آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟
اسماعيل نوری‌علا

           چند روز پيش ديدم که رهبر حکومت اسلامی نيز از «فقدان شفافيت» در موضع گيری های سياسی دست اندرکاران «خودی» برآشفته و گفته است: «در دوران  فتنه و غبارآلود بودن فضا، وظيفهء همه، به ويژه  خواص، موضع گيري شفاف و پرهيز از سخنان و  مواضع دوپهلو است . .. در شرايط کنوني همهء  جريان ها و گرايش هاي سياسي ِ "داخل نظام" بايد خط  و مرز خود را با دشمن به صورت شفاف مشخص کنند  و در اين ميان وظيفهء خواص، به ويژه خواصي که  تاثيرگذاري بالايي دارند، بيش از ديگران است . ..»

           کار که به رهبر بکشد يعنی که ديگر روشن شده است که معلق بازی و بارفيکس زدن اصلاح طلبان مذهبی رفته رفته مزهء خود را در همهء جناح های سياسی از دست می دهد و حضور مصمم جوانان کشورمان در صحنهء سياسی کشور فضائی را ايجاد کرده است که سخنان مبهم دو امضائه و پنج امضائه و پنجاه امضائه ی فضلا و دانشمندان و استادان دانشگاه و متخصصان فن «کجدار و مريز» نيز به تدريج خريداران خود را از دست می دهد و انتظار عمومی آن است که شرکت کنندگان در منازعهء جاری در سپهر سياسی کشورمان مواضع خود را کاملاً مشخص سازند.

            به اين موضوع، دو سه روز پس از انتشار بيانيهء هفدهم آقای مهندس موسوی، خانم شکوه ميرزادگی هم در مقاله ای ( * ) اشاره کرده بود: «دليل اصلی عجيب و غريب حرف زدن در يک بيانيه ی سياسی، علاوه  بر اين که ممکن است فرار از خطرات احتمالی باشد، نوعی "به نعل و به ميخ زدن"  معروف و "باز گذاشتن راه فرار" برای خود نيز هست. يعنی سياستمداران ما عمداً با  چنان ابهامی حرف می زنند که از يکسو "هر کسی از ظن خود يارشان شود" و، از سوی  ديگر، عده ای را به خاطر رک گويي و روشن گويي مقصودشان از دست ندهند. وگرنه، وقتی  آقای موسوی با شهامت تمام می نويسند که از مرگ نمی ترسند و خودشان را آماده ی   "شهادت" کرده اند، ديگر چه نيازی وجود دارد که ايشان را وا می دارد تا چنان بنويسند  که کسی بدش نيايد و، در عين حال، دوست و دشمن نتيجه ی خود را از پيام ايشان بگيرند؟»

اما آشکار است که اين «الزام به شفافيت» بار سنگينی را بر دوش آن دسته از اصلاح طلبان مذهبی و هواداران ظاهراً «سکولار!» شان  می گذارد؛ يعنی همان هائی که تاکنون از يک نيمرخ به سکولارهائی واقعی که خواستار منحل شدن حکومت اسلامی و برقرارای يک حکومت ملی جدا از مذهب هستند لبخند زده اند و، از نيمرخ ديگر مشغول چشمک زدن و دلربائی از رهبر و بازوی نظامی او بوده اند. آنها اکنون در ميان دندانه های مقراضی گير افتاده اند که نامش «آشکارسازی مواضع سياسی» و شفافيت در بيتن دلسپردن های واقعی عقيدتی است.

از همين رو نيز می بينيم که فضا با چه سرعتی رو به روشنی گذاشته است. آقای خاتمی، سرسلسلهء اصلاح طلبان مذهبی، تکليف خود و پيروانش را روشن می کند و نشان می دهد که در انتخاب بين ولايت فقيه مسلح و آدم کش و خواستاران حکومت سکولار کجا ايستاده است و حتی بابت «خدمات» خود به اولی توقع پاداشی بيش از اينها دارد. می گويد: «ما  مدعی هستیم كه اصلاحاتی كه ما می‌گوییم از رواج سکولاریسم و افول  دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری می‌كند... ما سعی  می‌كنیم تا از ساختار نظام دفاع كنیم و اگر نظر انتقادی و اصلاحی  داریم بیان کنیم ؛ اما عده‌ای هستند كه سعی می‌كنند ساختارها را  بشكنند ... » آقای عبدالکريم سروش هم اخطار می کند که دوستانش بايد خود را برای «مذاکره» آماده کنند. رئيس مجلس اسلامی هم يک قدم به سوی «رهبران مذهبی جنبش سبز» بر می دارد و آقای موسوی نيز به «خواسته های قبلی» اش (مثلاً بيانيه شماره 14) آب می بندد؛ و اين ميان آقای ری شهری هم از خوشحالی رقص شتری می کند.

اينها همه درست اما، به گمان من، دوران شفافيت و رو کردن دست ها که برسد اين تنها اصلاح طلبان سياسی نيستند که بايد از درون گرد و غباری که بپا کرده اند خارج شده و چهرهء واقعی خويش را نمايش دهند، بلکه زمان آن فرا می رسد که مدعيان سکولاريسم نيز دست از لاس خشکه زدن با اصلاح طلبان برداشته و به صراحت خواست های خود مطرح سازند. و اين کار چندان ساده ای نيست و فکر ی کنم که ما تازه در سرآغاز اين روند ايستاده ايم.

واقعيت آن است که فضای ذهنی و عينی ِ سکولارهای ما در طی اين همه سال از چنان گرد و غباری پر شده که در آن چشم چشم را نمی بيند و قطاری که آنها بر آن سوارند مدت هاست، با چراغ های خاموش در تونلی ظاهراً بی پايان در حرکت است. اکبر گنجی، وقتی بخصوص با غير ايرانی ها (مثلاً، در پارلمان انگليس) سخن می گويد مدعی می شود که سکولار است اما با کديور و مهاجرانی و بازرگان (مخالفان شناخته شدهء سکولاريسم) اعلاميه می دهد. جمهوری خواهانی چند نيز خود را سکولار می دانند اما در حمايت از موسوی اعلاميه صادر می کنند، آيت الله بروجردی نيز، که بخاطر مخالفت با رژيم ولايت فقيه به زندان افتاده و در ستايش سکولاريسم مقاله می نويسد، در يک پيام ويدئوئی، ايران را «کشور امام حسين» می خواند و داريوش آشوری نيز، که بعنوان شخصيتی سکولار شناخته می شود، به حکومت اسلامی که می نگرد آن را سکولار می يابد!

اما مطمئنم که وضع نمی تواند بدين منوال بماند. وقت مبهم گوئی گذشته است. ضابطه ها رو شده و همگان می دانند که يک آدم سکولار بشرطی «سکولار» است که قبل از هرچيز خواستار انحلال حکومت مذهبی (در مورد کشور ما، اسلامی) باشد و  برکناری قئای سه گانه و دستگاه تبليغات و رسانه ها و سازمان آموزش و پرورش و فرهنگ کشور را مصون از هجوم مذهبيون (هر مذهبی که باشد) بخواهد و بکوشد تا هرگونه تبعيضی از کشورمان رخت بر بندد، و ايران يکپارچه و به دور از تمرکز استبدادی به مالکيت همهء ايرانيان در آيد. اين «حداقل» های سکولار بودن است.

در عين حال، وضعيت کنونی و ميزان پيشرفت علنی شدن خواست های سکولار در درون «جنبش سبز» (که اتفاقاً در عمل رنگارنگ است و، در عين حال، تنها جريان واقعاً موجود سياسی در داخل ايران بشمار می رود) اکنون اين فرصت را فراهم آورده که ببينيم در اين جنبش بخش و قطاع وسيعی از سکولارها نيز حضور دارند که تاکنون، بخاطر گرد و غباری که روشنفکران اصلاح طلب و فرصت طلبان بی هويت ايجاد کرده بودند، ديده نمی شدند. پيش بينی من آن است که بزودی نشان داده خواهد شد که اکثريت قاطع مردم ايران، چه مذهبی و چه غير مذهبی، حتی اگر ندانند سکولاريسم چيست، به خاطر خواستاری جدايي مذهب از حکومت در جبههء سکولار ها قرار دارند و ذات و طبيعت خواست هاشان تنها به يک راه حل سکولار منجر می شود.

اما آيا، در چنين وضعيتی، اعلام مواضع کافی است؟ آيا پس از آنکه اعلام کرديم که سکولارهای ايرانی خواستار چه هستند بايد راه خود را گرفته و به خانه ها و خلوت های خود برگرديم و همچنان شاهد طناب بازی ها و شعبده کاری های اصلاح طلبان مذهبی و دست نشاندگانشان باشيم؟ آيا بايد به زيستن در منطقهء خاکستری و ساعت گرگ و ميش ادامه دهيم؟ آيا وقت آن نرسيده است که، در غياب هرگونه امکان آمارگيری و گردآوری داده های معتبر، با اقدامات خود نشان دهيم که قطاع سکولار جمعيت ايران در چه اندازه هائی می تواند به صحنه بيايد؟

بديهی است که اگر جهانيان ببينند که واقعاً در سپهر سياسی ايران کسانی ـ کسان بسياری ـ هستند که حکومتی سکولار را طالب اند و اتفاقاً بخش تحصيل کرده و روشن جمعيت ايران را نيز همان ها تشکيل می دهند، مسلماً در سياست گزاری های خود تجديد نظر خواهند کرد. در نتيجه، چگونه می توان تنها در خفا و با پسله کاری خود را سکولار دانست اما حاضر نبود در هيچ «عمل ِ» اجتماعی ـ سياسی شرکت داشت؟

درست است که کار واقعی سياسی سنجش «ممکنات» و بهره وری حداکثری از «مقدورات» است، اما اين روش بمعنای پيشه کردن «فرصت طلبی» و «بوقلمون صفتی» نيست. آنکه از ممکنات و مقدورات بهره می گيرد بايد روشن کند که اين بهره را به سود کدام مقصد و هدفی آفريده است. صرف وارد شدن به بازی سياسی برای سهم خواهی و سهم گيری چيزی جز «فرصت طلبی» نام ندارد.

و آنکه سکولاريسم را يک ايده آل بدست نيامدنی و «نابهنگام» می خواند و می خواهد به ما الغاء کند که در مماشات تدريجی خود با حکومت مذهبی مستقر در ايران، دارد کوه دماوند را با منقاش کند خويش می تراشد، از اين پس فقط خود و چند تن بی خبری را که آمادهء فريب خوردن هستند گول خواهد زد. چرا که ذره ای انصاف و هوشياری گواهی می دهد که سی سال تحمل حکومت دينکاران يک فرقهء مذهبی خاص برای درک ماهيت جنايتکار و زندگی ستيز آن کافی بوده است و اکنون همگان واقفند که اين دشواری را جز از راه قطع اين غدهء سرطانی که کل پيکر جامعه را بيمار کرده است نمی توان مرتفع نمود.

در واقع، اعتقاد من اين است که وقت آن رسيده تا سکولارها خود را برای آفريدن «آلترناتيو حکومت مذهبی» آماده کنند و در اين راستا اعلام مواضع و خواست ها تنها حکم گذاشتن اولين قدم در راه، بقول سعدی، پر از «سرزنش خار مغيلان» را دارد. هرگونه گردهمآئی مجازی و اينترنتی و رسانه ای و حضوری و واقعی ِ سکولارها بايد به پيدايش تشکيلاتی فراگير بيانجامد که از دل آن نيروهای جوان و پر انرژی سکولار شناخته شده و بيرون آيند و توانائی های خود را برای خارج کردن کشتی بادبان شکستهء کشور از توفان بلای اوقيانوس های سرکش و سهمگين سياسی و اجتماعی به نمايش بگذارند.

هم اکنون صدها نفر، که در ميانشان عده ای از خوشنام ترين و متشخص ترين روشنفکران و مديران ايران نيز حضور دارند، خواست انحلال حکومت اسلامی، برقراری حکومتی سکولار، دموکراتيک، گريزان از تبعيض و حمايت کنندهء تک تک ايرانيان را (از طريق انتخاباتی آزاد و با نظارت های بين المللی) اعلام داشته اند. بنظر من بزودی وقت آن خواهد رسيد که از ميان همين اعلام کنندگان عده ای خود را نامزد پذيرش مسئوليت کنند. بخش سکولار جنبش سبز محتاج داشتن يک «شورای هماهنگی» است که بتواند ابتکار عمل را از دست اصلاح طلبانی که ديگر هيچ اميدی به کارشان نيست و چهرهء تخريبگر شان کاملاً آشکار شده است خارج کند.

بنظر من، در قدم بعدی، اين «شورای هماهنگی» بايد مقدمات برگزاری يک گردهمآئی وسيع از کسانی را که پای اعلام مواضع و بيانيهء پشتيبانان سکولار جنبش سبز امضاء نهاده اند فراهم آورد. بايد کوشش کند که رسانه های مدعی سکولار بودن را به همکاری دعوت نمايد. تعداد سايت ها، وبلاگ ها، روزنامه ها، نشريات، راديو ها و تلويزيون هائی که در صورت پيدايش يک چنين مديريتی امکانات خود را با کمال ميل عرضه کنند کم نيست. «شورای هماهنگی» می تواند با گرد هم آوردن «امکانات ِ هم اکنون موجود» در جامعهء خارج کشور بزرگ ترين شبکه های خبر رسانی و مديريت را فراهم آورد و با داشتن آزادانه ترين و دموکرات ترين ساختارها اجازه دهد که هر کس به زبان خود و فهم خود و توانائی خود در اين مبارزهء سکولاريستی شراکت نمايد.

در عين حال، زمينه سازی برای ساختن يک تشکيلات گسترده در سراسر دنيا برای پشتيبانی از سکولارهای جنبش سبز ايران نمی تواند به انتخاب يک «شورای هماهنگی» و برگزاری چند کنفرانس خاتمه پيدا کند. به اعتقاد من، ايرانيان سکولار و آمادهء فعاليت، در هر شهری از شهرهای عالم بايد از طريق وصل شدن به اين «شورای هماهنگی» با همديگر آشنا شده و در محل سکونت خود «انجمن های سکولاريستی» بوجود آورند و بتوانند از همهء امکانات محلی خود برای اشاعهء انديشهء سکولاری و توضيج دلايل ضرورت جدائی حکومت از مذهب استفاده نمايند. پيوستن اين انجمن ها به يکديگر و در سطح بين المللی می تواند بوجود آورندهء يکی از قوی ترين نيروهای سياسی باشد که سکولارهای داخل جنبش سبز را ياری داده و انواع امکانات را در اختيار آنها بگذارد.

دنيا بايد بداند که يک گزينهء ديگر هم وجود دارد که نه اسلامی است و نه ايدئولوژی زده، نه خواهان استقرار «نوع ديگری» از حکومت مذهبی و مکتبی است و نه در پی باز سازی همهء آن عواملی که انواع تبعيض را در کشور بجان آمدهء ما آفريده اند.

دنيا بايد بداند که فقط يک نيرو در ايران می تواند حامل و زايندهء حکومتی بر اساس اعلاميه حقوق بشر و همهء کنوانسيون های بين المللی باشد و آن هم نيروئی سکولار است که چنين حکومتی را بر پا می دارد و گردانندگانش با رأی آزاد عموم مردم، در انتخابات های مختلفی زير نظر بنيادهای بين المللی برگزيده می شوند و درهای هيچ منصب و شغل و مقامی در آن بر هيچ ايرانی بسته نيست.

ما نبايد ملتمسانه دنبال آن باشيم که رهبرانی همچون «او با ما» براستی «با ما» باشند و صدايمان را بشنوند. ما بايد آنها را مجبور کنيم که به صدای بخش سکولار جنبش سبز توجه کرده و دريابند که اين سبز گسترده بر سراسر ايران ـ که به زودی، با سرزدن بهار، همه چيز و همه جا را به رنگ خود در خواهد آورد ـ نه سبز سيدی است، نه سبز قمر بنی هاشم، و نه سبز اصلاح طلبان مذهبی؛ سبزی ملی است که نيازی به بند و بست های مخفی با آنان ندارد.

آنها بايد بدانند که اين سبزی از دل پرچم ملی ايرانيان بيرون آمده و نشان از چهرهء صلح خواه و مسالمت جوی نسلی دارد که بر شاخه های درخت روزگار شلاق سرما و توفان را چشيده است و می خواهد تا در بهار کشورمان گل افشانی کند.

ما نبايد به کسی جز خود دل ببنديم. ايران به دست خود ايرانيان آزاد و آباد خواهد شد. اين وعدهء سکولارهای جنبش سبز است؛ چه شعبده بازان بپسندد و براه آيند و چه نه. تاريخ را اگر جبری نباشد حوالتی حتماً هست. بخش بزرگی از  نسل من به غلط تصور می کرد که حوالت تاريخی کشورمان گريختن از مدرنيسم و پناه بردن به فرهنگ و سنت پوسيده و غوطه زده در لجن تاريخ است. چنين تصوری جهنم سی سالهء اخير را آفريد. اما همين جهنم آزمايشگاهی را نيز فراهم آورد تا همهء ما ايرانيان «حکومت مذهبی» را با پوست و استخوانمان درک کنيم.

بيش از نيم قرن پيش، زنده ياد احمد کسروی می گفت که «ايرانيان يک حکومت به آخوندها بدهکارند». اکنون اين بدهکاری صاف شده، توانائی ها و لياقت های دينکاران، هم در مديريت تخريبی کشور و هم در آفرينش هولناک ترين فضاهای زجر  و شکنده، سنجيده شده و تاريخ  و مردم دنيا حکم رفوزگی آنها را صادر کرده اند.

قطار سرگذشت تاريخی ما به اواخر تونل نزديک می شود، نشاط هوا و حسی از روشنائی نزديک را می توان چشيد و لمس کرد. و هوا که روشن شد خواهيم ديد که در ميان اشک مادران داغدار وطنمان بوته های گلخند پيروزی و آزادی سر زده است.

من به آمدن اين روز يقين دارم؛ حتی اگر خود نباشم که تماشايش کنم.

دنور ـ دوم بهمن ماه 1388 

 

* http://www.newsecularism.com/2010/01/03-Sunday/Musavi17-File/010210-Shokooh-Mirzadegi.htm

 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]