکمای مکتب تشيع امامی (که اکنون بازماندگان شان بر ايران حکمروائی دارند) در متن يک تئوری سياسی معنا دارند و در اين متن است که هر واژه / اصطلاحی واجد کل دستگاه ايدئولوژيک تشيع امامی محسوب می شود؛ از «علی ولی الله» که آنها بر اذان می افزايند تا اصطلاح «بقية الله» که در مورد دوازدهمين امام خود که در عصر «غيبت کبری» به سر می برد.

      ايرانيان، کم و بيش، با دستگاه ايدئولوژيک آنچه که «مکتب اثنی عشری» يا «مذهب جعفری» خوانده می شود آشنائی دارند و می دانند که دليل اصلی پيدايش تشيع در برابر «تسنن» چيست. لذا در اينجا قصد آن را ندارم که به تفصيل وارد اين ماجرا شوم و داستان را در حد لازم برای بيان فشرده و مختصر ايدئولوژی سياسی تشيع امامی فرو می کاهم.

      پيامبر اسلام مدعی بود که آخرين بشری است که مأمور انتقال سخنان، راهنمائی ها و احکام «الله» به بشريت است و با چشم فرو بستن اش از جهان ارتباط با عالم غيب و الله نيز به پايان می رسد. او به همين دليل دارای لقب «خاتم الانبياء» بود. اما پس از مرگ او در اين مورد بين پيروانش اختلاف افتاد، بر سر اينکه آيا براستی ارتباط با عالم غيب قطع شده و يا تنها «ارتباط نبوتی» (به تعبير امروزی، «ارتباط پيام آوری») است که به پايان رسيده و در بيرون از حوزهء «پيام» می تواند انواع ارتباطات ديگری را با الله برقرار کرد. اين پرسش دارای ابعاد گوناگونی است اما بيشتر در حوزهء امور سياسی بوده که پاسخ به آن موجب بزرگ ترين افتراق بين مسلمانان شده است. اهل سنت، پايان يافتگی نبوت را پايان يافتگی «مشروعيت حکومت از طريق اتصال به عالم غيب» دانسته و بر اين اعتقاد پای فشرده اند که جانشين سياسی پيامبر (خليفه) از طريق انتصاب و بيعت تعيين می شود. اما اهل تشيع به «مشروعيت حکومت از طريق اتصال خونی با پيامبر و تعيين رهبر از جانب عالم غيب» اعتقاد داشته اند و امر حکومت را استمرار حاکميت الله بر زمين دانسته و بيعت مردم با رهبر را برای مشروعيت يافتن رهبری او ضروری ندانسته اند.

      از لحاظ تعبيری که بگيريم، الله، از طريق استقرار و استمرار حاکميت خود بر جامعهء انسانی بصورتی دائم از عالم غيب به عالم عين و ظاهر فرود می آيد و حکومت آل محمد و امامت (اصطلاح شيعی علم شده در برابر خلافت) شخص تعيين شده از جانب امام قبلی نشان اين استمرار است و نمی توان چنين فرض کرد که با مرگ يک پيامبر يا امام رشته اتصال به پايان می رسد و ديگر از حضور الله در زمين و زمان و جامعه خبری نيست. در نگاه شيعی به هستی و سياست (که دو روی يک سکه اند) الله از طريق وجود امام (که زندگی اش زمانمند و محدود است و به همين دليل در طول حياتش «امام زمان» خوانده می شود) همواره در زمين حضور و حاکميت دارد.

      در ميان انواع مکاتب شيعی، می توان از شيعيان اسماعيلی نام برد که تا همين امروز نيز دارای امامانی هستند که اکنون رشتهء امامت شان در خاندان «آقا خان محلاتی» استمرار يافته است. در مقابل آنها، مکتب «تشيع امامی» يا «دوازده امامی» را داريم که بر پايهء اين اعتقاد ساخته شده که دوازدهمين امام بجای اينکه چشم از جهان ببندد و امام سيزدهم جانشين اش شود، به ارادهء خداوندی در هزار سال پيش از انظار مردم پنهان شده اما به زندگی خود ادامه داده است و روزی فرا خواهد رسيد که برگردد (ظهور کند) و رشتهء حاکميت جامعهء انسانی را در دست گيرد.

      بدينسان، سير حوادث تاريخی (که از ديد شيعيان چيزی جز مشيت و ارادهء الله نيست) موجب شده که امر اتصال به عالم غيب برای مدتی (که اکنون به هزار و اندی سال رسيده است) دچار تعليق شود و رشتهء فرود الله بر زمين موقتاً (!) قطع گردد. بر اساس کل اين مفروضات است که شيعيان دوازده امامی آخرين امام خود را با القاب مختلفی می خوانند که «امام زمان» و «مهدی موعود» و «امام منتظر» (با فتح ظ) از آن جمله اند. اما جالب ترين لقب های او «حضرت بقيه الله» است، که به روشنی به ما می گويد که از ادامهء فرود الله بر زمين مقداری باقی مانده است که در وجود دوازدهمين امام (مثل يک باطری شارژ شده) باقی مانده است تا در وقتی که ارادهء الله بر آن قرار گيرد، کار فرود و نزولش از سر گرفته شود.

      فقها و محدثين شيعهء امامی، بر اساس حديثی که از دوازدهمين امام نقل می کنند، معتقدند که در «دوران غيبت» مردم بايد به «فقهای امامی» مراجعه کنند و اين فقها «جانشينان عام» امام زمان محسوب می شوند، و به استناد همين حديث و مفروضات ناشی از آن بوده است که خود را جانشين برحق امام غايب می دانند و مدعی حاکميت هستند؛ ادعائی که منجر به شکل گرفتن تدريجی تئوری «ولايت فقيه» شده و به دست آيت الله منتظری و موافقت آيت الله خمينی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران بعنوان اصل مادر وارد گشته و سلسله مراتب حکومتی آن را بر محور خود بوجود آورده است. يعنی، اصل ولايت فقيه بر همهء مفروضات فوق و اين استنتاج شکل گرفته است که تا ظهور «بقية الله» فقيه عادل و جامع الشرايط امامی جانشين امام غايب است و مشروعيت خود را نه از مردم که از اجماع نظر خبرگان منتخب مردم می گيرد؛ مردمی که روشن است نمی توانند آحاد يک ملت باشند، چرا که غير شيعهء امامی کسی نمی تواند خبرگان امامی را «انتخاب» کند.

      می دانيم که حتی در همين حد از مفهوم «انتخاب» نيز بين «علمای شيعه» اختلاف نظر وجود دارد و، مثلاً، آيت الله مصباح يزدی (مدرس مدرسهء پر نفوذ حقانی و رئيس مؤسسهء نشر آثار و افکار امام خمينی) معتقد است که خبرگان نيز «ولی فقيه» را «انتخاب» نمی کنند چرا که او بوسيلهء امام زمان تعيين می شود اما از آنجا که اين امر در خفا انجام می گيرد، وظيفهء خبرگان چيزی نيست جز کشف و شناسائی منتخب امام زمان.

      البته در تاريخ تشيع نتايج نظری ديگری نيز از اصطلاح «بقية الله» استخراج شده و موجب پيدايش فرق ديگری شده است که مهمترين و گسترده ترين آن به استنتاجات نظری شيخ احمد احسائی، مجتهد اعظم عصر فتحعليشاه بر می گردد که معتقد شد وجود انبياء و اولياء و ائمه بر روی زمين ناشی از «فيض الهی» است و اگر اين فيض قطع شود زمين و زمان از بين خواهد رفت و لذا، در دوران غيبت بقية الله نيز بايد جريان اين فيض نگاهدارندهء هستی ادامه يافته و از طريق يک فرد خاص منتخب امام زمان به جامعه منتقل شود. او قرآن و پيامبر و امام را سه «رکن» نظريهء «فيض الهی» خود دانسته و، بنا بر ضرورت ادامهء اين فيض، بوجود «رکن رابع» (يا چهارمی) قائل بود که بوسيلهء «بقية الله» تعيين می شد. او سپس معتقد شد که خودش آن «رکن رابع» است. اين نظر با مخالفت فقهای امامی ديگر روبرو شد و آنها از شيخ احمد احسائی خلع لباس کرده و او را مرتد (رد کنندهء مفروضات مذهب) دانستند. اما نظريهء «رکن رابع» با طرد شيخ احمد از بين نرفت و بوسيلهء شاگردان او توسع يافت و از دل آن دو مکتب «شيخيه» و «بابيه» بوجود آمد و از دل «بابيه» هم مکاتب «ازليه» و «بهائيه» بيرون آمدند و بدينسان فکر «استمرار فيض الهی» بصور گوناگونی ادامه يافته و به ظهور مذاهب و مکاتب و اديان جديدی منجر شد که بحث در مورد آنها به مقالهء حاضر مربوط نمی شود.

      غرض از طرح اين مباحث فشرده آن است که، در حوزهء نظريه های سياسی دوازده امامی، نمی توان از فرض اتصال به عالم غيب، از طريق به اتصال به بقية الله، صرفنظر کرد و در دوران ما نيز همين فرض موجب شکل گيری مفهوم «ولايت فقيه» شده است که برداشت «انتخاباتی» از آن تشيع را به «تسنن» نزديک کرده و برداشت «انتصابی» (بوسيلهء بقية الله) آن را به برداشت اصيل شيعی نزديک می نمايد و، در هر حال، نمی توان به نظريهء «ولايت فقيه» رسيد بی آنکه از نظريهء «بقية الله» عبور کرد. تصور «ولی فقيه» در نزد فقهای شيعه با تصور «خليفه» در عصر خلافت علی بن ابيطالب يکی است و همين تصور است که حکومت بقيهء خلفا (چه اموی، چه عباسی، و چه عثمانی) را نامشروع می سازد.

      نمی توان شيعهء امامی بود و به استمرار فيض الهی اعتقاد نداشت. نمی توان به استمرار فيض الهی معتقد بود و آن را در امر حکومت سياسی دخالت نداد و نمی توان به حضور فيض الهی در حاکميت اعتقاد داشت و از آن استنباط دموکراتيک و انتخاباتی داشت. در واقع، از دل اين نگرش سيستماتيک به امر حکومت و سياست است که سياستورزان درونی و سازندگان و کارگزاران حاکميت فعلی ـ در همهء شاخه های آن ـ به رفتارها و کردارهای خود می رسند و آنها را از اين طرق نمودار می سازند.

      حال خيال می کنم که نگاهی به مکاتبهء اخير مهندس ميرحسين موسوی با آيت الله حسينعلی منتظری می تواند ظهور عملی آنچه را که در بالا گفته ام بخوبی روشن کند و تشابهات رفتاری و گفتاری بين موسوی (در رابطه با منتظری) و احمدی نژاد (در رابطه با خامنه ای) را توضيح داده و آشکار سازد که از لحاظ ساختاری هيچ تفاوتی بين اين مراجعه کنندگان و مراجعه شوندگان وجود ندارد و، در واقع، صحنه و نمايشنامه يکی است امادر دو تئاتر مختلف با هنرپيشگانی متفاوت می تواند به مشاهدهء آن نشست.

      مهندس موسوی به آيت الله منتظری می نويسد: « پیرو حوادث چند ماهه اخیر بیانیه ضمیمه از سوی اینجانب صادر‏ ‏شده است . احساس نیازی که همواره برای همفکری و همکاری با مرجعیت‏ ‏گرانقدر و روحانیت متعهد وجود دارد مرا تشویق کرد تا نسخه ای از آن را‏ ‏جهت اخذ راهنمایی تقدیم کنم . ‏اولین هدف در این بیانیه آن است که اگر خشم و نارضایتی در مردم به‏ ‏وجود آمده است آنان تصور نکنند که این احساسات منفی انباشته شده در‏ ‏ضمیرشان متوجه دین است . این رسالتی است که به نظر می‎رسد بر عهده ‏ ‏تمامی کسانی که اسلام بر آنان حق حیات دارد و در رأس آنان روحانیت‏ ‏اسلام قرار گرفته باشد تا اجازه ندهند اقشار مختلف ، علی الخصوص جوانان‏ ‏که اینک اکثریت جامعه ما را نیز شکل می‎دهند میان برداشت های‏ ‏نادرست، گزینشی و سطحی از دین و حقیقت آن اشتباه کنند و بر اثر‏ ‏هیجان های عاطفی از اسلام فاصله بگیرند».

      بطوری که مشاهده می شود، در همين پاراگراف آغازين همهء آن مفروضات پيش گفته وجودی تعيين کننده دارند. شخصی که خود را رئيس جمهور منتخب مردم می داند، نه برای احقاق حق رأی دهندگان که برای جلوگيری از پيدايش «برداشت های‏ ‏نادرست، گزینشی و سطحی از دین و حقیقت آن» در نزد جوانان رو به آيت الله منتظری می آورد چرا که «همواره برای همفکری و همکاری با مرجعیت‏ ‏گرانقدر و روحانیت متعهد» واحساس نياز می کند و رسالت حفظ اسلام را رسالتی می داند که «بر عهدهء ‏ ‏تمامی کسانی که اسلام بر آنان حق حیات دارد و در رأس آنان روحانیت‏ ‏اسلام قرار گرفته است».

      آيا اين همان نيازی نيست که مدعی ديگر رياست جمهوری، محمود احمدی نژاد، به همراهی و همفکری خامنه ای و مصباح يزدی دارد، چرا که آنان را در «رأس» همهء کسانی می داند که رسالت حفظ اسلام را بر عهده دارند؟

      در واقع، تفاوت اسلامی که فاقد نظريهء استمرار فيض و وجود بقية الله است با اسلامی که با توجه به اين دو اصل عمل می کند جايگاهی است که در آن برای مجموعهء «دينکاران» در نظر گرفته می شود. آنکه «روحانی» خوانده می شود و در سلسله مراتب دانش علمی به مقام «اعلميت» می رسد می تواند محل رجوع مردم در مورد تکاليف مذهبی و شرعی خود باشد؛ اما هنگامی که يک رئيس جمهوری خود را محتاج راهنمائی مراجع در کار ادارهء مملکت و حل مضايق اجتماعی می بيند (چه لزوم مراجعه به اعلم شرعی در قانون اساسی آمده باشد و چه نه) در واقع تن به سلسله مراتبی داده است که سازمان مذهبی را در «رأس امور» حکومتی قرار می دهد و جايگاه مردم را در امر سياست و حاکميت ملی نيز به حد «مقلدان» و «رجوع کنندگان» فرو می کاهد.

      در واقع، اعتقاد به نظريه های «بقية الله» و «استمرار فيض از طريق فقهای امامی» ـ بعنوان سلول های بنيادی تشيع اثنی عشری ـ مانع اصلی سکولاريزه شدن (يا «عرفی شدن») حکومت و قرار گرفتن مهار آن در دست مردم، بعنوان صاحبان اصلی آن، بشمار می آيد و ـ طبعاً ـ نافی برقراری هر نوع حکومت دموکراتيک در «کشور امام زمان» است. 

 برگرفته از سايت «سکولاريسم نو»:

http://www.NewSecularism.com

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]