اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!
اسماعيل نوری‌علا

صورت مسئلهء يک آدم «سکولار» ساده و روشن است: «کشور و ملت ما گرفتار حکومتی مذهبی شده که به نام اجرای احکام خدا ـ احکامی که در شريعت تنظيم شده از جانب روحانيون فرقهء امامی منعکس اند ـ دمار از روزگار مردمان در آورده و آنها را به بدبختی و کشور را به افلاس و فلاکت کشانده است. سکولارها چارهء کار را در اخراج مذهب از حکومت می بينند و معتقدند که قوانين حاکم بر جامعه را خود مردم بايد تعيين کنند و عالم غيب ـ چه وجود داشته باشد و چه نه ـ حق دخالت در شکل گرفتن اين قوانين ندارد».
حال، اين وسط، اگر کسانی پيدا شوند که مجدانه بکوشند برای مفهوم «سکولاريسم» معنا و تعريف ديگری پيشنهاد کنند که بر اساس آن خود «حکومت اسلامی ايران» هم پديده ای سکولار از آب درآيد، آشکارا هدف شان آن است که، از يکسو، خواستاری حکومت سکولار بجای حکومت اسلامی را امری بيهوده و «تحصيل حاصل» نشان دهند و، از سوی ديگر، بر اساس پيش گزاره های خود، بکوشند تا باور به اين نکته را که سکولاريسم «تنها پادزهر» حکومت اسلامی حاکم بر ايران است باطل کنند تا مردم با توجه به اين «آگاهی!» ديگر به سکولاريسم دل نبدند و به دنبال گمشده شان به جاهای ديگر سرک بکشند. يعنی، همان کاری که در ضرب المثل های ما «دنبال نخود سياه فرستادن» نام دارد. من اين هفته قصد دارم به مکانيسم اينگونه ادعاها بپردازم و نظرم را در مورد هدف و روش اينگونه مدعيان با شما در ميان بگذارم. اما برای انجام اين کار به بيان مقدمه ای نيازمندم:
يکی از رايج ترين ترفندها برای معرفی غلط پديده ها، مطرح کردن تعريف هائی ظاهرالصلاح در پيشاپيش دست زدن به مطالعهء موضوع مورد نظر است؛ آنگونه که وقتی آن تعريف ها را بر موضوع مورد نظرمان انطباق دهيم همان نتيجه ای به دست می آيد که تعريف کننده خواسته است.
مثلاً، من اگر تعريفی اين چنين را با شما در ميان بگذارم که «شب زمانی است که خورشيد در آسمان می درخشد»، و شما هم تعريف مرا بپذيريد، خودبخود، وقتی خورشيد را در آسمان ببينيم تصديق خواهيم کرد که «شب فرا رسيده است!»
همين مثال کوچک کافی است تا به ما گوشزد کند که، در راستای شناخت موضوعی که مورد بحث قرار گرفته، قبل از پذيرفتن و بکار بردن «تعريف» ارائه شده به ما، لازم است که در خود تعريف دقيق شويم و آن را صرفاً به استناد اينکه گفتهء فلان دانشمند و انديشه گر مشهور است نپذيريم و تصديق نکنيم؛ بخصوص که گمراه کننده بودن تعريفی که به ما عرضه می شود اغلب به روشنی مثالی که در بالا زدم نيست و، با داشتن پيچش هائی معمائی، می تواند بسيار فريبنده هم باشد.
اين روزها، مخالفين سکولاريسم ـ که در پشت نقاب «حکومت اسلامی هم سکولار است» پنهان شده اند ـ می کوشند تا تعريف خود از سکولاريسم را چنان بسازند که حکومت اسلامی در آن جای بگيرد و، در نتيجه، دلبستن به سکولاريسم بعنوان راه حل برون شد از مخمصهء اين حکومت بی معنا شود.
بر پايه اين مقدمه، اجازه دهيد به برخی از پيش گزاره های اينگونه «تعريف» ها از سکولاريسم ـ که همگی به سکولار معرفی شدن حکومت اسلامی می انجامند ـ اشاره کنم.
۱. يکی از مهم ترين و «ظاهراً» معتبرترين اين پيش گزاره ها آن است که بيائيم و پديده ها را به دو گروه تقسيم کنيم و بگوئيم: هرچه «آن جهانی» است «غير سکولار» است و هرچه «اين جهانی» است سکولار بشمار می آيد. يعنی اگر «سکولار» را صفتی به معنای «اين جهانی بودگی» بدانيم تنها پديده هائی سکولار نيستند که «آن جهانی» باشند.
۲. آنگاه، می توان در مورد «اين جهانی بودگی» ی حکومت اسلامی، عليرغم همهء نشانه هائی که از دين و مذهب و اعتقاد به عالم غيب در آن به چشم می خورد، نمونه ها و مثال های گوناگونی ارائه داد که نشان دهند اين حکومت نيز، در يک تحليل عمل گرا و واقع بين، «اين جهانی» و، در نتيجه، «سکولار» است.
۳. اما، همانطور که گفتم، اين تعريف مبتنی بر تقسيم پديده ها به دو گروه «اين جهانی» و «آن جهانی» فقط «ظاهراً» تعريف معتبری است ولی وقتی آن را بشکافيم می بينيم که آن «اعتبار» حبابی خيالی بيش نيست. و چرا؟
۴. اين نکته بديهی است که بحث دربارهء «آن جهانی بودن برخی از پديده ها»، بعنوان امری واقعی، تنها می تواند در حلقهء معتقدان به «آن جهان» مطرح شود و، لذا، حکايت ناباوران به «آن جهان» را بايد جداگانه مورد بررسی قرار داد. ما نيز چنين می کنيم و از کسی که تعريف خود از سکولاريسم را از اين در وارد می کند می پرسيم «مگر شما معتقد بوجود "آن جهان" و نفوذ و دخالت آن در "اين جهان" هستيد که می خواهيد تعريف سکولاريسم را از دل اين رابطه استخراج کنيد؟» و پاسخی که دريافت می کنيم ما را به آگاهی های تازه ای رهنمون می شود.
۵. اگر پاسخ تعريف گزار مثبت باشد ما، در واقع، با آدمی معمائی روبروئيم که اگرچه به «آن جهان» اعتقاد دارد اما می خواهد ثابت کند که حکومت اسلامی ايران پديده ای «آن جهانی» نيست. اين آدم، که آشکارا از يک ديدگاه دينی ـ مذهبی وارد بحث شده، قرار است که نوع و نتايج رابطهء بين «دو جهان» را برايمان توضيح دهد. معمولاً چنين کسی نوع رابطه را بصورت "نزول وحی" دانسته و نتيجه اش را هم «پيدايش شريعت» می بينند و می گويد که «شريعت» پديده ای «آن جهانی» است. حال اگر شما به او بگوئيد که حکومت اسلامی هم بر بنياد شريعت امامی بوجود آمده، طبعاً پاسخ خواهيد شنيد که شريعت مورد استناد حکومت اسلامی (که خبرگان حوزه ها و علمای اصلی اين فرقه معرف و نمايدهء آن و طراح قانون اساسی مبتنی بر آنند) «آن جهانی» نبوده و قلابی است و، پس، حکومت اسلامی هم آن جهانی نيست و، از اين منظر، يک حکومت سکولار محسوب می شود. يعنی، آنها بنياد يافتگی حکومت اسلامی بر شريعت امامی را رد نمی کنند اما منکر «آن جهانی» بودن شريعت حوزوی اش می شوند. چنين کسی معمولاً در اين راستا گام بر می دارد که خود اسلامی بودن حکومت عيبی ندارد اما درک دست اندر کاران آن از شريعت درکی منجمد و نابهنگام است. اين، بطور کلی، موضع کسانی است که گاه خود را «روشنفکران دينی» اما اغلب «نوانديشان دينی» می خوانند.
۶. اگر در احتجاج اين گروه دقيق شويم، می بينيم که آنها اتفاقاً و اصلاً به دنبال برقراری يک حکومت سکولار (به معنی کامل جدا کردن فرض عالم غيب از امور اين جهان) نيستند بلکه به حکومت اسلامی کنونی از آن جهت خرده می گيرند که بعلت ترک «آن جهان» سکولاريزه شده است! پس آنها را نمی توان همراه سکولارها دانست و مخالفت مستمر آنها با سکولاريسم نيز از همين منظر قابل ديد و درک است. آنها هم با حکومت اسلامی و هم با حکومت سکولار مخالف اند و حکومتی دينی را می طلبند که بر شريعتی سيال و به روز شوند استوار باشد و، در عين اولويت دادن به احکام آمده از عالم غيب، آنها را همچون دوزنده ای توانا بر قامت نيازهای کنونی بشريت بدوزد.
۷. البته در اينجا نقيضه ای هم در کار است: علم در همهء رشته ها و شقوقش، و از جمله در امر تاريخ و جامعه، حاکی از آن است که همهء پديده ها ـ البته با درجات مختلف توانائی ـ سيال و قابل تغيير و به روز شدنی هستند و سنگ شدگی برخی از پديده های اجتماعی فقط در تصور اشخاص می گنجد و در عالم بيرون از ذهن وجود خارجی ندارد. يعنی شما، در کل تاريخ و جغرافيا، هيچ نوعی از حکومت را نمی يابيد که بر شريعتی جامد و تغييرناپذير استوار بوده و در طول زمان دوامی هرچند اندک يافته باشند. پس اگر تغييرپذيری را هم نشانهء سکولار بودن بدانيم آنگاه ديگر پديده ای باقی نمی ماند که سکولار نباشد و تلاش اين انديشمندان برای سکولار جلوه دادن حکومت اسلامی نيز برای خودشان آفرينندهء دور باطل و تحصيل حاصل است و آنها هنری بخرج نداده اند، چرا که در احتجاج آنان حکومتی که سکولار نباشد نمی تواند بوجود يابد.
۸. بديسنان کسی که به آن جهان باور دارد و در عين حال معتقد است که اين جهان را می توان با هدايت «سيال» آن جهان اداره کرد، اگر حکومت فعلی اسلامی را سکولار می خواند، در واقع، مشغول تحقير و تخفيف اين حکومت است. چنين کسی سکولاريسم را با «دين ستيزی» يکی می گيرد و از اين منظر بر حکومت اسلامی می تازد و، خودبخود، در مقالهء حاضر نمی توان به او پرداخت.
۹. می ماند اردوگاه مقابل باورمندان به عالم غيب که اين دنيا را در ظل هدايت آن دنيا می خواهند. اين اردوگاه به کسانی تعلق دارد که يا به وجود «آن جهان» اعتقاد ندارند و يا معتقدند که «آن جهان» وجود دارد اما بين اين دو جهان رابطه ای مادی و اجتماعی برقرار نيست، و تنها رابطهء ممکن رابطهء باطنی افراد اين جهان با آن جهان است.
۱۰. بديهی است که در نزد اين گروه دوم همهء پديده ها در يک سير علت و معلولی مادی يا اجتماعی ساخته و پرداخته می شوند، و هيچ پديده ای که بتوان صفت «آن جهانی» را بدان اطلاق کرد ـ جز در ذهن و تجربه های ذهنی باورمندان به آن جهان ـ وجود ندارد. بعبارت ديگر، با کنار گذاشتن «آن جهان» از بحث پيرامون سکولار بودن و يا نبودن يک پديده، وارد کردن عامل «آن جهان» و صفت «آن جهانی» نيز بی معنا شده و نتيجه گرفته می شود که همهء پديده ها «اين جهانی» اند.
۱۱. اما در ساحت احتجاج اينان اين نتيجه گيری بمعنای وصول به پوچی محض است؛ چرا که تعريف تفکيک کنندهء پديده ها به اين جهانی و آن جهانی، با از دست دادن يکی از پايه های خود، کلاً فاقد معنا و کارکرد می شود و نمی تواند به ما کمک کند تا پديده های سکولار را از غير آن تمييز دهيم و ما، همچنان، برای تشخيص پديده های سکولار به تعريف کارآمدتری نيازمنديم.
۱۲. اينگونه است که طرح گزارهء «حکومت اسلامی سکولار است زيرا آن جهانی نيست» از جانب کسی که يا به آن جهان اعتقاد ندارد و يا آن را در کار اين جهان دخيل نمی بيند، بکل بی معنی است؛ چرا که از نظر او همهء پديده ها "اين جهانی» اند و لذا نمی توان پديده ای را يافت که سکولار نباشد! در اينجا است که بحثی اينگونه در مه سردر گمی به بن بست می رسد.
۱۳. در مجموع، به اعتقاد من، مشکل نظری اين گروه از انديشمندان گمشده در ابهام از سرچشمه عدم توجه آنان به ماهيت "شريعت" آب می خورد؛ پديده ای اجتماعی که ـ حتی در بهترين وضعيت از لحاظ تغيير پذيری و توانائی ی به روز شدن ـ همواره بر بنيادهائی خردگريز و بی منطق قرار دارد و تنها از طريق بيان اينکه «اين سخن خدا است و توی انسان ناتوان از درک استواری آن عاجزی» خود را بر مردمان تحميل می کند. بعبارت ديگر، سکولار نبودن حکومت های مبتنی بر شريعت پيش از آنکه ناشی از سنگ شدگی آن شريعت باشد به بی پايگی و خردگريز بودن مبانی آن شريعت بر می گردد که کار به روز کردن و نوسازی آن را اغلب بسيار درهم و بی مقصود ساخته و روند طبيعی و منطقی تحول و تطور امور اجتماعی را دچار دست اندازهای مهلک می کند.
۱۴. توجه کنيد که اين سخن به يکباره درهای نوئی را برای نگرشی نو به سکولاريسم می گشايد: يک حکومت سکولار نمی تواند بر مجموعه ای از انديشه های بی پايه و خردگريز ساخته شود. سکولاريسم مکتبی خردطلب است که ساختار خود را از منطق کارکردی پديده ها اخذ می کند. بعبارت ديگر، شرط غيرسکولار بودن پديده ها نه "آن جهانی" بودن آنها است و نه جمود و تغييرناپذيری شان. آنچه پديده ای را غيرسکولار می کند ساخته شدن آن بر شالوده های خردگريز و غيرمنطقی و برنيامده از اجماع نظر مردمان است؛ شالوده هائی که به مقاصدی خاص و بصورتی املاً اتفاقی و روزمره و بی انسجام بوجود می آيند و خود را به مثابه يک «مجموعهء دانشی» بر مردمان تحميل می کنند.
۱۵. از همين نظر نيز هست که اکنون، در قرن بيست و يکم، ما براحتی می توانيم هر نوع پديدهء مبتنی بر «مجموعه های دانشی خردگريز» را غيرسکولار هم بدانيم. مارکس از اين مجموعه ها با عنوان «آگاهی کاذب» يا «ايدئولوژی» ياد می کند؛ مجموعه هائی که اجزاء و ارتباطات ساختاری شان دلبخواهی و بی منطق اند؛ و ماکس وبر هم آنها را ساختارهای منطقی اما مبتنی بر مفروضات خردگريز تعريف می کند. پس، اگر می خواهيم بدانيم که آيا «حکومت اسلامی» پديده ای سکولار است يا غيرسکولار، تنها بايد به اين پرسش پاسخ دهيم که آيا اين حکومت بر «مبنائی ايدئولوژيک» استوار است يا بر مبنائی علمی، منطقی و خردپذير؟ و اين پرسش سرآغاز مطرح شدن گروهی از پرسش های بهم پيوسته است که به طبيعت «حکومت های ايدئولوژيک» مربوط می شوند.
۱۶. مثلاً، در مطالعات موردی تاريخی، می توان ديد که ايدئولوژی (چه مذهبی، چه غير مذهبی و حتی ضد مذهبی) عاملی تبعيض آفرين است و خادمان و باورمندان به خود را در مرتبه ای بالاتر از بقيهء مردمان قرار می دهد. تاريخ مشحون از اينگونه تبعيض آفرينی های ايدئولوژيک است که بر تارکشان تبعيض های مذهبی قرار دارند. در اين ارتباط است که می توان پرسيد آيا حکومت اسلامی مبتنی بر يک قانون اساسی ی ريشه کرده در شريعت و فقه فرقهء امامی، بين شيعه و غير شيعه، بين مسلمان و غيرمسلمان، بين پيروان اديان صاحب کتاب و ديگر اديان، بين باورمندان به عالم غيب و بی خدايان، و بين زنان و مردان تفاوت می گذارد يا نه؟ چرا که اگر بتوانيم نشان دهيم که، در قانون اساسی حکومت اسلامی ايران، همهء ايرانيان به يک چشم نگريسته می شوند، همه در برابر قانون مساوی اند، کسی اهل ذمه شناخته نمی شود، زن و مرد حقوقی مساوی با هم دارند، ارتداد و خروج از دين و کافر شدن و کافر بودن معنا ندارد، در آن صورت ما نيز ناچاريم تصديق کنيم که حکومت اسلامی حاکم بر ايران حکومتی سکولار است.
۱۷. در واقع تنها يک «حکومت غيرسکولار مبتنی بر ايدئولوژی» است که همواره با کثرت گرائی، با دموکراسی، با آزادی های گوناگون، با اعلاميهء جهانی حقوق بشر، و با قرار گرفتن حاکميت بر شانه های آراء «همه» ی مردم مخالف است؛ چرا که گروه خودی را بر ديگران مرجح می دارد، برای شراکت در تعيين سرنوشت سياسی جامعه همهء مردم را دارای حقوق مساوی نمی داند، آزادی را ـ مگر در داخل محدوده و خط قرمزهائی که خود به مدد ايدئولوژی اش تعيين می کند ـ مجاز نمی شمارد، سانسور می کند، فيلتر می کند، دخالت تغيير دهنده می کند، اعلاميه حقوق بشر را به مدد نظريهء «نسبيت فرهنگی»، قابل اعمال در همهء جوامع ـ از جملهء جامعهء تحت تسلط خود ـ نمی داند، و حقانيت (يا بقول آخوندها، مشروعيت) حکومت اش را برآمده از شريعت يا ايدئولوژی اش می داند و نه از رأی مردم. بعبارت ديگر، اگرچه می گويد «ميزان رأی مردم است» اما به صور مختلفی جلوی اظهار رأی مردم را می گيرد و، در تحليل نهائی، حتی در تعريف «مردم» هم دخالت کرده و مراد خود از مردم را همان گروه مؤمنان به ايدئولوژی خود اعلام می دارد؛ همانگونه که وقتی به عدم رعايت حقوق بشر در مورد اعدامی های زمان خمينی اعتراض شد او در پاسخ گفت که «ما به حقوق بشر معتقديم اما اين ها بشر نيستند!»
۱۸. در عين حال، انديشمندانی نيز اخيراً پيدا شده اند که مسئلهء جمود شريعت مندرج در قانون اساسی حکومت اسلامی را کنار گذاشته و بکلی در عکس جهت آن حرکت می کنند و می کوشند تا نشان دهند که اتفاقاً حکومت اسلامی بخاطر سيال بودن مبانی اش سکولار است! آنها به وجود «مصلحت بينی» و موجوديت «مجمع تشخيص مصلحت» و اين گفتهء نقل شده از رهبر حکومت اسلامی استناد می کنند که: «اگر مصلحت نظام اقتضا کند توحيد را هم می توان تعطيل کرد». آنها معتقدند که کار «آن جهانی» مصلحت بردار نيست و مصلحت فقط در رتق و فتق امور اين جهان بکار می آيد. لذا، حکومت اسلامی، با اولويت دادن به مصلحت، خودبخود خويشتن را سکولاريزه کرده است!
۱۹. اما می توان پرسيد که آيا براستی بين مصلحت بين بودن يک حکومت و سکولار بودن آن ارتباطی زنده و فعال وجود دارد که بتوان سياليت ايدئولوژی چنين حکومتی را علامت سکولار بودن آن دانست؟ و اگر چنين است کجا می توان حکومتی غيرسکولار يافت؟ يعنی، مگر آيا می توان حکومتی را در تاريخ و جغرافيا يافت که مصلحت بين نبوده باشد؟ آيا اسلامی تر از حکومت مصلحت بين رسول الله در مدينه هم می توان حکومتی يافت؟ آيا حتی در خود قرآن هم وجود آيات ناسخ و منسوخ نشان از آن ندارند که الله هم مصلحت بين است و اگر وضعيت اقتضا کند حرفش را عوض می کند؟ و اگر چنين شد و بود، آيا ما به يک حکومت سکولار رسيده ايم؟ بدين سان، در پشت استدلالات مربوط به «سکولار شدن بخاطر گزينش مصلحت» هيچگونه منطق استواری به چشم نمی خورد.
۲۰. اما بايد هوشيار باشيم که انتخاب «مصلحت بينی»، يا «قابليت به روز شدن»، بعنوان ويژگی هائی که حکومت اسلامی را به يک حکومت سکولار مبدل می کند، چندان هم اتفاقی و بی دليل نيست و از عمق گرايشات ذهنی و ارادت قلبی اين انديشمندان به مکتب «اصلاح طلبی» بر می خيزد. چرا که اين دو صفت در واقع بوجود آورندهء يک «امکان» بزرگ اند و آن اينکه «نظام اسلامی» ی حاکم بر ايران هم امکان «اصلاح پذيری» دارد (چرا که هم از مصلحت بينی برخوردار است) و هم از توانائی به روز شوندگی و، در نتيجه، اگر صبر داشته باشيم، فشار عالم واقعيات و مقتضيات داخلی و خارجی و منطقه ای و جهانی، موجب آن خواهند شد که اين حکومت نيز خود را اصلاح کرده و با نيازهای روز تطبيق دهد؛ آن هم بی آنکه خونی از دماغ کسی ريخته شده باشد يا کسی زندانی شود و بر طناب دار بوسه زند.
۲۱. البته که در اين سخن منطقی قابل اعتناء وجود دارد چرا که هر حکومتی، بنا بر جبر حاکم بر پديده های اجتماعی، در طول زمان چهره و روش خود را عوض می کند. اما، متأسفانه، کوششی به استناد اين منطق برای باطل کردن فکر «ضرورت انحلال اين رژيم» ، و دعوت همگان به صبر برای اصلاح تدريجی آن، دارای هيچ مدرج و خط کش زمانی نيست و، لذا، معلوم نيست که مردم ايران تا چند سال ديگر بايد با خامنه ای و جنتی و يزدی و امثال آنها بسازند و از سرداران رشيد حکومت اسلام فحش و کتک و تجاوز دريافت دارند، و ثروت شان خرج عطينا شود و اکثريت شان در فقر و فاقه و اعتياد و فحشا دست و پا زنند تا بالاخره آقايان و خانم های اصلاح طلب بتوانند حکومت اسلامی را واقعاً «سکولاريزه» کنند؟
۲۲. بنظر من، اينکه کسانی ادعا می کنند که «همهء اصلاح طلبان و نوانديشان اصلی، در عين اعتقاد به اصلاح طلبی، سکولار هستند» نيز از همين سرچشمه آب می خورد. در اين ديدگاه سکولاريسم نه يک وسيلهء اوليه برای رسيدن به دموکراسی و حقوق بشر، که پديده ای همدوش و حتی پسين تر از آنان بشمار می رود و از «وسيله بودن» به «هدف بودن» تغيير مکان می دهد. آنگاه، وقتی چيزی هدف شد خود بخود در آينده ای دور دست قرار می گيرد که بايد به تدريج و با بکار بردن «ترفندهای زيرکانهء اصلاح طلبانه» به آن رسيد. از ديد من اما سکولاريسم يک ضرورت فوری است و کار «بولدوزری» را انجام می دهد که، پيشاپيش موکب دموکراسی و حقوق بشر، خش و خاشاک و ريگ و خرسنگ ها را از سر راه بر می داشته و جاده را صاف می کند.
 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]