جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»
اسماعيل نوری‌علا

      دو سه هفته پيش، مقاله ای از آقای اکبر گنجی - که اشاره ای به مطلبی از من که سی و يک سال پيش در لندن منتشر شده بود، داشت (1) ـ مرا واداشت تا در يکی از جمعه گردی هايم (2)، علاوه بر توضيح زمينه های نوشتن آن مطلب، به اين نکته اشاره کنم که فکر سکولاريسم (به معنی فکر ضرورت جدا کردن مذهب از حکومت، بمنظور برقراری آزادی های مذهبی و ـ البته ـ همهء ديگر آزادی ها) در کشور ما امر تازه ای نيست و سابقه ای هزاره ای دارد.

      در همان يادداشت کوشيدم خطوط کلی اين سابقه را توضيح داده و کار را به آستانهء انقلاب 57 برسانم. با اين همه، می دانستم که آن اشاره های کوتاه کافی نيست و فکر می کردم که در آينده لازم است با تفصيل بيشتری به اين سابقه، و يا تاريخچه ی فکر جداسازی مذهب از حکومت در کشورمان، بپردازم.

      در اين اثناء، دريافت و خواندن مقاله ای از آقای دکتر کريم قصيم، عضو شورای ملی مقاومت (به رياست آقای مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدين خلق ايران)، مرا متوجه يک جا افتادگی مهم در گزارش مختصر خود کرد. دکتر قصيم ـ که من با مقالاتش در دوران انقلاب آشنا شدم و او را متفکری سکولار يافتم ـ در جريان انتشار مقاله ای قديمی از قلم خود، با عنوان «سابقهء اصل تفکیک؛ مضمون اصلی لائیسیته (سکولاريسم)»، بر اين مقاله مقدمه ای کوتاه نوشته بود، مبنی بر اينکه «اين نوشته اولين بار در بهمن ماه 1365 به مناسبت اولين سالگرد تصويب طرح شوراي ملي مقاومت پيرامون رابطهء دين و دولت تهيه و منتشر شد. اكنون، در آستانهء 22 بهمن 88، در 24 امين سالگرد همان مناسبت و، مهمتر، در زمان  اوجگيري بي سابقهء جنبش سكولار مردم ايران، با اضافاتي جزئي بارديگر آن را انتشارمي دهم.» (3)

      اين يادداشت کنجکاوی مرا برانگيخت تا اين قضيه و «سابقه» را بيشتر تعقيب کنم. پس، بر مقدمهء دکتر قصيم تعريضی نوشتم با اين مضمون: «بدينوسيله از آقای دکتر کريم قصيم دعوت می شود که زمينهء تهيه و تصويب و متن "طرح شوراي ملي مقاومت پيرامون رابطهء دين و دولت" را که، بنا بر اطلاعی که ايشان می دهند، بيست و چهار سال پيش، در 1365، تهيه شده است، در اختيار ما بگذارند تا، علاوه بر قرار دادن آن در معرض بحث عمومی، در آرشيو اسناد ما نيز نگاهداری شود.»

      در پی انتشار آن مقاله و اين تعريض، آقای دکتر قصيم، طی ای ـ ميل کوتاهی، همراه با تشکر از توجه من، اطلاع دادند که چون سند مزبور در دست آيت الله جلال گنجه ای (يکی ديگر از اعضاء شورای ملی مقاومت و مسئوول کميتهء اديان آن شورا) ست، از ايشان خواسته اند تا سند را يافته و در اختيار من بگذارند. چند روزی بعد هم، ضمن ای ميل ديگری، سند را، همراه با يک گفتآورد از خانم مريم رجوی (رئيس جمهور موقت و منتخب شورای ملی مقاومت) در مورد جدائی دين از دولت (مورخ 30 تير 1373) و يک فراخوان از جانب آقای مسعود رجوی برای تشکيل «جبههء همبستگی ملّی برای سرنگونی استبداد مذهبی» (مورخ 13 آبان 1381)، برايم فرستادند.

      اين اسناد نيز همراه با پرسشی از سوی من منتشر شد، مبنی بر اينکه: «آنچه هنوز روشن نيست مسئلهء نام حکومتی است که شورا آن را برای آيندهء ايران تعبيه کرده و خانم مريم رجوی را رئيس جمهور موقت آن خوانده است: "جمهوری دموکراتيک اسلامی ايران". اميد آن است که آقای قصيم و يا آقای گنجه ای، و يا سخنگوی ديگری از شورا، توضيح دهند که چگونه "جمهوری دموکراتيک اسلامی ِ" آنها با لزوم جدائی مذهب از حکومت و سکولار بودن حکومت آيندهء ايران همخوانی دارد.» (4)

      در اين ميان کيهان چاپ تهران نيز پا برهنه به ميان بحث دويده و نوشت: «منافقين ِ قديمي تر، سرقفلي سكولاريسم را از آن خود مي دانند...گروهك تروريستيمنافقين اعلام كرد پيشگام تلاش براي جدايي دين از سياست و برقراري حكومت سكولار در ايران به ويژه از 25 سال پيش بوده است». (5)

      از اين مضحکهء ناشی از دست پاچگی کيهانيان که بگذريم، بلافاصله پس از انتشار اسناد مزبور، ای ميل ديگری از آقای دکتر قصيم دريافت داشتم که خبر می داد آيت الله گنجه ای، همراه با اسناد فوق مقاله ای هم ارسال داشته بوده اند که آقای قصيم سهواً آن را برای من نفرستاده اند. اين مقاله نيز رسيد و منتشر شد، بی آنکه پاسخ روشنی برای پرسش من داشته باشد و، در واقع، بر ابهامات کار بيش از پيش افزود.

      من امروز می خواهم، با طرح اين ابهامات بکوشم تا، ضمن توجه به يکی ديگر از فصول تاريخچهء سکولاريسم در ايران، در حد توانم درسی از اين تجربه بگيرم.

      در عين حال همين جا بگويم که قصد من در اين مقاله بحث در نظريه ها است و کاری به مسائل سياسی مربوط به فعاليت های شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدين خلق ندارم.

2

      عنوان مقالهء آيت الله گنجه ای چنين است: «اعتقاد دینی به سرنگونی ِ حکومت دینی»(6) که، فی نفسه، می تواند مبحث جالبی در درون سپهر تفکرات دينی در راستای اثبات «وجوب مبارزهء دينداران با ايجاد حکومت دينی» باشد. اين مقاله اما دارای دو بخش است که بخش نخست آن در مورد اعتقاد شورای ملی مقاومت به لزوم جدائی دين و دولت است و در طی آن توضيح داده می شود که چرا شورای مزبور نام «جمهوری دموکراتيک اسلامی» را برای حکومت مورد نظر خود انتخاب کرده است و بخش دوم به بررسی دلايل اسلامی اينکه چرا نبايد حکومت دينی داشت اختصاص دارد.

      از نظر من، هر دوی اين بخش ها سرشار از تناقض گوئی ها و سر درگمی قابل درکی هستند. از بخش نخست می آغازم که با اين جملات آغاز می شود: «مبارزه برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران که خود ر ا حکومت دینی" و، بطور خاص، "حکومت اسلامی" می خواند، تنها فلسفۀ ایجاد شورای ملی مقاومت ایران از سال 1360 بوده است». اما اين «تنها فلسفه» (که به خودی خود نمی تواند به معنای آن باشد که جانشين حکومت مذهبی يک حکومت سکولار خواهد بود) بلافاصله کش و قوس های زير را می يابد:

      1. «نظر به همین فلسفه و آرمان وجودی، شورای ملی مقاومت یک نهاد عقیدتی یا دارای ایدئولوژی واحد نیست و از آغاز با ائتلاف جمعی از سازمان ها و شخصیت های سیاسی ایرانی تأسیس شده است». من اگرچه هيچگونه رابطهء گريز ناپذير و علت و معلولی ما بين «مبارزه برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه» و «نداشتن يک ايدئولوژی واحد» را در نمی يابم اما می پذيرم که شورای ملی مقاومت، عملاً، «با ائتلاف جمعی از سازمان ها و شخصیت های سیاسی ایرانی تأسیس شده است»، بی آنکه وجود يک چنين ائتلافی بتواند توجيه کنندهء داشتن آن «هدف واحده» باشد.

      بعبارت ديگر، اگر علت وجودی شورا را نه برقراری يک «بديل» برای حکومت مذهبی بدانيم و به سرنگونی رژيم حاکم اکتفا کنيم کارمان چيزی جز يک ماجراجوئی خيره سرانه نخواهد بود؛ بخصوص که ائتلاف «سازمان ها و شخصیت های سیاسی» امری موقت و گذرا است و هر يک از آنها در پی سرنگونی رژيم حاکم خواستار بقدرت رسيدن تشکيلات خود خواهند بود و، چون در اين مورد قبلاً توافق نکرده اند، لاجرم کارشان به برخوردهای حذفی خواهد انجاميد. اما اگر در مورد شکل حکومت بديل نيز به توافق رسيده باشند، آنگاه «مبارزه برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه» نمی تواند، چنانکه آقای گنجه ای می گويند، «تنها فلسفۀ ایجاد شورای ملی مقاومت» باشد.

      2. جملات بعدی آقای گنجه ای نشان می دهند که داستان به همين گونه است که می گويم، با اين تفاوت که آن «تنها دليل» در چشم بهمزدنی توسع پيدا کرده و حکومت بديل را نيز شامل شده و، به اين ترتيب، در کلام ايشان،  دارای دو هدف می شود: «تنها نقطۀ اشتراک در این ائتلاف سیاسی و مبارزاتی آن است که بایستی رژیم باصطلاح دینی ِ حاکم سرنگون و با یک جمهوری دموکراتیک جایگزین شود.»

      3. از نظر من، منطقاً، برای فهم گوهر اين «توسع»، لازم است که جای دو هدف آن «تنها دليل» را با هم عوض کنيم تا بين آنها رابطه ای آلی و ارگانيک و ساختاری برقرار شود. مثلاً می شد گفت و نوشت: «تنها نقطۀ اشتراک اعضاء ائتلاف آن است که یک جمهوری دموکراتیک در ايران برقرار شود اما چون رژیم باصطلاح دینی حاکم سد راه رسيدن به اين مقصود است، شورا بايد در راستای سرنگون کردن آن اقدام کند». بدين سان اين دومی از آن اولی نتيجه می شود و نه بالعکس. اما اين وارونه گوئی، بنظر من چندان بی دليل و سهوی نيست.

      4. فرمول بالا حاصل يک وسواس ذهنی و نظری و ساختارمدارانه است اما بيان مطلب، بدانگونه که آقای گنجه ای مطرح می کنند، دلايلی واقعی، عملی و تاريخی دارد. سازمان مجاهدين خلق ايران (با شعار مذهبی «فضل الله المجاهدين علی القاعدين اجراً عظيما») در ابتدای انقلاب، خود را تنها بديل حکومت ولی فقيه می دانست و در نتيجه «تنها هدفش سرنگونی آن» (و بالطبع جانشينی خودش) بود. اما در سال 1360، وقتی که آقايان رجوی و بنی صدر توانستند خود را به پاريس برسانند، ديگر معلوم شده بود که اين سازمان به تنهائی قادر نيست بديل حکومت ولی فقيه را بوجود آورد و لازم است که اين کار را بصورتی «ائتلافی» انجام داده و در اين راستا از شخصيت ها و سازمان های سياسی ديگر نيز مدد بگيرد. به عبارت ديگر، دليل اصلی ايجاد شورا ناتوانی عملی مجاهدين در سرنگون کردن رژيم ولائی و نياز آنها به ائتلاف کردن با نيروهای ديگر بود و، در واقع، ضرورت های ناشی از اين ائتلاف «بعدی» بود که «شورا» را واداشت تا، علاوه بر «سرنگونی»، فکری هم برای نوعی «جانشينی مرضی الطرفين» بکند. بدينسان، جانشينی بصورت فرع بر سرنگونی فرموله شد.

      5. اما پذيرش ايجابات ائتلاف، در راستای تعيين شکل حکومت جانشين، مانع از آن نبود که يکه خواهی سازمان مجاهدين بدست فراموشی سپرده شود. بزودی، با کناره گيری آقای بنی صدر و تعداد زيادی از مؤتلفان سکولار، و بخصوص پس از حدوث «انقلاب ايدئولوژيک» (ازدواج مريم و مسعود)، و عاقبت در پی انتقال شورا از پاريس به بغداد، «شورا» موقعيت قبلی خود را از دست داده و بصورت «مجمع تشخيص مصلحت مجاهدين» در آمد و تمام مصادر قدرت و تصميم گيری اش بوسيلهء شخصيت های مجاهد تصرف شد. آقای رجوی تبديل به رهبر انقلاب و مسئوول شورا شد، خانم رجوی بعنوان رئيس جمهور منتخب مردم معرفی گرديد، و...

      6. من عبارت «تشخيص مصلحت» را به شوخی و طعنه بکار نبرده ام و اعتقاد دارم که اغلب تصميمات شورا حاصل نوعی عمل مصلحتی برای رسيدن مجاهدين بقدرت بوده است. در اين مورد دو نمونه را ذکر می کنم.

      نمونهء اول به دلايل اقامه شده برای انتخاب خانم مريم رجوی بعنوان رئيس جمهور شورا بر می گردد. در همان زمان اعلام اين موضوع گفته شد که انتخاب يک «زن» برای رياست جمهوری بمنظور نشان دادن تفاوت های «جمهوری دموکراتيک اسلامی مجاهدين» با «جمهوری اسلامی ولايت فقيه» بوده است و شايستگی های ايشان برای احراز اين مقام در مرتبهء دوم قرار داشته است.

      مورد دوم به خود نام «جمهوری دموکراتيک اسلامی» بر می گردد که اتفاقاً در اين زمينه آيت الله گنجه ای بروشنی توضيح داده اند. ايشان می نويسند: «انتخاب نام این دولت موقت، یعنی عنوان "دولت موقت جمهوري دموكراتيك اسلامي ايران" ... مبین هیچ مضمون و تعهد عقیدتی یا مذهبی هیچکدام اعضای شورا بعینه نبوده و نیست و اعضای شورای ملی مقاومت، شامل مسلمانان ترقی خواه عضو شورا و به خصوص سازمان مجاهدین خلق ایران، تنها از این بابت به این نام ملتزم شده اند که شورا در مجموع قانع بوده که جهت تخته کردن دکان اسلامیت رژیم ولایت فقیه، بایستی و ضرورت دارد تا عرصۀ توهم پراکنی خمینی را که گویی انحصاراً اسلام را نمایندگی می کند، از دست او ستانده شود.»

3

      به گمان من، هنگامی که تشکلی (چه يکپارچه و چه ائتلافی) دست به اتخاذ تصميمات «مصلحتی» می زند، در واقع، و قبل از هرچيز، اعتبار و صلابت تصميمات ديگر خود را به زير سئوال می برد و موجب می شود که شنونده در اين شک کند که مبادا ديگر تصميمات متخذهء اين تشکل نيز مصلحتی بوده باشند. مگر مهمترين ايرادی که به آقای خمينی گرفته می شود آن نيست که در پاريس حرف هائی زد و در تهران برعکس آنها را عمل کرد و توضيح هم داد که مصلحت اسلام اقتضا می کرد که در پاريس دست به فريب و خدعه زده و با دادن وعده های شيرين ديگران را خام و بی خيال کند؟

      البته اسناد منتشره از جانب آقايان قصيم و گنجه ای به روشنی نشان می دهند که بی ترديد اين شورا، بگفتهء آقای گنجه ای، «با تصویب طرحی در سال 1364 به تعریف رابطۀ دولت با دین و مذهب همت گماشت که بطور کافی تأکید می کرد که این شورا و دولت موقت آینده اش "دین رسمی" ندارد و بدنبال استقرار یک رژیم دموکراتیک غیر دینی است و در این طرح از جمله تصریح می کند که "هيچ دين و مذهبي را، به هيچ‌ عنوان، داراي حق و امتياز ويژه‌يي نمي‌شناسد". اما هيچکس نمی تواند اين اعلام موضع را نيز عملی «تاکتيکی» نبيند اگر به آن «سابقهء مصلحت بينی» توجه داشته و در عين حال در عمل نيز عدول از اين تصميمات را مشاهده کند.

      در مورد اين «عدول» نيز در اينجا فقط به طرح سه نمونه اکتفا می کنم که نخستين آنها ادامهء «اسلامی» خواندن «جمهوری دموکراتيک» شورا است، آن هم در زمانه ای که سکولاريسم بصورتی آشکار برای بيرون راندن هرگونه حکومت مذهبی (چه در واقعيت و چه در نام) به ميدان آمده است. بنظر من، در اين مورد، اکنون «شورا» درست در همان قايقی نشسته است که نوانديشان مذهبی مختلفی، همچون آقايان سروش و خاتمی، در آن حضور دارند. در واقع، اين دو جريان (مجاهدين و نوانديشان)، هر يک بنا به مصلحتی، از آوردن صفت «اسلامی» در نام جمهوری خود دل نمی کنند.

      مورد دوم هم به انجام شعائر مذهبی شيعهء امامی از جانب مجاهدين، چه در مقر سرفرماندهی خانم رجوی و چه در اردوگاه اشرف، مربوط می شود. صدا و سيمای مجاهدين در سراسر ماه محرم به نمايش سينه زنی و نوحه خوانی ِ «ارتش نجات بخش» مشغول است، آقای رجوی در هر «فرصت مذهبی» دست به انتشار اعلاميه ها و مقالات مطول مذهبی می زند، و در هر مورد از موارد نظری و تاريخی مربوط به کشورداری و نظامی، به حوادث شصت سال اول اسلام ـ از تأسيس مدينه گرفته تا خلافت علی بن ابيطالب و واقعهء کربلا ـ رجوع می شود. در اين صورت نبايد پرسيد که در جمهوری دموکراتيک اسلامی شورای ملی مقاومت، که مجاهدين را بعنوان «بازوی نظامی» خود معرفی می کند، چه تضمينی وجود دارد که بالاخره کشور ما از شر نوحه و گريه و زاری دائمی شیعيان اماميه خلاص شود؟

      مورد سوم، به ويدئوی زيارت حرم امام حسين بوسيلهء خانم و آقای رجوی مربوط می شود که ايستاده در آستانهء حرم «سيدالشهداء» و ـ لابد ـ در يک «جابجائی مصلحتی»، خانم رجوی برای آقای رجوی و جمع همراهانشان زيارتنامه می خواند، آن هم زيارتنامه ای سراپا گزافه و خرافه و آخوند ساخته.(7)

      آخر اين چه دولت جدا از مذهبی است که رئيس جمهورش زيارتنامه خوانی می کند و تلويزيونش هم آن را با آّب و تاب بازتاب می دهد؟

      البته ممکن است که، بدرستی، گفته شود که سازمان مجاهدين يک سازمان مذهبی ـ سياسی است که معتقد به حفظ شعائر و آداب و ترتيب مذهبی خود بوده و اعضائش، بنا بر آزادی های مندرج در اعلاميهء حقوق بشر، می توانند هرگونه که بخواهند عمل کنند. اما در اين صورت آيا همان ايرادی را که ـ مثلاً، ـ به حزب مشارکت اسلامی، يا نهضت آزادی، يا ملی ـ مذهبی ها می گيريم بر آنها نيز مترتب نخواهد بود که چرا مذهب شان را به ميدان سياست وارد کرده و آن را بصورت نمايش های اجتماعی در آورده اند؟ يا اگر قصدشان بقدرت نشاندن مذهب شان نيست چرا بايد «بحث مذهبی» را در ظل «بحث سياسی» انجام دهند؟

4

      بنظر من، واقعيت جمع ناپذيری ِ «آزادی های بلاشرط» (از يکسو) و «تقيد به مذهب ها و ايدئولوژی ها» (از سوی ديگر)، آن هم در زير سقف يک حکومت و دولت منبعث از آن، در همهء اين موارد قابل درک و مشاهده است و در مورد ائتلاف های سياسی مابين مذهبيون و سکولارها، اين امر بخصوص هنگامی رو به وخامت می گذارد که آمريت با گروه مذهبی باشد؛ همانگونه که در ميان مجاهدين و وابستگان مذهبی شان با «بقيهء اعضاء شورا» پيش آمده است؛ و يا همانگونه که در جريان انقلاب 57 هم پيش آمد.

      به واقعيت های تاريخی برگرديم: «شورا» در وضعيتی بوجود آمد که سکولارها (ی دموکرات) در آن دست بالا را داشتند و مجاهدين، بخاطر قيام مسلحانه و شکست دردناکی که در پی آن خورده بودند، هنوز توانائی ديکته کردن خواست های خود به مؤتلفانشان را نداشتند. اما اين وضعيت عملاً چندان پايدار نماند و تصرف مواضع قدرت و تصميم گيری در شورا بوسيلهء مذهبيون، در بلند مدت، موجب آن شد که شورا «در شعار و نظر» تشکلی سکولار باشد اما در «حوزهء عمل و نمود» روز به روز بيشتر در زرورقی از مذهبيت شيعی پوشانده شود.

      لذا، به گمان من، در رابطه با ماجراهای بيست و چند سالهء شورای ملی مقاومت، درسی که نيروهای پراکندهء معتقد به جدائی مذهب از حکومت می توانند برای آيندهء خود بگيرند آن است که:

      1. اگر در ائتلافی شرکت می کنند که بخش اصلی و مقتدر آن را مذهبيون تشکيل می دهند بايد بدانند که لاجرم و عاقبت صرفاً به نردبامی تبديل خواهند شد که آنکه به بام می رسد نيروی مذهبی است؛ و

      2. اين نيرو، بنا بر طبيعت خود، نخواهد توانست تن به حکومتی سکولار بدهد؛ بخصوص اگر در تصميمات خود مصلحت انديشی را بر پايداری در قول ترجيح دهد و با استناد به دلايلی همچون اينکه «اکثريت ملت ايران مذهبی هستند» و، در نتيجه، بهتر است ـ برای خلع سلاح مذهبی های ديگر هم که شده ـ ميزان «مذهبی بودن ِ» ائتلاف خود را بالا ببريم، ارتش سينه زن بپا کنيم و رئيس جمهور محجبه داشته باشيم رفتارها و گفتارهايش را تنظيم کند.

      توجه داشته باشيد که، در اين بحث، قصد من متهم کردن رهبری مجاهدين به توطئه چينی برای سوء استفاده از معتقدان به جدائی مذهب از حکومت نيست بلکه می خواهم به قانونمندی های ائتلاف های سياسی اشاره کرده و نشان دهم که تا معتقدان پراکندهء جدائی مذهب از حکومت بصورت «شخصيت ها» باقی مانده و نتوانند «وزن اجتماعی» خود را بشناسند، و آن را به ديگران نيز اثبات کنند، در هر نوع همکاری و ائتلاف با گروه های مذهبی مختلف، بازندهء نهائی آنانند؛ آن سان که 25 سال بعد از مصوبهء شورا در مورد سکولار بودن حکومت شان، صفت «اسلامی» بر تارک نام آن حکومت باقی می ماند، همگان رفته رفته اين مصوبه را فراموش می کنند و مسئولان امور نيز بايد چند روزی بگردند تا اسناد آن را ار آرشيو ها بيرون بکشند؛ اسنادی که ديگر بيشتر به درد آرشيو و تاريخ نويسی می خورند تا ايجاد جريان های گفتمانی سياسی.

      در اين رابطه کافی است تا سرانگشتی حساب کنيم که شورا تا چه حد بر مجاهدين مسلط است، تا چه حد در سياست گزاری صدا و سيماشان دخالت دارد، تا چه حد برنامه های مربوط به سکولاريسم را تمشيت داده و اجرا کرده است و تا چه توانسته است خود را با هويتی سکولار به مردم بشناساند؛ به همان مردمی که اگرچه مذهبی اند اما طی تجربه ای سی ساله دريافته اند که حکومت مذهبی دمار از روزگار خودشان و مذهب شان در می آورد و به همين دليل از «جمهوری دموکراتيک اسلامی» همانقدر می ترسند که از «جمهوری اسلامی ولايت فقيه».

5

      و می ماند نگاهی به بخش دوم مقالهء آيت الله گنجه ای در مورد اينکه اسلام اصلاً اهل حکومت نبوده و نيست، پيامبرش در مدينه دولت تشکيل نداده، و دخالت دادن مذهب در حکومت را به صور گوناگون حرام کرده است.

      بنظر من، اين سخنان بيشتر به افسانه سرائی می ماند تا ارائهء قرائتی امروزين و خردپذير از اسلام برای تبديل آن به نهادی قابل تحمل و اهل تساهل؛ چرا که مفروضات اصلی و مسلم اسلامی را مورد ترديد و انکار قرار می دهد.

      در واقع آن است که آنچه در گذشته بوسيلهء عرفای ما تبليغ شده، و امروزه نوانديشان دينی ما دنبال آنند، انکار سياست مدار بودن اسلام نيست. اگر پيامبر مسيحيان در نرسيدن به قدرت حاکمه به صليب کشيده شد و لذا، اکنون نمی توان در سنت کهن مسيحی ردپائی از ضرورت تشکيل دولت مسيحی يافت، و کليسا هم با ضرب و دگنک قدرت سياسی توانسته بوده است که قهر کليسائی را در دولت های سرزمين های مسيحی نشين برقرار کند، در مورد اسلام همهء هنر عرفای گذشته و نوانديشان کنونی پيدا کردن تعبيراتی دموکراتيک ـ و نه سياست گريز ـ برای نشانه های صريح سياسی گوناگونی است که در نظريه ها و عملکرد تاريخی اين دين وجود دارد.

      بخصوص در بخش شيعی اين دين هيچ حرکت غيرسياسی (حتی در اوج عرفانی ترين برداشت ها) به چشم نمی خورد و، مثلاً، در مورد واقعهء کربلا هرچه هم که مفسران بکوشند به اين ماجرا جنبه های الهی و قدسی داده و منظور امام حسين را ايجاد صحنه ای در راستای ظهور بالاترين نمودهای صفات نيک و شر بدانند، باز نمی توانند منکر آن شوند که پسزمينه برخوردی که در کربلا پيش آمد دعوا بر سر قدرت سياسی بود، حتی اگر آن را در قالب «ظلم ستيزی» مطرح کنيم.   

 

esmail@nooriala.com


1. http://www.newsecularism.com/2010/02/09.Tuesday/020910.Akbar-Ganji-Rev57-and-GM.htm

2. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/021210-PU-EN-Fading-memories-of-secularism.htm

3. http://www.newsecularism.com/2010/02/04.Thursday/020410.Karim-Ghasim-Background-of-Secularism.htm

4. http://www.newsecularism.com/2010/02/26.27.Friday-Saturday/022610.Karim-Ghasim-va-Tarh-e-secular-e-showra.htm

5. کل مطلب از اين قرار است: «منافقين قديمي تر سرقفلي سكولاريسم را از آن خود مي دانند. (خبر ويژه ـ   کیهان چاپ تهران ـ شنبه 8 اسفند 1388- شماره 19592): «گروهك تروريستي منافقين اعلام كرد پيشگام تلاش براي جدايي دين از سياست و برقراري حكومت سكولار در ايران به ويژه از 27 سال پيش بوده است. اين موضع از آن جهت جالب توجه است كه برخي گروهك ها و احزاب فعال در فتنه سبز تلاش كرده اند پيگيري پروژه آمريكايي-صهيونيستي سكولاريسم را امري جديد و ابداعي از سوي خود معرفي كنند. به گزارش «سكولاريسم نو»، كريم قصيم عضو گروهك رجوي با ارسال نامه اي به اين سايت تصريح كرد شوراي مقاومت ملي در 21 آبان 1364 بيانيه اي به امضاي رجوي صادر و در آن بر لزوم سكولاريسم و جدايي دين از سياست تاكيد كرده است. بنابراين گزارش، طرح مذكور رسماً در مركزيت گروهك تروريستي منافقين به اتفاق آرا به تصويب رسيده است. شايان ذكر است سناريوي جدا كردن دين از سياست و غيرديني كردن سياست نه تنها ريشه استعماري دارد و مثلث انگليس، صهيونيسم و آمريكا، آن را در طول دهه ها پيگيري كرده اند، بلكه اين سناريوي ضدديني ريشه اي كهن تر نيز دارد و ريشه هاي عميق تر آن را بايد در سياست اموي و سپس عباسي جست وجو كرد كه كوشيدند دين را به انزوا بكشانند و سياست را از مقيدات و چارچوب هاي ديني تهي كنند. برخي افراطيون مدعي اصلاح طلبي كه به ويژه پس از انتخابات در فتنه سبز به ايفاي نقش پرداختند، سعي كرده اند با ژست روشنفكري خود را كاشف و مبدع سكولاريسم معرفي كنند. آنها تا مرز حذف اسلام از جمهوري اسلامي پيش رفتند اما پس از مشاهده موج توفنده اعتراض هاي مردمي به ويژه در ماه هاي اخير، از اين موضع عقب نشيني كردند و مدعي شدند كسان ديگري بوده اند كه شعار جمهوري غيراسلامي سر مي داده اند».

6. http://www.newsecularism.com/2010/02/28.29.Sunday-Monday/022810.Jalal-Ganjei-Religious-Belief-Against-IRI.htm

7. برای ديدن فهرست القابی که در اين زيارتنامه بکار رفته به پيوندهای زير مراجعه کنيد:

http://kar-hamedan.ir/NewsDetail.aspx?id=214&ct=events

http://m-shabib.mihanblog.com/post/51 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]