PEZHVAKEIRAN.COM شطرج‌باز مستأصل
 

شطرج‌باز مستأصل
اسماعيل نوری‌علا

در بازی شطرنج، فقط بازيگری ناشی و بی اطلاع از قواعد بازی، و يا يک بازيگر مستأصل و قرار گرفته در آستانهء شکست، با کشاندن «شاه مهره» ی خود بوسط صفحه، بازی را ادامه می دهد؛ يعنی مهرهء شاهش را از پشت صف پياده ها ـ اگر باقی مانده باشند ـ بيرون می کشد و به ميان صحنهء نبرد می آورد تا به مدد حرکت های آن، حريف را بمخاطره بياندازد؛ حال آنکه در هر حرکت آن مهره که به خطر می افتد خود «شاه» است.
بنظر من، ماجرای آتش زده شدن تصوير خمينی درست مشابه يک چنين حرکت ناشيانه ای در شطرنج است؛ بطوری که حتی کشف اينکه چه کسی، کجا و چگونه عکسی از خمينی را پاره کرده يا سوزانده نمی تواند آنقدر مهم و گويای وضعيت رژيم اسلامی باشد که برخورد برنامه ريزی شده يا واکنشی اين رژيم با آن ماجرا. در نتيجه، احتمال اينکه رژيم رأساً در اين ماجرا دست داشته و سناريوی آن را نوشته است، بی آنکه نکته ای را در مورد دو گزينهئ نادانی يا استيصال تغيير دهد، تنها می تواند دال بر سرگردانی بيش از حد گردانندگان رژيم باشد.
مسئله از سه حالت خارج نيست. يا، بنا بر روايت مقامات رژيم، «سبزها» عکس خمينی را پاره کرده و سوزانده اند، يا، آنگونه که ـ مثلاً ـ مجاهدين می گويند، اين کار آنها است، و يا اينکه، بنا بر روايت ديگران، از جمله اکثر سبزها، خود رژيم مقدم بر اين کار بوده است. به شق سوم که در بالا اشاره کردم و آن را اوج سرگردانی و استيصال يک رژيم دانستم و باز هم به اين نکته باز خواهم گشت. اما اگر هم که يکی از دو مورد ديگر صادق باشد، آنگاه بايد ـ بر اساس نتايج عمل ـ نوع واکنش رژيم نسبت به آن را کاری همطراز دست زدن عمدی به آتش زدن عکس خمينی دانست؛ چرا که رژيم ـ برای جلوگيری از آنچه که خود «حرمت شکنی» می نامد ـ تا کنون حاضر نبوده است، مثلاً، خبری در مورد پاره و لگد مال کردن تصوير خامنه ای پخش کند؛ هرچند که مردم همهء دنيا اين جريان را بچشم ديده اند. حال آنکه تا قبل از پخش پاره شدن و به آتش کشيدن تصوير خمينی در صدا و سيمای حکومت اسلامی، کسی از اين «حادثه» خبر نداشت و اين خود دستگاه حکومتی بود که به پخش اغراق آميز آن اقدام کرد. پس، چه رژيم خود دست به اين عمل زده باشد و چه تصميم گرفته باشد تا در برابر اقدام ديگران واکنشی چنين گسترده نشان دهد، در واقع خود رژيم است که «شاه مهره» ی خويش را به وسط صفحهء شطرنج آورده و بر نادانی يا استيصال خود گواهی داده است.
کسی نمی تواند در اين ترديد کند که خمينی، «شاه مهره» ی حکومت اسلامی است. او واضع نهائی نظريهء ولايت فقيه و، به اقرار خودش، به منصهء ظهور رسانندهء اين نظريه از طريق دروغگوئی و خدعه و نيرنگ محسوب می شود. هدف، ساختار، سلسله مراتب و ديدگاه های حکومت ولی فقيه را نيز خود او تعيين کرده است. خوی درندگی و سبعيتی که حکومت اسلامی در از بين بردن مخالفان خويش به نمايش گذاشته نيز همه جزئی از ميراث او است. پذيرش اينکه او نيز يکی از «امام» های شيعه است از جانب خود او، و بر کشيده شدنش به مقام معصوم از جانب وارثانش، همهء نشانهء کليدی بودن اين «شاه مهره» است. برايش «مقبره» و گنبد طلا ساخته اند، ضريح بپا کرده اند، زيارتنامه نوشته و خوانده اند، و به اين مجموعه رونقی همسان دستگاه سلطنتی امام رضا بخشيده و اهانت به او را يکی از گناهان کبيره ای دانسته اند که می تواند مجازاتی تا حد اعدام داشته باشد. او «مقدس ترين» عنصر در ساختار «نظام مقدس ولايت فقيه!» محسوب می شود و گردانندگان اين نظام جهنمی اگر نفعی در به وسط صفحه آوردن او نمی ديدند، نه خود دست به چنين کاری می زدند و نه اجازه می دادند خبر اين موضوع بوسيلهء صدا و سيمای خودشان در همه جا پخش شود.
پس، شطرنج بازان حکومتی به اين تشيص رسيده اند که بايد خمينی را بوسط معرکه آورد و از او، در اصطلاح خودشان، «استفادهء ابزاری» کرد. برای اين کار هم از همهء توان خود سود جسته اند، حوزهء علميه را تعطيل کرده اند، دسته و علم و کتل براه انداخته اند و از همهء مخالفان خود «يزيد زمانه» ای ساخته اند که در سرآغاز محرم امسال خواسته است «امام حسين زمانه» را (که لابد خامنه ای ست) شهيد کند. يعنی، به تعبير بسياری از نويسندگان هشدار دهنده، دامی ساخته اند که هم اگر پا در آن بگذاری همرنگ حزب اللهی ها شده ای و هم اگر از آن پرهيز کنی نشان داده ای که ماهيتی «غير ولائی» داری.
در نتيجه، در سوی ديگر اين شطرنج هم مکارانه و هم احمقانه، آنها که «سران جنبش سبز» خوانده می شوند، در عين غافگير شدن از اين عمل، ناچار شده اند که «اهانت به مقام قدسی رهبر انقلاب» را تقبيح کنند و هر يک بصورتی و زبانی از اين مصيبت عظما تبری جويند و از پيروان خود بخواهند که بيرون آمده و بار ديگر پيوند های ناگسستنی خود با «خمينی کبير!» را فرياد کرده و با «آرمان های شگفت او» تجديد بيعت کنند.
تا اينجای قضيه همه چيز روشن و حتی عادی و قابل پيش بينی است. حکومت، در کوتاه مدت، حريف سبزپوش خود را غافلگير کرده و از گرايش او به سوی هرگونه افراط ِ بيرون زننده از خط قرمزهايش جلوگيری کرده است؛ بگذريم از اين که، چون نيک بنگريم، آشکار می شود که اين حريف سبزپوش از روز اول هم بنای دعوا نداشت و کوشيده بود کتا در داخل خط قرمزها حرکت کند، نسل جوان را به «عصر طلائی خمينی» برگرداند، و «جمهوری اسلامی» را بصورت «نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر» احيا نمايد. و هرگز هم سخنی در رد ضرورت و اهميت مقام «ولايت فقيه»، بعنوان تيرک اين خيمه، نگفته و هرچه را پيش نهاده بوده در جهت اصلاح ِ «ارتجاعی» (به معنی رجوع کننده و برگشت کننده به آغاز) سيستم هولناک حکومت اسلامی انديشيده شده بود.
بدينسان، حکومت اگرچه حريف را وادر به تجديد «بيعت با بنيان گزار کبير انقلاب» کرده است اما، در اين کار، برد چندانی نداشته و مهرهء درشتی را از او نربوده و تنها به ابقای او در موضعش نسبت به کل سيستم کمک کرده است. يعنی حداکثر، به اصطلاح فرنگی ها، جريان امور دچار يک «سکسکه» ی موقت شده بود که با اين «تدبير» اندکی بعد رفع و رجوع می شود و اوضاع به حالت عادی بر می گردد.
اما، اين «حادثه» را می توان از ديدگاه نيروهای سکولار جامعه نيز ارزيابی کرد و از آن طريق، به اعتقاد من، به ميزان نادانی يا حماقت شطرنج باز حکومتی پی برد؛ چرا که ـ باز بنظر من ـ اين ماجرا، در کليت خود، صد در صد به نفع نيروهائی تمام شده و خواهد شد که برای انحلال کل سيستم حکومت اسلامی ولايت فقيهی مبارزه می کنند و برای آن جانشينی «سکولار» را می طلبند که از دخالت مذهب ـ و هرگونه ايدئولوژی ديگر ـ در حکومت جلوگيری کرده و می تواند آنچه را که خمينی و شاگردانش رشته اند به پنبه مبدل سازد.
برای توضيح اين مطلب بد نيست توجه شما را به محرک اصلی کنش، يا واکنش ِ، حکومت در مورد آتش زدن تصوير خمينی جلب کنم. حکومتی که شورای نگهبانش موسوی و کروبی را شايستهء رياست بر کشور دانسته و صدا و سيمايش برنامه های خاصی برای معرفی افکار «جديد» آنان به مردم اختصاص داده و توانسته بود ـ بنا بر آمار خودش ـ بصورتی بی سابقه چهل ميليون صاحب رأی ايرانی را به پای صندوق های انتخاباتی بکشاند، زمانی از پيش آمدن حوادث پس از اعلام نتايج انتخابات نگران و هراسيده شد که در مشاهدهء حرکت خودجوش توده ای خشمگين (که بخش عمده اش از جوانان زير ۲۵ سال تشکيل شده بود) ملتفت شد که «رهبران جنبش سبز» قادر به کنترل آن نيستند و اين حرکت در هر قدم با سرعت بيشتری بسوی خواستاری فروپاشی رژيم اسلامی حرکت می کند؛ چرا که در داخل خود موتوری را يافته است که سوخت و رانش آن نه از شوق ديدار کعبهء اصلاحات اسلامی که از خواستاری حکومتی سکولار تأمين می شود؛ موتوری که در اعماق اين جنبش جاسازی شده و، عليرغم همهء شعارهای مذهبی و اسلامی ـ از يا حسين تا الله اکبر ـ ، و در واقع پنهان در پس پشت آنها، می رود تا کل جنبش را فرامذهبی کند. درک اين واقعيت موجب آن شد تا حکومتيان به جستجوی وسيله ای برآيند که بتواند ماهيت «مذهبی ـ اصلاح طلبی ِ» اين جنبش را تقويت کرده و مآلاً کار را به تجديد بيعت آن با بنيانگزار ـ و بالطبع با ولی فقيه حاضر ـ بکشاند.
بنظر من، اينگونه بود که آتش زدن تصوير خمينی، يا کوشش برای استفاده از يک چنين حادثه ای، در دستور کار حاکمان قرار گرفت و، در مقايسه با حرکات پوپوليستی قبلی اين حکومت، بصورتی بی رمق و کليشه ای و نخ نما اجرا شد و «سران جنبش سبز» را واداشت که بکرات و به گستردگی بر تفاوت و فاصلهء خود با «سکولار» ها تأکيد کنند.
از نظر حکومتيان، حداقل نتيجهء اين تاکتيک می توانسته آن باشد که بخش های عمده ای از شرکت کنندگان در جنبش سبز را از سکولارها جدا کرده و، در عين حال، به سکولارها بفهماند که در اين جنبش جائی ندارند و روی همکاری سران آن با خود نمی توانند حساب باز کنند.
من درست همين نتيجه آخر را به فال نيک می گيرم. البته می دانم که عاشقان «همه با هم» و «وحدت کلمه» از اين ترفد رژيم دستخوش ناراحتی و حتی ترس می شوند؛ اما از نظر کسانی که به هيچ کدام از شعارهائی که بخواهند از مردم گله گوسفند بسازنداعتقاد و اعتنا ندارند، اين حرکت رژيم يکی از مهمترين قدم هائی محسوب می شود که در جريان شکل يابی و هويت گيری بخش سکولار جنبش سبز برداشته شده و ـ تا اينجا ـ دارای سه فايدهء عمده بوده است:
۱. قطع اميد کردن سکولارها از رهبران اسلامی جنبش،
۲. پی بردن به، و آگاه شدن سکولارها از، نيروی خود بعنوان تنها موتوری که می تواند کار را به انحلال کامل حکومت اسلامی بکشاند؛ و،
۳. گشوده شدن افق و پيدايش امکان يارگيری از ميان اصلاح طلبانی که، با اين آخرين اقدام حکومت و اپوزيسيون درونی اش، ناکارائی فکر اصلاح طلبی در داخل سيستم اسلامی را بصورت نهائی دريافته و به انديشهء يافتن راه های جديد مبارزه افتاده اند.
آتش زدن، يا زده شدن ِ، تصوير خمينی در واقع موجب شده تا کل ادبيات و دارائی های معنوی رژيم اسلامی بصورتی آشکار در معرض تماشای مردم قرار گيرد؛ با همه خرافات زدگی ها، اغراق ها، دروغگوئی ها، نيرنگ بازی ها، و حماقت بارگی هايش. مسلمانی که خوانده است پيامبرش با بت سازی و بت بازی مخالف بوده و حتی اجازهء داشتن سنگ بر قبور مسلمانان را جايز نمی دانسته، می بيند که چگونه عکس يک آخوند مشخص و معين تبديل به «شمايل قدسی حضرت امام» شده و پاره شدن و به آتش کشيده شدن اش همچون مصيبتی بزرگ در تاريخ اسلام تلقی می شود. نامسلمانی نيز که ممکن است انفجار بمب در حرم امام رضا بوسيلهء عمال وزرت اطلاعات در زمان رفسنجانی و سعيد امامی را فراموش کرده و هنوز به صداقت و اخلاقی بودن حکومت های مذهبی گرايش داشته باشد، می بيند که رژيم چگونه از همهء دارائی های خود استفادهء ابزاری می کند و، همانگونه که با خيره سری و نادانی از صندوق ذخيرهء ارزی کشور برای خرج عطينا بر می دارد، از «ذخيرهء قدسی ِ» خزانهء خود ـ که در دوران غيبت بعنوان حلقهء اتصال آدميان با امام غايب تعريف شده ـ نيز خرج می کند تا چند روزی بيشتر بر اريکهء قدرت بماند. اين همه نتيجه ای جز دل کندن غائی هر ذيشعوری از اين رژيم فاسد نخواهد داشت. و می دانيم که ـ اغلب ـ دل کندن آغاز دل بستن هم هست؛ و وقتی به عمق فساد يک حکومت مذهبی آگاه شدی آنگاه به پاکی و صافی و شفافيت يک حکومت بالقوهء سکولار بيشتر پی می بری.
می خواهم بگويم که، از سرآغاز جنبش خودجوش سبز، نگرانی رو به افزايش حکومت و اپوزيسيون داخلی اش آن بوده که در اين دعوا چيزی نصيب سکولارها شود و بدين منظور، بصورتی کناری، صفت «سکولار» را همچون صفتی رذيله نسبت به يکديگر بکار برده و، در نقد يکديگر، به «خصلت های «سکولار حريف!» اشاره کرده و خواسته اند تا از اين راه او را از ميدان به در کنند.
«سران جنبش سبز»، از همان ابتدای کار دولت نهم، به بی اعتنائی ِ اين (و بالطبع، شخص خامنه ای) به حضور «روحانيت» در حکومت اشاره کرده و بعنوان نوعی مبارزه برای جلوگيری از رخنهء سکولاريسم در حکومت اسلامی به دعوت مدام از «روحانيون ِ» نشسته در حوزه ها پرداخته اند؛ و توسل شان به آيت الله های مخالفی همچون منتظری و صانعی، و پشت گرمی شان به حمايت «مجمع روحانيون مبارز» همه بر بنياد مخالفت با هرگونه اقدامی بوده است که به تصور آنان می توانسته به خلع يد از روحانيت در امور حکومتی بيانجامد. آنها بيش از يک دهه است که توضيح می دهند که چرا «خلع يد از روحانيون اصلاح طلب» نوعی گرايش به سکولاريسم است. مثلاً، جبههء مشارکت اسلامی ـ که جمع آورندهء مهمترين تئوريسين های حکومت اسلامی محسوب می شده ـ از همان ابتدا هدف خود را مبارزه ای دو آماجی با «ارتجاع مذهبی» و «سکولاريسم» اعلام داشته و راه اصلی و اصلاحی را در بقدرت رسيدن روحانيونی همچون خاتمی ارزيابی کرده است، و چون دورهء هشت سالهء خاتمی به سر آمد نيز دست به دامان روحانی ديگری همچون هاشمی رفسنجانی زده است ـ يعنی همان کسی که خود در مفتضح کردنش کوشيده بود.
حکومتيان نيز، برای تضعيف و از ميدان به در کردن اصلاح طلبان، از همين اتهام «سکولار بودن» استفاده کرده اند. از شخص رهبر گرفته تا رئيس جمهور و نظريه پردازان درشت و ريز حکومتی، همگی، در برخوردهای سياسی خود با حريف همواره از برچسب «سکولار» استفاده کرده و بيان داشته اند که اصلاح طلبان يا خود براستی سکولارند و بر اين نکته واقفند و تقيه می کنند و يا ـ بی آنکه بدانند ـ جزو سياه لشگر سکولارها در آمده اند.
همين هفتهء پيش بود که آنها همايش «واکاوی ريشه‌های فتنهء پس از انتخابات» را برگزار کردند که در آن حجت الاسلام مصلحی، وزير «اطلاعات» کابينهء احمدی نژاد، چنين اعلام داشت: «اين‌ها جريانی سکولار، غيردينی و برانداز هستند و در موردشان شواهدی وجود دارد. ما از دفتر يکی از سران فتنه جزوه‌ای به دست آورديم و وقتی بررسی کرديم تدوين ‌کنندگان آن چه کسانی بودند دقيقاً به اين رسيديم که اين جزوه طراحی براندازی نظام است... در اين جزوه به هيچ وجه نامی از دين آورده نشده... و در مورد مسائل دينی مطلبی آورده نشده است …در اين جنبش هر کس بر اساس خصومتی که با نظام دارد، وارد می‌شود و شرکت می‌کند و مطالباتش از امور شخصی تا امور حاکميتی را شامل می‌شود.»
بر اساس اينگونه نکات، که نمونه هاشان فراوان است، آشکار می شود که سناريوی آتش زدن عکس خمينی، يا افشای اين حادثه بوسيلهء صدا و سيمای رژيم، در اصل در راستای ايجاد فيلتر و سرندی بوده که بتواند سره را از ناسره، و سکولار را از غير سکولار، جدا کند و در صفوف سبزها انشقاق ايجاد کرده و جدا شدگان از امت را به حکومت ولايت باز گرداند.
اما، در کنار اين واقعيت، بايد توجه داشت که حاصل به ميدان کشاندن «شاه مهرهء شطرنج» اين هم هست که از اين پس سکولارها خود را بهتر می شناسند، می فهمند که نمی توان برای هميشه پشت سبزهای اسلامی پنهان شد و، در عين حال، درمی يابند که مهمترين نيروی نجات بخش ملت ايران از کابوس حکومت اسلامی (از نوع خمينی و خامنه ای اش گرفته تا نوع منتظری و صانعی اش) خود آنها هستند که، با قرار گرفتن در مسير يک سرند تاريخی، دست شان رو شده و اگر بخواهند زنده و کارا باقی بمانند چاره ای ندارند جز اينکه شعارهائی همچون خواستاری «جمهوری ايرانی» و «جدائی مذهب از حکومت» و «انحلال منصب ولی فقيه» را هرچه بيشتر معنادار و شايع کرده و در جهت تبيين اصول آن برای مردم عادی ـ که هم اکنون خود می دانند که قربانيان حکومت مذهبی آخوندها شده اند اما بديل وضع موجود را نمی شناسند ـ بکوشند.
البته در اين راستا، سکولارهای واقعی با يک مشکل عمده نيز روياروی هستند و آن وجود قشری از بی اعتقادان به عالم غيب و خدا و پيامبری و وحی و روح است که، بی هيچ سبب منطقی، خود را سکولار می نامند و، در نتيجه، مردم را از سکولاريسم واقعی می ترسانند. حال آنکه يک سکولار واقعی هرآن انديشه ای را که دربارهء خدا و هستی و آفرينش و تحول انواع و معنا يا بی معنائی زندگی دارد برای خود نگاه داشته و تنها زمانی خود را سکولار می خواند که در حوزهء عمل اجتماعی نه تنها به جدائی مذاهب و ايدئولوژی ها می انديشد بلکه اعتقاد دارد که تنها يک حکومت سکولار است که می تواند آزادی عقيده (چه مذهبی و چه غير مذهبی) را برای همهء مردمان ممکن سازد و، با ريشه ای که برای تحقق اهداف خود در خاک «حقوق بشر» دارد، دست به محو هيچ عقيده ای نزده و ديکتاتوری عقيدهء خاصی را بر مردم حکمروا نسازد.
بدينسان، آتش زدن عکس خمينی، به دست هر که انجام گرفته باشد، ما را يک قدم فراخ ديگر به رسميت يافتن انديشهء سکولاری در کشورمان نزديک تر می سازد. شطرنج باز ناشی يا مستأصل ِ حکومت اسلامی اگرچه ممکن است که با اين کار حريف اصلاح طلب خود را آچمز کرده باشد اما، در همان حال، به تقويت حريف ديگری کمک کرده است که هر دو طرف بازی از آن می ترسند و نابودی خود را در محبوبيت آن می بينند.
 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]