PEZHVAKEIRAN.COM جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد
 

جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد
اسماعيل نوری‌علا

برخی ها اصرار دارند که بگويند همهء جنبش های سياسی صد سالهء اخير ايران با شکست قرين بوده اند و، بر اين قياس، ابراز نگرانی می کنند که «جنبش سبز» نيز نتواند آرزوهای ديرينهء مردم ايران را برآورده کرده و به شکست بيانجامد. در عين حال، برای توضيح و ـ حتی ـ توجيه اين «شکست ها» نيز دلايل مختلفی را اقامه می کنند. من اما اينگونه نگريستن به تاريخ معاصر کشورمان را بدبينانه، ناکجاآبادی و ايده آليستی می دانم و اعتقاد دارم که ـ در دنيای واقعی ِ تاريخی ـ جنبش های سياسی ِ ما نه تنها شکست نخورده اند بلکه، در يک جمع بندی منصفانه از سود و زيان هائی که هر يک با خود داشته اند، می توان ديد که کفهء سودها همواره بر لنگهء ضررها می چربد، بطوری که اکنون، در انتهای آن صد سال، و در مقايسه با ديگر کشورهای خاورميانه و آسيای جنوب غربی ـ که ايران ما در مرکز آن قرار دارد ـ جامعهء ايرانی بصورت بالقوه از موقعيت بسيار ممتاز و اميدبخشی برخوردار است و در جاده ای که بسوی جهان متمدن می رود فرسنگ ها از همسايگان خود پيشی گرفته است و، بخصوص اکنون که کشور ترکيه دست به بازی خطرناک سست کردن مبانی حکومت سکولار خود زده و اين احتمال را آفريده است که روزی در آن کشور نيز حکومتی مذهبی بر سر کار آيد، ايران ما، با پشت سر نهادن تجربه ای سی ساله از حکومت مذهبی، چه بخواهيم و چه نه، حکومتی سکولار ـ دموکراتيک را در چشم انداز پيش روی خود دارد و از اين بابت از ترکيه نيز رد شده و جلو زده است.

      اين سخنان استنتاجات من اند از باور به پيشی داشتن تدريجی ِ دست آوردهای پيروزمندانهء همهء «جنبش های سياسی مدرن» (که تعريف و مشخصات خود را دارند و، از اين بابت، با جنبش های پيشامدرن متفاوتند) در همهء جوامع جهان معاصر، که بخاطر وجود ارتباطات و سرعت گرفتن امکان سفر، به دهکده ای کوچک تبديل شده است؛ با اين ملاحظه و تبصره که نبايد و روا نيست که، در سنجش نتايج غيرمستقيم و بلند مدت مبارزات سياسی، برای عواقب مستقيم و کوتاه مدت و موضعی اين مبارزات نقشی تعيين کننده قائل شد. به سخن ديگر، اهميت نتايج بلند مدت و گذرا بودن نتايج کوتاه مدت به ما می آموزاند که اعتقاد به امکان شکست يا پيروزی «کامل ِ» يک جنبش سياسی باوری غير واقعی و تصوری تجريدی از واقعيت های مربوط به تحولات اجتماعی است.

      مثلاً، گفته می شود که، با استقرار سلطنت رضاشاه و آغاز استبداد او، جنبش (يا انقلاب ِ) مشروطه به شکست انجاميده است. اين داوری تنها در صورتی درست است که ما جنبش مشروطه را در محدودهء خواست های به شکست انجاميده اش بشناسيم و تعريف کنيم. حال آنکه، از نظر من، خواستاری يک حکومت پارلمانی و دموکراتيک را (که استبداد، طبعاً، راه تحقق اش را می بندد) نمی توان «تنها» يا «اصلی ترين» خواست جنبش مشروطه دانست و اين جنبش از چنان تنوع گسترده ای برخوردار بوده است که ـ در کنار آن ناکامی ـ می توان به ده ها دست آوردش نيز اشاره کرد؛ دست آورد هائی که البته در يک منظر تخيلی می توانسته اند بسا بيشتر و عميق تر هم باشند.

      و نکتهء جالب آن است که، در يک نگاه با زاويهء باز، می توان ديد که خود استبداد رضاشاهی نيز وسيله ای بوده و شده است برای اينکه ديگر خواست های عملی تر و ممکن تر جنبش مشروطه متحقق شوند و کشور ما را از اعماق قرون تاريک اش بيرون کشيده و، در ظرف فقط 16 سال، به جهان نو پرتاب کنند. چرا بايد فراموش کرد که خواست  های مشروطه آبادی و پيشرفت کشور، رشد صنايع، ايجاد دانشگاه و اولويت دادن به علم مدرن، آزادی زنان، ايجاد دادگستری عرفی، تغيير سيستم آموزش و پرورش، کاهش غلظت خرافات مذهبی، محدود ساختن دايرهء نفوذ و عامليت دينکاران، منظم ساختن مسئله اوقاف و ثبت املاک و حوادث چهارگانه، و بسياری ديگر از نکاتی اينگونه هم بوده است؛ و جنبش مشروطه در همهء اين زمينه ها به پيروزی رسيده و ـ درست در همان دورانی که برخی از خواست هايش «مغفول» مانده بود ـ بسياری از مطالبات خود را بر کرسی نشانده است. بين دو جنگ جهانی اول و دوم فقط دو دهه فاصله بود. در اين گسترهء کوتاه زمانی، ايرانی که وارد دوران پس از جنگ دوم می شد چندان شباهتی با ايران قبل از جنگ اول جهانی نداشت و اين تغيير چهره (که در اغلب موارد عميق و زيربنائی بود و کمتر رنگ و بوی تزئينی داشت) همان معياری است که برای سنجش پيروزی و شکست جنبش مشروطه قابل بکار بردن است.

      در واقع، در دوران انکشاف جهانی مدرنيته، هيچ جنبش سياسی و اجتماعی نمی تواند بصورت صد در صدی شکست بخورد و يا پيروز شود، و تنها می توان از شکست ها يا پيزوری های موقت و کوتاه مدت آنها سخن گفت. چرا که در جهان مدرن عامليت در  پيش راندن جامعه بسوی آزادی و دموکراسی جزئی از تعاريف جنبش های سياسی محسوب می شوند. در اين جنبش ها پيروزی به آن بخشی از خواست های مردمان شرکت کننده در آنها تعلق می يابد که با واقعيت های اجرائی و عملی دوران خود تطابق داشته باشند. و آن دسته از خواست ها نيز که نتوانند، به علت شرايط موجود و حاکم، متحقق شوند، بخش شکست خوردهء جنبش را نمايندگی می کنند. به اين دليل است که فکر می کنم اينکه بگوئيم «رضاشاه با حکومت استبدادی خود نگذاشت که آرمان های سياسی و آزاديخواهانهء مشروطه متحقق شود» يک سخن منطقی و علمی نيست. اگر شرايط برای برقراری استبداد مهيا نبود، اگر مردم براستی معنای آزادی سياسی و حق انتخاب و شراکت در زندگی سياسی خويش را می دانستند، اگر روشنفکرانی چون فروغی و تقی زاده و داور و... به اين نتيجه نرسيده بودند که متحقق کردن «ديگر ِ» خواست های مشروطه منوط به پيدايش يک حکومت متمرکز دارای مشت آهنين است که بتواند از تجزيهء کشور جلوگيری کرده و بر مخالفت ها و مقاومت هائی که با «اصلاحات مشروطه» می شود فائق آيد، هرگز استبداد رضاشاهی نمی توانست جا بيافتد و در مسير مدرن سازی ايران به آن حد از کارائی که داشت نائل آيد.

      در اينجا غرض تبرئهء ديکتاتوری رضاشاهی نيست. ديکتاتوری، در هر صورت خود، عملی ضد حقوق بشر و، در نتيجه، تبرئه ناپذير است اما اين هم هست که، تا فرهنگ حقوق بشر و اعتقاد به کرامت فرد فرد انسان ها در جان ملتی جا نيفتاده باشد، محيط رشد ديکتاتوری نيز تغيير نيافته و روند توليد ديکتاتوری همچنان ادامه خواهد يافت.

      بهر حال، بر اساس آنچه گفته آمد، من جنبش مشروطه را، بعنوان نخستين اقدام بنيادگرفته بر مدرنيته در آسيا، جنبشی پيروزمند می بينم که، عليرغم همهء دست اندازها و سنگلاخ ها، حرمان ها و نوميدی ها، ما را به امروزمان رسانده است.

      در عين حال، در کنار نگاه شکست بينی که در برخی نوشته ها وجود دارد، اين تصور غلط هم در کار است که «حرکت طبيعی تحولی همهء جوامع»، بدون مدد نيروهای راهبردی مؤثر از درون و برون آن، همواره رو به سوی مدرن شدن و امروزی شدن دارد و حکومت های استبدادی فقط برای اندک زمانی جلوی اين مسير سد می سازند و جنبش تحولی را متوقف می کنند، اما به زودی مبارزات آزاديخواهانه اين سدها را شکسته و راه پيمائی به سوی مدرنيته را از سر می گيرند. برای من هنوز روشن نيست که اين نوع «حرکت طبيعی تحولی جامعه» در کجا و از کجا يافت شده است. علم (در هر دو صورت سخت و نرم اش، يعنی در ساحت علوم فيزيکی و علوم انسانی) خبر از اين می دهد که پديده های مختلف اگر به خود واگذاشته شوند در اغلب موارد راه به تخريب و فروپاشی و هرج و مرج می برند و برای جلوگيری از اين احوال است که اتفاقاً، در دوران مدرن تاريخ بشريت، نبايد امور را به طبيعت خود وا گذاشت و لازم است که در روند تحولی شان دخالتی هوشمندانه و برنامه ريزی شده انجام داد.

      اين امر لااقل در جهان بينی ايرانی سابقه ای چند هزاره دارد. جهان همواره در خرابی و هرج و مرجی اهريمنی به سر می برد و اهورمزدا نيز که می خواهد بر اين وضع فائق آمده و جهان را مرتب و منظم کند، انسان را می آفريند تا، بعنوان بازوی او، با نيزوهای اهريمنی بستيزد، در جهان آبادانی کند، رفاه و ثروت بيافريند، و شادی را در جامعه نهادينه سازد. و امروزه، معنای جنبش های اجتماعی نيز جز اين نيست. هيچ جنبشی، و رهبران هيچ حرکت سياسی ِ مشخصی، نمی توانند با ادعای اينکه قصد تخريب جهان و به هرج و ومرج کشيدنش را دارند پا به عرصهء اجتماع مدرن بگذارند و مردمان را بصورتی داوطلبانه به دور خود جمع کنند. همين نکته معنای پيشامدرن بودن جوامع گراينده به انديشه های «طالبانی» را روشن می سازد. همچنين معنای «وعده» و «برنامه» و «شعار» در عمل سياسی نيز همين است: مبارزه با هرج و مرج و ويرانی و دروغ و خدعه و ارتشاء و دزدی و ساختن جامعه ای آباد و آزاد. شکست ها و پيروزی های موقت جنبش های اجتماعی معاصر هم با همين وعده ها و برنامه ها و شعارها قابل سنجش است.

      از اين منظر که بنگريم، حتی جنبش انقلابی 57 را نمی توان به دليل بقدرت رسيدن دينکاران امامی در کشورمان جنبشی به شکست انجاميده ارزيابی کرد. به گمان من، بدون وجود اين سابقهء سی سالهء بدکاری و خونريزی و خودکامگی، حصول به مشخصاتی که امروزه برای «جنبش سبز» قائل می شوند ممکن نمی بود. ملت ما برای بستن پروندهء دخالت مذهب در حکومت ـ که قرن ها است بدان دچار آمده است ـ بايد تحقق تام و تمام اين «مؤلفه» را تجربه می کرد تا بتواند آن را از فهرست گزينه های پيش روی خود خط بزند و صاحب تجربهء دست اولی شود که ترکيهء آتاتورک و ايران رضاشاه از آن محروم بوده اند. در اين نگاه، می توان ديد که ايران همان راه اروپای عصر روشنگری را ـ در مقياس و گستره ای کوتاه و فشرده ـ پيموده و، از طريق تجربهء دست اول خود، به ضرورت برقراری يک حکومت فرامذهبی، فرامکتبی، و فراعقيدتی، رسيده است. بدينسان، جنبش ضد سلطنتی 57 را نيز می توان اکنون و امروز جنبشی پيروزمند يافت که توانست که در يک يخبندان و يلدای تاريخی خورشيد آزاديخواهی واقعی در دل خود بپرورد و بزاياند. بخصوص که در اين ميان دينکاران مدعی حکومت خود وسيله ای برای اثبات مدعای خود شده و ماهيت تاريخی موقعيت اجتماعی خود در جامعهء ايران را بی اعتبار ساخته اند.

      بله، جنبش 57 نيز در تحقق خواست های معوق مانده از مشروطيت ناکام بوده است، اما اگر به اين نکته توجه کنيم که لازمهء تحقق آن خواست ها وجود شرايطی بوده است که بتوانند در دل مردم ما زايندهء بی زاری از پدرسالاری استبدادی، مذهب سالاری سرکوبگر، و روابط چوپان ـ شبانی ي مسلط بر جوامع عقب مانده باشند و اجازه دهند که نهال اين بيزاری در خاک فرهنگی ما کاشته شده، رشد کرده و به بار نشيند، آنگاه بايد بپذيريم که جنبش 57 نيز در فراهم ساختن بخش ديگری از ملزومات تحقق حکومتی «سکولار ـ دموکرات» و «مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر» پيروز بوده است، اما البته در مقياسی بلند مدت و گسترده و عميق. می خواهم خاطر نشان سازم که، متأسفانه، پيشرفت های تاريخی را نمی توان با «قاشق چايخوری» اندازه گيری کرد و در مقياس های تاريخی هم دردها و رنج های يک نسل و دو نسل، همچون درد زايمان مادران، اموری طبيعی (هر چند بی رحمانه)، گريزناپذير (هرچند بی انصافانه) و لازم (هرچند ناعادلانه) محسوب می شوند.

      می خواهم از آنچه نوشتم چند نتيجه بگيرم:

      1. جوامع را نمی توان به اميد خود (و خدا!) رها کرد و باور داشت که جبر تاريخ آنها را بسوی صلاح و فلاح می برد.

      2. مبارزان سياسی ـ اجتماعی و فرهنگی بايد دارای اهداف و نقشهء راه باشند و بخواهند جوامع را بسوی آن «صلاح و فلاح» که گفتم بکشانند.

      3. اهداف و نقشهء راه نيز در صورتی در راستای تسريع روند تحولی عمل می کنند که منطبق بر گوهر آزاديخواه، ضد تبعيض و حق طلب آدمی باشند. تنها در اين صورت است که می توان از اين گوهر طبيعی همچون سنجه ای برای محاسبهء ميزان پيشرفت جوامع و پيروزی ها و شکست های کوتاه و بلند مدت جنبش های اجتماعی استفاده کرد.

      4. از شکست های موقتی و کوتاه مدت تنها در صورتی می توان نهراسيد که آن هدف و نقشه و انطباق، دوشادوش هم، وجود داشته باشند.

      5. ديالکتيک تحول تاريخی جوامع سرشار از پا پيش نهادن ها، عقب کشيده شدن ها، لحظه های سرخوش پيروزی و زمان های دردآور شکست است. اما جامعه ای به حال خود رها نشده که توانسته باشد در هر مرحله از تاريخ خود نيک انديشانی را بوجود آورد که هدف ها و برنامه هائی مبتنی بر حقوق بشر و مدرنيته داشته باشند، «محکوم به پيروزی» است.

      صد سال پيش مادران و پدران ما همانگونه می زيستند که هزار سال پيشتر؛ از دوران پيش از اسلام کشورشان نيز قرن ها عقب مانده تر بودند؛ در حافظهء تاريخی خود چيزی جز شکست و تسليم شدگی و تجاوز شدگی و بی هويتی نمی يافتند و حتی، برای سخن گفتن با خدای خويش، ناچار از بکار بردن زبان مهاجمی بودند که کلمه ای از آن را درک نمی کردند. ايرانی ِ عهد قاجار را با ايرانی امروزی که در خيابان های کشورمان ظاهراً سبز سيدی می پوشد اما از سبز رويش و تازگی و نو شدن می خواند، و روز به روز به طرح خواست های مبتنی بر سکولاريسم و حقوق بشر نزديک تر می شود، مقايسه کنيد تا دريابيد که ما، به مدد دو سه جنبش بزرگ و چند حرکت کوچک، تا چه حد راه آمده ايم.

      و اگر قانون طبيعی کنش و واکنش را درک و پذيرفته باشيم و باور کرده باشيم که هر «کنشی موجد واکنشی معکوس اما به همان اندازه قدرتمند می شود که خود هست»، آنگاه پيدايش حکومت مقتدر و سرکوبگر و بی اخلاق و مصلحت جو و خودکامهء اسلامی را صرفاً واکنشی ارتجاعی خواهيم يافت که دقيقاً بدان علت اينگونه قوی و سهمناک است که در صد سال گذشته خواست برجهيدن از مدار عقب ماندگی و ذلت، و پرواز بسوی مقصد مدرنيته و آزادی و سکولاريسم، نيز در ما بشدت ريشه دار و قوی بوده است و هست.

      جنبش مشروطه «استبداد نوگرا و ملی گرای رضاشاهی» را با خود همراه کرده و از آن بعنوان وسيله ای در راستای تحقق آرمان های خود سود جست؛ جنبش ملی کردن صنعت نفت «مدرنيزه گرائی مستبدانهء محمد رضا شاهی» را وسيله ساخت تا ايران بعضويت کامل جهان نو در آيد؛ و جنبش 57 نيز غول ولايت فقيه را ـ در قامت ولايت خمينی و ولايت مطلقهء خامنه ای ـ از شيشه بيرون آورد تا آن را در آفتاب تجربه ای سی ساله بخشکاند و بسوزاند. اين تشکل های حکومتی ـ سياسی همه، آن دو بصورتی مثبت و اين دو بشکلی منفی، کارگزار گذر بلند و صد سالهء ما بسوی جهان آزاد و مدرن شوند؛ و هر کجا هم سد و عايقی ايجاد شد فرصت خستگی در کردن و تمدد اعصابی نيز فراهم آمد تا کاروان ما برای بقيهء سفرش انرژی و راهتوشه برگيرد و ديگر باره براه افتد.

      و سخن آخر اينکه رهبران راستين جنبش سبز امروز نيز ناگزير کسانی بايد باشند، يا خواهند بود، که از اهداف و نقشهء راه رسيدن به مدينهء مدرنيته با خبر باشند و استراتژی و تاکتيک های مبارزه را به ساز آن کوک کنند. آنکه بخواهد کاروان را متوقف سازد يا به منزلی که بيست سال است از آن گذشته ايم برگرداند، قابليت کاروانسالاری ما را ندارد و در اولين پيچ سخت اين جادهء کوهستانی از کاروان جدا شده و به اعماق درهء بدنامی و خيانت فرو خواهد افتاد، تا جايش را نيروهای جوان تر و باورمندتر به حقوق بشر بگيرند. اين درس تاريخ است، چه دوست داشته باشيم و چه نه. 

 

esmail@nooriala.com


منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]