پیرامون شعارها
عباس منصوران

در خیزش سراسری که صدمین روز آن‌را پشت سر می‌گذاریم، شعارها و تاکتیک‌‌های اعتراضی، بیش از هر موضوع دیگری، در روندی لحظه به لحظه و تکاملی، کانون پر تب وتاب گفتگوهای روز بوده‌اند. گرایش‌های شرکت کننده در این خیزش عمومی،‌ می‌کوشند که شعارهای خویش را ترویج و تبلیغ کنند،‌ مادیت بخشند و بیشترین نیرو را پیرامون خودْ گرد آورند. رفرمیسم برای پیش‌گیری از قیام، بیش از دیگران، می‌کوشد تا با گره زدن رشته‌ای سبز بر این قیام علیه کلیت نظام، با شعار دیرآشنای«همه با هم»، شعارهای محوری را در چارچوب منافع واهداف طبقاتی- بورژوایی خود به پیش برد. رهبری «سبزها» به‌سان نیروی دوم این کشاکش قدرت سیاسی، ‌با برخورداری از امکانات و توان بسیار، به پشتیبانی رسانه‌ها و کادرهای خبره در سراسر جهان، در تلاش است تا بر روند و بستر مادی قیام سرنگونی طلب، مهار زند. تمامی تلاش‌های رفرم‌طلبی، حفظ و ایمنی مناسبات طبقاتی‌ را وظیفه‌ مند است. این جناح، در شرایط کنونی، قید وبندهای قانون اساسی حکومت اسلامی را برای دستیابی به خواسته‌‌های طبقاتی خویش مناسب‌ترین ‌تضمین می‌‌بیند. «سبز» که درآغاز به بیان میرحسین موسوی، نشانه‌ی پیمان با «اهل بیت» ‌بود، به خوبی و به تجربه می‌داند که قانون اساسی، مشروعیت دولت طبقاتی را به یاری سه قوه‌‌ی مجریه، مقننه، قضاییه جان می‌بخشد. زندان‌، ارگان سرکوب نیروی مادی این قانون است و کل ماشین دولتی، پاسدار و وسیله‌ی حاکمیت طبقه‌ای‌است که مالکیت طبقاتی بر ابزار تولید و توانایی خرید هر کالایی از جمله نیروی کار طبقه کارگر را داراست.

 در چارچوب چنین مناسبات و قانونی، حق با آنان است؛ آنان با هر زبان و بیان، فریاد می‌زنند که خط قرمز، همان قانون اساسی جمهوری اسلامی است. آنان در حالیکه خویش را «منجی» مردم می خوانند، خود پاسدار همین قانون بوده و این قانون، پاسدار جایگاه طبقاتی و منافع آنان است. خواست «سبزها» و «دخیل بسته‌گان» و چاوشگرانشان، از قماش طیف توده‌ای- اکثریتی‌های بسته به میخ خیمه‌ی جناح‌- باندها، به‌رهبری ممبینی‌ها و فرخ‌ نگهدارها، ‌تحلیل‌گران ریز و درشت بخش فارسی رادیو بی بی سی و صدای آمریکا و... اجرای تام و تمام «قانون اساسی جمهوری اسلامی» است. اعتراض آنان عدم اجرای «بندهایی» از قانون اسارت‌آوری‌ست که ولی فقیه را بنا به مواد ۵ و ۱۱۰ آن، حاکم مطلق این استبداد مضاعف ‌گردانیده ا‌ست. رفرمیسم تبلیغ می کند که، کافی‌ست تا مجریان «نا اهل» ابزار حاکمیت طبقاتی را با تمامی ضمايم سرکوبگرانه‌ طبقاتی، به اینان بسپارند؛ کافی‌ست سر‌رشته امور به دست «اهل‌«‌اش بیفتد تا «مدیریت قانونی» و «عقلانی»‌ مورد نظر «میرحسین موسوی» و «خاتمی» و ابراهیم یزدی‌ها، محسن‌ سازگارها، اجرا شود. سپس، با یک درخواست فرمایشی و از بالا، توده‌‌های میلیونی را از خیابان‌ها به خانه و مراکز تولید بفرستند. «رهبران سبز» کمی باران می‌خواستند، اما در ۲۲ خرداد،‌ سیل خروشانْ روان شد.

 توجیهاتِ‌ رفرمیست‌های ذوب شده در قانون اساسی حکومت اسلامی سرمایه، درست به‌سان‌ همان برهانی‌ست که در مورد قرآن اشان می‌گویند؛ بازرگان می‌گفت «قرآن، الرحمان» هم دارد، و«خمینی» که خود روح‌الله بود و نایب «امام»‌، و بزرگترین فقیه پاسدار قرآن و «ولی امر مسلمین»، «توی دهن» همه می‌زد. خمینی خطاب به اعضای مجلس خبرگان، ائمه جمعه سراسركشور و نیز نمایندگان شركت كننده از کشورهای دیگر در سومین كنفرانس «اندیشه اسلامی»، به آدمکشان و کارگزاران خود می‌گوید:

 

 «نروید سراغ احكام فقط نماز و روزه، آن‌ها را هم باید بگویید، اما احكام اسلام كه منحصر در این نیست ... شما آیات قتال را چرا نمی‌خوانید؟ هی آیات رحمت را می خوانید! آن قتال هم رحمت است برای این كه می‌خواهد آدم درست كند.»[1]  و «ما خلیفه می‌خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند! همان‌طور که رسول‌الله دست می‌برید، حد می‌زد، رجم می‌کرد!»[2]

 

«قتال هم رحمت است»، تنها یک شعار نیست، یک حکم حکومتی‌ست؛ فراتر از ‌قانون. برای اجرای چنین «رحمتی»، خلیفه‌ای باید-خلیفه‌ای- که «دست ببرد، حد بزند، رجم کند». ولی‌فقیه در نقش خدای زمینی، حکم قتل‌عام می‌دهد و  نماینده‌اش از قماش احمدی‌نژاد‌ها، مجریان حکم ولی‌اند. قانون اساسی حکومت اسلامی، ثمره‌ی چه شرایط و مناسباتی و ساخته و پرداخته‌ي دستِ چه کسانی‌ست؟ کسانی که قانون اساسی حکومت اسلامی و  قرآن‌اش را به دلخواه خویش تفسیر می‌کنند و یا به انتزاع و نیز جزء ‌به جزء، به توجیه، آیه‌ای می‌جویند، نه فقیه‌تر از آیت‌الله خمینی‌ هستند و نه قرآن شناسی‌ و دین‌مداری و تعقل‌‌اشان از دکتر عبدالکریم سروش فراتر است. دکتر سروش در کتاب «بسط تجربه‌ی نبوی» هرچند به بیان خود، همان حقیقتِ صدها سال پیش را دوباره در آغاز هزاره سوم به زبان آورده است، اما آشکارگویی و اعتراف وی را در صراحتی این‌چنین، به ویژه در شرایط پیش از خیزش خرداد، باید ستود. او آنگاه که در برابر پرسش‌های فلسفی قرار گرفت و به تناقضات قرآن و اسلام خویش پِی برد و به عقل و منطق بازگشت، پاسخی و اعترافی جز این  برداشت نداشت که:

 

قرآن نه‌تنها فرآورده‌ی شرایط و بستر تاریخی ویژه‌ای‌ست، بلکه برآمده از ذهن محمّد پیامبر مسلمانان است و محمد بن عبدالله خود نیز دارای تمام محدودیت‌های بشری نیز هست. [3]

 

با این بیان، عبدالکریم سروش به‌سان برجسته‌ترین نظریه‌پرداز جهان اسلام را چه خویش آید چه خوش نیاید، ایدئولوژی را روبنایی از شرایط و زیربنایی و مادی می‌بیند.

قرآن و قانون اساسی جمهوری اسلامی، بیانیه‌ی یک ضرورت زمینی هستند. هر دو، به‌سان کلیتی‌ تجزیه ناپذیر، بدون تفسیر و گفتگو! قانون اساسی برآمده از شرایط تاریخی، مناسبات طبقاتی و ضرورت فرمانروایی طبقه حاکم بر تولید و توزیع می‌باشند. این مناسبات، برپایه‌ی استثمار نیروی کار، و پیش از مناسبات سرمایه‌داری، در اسارت ‌برده‌گانی به نام غلام و کنیز و سپس رعیت جان می‌گیرد و بر اساس و محور ولی فقیه که مشروعیت خود را از قرآن و نه از رأی مردم می‌گیرد حکومت می‌کند. از همین روی، محموداحمدی نژاد با دوب در «امام زمان»، به‌سان فرمانده نظامی قوه‌مجریه، تنها به «مهدی موعود»‌پاسخگوست، نه به میلیون‌ها مردمی که او به پشتوانه‌ی سرداران الیگارش سپاه و جمکرانِ «مهدویت»، «خس و خاشاک»اشان می‌نامد. برپایه‌ی محوریت ولی فقیه، تمامی عملکردهای تا کنونی حکومت اسلامی به ویژه در این سه ماهه که اکنون تنها، گوشه‌‌هایی از آن آشکار شده، جزء به جزء منطبق بر موازین شرعی، قانون اساسی و قاموس شرع و تشیع بوده است. حکومت اسلامی تا کنون اجرای هیچ حکم  قتل و شکنجه و کشتار و تجاوزی بدون مجوز شرعی و بدون رجوع به آیه و قانون شرع و قانون اساسی و فقیه‌هانی از قماش مصباح یزدی، ها و آملی لاریجانی‌های از جبل لبنان آورده شده، انجام نداده است. در سرزمینی که «قتال رحمت است» و روزهای تجاوز و کشتار«یوم‌الله»‌، و آیه‌های قرآنی بر این احکام گواهند، دیگر چه جایی برای بندهایی که همه مشروط به ایدئولوژی سرمایه‌ در ایران است! در این شریعت، "یوم‌الله"، روزِ مرگ و نیستی و عذاب است و در عین حال «رحمت». خمینی در نخستین سالگرد هفدهم شهریور ماه سال 57 خطوط نظام طبقاتی خود را به روشنی ترسیم می‌کند. ولی فقیه، با یک شبیه سازی تاریخی، خود را علی زمان دانسته و جامعه را به دوران عمر عبدود و علی ابی طالب باز می‌گرداند و در حالیکه گویی همه‌گان در خواب و رویای خویش، لالایی خوش‌آهنگی را می‌شنوند، در شرایطی‌که حزب توده و گرایش اکثریت فدایی و دیگر گزمه‌گان سیاسی، «ضدانقلاب» را «به‌نزدیکترین کمیته‌های انقلاب اسلامی»‌ معرفی می‌کنند و «پاسداران را به سلاح سنگین مسلح» می‌خواهند، فرمان کشتار هر مخالفی را صادر می‌کند:

 

«یوم خوارج، روزی كه امیرالمومنین -سلام الله علیه - شمشیر را كشید و این فاسدها را، این غده‌های سرطانی را درو كرد، این هم "یوم الله" بود ... امام - علیه السلام - دید كه اگر این‌ها باقی باشند فاسد می‌كنند ملت را، تمامشان را كشت‌، الا بعضی كه فرار كردند؛ این "یوم الله" بود. »[4]

در قانون و حکومت خمینی و خامنه‌ای:

«روزهایی كه خدای تبارك و تعالی برای تنبیه ملت‌ها یك چیزهایی را وارد می‌كند، یك زلزله‌ای وارد می‌كند، یك سیلی وارد می‌كند، یك توفانی وارد می‌كند، كه شلاق بزند به این مردم كه آدم بشوید، این‌ها هم "یوم الله" است.»

 

 و روزهایی که در کهریزک و اوین، پاسداران اسلام دختران و پسران را  با فریاد یا «زهرا» و یا «حسین» به نیتِ عبادت و فیض الهی، به تجاوز می‌گیرند، و در کوی دانشگاه و خیابان و خانه و پشت بام‌، کشتار می‌آفرینند، همه «یوم الله» هستند. ولی فقیه، ستون  «خیمه‌‌ی حکومتِ الله‌« است و او رهبر بی چون چرایی‌ست که می‌تواند تمامی اصول اولیه مذهب‌اش را تعطیل کند؛ قانون اساسی خدای خویش را و هرآنچه محمد و علی و عثمان در تلاش نهایی به نام قرآن پیش روی گذاشتند به سود حکومت، به امری «ثانویه»‌تبدیل کند.[[5]] در مناسبات سرمایه‌داری، مقدس‌تر از احکام اولیه‌ی دین،خداوندگاری‌ست به‌نام پول. برقراری اقتدار سرمایه، مقدس‌ترین مقدسات است. اقتدار دولت و اقتدار فقیه، پشتوانه‌ی حاکمیت طبقاتی‌ست. ‌برای بقا‌ء ابزار حاکمیتِ طبقه مسلط، به اعتراف آشکار و درک هوشمندانه‌ی طبقاتی خمینی:

 

"نهاد حكومت آن قدر اهميت دارد كه نه تنها در اسلام حكومت وجود دارد بلكه اسلام چيزى جز حكومت نيست."[[6]]

 

بنا به ‌چنین تعریف آشکاری‌ست که پاسداران و اوباشان همقطار، به نیابت «مهدی موعود»، برای «رحمت» ‌در یک «یوم‌الله» ‌مقدس، پسران جوان را «حامله»‌می‌کنند، و «رادان» و «طائب» و سید مجتبی خامنه‌ای‌ها به حکم  ولی فقیه، در کهریزک‌ها با تجاوز به جوانان به پاخاسته، «رأی»‌ها را پس می‌دهند.[7]

تکوین شعارها

در نخستین روزهای خیزش، شعار «ابطال انتخابات»‌ و «رأی مرا پس بده!» به‌زودی رنگ می‌بازد، زیرا که قدرت تراکم  خشم و ستم به آستانه‌ی ‌انفجار رسیده پس از سی سال، نیرومندتر از آن است که مردم، بقا‌ء نظام را بازتولید و تداوم بخشند. حکومت شوندگان، همان ۸ سال فریب خاتمیسم را با تمامی تن و جان، بر گرده‌ دارند. ژورنالیست‌های برون مرزی فرصت طلب، از قماش «نوری‌زاده‌ها» و «درویش‌پورها»- با شامه‌ی‌ تیز خویش، جهت باد را دریافته، به شیپور اطاعت از موسوی می‌دمند و به‌پایین ‌کشیدن «فتیله‌‌ها» تلاش می‌ورزند، غافل از اینکه، این خیزش نه یک چراغ نفتی، ‌که یک آتشفشان است. در خیابان‌ها اما شعار «ابطال» به سرعت، رنگ می‌بازد؛ رفرندام یا کلیت نظام نشانه گرفته می‌شود.

 

 «دولت کودتاچی، استعفا، استعفا! این است شعار مردم، رفراندوم، رفراندم»

 

در فاصله دو سه روز، شعار نه شرقی، نه غربی، ‌جمهوری ایرانی»‌ در برابر شعار فریبکارنه‌ی «نه شرقی،‌نه غربی،‌ جمهوری اسلامی» حکومت، خواست رفراندم را نیز پشت سر می‌گذارد و رژیم را  خلع شعار می‌کند.خواست سرنگونی نظام اعلام می‌شود. شعاری که استقلال از قدرت‌های موجود و نفی جمهوری اسلامی را پیش روی می‌گذارد. شعار " مرگ بر روسيه" ، " مرگ بر چين"! جايگزين "مرگ بر امريکا" و "مرگ بر اسرائيل"دروغین رژیم می‌شود، زیرا که موشک‌های «تاو» و «هاوک»‌ آمریکایی- اسرائیلی را بر سر مردم عراق به یاد دارند. و نیز خرمشهر و آبادان و مهران‌های ویران را  و شعار جنایتکارانه « فتح قدس از راه کربلا»‌ را در برابر چشم دارند. برخلاف جنجال برخی، روسوفیل‌ها، شعار محکومیت مافیای پویتن-مدودف و بورژوازی الیگارشیک حاکم بر چین است؛ که با پمپاژ سلاح‌های کشتار جمعی به‌ یاری حکومت «مهدی» شتافته‌اند تا در برابر دستیابی پاسداران به سلاح هسته‌ای و پشتیبانی جنایت‌کارترین رژیم‌‌های تاریخ و روی زمین به‌چپاول هستی جامعه دست یازند و دریای خزر و بزرگترین حوزه‌ی گاز جهان را به یغما برند. اگرحمایت بورژوازی چین و روسیه نبود، حکومت اسلامی هرگز قادر به ایستادگی در برابر جنبش مردم نبود. دولت‌ها و بورژوازی چین و روسیه، باج‌‌گیری و حراج منابع جامعه را در شرایط فروپاشی حکومت اسلامی غنمیت می شمارند.

در پشت شعار علیه روسیه، نقش حکومت تزار در به توپ بستن مجلس مشروطه و دفاع از مشروعه را در حافظه تاریخی یک جامعه نیز نمایان است. نقش استالین در فروپاشی جنبش سوسیالیستی و کارگری ایران، سربه »یست کردن رهبران حزب کمونیست ایران، و نیز نظاره و کمک غیر مستفیم‌اشان در سرکوب تهی دستان و زحمتکشان شهر و  روستا در آذربایجان و کردستان وترکمن صحرا، و نیز نقش خروشچف تا گورباچف و مافیای بعد از آنان از یلستین تا اکنون و پوتین را دست در دست حکومت اسلامی چگونه می‌توان از ذهن  و تاریخ جامعه ‌و مردم زدود!  

 شعارهای محوری این برهه، واکنشی، خودجوش و از عینیت موجود برمی‌خیزند. نبایستی آنها را تفسیری تئوریک کرد؛ شعار، ‌پیام کوتاه وخواست روشنی ست در یک لحظه معین و پاسخ به یک پرسش و در برابر یک امر عینی. راست و چپ افراطی در یک برهم آیی محتوم، می‌توانند با تبیین تئوریک شعار «مرگ بر روسیه»‌و «نه غزه، نه  لبنان...»، «ناسیونالیسم» و«ضدانترناسیونالیسم» خوانده ومحکوم کنند. شعار «جمهوری ایرانی»، شعار نفی جمهوری اسلامی، فریاد سرنگون باد نظام  و برقراری جمهوری «سکولار» و غیر وابسته است. حضور انقلابی طبقه کارگر سازمان‌یافته و آگاه به دانش مبارزه طبقاتی خویش می‌تواند، این شعار بورژوایی را به «خودگرانی شورایی» تبدیل کند؛ که تنها چنین حضور و چننی ساختاری‌‌ست که  می‌تواند به آزادی حکومت شوندگان بیانجامد. این شعار،‌ بیانگر یک جنبش بدون سازمان انقلابی و رهبری انقلابی است. هر شعاری که به گونه‌ای علیه نظام و حامیان آشکار و «بالفعل» حکومت اسلامی در خیابان‌ها داده شود، و خواست مشترک مردم را بیانگر باشد، بدون شک، فراگیر می‌شود.

 شعار برکناری دین  ازحاکمیت در برابر ایدئولوژی اسلامی حاکم، در شرایط کنونی در ایران،‌ فرمان سرنگونی حکومت اسلامی است. شعار «دولت تقلب می‌کند، رهبر حمایت می‌کند»، خامنه‌ای و باند ولی فقیه را همدست باند متقلب، به‌شمار آورده و با اعلان: «توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد»! اراده‌ی ایستادگی و تداوم مبارزه بر علیه دستگاه سرکوب را تبلیغ می‌کند. خواست برهه‌ای و تداوم مبارزه را با شعار«تا احمدی نژاده، هر روز همین بساطه» پیش‌روی می‌گذارد. اما این خواستی گذراست،‌ خیزش به افق دوردست‌تری رویکرد دارد: «مرگ بر ديکتاتور، چه شاه باشه چه دکتر»، اینسان با شاه، سلطنت تاریخی «امام» و«نایب» و «ولی»‌اش، مرزبندی می‌کند. در برابر شعار فرمایشی  و ارتجاعی«یا حسین! میرحسین»، شعار «موسوی، موسوی، سکوت کنی خائنی ! » مرزبندی خود را با «سبز» رفرمیست، به نمایش می‌گذارد. در برابر یورش مزدوران بسیجی و پاسدار، با شعار«نترسيم، نلرزيم، ما همه با هم هستيم» اتحاد و همبستگی حکومت شوندگان را بیانگر است. در روز «قدس» با حضوری میلیونی، با شکستن مطلق ترس و برون آمدن از شوکِ ‌«کهریزک»، به یک پویایی فرا می‌روید:

«وقتی که با هم هستیم/از چی باید بترسیم

 اکنون سخن از بازپس‌گیری ایران، از دست اشغالگران است، اثری از درخواست بازپس‌گیری رأی نیست:«می‌جنگیم، ‌می‌میریم، ایرانو پس می‌گیریم»!  این شعار، اعلان جنگ در برابر رژیمی‌ست که حق حاکمیت حکومت شوندگان برسرنوشت خویش را سلب کرده- حکومتی که با شهروندان، جامعه و به ارزش‌های انسانی نه تنها بیگانه که دشمن خونی‌ست. قیام‌گران، با یورش به شعارها و روزها و مراسم‌ حکومت اسلامی، رژیم را خلع سلاح می‌کنند. نماز جمعه را اشغال می‌کنند، زنان در کنار مردان با روسری‌های رنگین و نیمه بسته، که محکوم‌اند روزی در «طبقه هفتم دوزخ»، از آن آویزان شوند، «نماز» را پسا مدرنیته می‌گردانند! ستون دین را فرو‌ می‌ریزنند! مظاهر و مقدسات و منهیاتِ رژیم را به سخره می‌گیرند، روز «قدس» را تسخیر‌ می‌کنند، تابوها را می‌شکنند، و تمامی جلوه‌ها و نمادهای توجیه شرعی حکومت را علیه خود نظام به‌کار می‌گیرند. حکومت اسلامی ناچار می‌شود، پس از ۳۰ سال شب‌ِ «قدر»‌و «الغوث» «الغوث»‌‌اش را تعطیل کند، نماز جمعه را با اتوبوس محاصره کند، ‌مبادا که غیرخودی‌ها وارد شوند، «الله اکبر» را بر پشت بام‌ها تعطیل می‌کند و تکبیرها را به تک تیر می‌بندد، زیرا در پشت این سپر، مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه‌ای بلند است. در جمعه‌ی‌ «قدس»، فریب حکومت اسلامی را درست با شعار «قدس» برملا می‌کند و همان سلاح را علیه این بیگانگان به ارزش‌های انسانی به کار می‌برد:

«نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»!  ارتجاع«حماس» و «حزب‌الله» سید حسن نصرالله را نشانه می‌گیرد! و با شعار «ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستین»!‌ همبستگی و  همدردی با مردم فلسطین را به‌‌نمایش می‌گذارد. نفرت مردم در این شعار، اعتراض به‌ هزینه‌هایی‌ست که از گلوی کارگران و زحمتکشان جامعه ربوده شده و به حلقوم تروریسم، جنگ افروزان و حزب الله و حماس که بیش از هر دشمن دیگر، آرمان و آزادی فلسطین و مردم‌اش را به نابودی کشانیده می‌کشانند، ریخته می‌شود. هیچ رژیمی تا کنون، هیچگاه در سرزمین زیر حاکمیت و نسبت به حکومت شوندگان خویش این همه جنایت نیافریده است. همانگونه که خمینی گفته بود هیچ راهی برای استبداد مضاعف نمانده‌است، جز آنکه دین‌اش را تعطیل کند و با تعطیلی دین، حکومت خویش را به دست خود به گور بسپارد؛  لغو دین، لغو حکومت است، و لغو حکومت، خلع حاکمیت طبقه‌مسلط، به آن‌شرط که استبدادی دیگر جایگزین استبداد کهن نگردد.

شعار روز «قدس» اتمام حجت با کلیت نظام است: «شکنجه، تجاوز دیگر اثر ندارد» و «توپ،‌تانک بسیجی،‌دیگر اثر ندارد!» و «اعتراف شکنجه دیگر اثر ندارد» با شعار   «رهبری! رهبری! این آخرین پیامه! جنبش سبز ایران آماده‌ی قیامه»!  حضور و اراده‌ی یک نیروی سوم متمایز با «سبز» سازشکار را اعلان می‌‌کند. با این شعار با رفرمیسم«سبز»، مرزبندی کرده و آن جنبشی را معرفی می‌کند تا کلیت نظام را با رهبری و تتمه‌ی پاسدارانش در قیام هرآینه سرنوشت ساز، به موزه‌‌های جنایات جنگی، بسپارد. این نیرو، نه «سبز» رایجی است که در بستر قانون اساسی استبداد مضاعف، محصور مانده است و به خیزش ایست می‌دهد و گامی خارج از این حریم بر نمی‌دارد، بلکه شعار «جنبش سبزی» است نافی کلیت نظام،که رهایی خود را در ستیز «آشکار» با قانون اساسی و حاکمیت موجود می‌بیند. 

شعاری که همراه با دیگر شعارها هنگام عبور در برابر ساختمان وزارت کار شنیده می‌شود، بیانگر خواست عمده‌ی کارگران و لایه‌ی‌اجتماعی است که فوج فوج به لشگر بیکاران پرتاب می‌شوند. این شعارِ خلع مالکیت شدگانی‌ست که به ویژه در پی بحران فلاکت‌بار اقتصادی و حراج هستی جامعه به دست باندها و به ویژه الیگارشی «مهدویون» در ایران، هستی از دست داده، چیزی دیگری جز جان، برای باختن بر کف ندارند.

در نبود حضور طبقه‌کارگر سازمان یافته و مجهز به آگاهی طبقاتی خود، شعارها همچنان همه‌گانی، و سویه‌ای ضداستبدادی دارد. شعارها هرچند،‌ پی‌در‌ پی، تکامل می‌‌یابند، اما در شرایط کنونی، ‌ضمانتی برای جلوگیری از بازتولید استبداد دیگری به‌‌همراه ندارد. شعارها، اما با شرایط روز هماهنگ‌اند، روشن و غیر قابل تفسیر و توجیه، ‌بیانگر خواست‌های مشخص، و هردم پویاتر از پیش. شعارها در روزهای نخست، بیانگر گسترش «مسالمت آمیز» اعتراض‌ها بود،‌ در حالیکه، توهم آمیز یا به تاکتیک، به «حمایتِ» نیروهای انتظامی چشم داشت، اما ‌آنگاه که ماهیت این نیروی سرکوب ماشین دولتی را با تن و جان تجربه می‌کند،‌هشدار می‌دهد: «وا ی به روزی که مسلح شویم!»

اینک، قدرت حاکمه بورژوازی با تمامی نیرو و چهره‌ای آشکار، در برابر تمامی مردم، یعنی حکومت شوندگان ایستاده است، پرسش کنونی، مسأله قدرت سیاسی حاکمه است!

اعتصاب، اعتصاب، مدرسه انقلاب!

ای خلق‌های ایران، اتحاد، اتحاد!

زندانی سیاسی، به همت توده‌ها، آزاد باید گردد!

تا مرگ دیکتاتورها، جنبش ادامه دارد!

زنده و جاوید باد، یاد دلیران ما!

اتحاد، مبارزه، پیروزی!

مرگ بر این نظام مردم فریب!

هر لانه‌ی ارتجاع، نابود باید گردد!

 جمهوری اسلامی، نابود باید گردد!

 جمهوری شوراها، ایجاد باید گردد!

نیروی انتظامی، تا کی به دام ننگی!

«ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم!»

نیروی ارتجاعی مرگت فرا رسیده!

 خدمت به این حکومت، خیانت است به ملت!

کارگر قهرمان، اعتصاب، اعتصاب!

سلطان گاز و نفتیم، اما گرسنه هستیم!

کار، نان، آزادی- نبرد تا رهایی!

انرژی هسته‌ای، چماق ارتجاعی!

تساوی زن و مرد، این است شعار ملت!

یادداشت‌های روز"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می‌شوند. در صورت تمایل به بازتکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت‌های روز سایت دیدگاه" قید کنید

عباس منصوران

a.mansouran@gmail.com



[1] صحیفه‌ نور، مؤسسه نشر آثار خمینی، جلد نوزدهم، ص ۱۳۸ اینترنتی

[2] سخنرانی خمینی به مناسبت هفته‌ی وحدت (میلاد پیامبر)

[3]  گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش، «میشل هوبینک» http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-CMO-KalameMohammad.html

[4]  صحیفه‌ نور، مؤسسه نشر آثار خمینی، جلد نهم، ص ۴۶۵ اینترنتی.

 

[5] «باید عرض كنم حكومت كه شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ است، یكی از احكام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاكم می تواند مسجد یا منزلی را كه در مسیر خیابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند، حاكم می‌تواند مساجد را موقع لزوم تعطیل كند و مسجدی كه ضرار باشد در صورتی كه رفع، بدون تخریب نشود، خراب كند. حكومت می‌تواند قراردادهای شرعی را كه خود با مردم بسته است در موقعی كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد یك جانبه لغو كند و می‌تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی كه جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی كه چنین است جلوگیری كند. حكومت می‌تواند از حج كه از فرایض مهم الهی است در موقعی كه مخالف صلاح كشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری كند.»‌،خمینی، رسائل ، جلد 2. صفحه 101.

[6] كتاب البيع، روح‌الله خمینی، قم،انتشارات اسماعيليان، بى‌تا، جلد5، ص472.

[7]  صحبتهاي شاهد كروبي در مورد  تجاوز به وي در زندان، مصاحبه در سايت رضا علامه زاده منتشر شده شاهد مهدي كروبي كه مخفي‌ شده از وضعيت خود ميگويد  http://www.youtube.com/watch?v=GhKs4lZBkyE&feature=player_

 

 

 

منبع: سايت ديدگاه

منبع:دیدگاه


عباس منصوران

فهرست مطالب عباس منصوران در سایت پژواک ایران 

*فراخوان دفتر روابط بین‌الملل حزب کمونیست ایران برای پشتیبانی از جنبش جاری در ایران  از خیزش ستمدیدگان برای نان، ‌کار،‌ آزادی! پشتیبانی کنیم [2022 May] 
*اورآسیا، دکترین دوگین و نئوتزاریسم پوتینی در جبهه‌ی اکراین  [2022 Mar] 
* جنبش آموزگاران و فرهنگیان و دانش آموزان، یک برآمد صنفی صِرف نیست  [2022 Jan] 
*از شوراگرایی تا شورا و اشاره به یک آسیب شناسی   [2021 Sep] 
*طرح امنیتی «پایپینگ» برای مهار اعتصاب سراسری کارگران  [2021 Jul] 
*در محکومیت اخلال در محاکمه‌ی یکی از عاملین کشتار ونسل کشی در ایران  [2021 Jul] 
* بخوان به نام کمون! به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد کمون پاریس!   [2021 Mar] 
* جعل تاریخ و جعل ماهیت و اهداف سیاهکل در خدمت نئولیبرالیسم   [2021 Mar] 
*از ناسیونالیسم تا دولت های شب پا تبیین ریشه های بحران از نگاه انحلال طلبان در رهبری خودبرگزیده ی کومه له  [2021 Mar] 
*مهدی کوهستانی نژاد بازهم ورودی دیگردر آلوده سازی جنبش کارگری و برآمد سیاهکل در ایران  زیر نام « تاثیر جنبش کارگری بر جنبش سیاهکل...»(۲) [2021 Feb] 
*مهدی کوهستانی نژاد بازهم ورودی دیگردر آلوده سازی جنبش کارگری و برآمد سیاهکل زیر نام « تاثیر جنبش کارگری بر جنبش سیاهکل...»(1) [2021 Jan] 
*هوشنگ عیسی بیگلو‌، نماد آزادیخواهی، مقاومت و منش انسانی   [2015 Jan] 
*اکراین جبهه اروپایی رویارویی دو بلوک سرمایه داری جهانی  [2014 Mar] 
*«غریبه ای به نام کتاب»  [2014 Feb] 
*بحران سازی هایی که هنوز هم نادیده گرفته می شوند  [2014 Feb] 
*بیعت در وحدت، در لانه ی کرکس ها  [2014 Jan] 
*لغو«اعدام» یا توهم زایی لغو  [2013 Dec] 
*آگاهی طبقاتی  [2013 Dec] 
*رفیق صدیقه حائری،زنی از گردان انقلاب   [2013 Dec] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی  [2013 Dec] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۲)  [2013 Nov] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۱)  [2013 Nov] 
*«خدایان نجاتم نمی‌دادند» (۱) حکومت ایران،‌ قاتل مجاهدین [2013 Sep] 
*استبداد حاکم بر سازمان مجاهدین  [2013 Jun] 
*تناقض‌های حکومت باندها و بمب‌ موعود عجله ‌فرجه  [2013 Jun] 
*اتحادیه های سنتی، بستری برای رفرمیسم  [2013 Mar] 
*اقدام مستقیم کارگران، گامی به‌سوی پالایش جنبش کارگری  [2013 Mar] 
* هوشنگ عیسی بیگلو‌، نماد آزادیخواهی، مقاومت و منش انسانی  [2013 Feb] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (6)  [2012 Dec] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (5)  [2012 Dec] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۴)   [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۳)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۸)  [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (2)  [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۱)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری(۱۷)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۶)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۵)  [2012 Oct] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (14)  [2012 Oct] 
*آب را گل بکنید! علیه تریبونال دادخواهی   [2012 Sep] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]،دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۹)  [2012 Aug] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]،دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۶)  [2012 Jun] 
*پایان دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین  [2012 May] 
*دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین ضرورت روی کرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست (بخش دوم) [2012 May] 
*دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین  [2012 Apr] 
*آلترناتیوِ بازتولید فرهنگی استبداد شرقی و تقویم برهنگی ها  [2012 Apr] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۶)  [2012 Apr] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی  [2012 Mar] 
*«ایدئولوژی آلمانی» ، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۴)  [2012 Feb] 
*حکومت یا دولت؟ هیاهوی انتخابات حکومتی تحریم، روی دیگر سکه‌ی ترمیم و شرکت  [2012 Feb] 
*«ایدئولوژی آلمانی» ، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۳)  [2012 Feb] 
*نظام بحران، بحران تحریم، بحران تغییر  [2012 Jan] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۲)  [2012 Jan] 
*در بیان کرکس ها و فداییان!  [2012 Jan] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۱)  [2012 Jan] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۳)  [2012 Jan] 
*آدونیس های زمینی، چکامه سرایان سوریه  [2011 Dec] 
*پرستو در باد، روایتی از مبارزه، عشق و بازنگری بینش چریکی  [2011 Nov] 
*گزارشی از مرگ کارگر گمنامی که در ۲۲ تیر ۱۳۷۸ به دست جنایت‌کاران جمهوری اسلامی کشته شد  [2011 Nov] 
*چشم‌انداز تغییر نظام در ایران و مداخله‌ی خارجی  [2011 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۱)  [2011 Oct] 
*بازگشایی مدارس و آموزشگاه‌ها  [2011 Sep] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۰)  [2011 Sep] 
*بحران فراگیر سرمایه، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۹)  [2011 Aug] 
*یونان به چند پول می ارزد؟! بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۷) [2011 Jun] 
* جنایت کشتار در اردوگاه اشرف، جنایت علیه بشریت است  [2011 Apr] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۷)  [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری (۶)  [2011 Mar] 
*اعتصاب سراسری کارگران، تنها سلاح در برابر نسل کشی  [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری   [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری (۴)  [2011 Feb] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ با خوانش مارکس (۳)  [2011 Jan] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ با خوانش مارکس (۲)  [2011 Jan] 
*بحران ساختاری سرمایه‌ با خوانش مارکس (۱)  [2010 Dec] 
*یادِ بسیارانِ اسیر  [2010 Dec] 
*قتل‌های حکومتی و حکومت قاتل‌ها  [2010 Dec] 
*براي كشورما نمي‌شود خط فقر تعريف كرد   [2010 Nov] 
*از شهلا جاهد باید دفاع کرد  [2010 Nov] 
*کابوس نئوفاشیسم، ناسیونال مهدویسم  [2010 Aug] 
*دکترین شوک یا فاشیسم اقتصادی میلتون فریدمن (۱)  [2010 Aug] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۱۰)  [2010 Jul] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۹)  [2010 Jul] 
*نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۴) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن [2010 Jun] 
*نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۳)  [2010 Jun] 
*جایزه‌ی نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (2) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن  [2010 May] 
*جایزه‌ی نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۱) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن [2010 May] 
*نان و خون نه!‌ نان و گل سرخ!  [2010 May] 
*ضرورت سازمان‌یابی شوراهای بیکاران  [2010 Apr] 
*منافات حقوق بشر با حقوق انسان  [2010 Apr] 
*پیمان شوم و «روحانیت کمپرادور»  [2010 Mar] 
*تعیین حداقل دستمزد،‌ چالش شديد کار و سرمایه  [2010 Mar] 
*پیامی بر پیکر علی کروبی، با امضا کبود ومُهر ولایت  [2010 Feb] 
*برای کار ، نان و آزادی  [2010 Feb] 
*بودجه بحرانی و بحران زای حکومت نظامی ۸۹  [2010 Feb] 
*یاد سازمانده اعتصابات و جنبش شورایی نفتگران گرامی‌باد  [2010 Feb] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2010 Jan] 
*همصدایی هراسناکان قیام  [2010 Jan] 
*طبقه کارگر ایران، در سالی که گذشت  [2010 Jan] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2009 Dec] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها(۷)  [2009 Dec] 
*۱۶ آذر، پیوستار اعتراض‌ و جنبش در پیوند  [2009 Dec] 
*قطعنامه چهارم شوراى حكام آژانس بين‌المللى انرژى اتمى و روانپریشی الیگارش‌مهدویون  [2009 Dec] 
*بحران حاکم و حاکمیت بحران   [2009 Nov] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۶)  [2009 Nov] 
*هدف فوری و استقلال طبقاتی کارگران  [2009 Nov] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۵)  [2009 Oct] 
*نشست وین گام دیگری در مرداب مشروعیت بخشی   [2009 Oct] 
*انرژی هسته‌ای، چماق ارتجاعی!  [2009 Oct] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۴)  [2009 Oct] 
*پیرامون شعارها  [2009 Sep] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۳)  [2009 Sep] 
*«سبد» سرکوب و راه‌کار حاکمیت کودتا  [2009 Sep] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۲)  [2009 Aug] 
*«نه زیستن، ‌نه مرگ»، «دوزخ روی زمین» و گزمه‌گان دوزخ  [2009 Aug] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2009 Aug] 
*شکاف مرگ آور و کودتای باندهای حکومتی در برابر قیام حکومت شوندگان   [2009 Jun] 
*انتخاب متجاوز  [2009 May] 
*ایدئولوژی کشتار و تروریسم در غزه  [2009 Jan] 
*طرح موازی یک موضوع یا پنهان‌داشتن منبع و مرجع اشاره‌ای‌ به مقاله‌ «باور به معاد: ایمان به شکنجه» و کتاب «دوزخ روی زمین» [2008 Dec] 
*آسیب‌شناسی «هشدار» زرافشان  [2008 Nov] 
*محمود درویش قلب بیدار فلسطین   [2008 Aug] 
*این امیرحسین فطانت همان شکارچی دانشیان و گلسرخی‌ست؟  [2008 Jan]