PEZHVAKEIRAN.COM سال پسا اسلاميزم؟
 

سال پسا اسلاميزم؟
اسماعيل نوری‌علا

۱
دوست دارم، يادداشت اين هفته را، همراه با گفتن «خجسته باد» نوروزی و تقديم بهترين آرزوها برای پيروزی و سرفرازی نسل افتخار آفرين کنونی ايران، به توضيح چندين و چند دست آورد مهم سکولارها در سال گذشته اختصاص داده و برخی از هشدارها را، که توجه بدانها سخت ضروری بنظر می رسد، مطرح کنم.
سالی ديگر از عمر شتابان ما گذشت، اما اين يک سال عادی نبود که رفتن اش فقط حسرت هائی شخصی را در دل هائی پراکنده بجای بگذارد. سالی که گذشت را ـ مثل جام بلورين عتيقه ای که بدقت در پارچه می پيچند و در صندوقچه می گذارند ـ بايد در دل انگيز ترين زرورق ها پيچيد و به موزه ی فراموش ناشدنی های ذهن سپرد. سال ۸۸، سال ندا و سهراب و صدها ندا و سهراب زيبا و جوان و رشيد بود؛ سال غرش ملتی که ديگرش تحمل ايام ذلت نيست، سال پايان اقتدار رژيمی سراپا دروغ و نيرنگ و فساد، سال اعلام فرا رسيدن لحظهء برون شدن از مرداب، سال آغاز پرواز در آسمان آرزو، هرچند با بال های خونين و پرهای افشان. در عين حال، بنظر من، آنچه در اين سال زاده شد و در آخرين چهارشنبه شب اش به بار نشست، اعلام قطعی خواست مردم کشور برای جدا ساختن مذهب از حکومت (يا به تعبير مصطلح تر اما غلط ِ دين از دولت) بود. فتوای آيت الله خامنه ای و ديگر آيت الله های نشسته در قم مبنی بر غير اسلامی بودن مراسم چهارشنبه سوری، و در واقع تحريم آن، و بی اعتنائی گستردهء مردم به اين تحريم شرعی (حتی در قم) نشان داد که تاريخ حکومت مذهبی ولايت فقيه به پايان خود رسيده است و صدای ولی فقيه اين حکومت مذهبی ديگر فراتر از ديوارهای اطرافش نفاذ و نفوذی ندارد.
تجلی پايان حکومت دينی در آتش بازی های چهارشنبه سوری اين معنای نمادين را نيز با خود داشت که ملتی مسموم و مدهوش در طول يک هزاره و نيم، اکنون به بيداری رسيده و، برای تطهير خود از نکبت اين خواب دقيانوسی، از ميان آتش پالايندهء سنت های اصيل خود گذشته و، پيروز و سرافراز، می رود تا همانی را بخواهد که در منشور کورش بزرگ اش در دو هزاره و نيم پيش اعلام شده بود: برقراری حکومتی بدون دين رسمی که آزادی همهء مذاهب و عقايد را تضمين می کند.
بدين سان، ايستاده بر آستانهء نوروز، اين جشن بزرگ سکولار ايرانيان، که صاحبان همهء مذاهب و عقايد به يکسان گرامی اش می دارند، سال نوئی را آغاز می کنيم که از همان نخستين روزش انديشهء جدائی مذهب و مکتب از حکومت و دولت ديگر نه بعنوان يک انديشهء زيرزمينی که بعنوان تنها بديل حکومت مذهبی، در آفتاب مهرپرور بهار ايران می خرامد.
در اين نوروز جوانبخت، انديشهء ايرانی روی از دروغ های بافته شدهء دينکاران بر می تابد، با انديشهء عارفانهء وحدت هستی دوستی می کند، به زمين بر می گردد و به طبيعت هستی بخش خويش نزديک می شود؛ وعده های نسيهء بهشت پس از مرگ را به حوزه های ايمان و باور مردمان می سپارد و زندگی اجتماعی خويش را زمينی و اکنونی و تغيير پذير و عازم فردائی قابل مديريت می بيند و به زمزمهء شاعر بزرگ اش گوش می سپارد که هشت قرن پيش، در نوروزی ديگر، سروده بود: «کنون که می دمد از بوستان نسيم بهشت / من و شراب فرحبخش و يار حور سرشت // چمن حکايت ارديبهشت می گويد / نه عاقل است که نسيه خريد و نقد بهشت!»

۲
آخرين ماه سال ۸۸ شاهد يک به بارنشينی مهم برای همهء سکولارهای نگران آيندهء جنبش سبز ايران، و دست و پا زدنش در چنگال اصلاح طلبان خواستار حفظ حکومت اسلامی، بود. بخشی از سکولارهای ايران، بر پايهء اين باور که جنبش سبز در بر گيرندهء عدهء کثيری از ايرانيان سکولار است که صدا و خواست شان در هياهوی اصلاح طلبان مذهبی گم شده، و در پی صدور بيانيه ای در پشتيبانی از سکولارهای جنبش سبز، گرد هم آمدند و، به سودای آفرينش شبکه ای جهانی از انجمن های سکولارهای سبز ايران، نخستين مجمع عمومی خود را تشکيل داده و شورای هماهنگی خود را برگزيدند. آنها ـ که من خود يکی از آنانم ـ ارزيابی اهميت اين حادثه را به تاريخ وامی نهند و، بجای بی پروائی های اغراق آميز سنتی، اعلام می دارند که آمده اند تا وزن اجتماعی انديشه سکولاری را در بين ايرانيان بسنجند و مجرائی را بوجود آورند که صاحبان اين انديشه بتوانند از طريق آن مواضع و نظرات و خواست های خود را ـ مستقل از هر حزب و دار و دستهء مذهبی يا ايدئولوژيک ـ اعلام دارند.
وقتی به خلاء سی ساله ای که در زمينهء تشکل نيروهای سکولار ايران وجود داشته فکر می کنم، وقتی می بينم که مطرح ترين بديل های حکومت مذهبی فعلی حکومت های مذهبی ديگری بوده اند که ادعا می کرده اند مذهب شان با مذهب نشسته در قدرت فرق دارد (حال آنکه حتی در زمانی که خود بر مسند قدرت نشسته بودند نيز نتوانستند گلی به سر ملت بزنند)، وقتی می بينم که هر دو دوتا چهارتای عقلی به من می گويد که جوانانی که در ايران، در پوشش های سبز خود، به خيابان آمده اند و فرياد «مرگ بر ديکتاتور» و خواستاری «حکومت ايرانی» سر داده اند نمی توانند برای «تصحيح» يا «اصلاح» اين ديو خون آشام و امتحان پس داده از خانه بيرون آمده باشند، بيشتر از هميشه خسران جانکاه نبود يک بديل سکولار برای حکومت فعلی را درک می کنم و، در عين حال، در آستانهء نوروز ۸۹ به اين اميد در گلخانهء عمر ِ به شمار افتاده ام جوانه می زنم که «روزگار تلخ تر از زهر» به پايان خود نزديک می شود و می توان اميد داشت که دير يا زود «روزگار چون شکر» را فرزندان جوانمان تجربه خواهند کرد.

۳
اما اين سال را سکولارهای ايران به دلايل مختلف ديگری نيز فراموش نخواهند کرد؛ چرا که نه تنها حوادث نه ماه آخر آن بر همگان روشن ساخت که کمترين خواست ملت ما، در پی سی سال تجربهء دردآلود، جانشين کردن حکومت مذهبی با حکومتی فرا مذهبی و غير ايدئولوژيک است، بلکه در اردوگاه اصلاح طلبان مذهبی و نوانديشان دينی نيز تحرکات تازه ای مشاهده شد که بيان بليغ آن را می توانيم در گفتار آخر سال دکتر عبدالکريم سروش بيابيم، شخصيتی که اصلاح طلبان مذهبی و نوانديشان دينی بيکسان به نظراتش احترام می گذارند و در گذشته يکی از معتقدان به حکومت دينی و مخالفان حکومت سکولار محسوب می شد؛ آنجا که او، با فرمولی که يافته و بيان کرده، اينگونه تن به پذيرش سکولاريسم، بعنوان تنها بديل حکومت کنونی مذهبی ايران داده است: «ما می توانيم بر سر يک تقسيم توافق کنيم و آن اينکه سکولاريسم سياسی داريم و سکولاريسم اعتقادی. ما بر سر سکولاريسم اعتقادی با کسی جدالی نداريم گرچه اختلاف داريم؛ هر کسی می تواند اعتقاد خودش را داشته باشد. اما آنچه بر روی آن می توانيم توافق کنيم عبارتست از سکولاريسم سياسی، يا به تعبير ويژهء بنده "حکومت فرادينی".... يعنی يک حکومت اخلاقی که نسبت به همهء اديان بی طرف باشد، هيچ حق ويژه ای به پيرو هيچ دين ويژه ای ندهد، پلوراليسم دينی و سياسی را به رسميت بشناسد، برای همهء حقوق برابر قائل باشد و قانون را برای همه يکسان اجرا کند؛ اين معنی سکولاريسم سياسی است و من گمان می کنم همه ما می توانيم بر روی آن توافق کنيم... با اين سکولاريسم سياسی ِ فرا دينی کسی هم که مومن است، خاطر جمع می شود که دين و ايمانش محفوظ خواهد ماند و حکومت به اعتقاد و عمل او تعرضی نخواهد کرد...»(۱)
هنگامی که اين سخنان را در کنار ادعای نوانديش ديگر مذهبی، اکبر گنجی، می گذاريم که، در پی صدور اعلاميه موسوم به «پنج نفری»، (۲) اعلام داشت که «همهء امضاء کنندگان آن اعلاميه به سکولاريسم معتقدند»،(۳) در می يابيم که در فاصلهء خرداد تا اسفند ماه ۸۸ انديشهء سکولاری چگونه در سخت ترين سنگ ها نفوذ کرده و خود را به سطح زمين سياست ما رسانده است.
من، با احتياط تمام که دلايلش را توضيح خواهم داد، ورود اصلاح طلبان دين باور را به قلمرو خواستاری حکومتی سکولار برای ايران خوش آمد می گويم و، بی آنکه وارد بحثی شوم در مورد اينکه تک تک آنان تا چه حد در استقرار حکومت فعلی مذهبی در ايران نقش داشته و مؤثر بوده اند، و جايگاه آنان در ايران سکولار آينده کجا خواهد بود، و يا حتی «دليل» و «مشوق» آنان برای پيوستن علنی به اردوگاه سکولارها چيست، اقدام آنان برای اعلام موضع در راستای برحق دانستن خواست حکومت سکولار را قدمی مؤثر در راه رسيدن به يک مفاهمهء اصولی و يک گفتمان ملی ارزيابی می کنم.

۴
توفيق ديگر سکولارهای ايران در سالی که گذشت وادار کردن حکومتيان به بيان اين اقرار بود که بديل واقعی حکومت شان چيزی جز انديشهء سکولاری نيست. هرچه به آخر سال نزديک تر شديم حملات آنان و رسانه هاشان به سکولاريسم بيشتر شد و تا آنجا که توانستند بر طبل ترساندن دين باوران شيعی ايرانی از حکومتی سکولار بيشتر کوبيدند و کارشان تا بدان حد رسيد که دوستان ديروز و رقبای «خودی ِ» امروز خود در جبههء اپوزيسيون داخلی را نيز «سکولار» خواندند.
می دانيم که آيت الله خامنه ای (باور کنيد اين لقب را با اکراه تمام به اين طلبهء مدرسه نرفته می دهم) در نماز جمعهء بعد از انتخابات رياست جمهوری، اعلام داشت که عقايد احمدی نژاد را به عقايد خود نزديک تر می بيند. او در واقع مشغول تکرار سخنانی بود که چند ماه پيشتر در وصف «دولت نهم» (يعنی دور اول رياست جمعوری احمدی نژاد) بيان کرده و گفته بود: «دولت نهم روند بسيار خطرناک غربزدگی و گرايش های سکولاريستی را، که متأسفانه در حال نفوذ در بدنهء مديريتی کشور بود، سد کرده است.»
احمدی نژاد و تک تک وزرا و رؤسای وابسته به دولت اش هم هيچگاه ذکر «مبارزه با سکولاريسم» را از زبان نيانداخته و وجههء اصلی کوشش های خود را ريشه کردن انديشهء سکولاری از افق انديشهء ايرانی دانسته اند؛ چرا که هيچ نظريهء ديگری بنياد اصلی و شالودهء کار خود را بر انحلال حکومت های مذهبی و مکتبی قرار نداده است و حتی صاحبان انديشه چپ، از بخشی از چريک ها گرفته تا جمهوری خواهان، استراتژی خود را نه بر پايهء انحلال حکومت مذهبی که بر بنياد همکاری با اصلاح طلبان مذهبی ِ خواستار حفظ حکومت مذهبی قرار داده اند.
اين آگاهی حکومتی البته که به بديل های مذهبی اش هم سرايت کرده است و اکنون می بينيم که علاوه بر اصلاح طلبانی همچون دکتر سروش و اکبر گنجی، حتی شورای مقاومت وابسته به مجاهدين هم به يادها می آورد که آنها يک چهارم قرن است که حکومت سکولار را پذيرفته اند و حفظ نامی همچون «جمهوری دموکراتيک اسلامی» برای دولت موقت شان صرفاً جنبهء تاکتيکی داشته و دارد.
پس، از يک سو می توان با خوشحالی گفت که صفوف متخاصم بيش از هميشه از هم ممتاز و مشخص شده اند و اکنون، از لحاظ پايبندی به لزوم برقراری يک حکومت سکولار در ايران، طيف سياسی وسيعی در حال شکل گيری است و مخالفان نظری و عملی سکولاريسم رفته رفته به اين طيف می پيوندند. اما، از سوی ديگر، در پيوستن اين گروه ها به اردوگاه سکولارها نگرانی های عميقی نيز وجود دارد که بايد از هم اکنون به آنها توجه کرد.

۵
اگر اصل را بر صداقت مدعيان جديد سکولار بودن نگيريم ـ که در کار سياسی اينگونه پيشفرض ها حکم سم مهلک را دارند ـ و به ديدهء شک به اينگونه «ادعاها» بنگريم، آنگاه لازم است که هرچه زودتر به سنجه ها و ابزارهای حقيقت ياب قابل اعتمادی برای درک چند و چون واقعيت اين ادعاها دست بيابيم. من، پيش از اين، نظراتم را در مورد سکولار بودن دولت پيشنهادی شورای مجاهدين نوشته ام و در اين مقاله به آن مقوله نمی پردازم؛ اما ضروری می دانم که در مورد ادعاهای، مثلاً، دکتر سروش کمی مته به خشخاش گذاشته و چند و چون آن را ارزيابی کنم. اين ارزيابی می تواند هم در صحنهء نظر و هم در حيطهء نظر انجام شود.
در صحنهء نظر، هنگامی که بقيهء احتجاج های دکتر سروش را کنار آنچه در بالا از او نقل کردم می گذارم متوجه وجود تضادی نظری در ديدگاه ها می شوم که تصوير سکولاريسم ادعائی ايشان را تيره می سازد. مثلاً، ايشان در کنار اعلام اعتقاد نسبت به ضرورت برقراری حکومتی سکولار، از گزينه ای به نام «دموکراسی دينی» هم سخن گفته و آن را چنان حکومت دموکراتيکی وصف می کند که بوسيلهء دين داران اداره می شود. به اين تکه از گفتگوی ايشان با خانم نوشابه اميری که در پی آنچه در بالا از ايشان نقل شد آمده است توجه کنيد. چنانکه ديديم، دکتر سروش از لزوم دادن"اطمينان خاطر" به دينداران سخن می گويد و خانم اميری چنين می پرسد:
«پرسش: مگر در کشورهای دمکراتيک برای اين زمينه تبصره ای گذاشته اند؟ در اين کشورها دين از حکومت جدا بوده و به ايمان معتقدان هم، مطابق قانون، آسيبی وارده نشده است. ضرورت اين "اطمينان خاطر" دادن چيست؟
«پاسخ: اين اطمينان خاطر برای اين است که دينداران ما ممکن است از دموکراسی و سکولاريسم، به گمان اينکه ناقض و نافی ديانت است، بگريزند. لذا بايد به آنها توضيح داد که برقراری سکولاريسم سياسی و دموکراسی دينی به دين و اعتقاد هيچ کسی لطمه ای نخواهد زد و از ايمان کسی نخواهد کاست. اين به نظر من پيام بسيار مهم و لازمی است. در واقع من در آن مصاحبه به دو طايفه پيام دادم و اين نکته نيکويی بود که ناگرفته ماند. من از يک طرف به دينداران پيام دادم که با آمدن دموکراسی و سکولاريسم سياسی، به دين و به عمل دينی شما لطمه ای نخواهد خورد. از طرف ديگر به غير دينداران پيام دادم که با آمدن دينداران دموکرات، مشی سياسی شما هم آسيبی نخواهد ديد؛ يعنی همزيستی مسالمت آميزی در سايه يک نظام دموکراتيک تحقق خواهد يافت.
«پرسش: اين "آمدن دينداران دموکرات" در حکومت، کجا و چگونه خود را نشان خواهد داد؟ نمودش در کجاست؟
«پاسخ: آمدن دينداران دموکرات بر اثر رای گيری است؛ شما اگر دموکراسی برقرار کنيد و در اين نظام، دينداران اکثريت مطلق را داشته باشند...
«پرسش: مثل يک حزب دموکرات مسيحی يا؟...
«پاسخ: بله، ولی البته شما اسلام را با مسيحيت قياس نکنيد...
«پرسش: به لحاظ شکلی گفتم.
«پاسخ: بله، فرض کنيم اگر بر اثر انقلاب، که تحول دموکراتيک هم نبود، دينداران دموکرات بر سرکار می آمدند ـ نظير آقای بازرگان و نهضت آزادی ـ و می توانستند زمام امور را در دست بگيرند، وضع فرق می کرد. حالا هم اگر چنين بشود يا اگر در يک نظام رای گيری تندرست، دموکرات های مومن رأی برتر را بياورند و بر اريکهء قدرت بنشينند، در اين صورت غيردينداران نبايد خائف باشند که دينداران دموکرات حق آنها را خواهند خورد، يا قوانينی به تصويب خواهند رساند که آنها را به منزلهء يک اقليت درجهء دوم در جامعه درخواهند آورد. از جانب ديگر بايد همين اطمينان را به دينداران هم بدهيم. بايد بگوييم سکولارهای دموکرات ـ چون سکولار های مستبد هم وجود دارند ـ اگر به قدرت برسند به نظم دموکراتيک گردن می گذارند و دين داران می توانند آسوده خاطر باشند که به دين، اعتقاد و ارزش هايشان لطمه ای نخواهد خورد.»
من فکر می کنم که همهء سکولارها بايد به اين نوع احتجاج حساسيت نشان دهند. ايشان در عين اينکه خود را بعنوان يک «ديندار سکولار» مطرح می کنند اما، نظراً، دينداران و سکولارها را در دو اردوگاه قرار داده و از هر دوی آنها دلجوئی کرده و به آنها اطمينان می دهند که در يک حکومت دموکراتيک هيچ يک معترض ديگری نخواهد شد. اما در اين جداسازی دلجويانه معلوم نيست جايگاه «دينداران سکولار» ی مثل خود ايشان در کدام اردوگاه است.
توجه کنيم که سکولاريسم اصولاً مخالف ايجاد اردوگاه های جداگانه ای در زير سقف دولت است و از همهء کسانی که زمام امور را در دست می گيرند می خواهد که کفش های مذهبی و عقيدتی خود را قبل از ورود به اطاق سياست از پا در آورند و تا زمانی که بر مسند مديريت کشور نشسته اند عقايد مذهبی و مکتبی خود را برای خود نگاه دارند و در برابر ملت متعهد باشند که نخواهند کوشيد ارزش ها و باورهای مذهبی و مکتبی خود را بر جامعه «تحميل» کنند. يعنی، در عالم واقعيت، هيچ سرندی وجود ندارد که بتواند سکولار سکولار را از سکولار مذهبی جدا کند. و هيچکس نمی تواند مغز دينداران سياست پيشه را از باورهای مذهبی و مکتبی شان تخليه کند. بنا بر اين، طرح اينکه نشستگان بر مسند قدرت دينداراند يا بی دين مغالطه ای بيش نيست. در يک حکومت سکولار هر دوی آنها ـ با حفظ دين و آئين و ايدئولوزی خود ـ بايد به مبانی حکومت سکولار وفادار باشند.
اما اين مغالطه آنجا عميق تر می شود که ايشان، در پاسخ خانم اميری، با تشبيه تشکل دينداران به احزاب «دموکرات مسيحی» در داخل دموکراسی های غربی موافقت کرده و تنها بصورتی گذرا توضيح می دهند که «البته شما اسلام را با مسيحيت قياس نکنيد» (که معلوم نيست توضيحی به نفع سکولاريسم در جوامع اسلامی است يا به ضرر آن). از توضيحات بعدی ايشان هم چنين بر می آيد که گويا می خواهند بگويند که احزابی همچون «نهضت آزادی»، و اشخاصی همچون مهندس بازرگان، نسخهء کپی شده ای از آنگونه احزاب اند. اما بايد توجه کرد که در يک جامعه سکولار (چه غربی و چه شرقی) معنای «مسيحی بودن» يک حزب از معنای آن در يک جامعهء غيرسکولار متفاوت است. يک «حزب دموکرات مسيحی» در جامعهء غربی برای برقرار کردن شريعت واتيکان و کليسا بر جامعه نمی کوشد و مسيحی بودن بيشتر همچون نخ تسبيحی عمل می کند که در انجمن ها و باشگاه ها مردمان هم سليقه و همعقيده را گرد هم می آورد. اما مهندس بازرگان و نهضت آزادی تصويب کنندگان قانون اساسی حکومت فعلی اسلامی هستند و، در نتيجه، خواستار برقراری ملزومات شريعت امامی که در قانون اساسی حکومت فعلی مندرج است و آنها بارها وفاداری خود به آن را اعلام داشته اند. من برای جلوگيری از طولانی شدن مطلب از ذکر آنچه هائی که حکومتی همچون حکومت مفروض مهندس بازرگان می کرد، و بخصوص نظر دکتر مصدق دربارهء نوع مديريت مذهبی مهندس بازرگان، خودداری نموده و به همين نکته بسنده می کنم که وجود اردوگاه دينداران و بی دينان ـ همچون دو رقيب سياسی ـ در يک حکومت سکولار بی معنا است و کسی برای انتخاب مديران جامعه به دينداری يا بی دينی آنها توجه نمی کند؛ يا نبايد توجه کند.
می خواهم بگويم که در سخنان دکتر سروش، علاوه بر مژدهء سکولار شدن اصلاح طلبان و نوانديشان مذهبی، نشانه های بارزی وجود دارد مبنی بر اينکه در مبارزات انتخاباتی يک آيندهء سکولار در کشورمان نيز، اين دينداران قصد دارند که باز بصورت يک «بلوک سياسی دين مدار» عمل کنند؛ درست کاری که مذهبيون ترکيه انجام داده و همچون خوره مشغول خوردن و پوکاندن مبانی سکولاريسم در کشور آتاتورک اند. اما اگر آنان پس از استقرار سکولاريسم در ترکيه چنين می کنند، دينداران سياسی ما، پيش از برقراری يک حکومت سکولار، آمادهء بی معنا و هويت کردن آن شده اند.

۶
اما در حيطهء عمل هم جای ترديدهای بسياری وجود دارد که می توانم برخی از آنها را سرانگشتی بشمارم:
۱. نوانديشان پنجگانهء ما (که برخی شان رسماً مدعی سکولار بودند و برخی شان هم عليرغم اعلام مواضع ضدسکولاری شان، از طرف رفقاشان به داشتن صفت سکولار مفتخر شده اند) در جريان جنبش سبز، همواره حامی مهندس موسوی و آقای کروبی بوده اند و مواضع آنان را نيز هيچگاه تاکتيکی و موقتی ندانسته اند. البته مشکل ما با حمايت آنان از اين اشخاص شجاع و محترم نيست بلکه مشکل از اين پرسش بر می خيزد که آيا حمايت آنها، بعنوان مردانی سکولار، از مبارزات غيرسکولار مهندس موسوی و آقای کروبی را چگونه بايد تعبير کرد؟ آيا آنها نيز مشغول «حمايت تاکتيکی» هستند و وقتی مهندس موسوی و آقای کروبی موفق شدند حکومت ولايت فقيه را برانداخته و با فعال کردن «اصول مغفول قانون اساسی» حکومت واقعی اسلامی را برقرار کرده و جامعه را به عصر طلائی امام خمينی برگرداندند، آنگاه اين «سکولارهای ديندار» با آن حکومت مذهبی جديد به مبارزه ای (لابد دموکراتيک) بر خواهند خواست؟
۲. آقای سروش مدعی اند که در عين سکولار بودن می خواهد دينداران متوحش از سکولاريسم را قانع کند که سکولاريسم هيولا نيست و می شود به آن رأی داد. ايشان در ابتدای همان گفتگو با خانم اميری می گويد: «مسئله ای که به ويژه در خارج از کشور پديد آمده، اين است که بسياری از کسانی که ادعای سکولار بودن می کنند، برحسب اعتقادات هم سکولارند؛ يعنی اعتقادی به معنويت و ديانت ندارند. البته آنان مختارند که چنين باشند، اما وقتی فقط اينها مدافع سکولاريسم می شوند، سکولاريسم برای جامعه ايرانی معنای وحشتناکی پيدا می کند. يعنی تصور می کنند دم زدن از سکولاريسم، مترادف است با دست کشيدن از اعتقاد و ديانت. اين خطا و توهم را بايد تصحيح کرد.»
يعنی اگر از ايشان پرسيده شود که دينداران کی و چگونه از سکولاريسم ترسيده اند، ايشان تقصير را به گردن معتقدان به سکولاريسم می اندازند. اما من هرچه فکر می کنم هيچ آدم سکولار معتبری را بخاطر نمی آورم که گفته باشد سکولاريسم با بی دينی و برانداختن دين و ايمان مردم يکی است. اتفاقاٌ همهء سکولارهای معتبر بر اين نکته پا می فشارند که سکولاريسم برای آزادی عقايد مذهبی و غير مذهبی و امکان دادن به نوانديشی دينی و انتقاد از تحجر مذهبی فعاليت می کند و، در مقابل، اين خود آقايان اصلاح طلبان مذهبی بوده اند که مرتباً مردم را از سکولاريسم ترسانده و اين کار را همدوش مقامات حکومتی فعلی انجام داده اند.
اگر نمونهء روشن ادعاهای حجة الاسلام کديور را کنار بگذارم، و گفتار هفت ـ هشت سال پيش دبير کل حبههء مشارکت اسلامی (آقای محمد رضا خاتمی) را نيز فراموش کنم که می گفت «ما از يکسو با تحجر مذهبی مبارزه می کنيم و از سوی ديگر با سکولاريسم)، نمونهء شاخص اين امر را می توانم در سخنان دائم آقای سيد محمد خاتمی نشان دهم که بصورتی منظم اين شبهه را تلقين می کنند که سکولاريسم با دين ستيزی يکی است. مثلاً، ايشان در دو ماه پيش، وقتی آقای خامنه ای از همه خواست تا مواضع خودشان را روشن کنند، گفت: «"اسلام هميشه بر سياست و حکومت تاکيد دارد. ولی دست کم در غيبت معصوم (و حتی در زمان معصوم) برای استقرار حکومت، مورد توجه اسلام و پيشوايان دينی بوده است و نبايد در آن ترديد کرد... بايد توجه کنيم که در انقلاب ما مردمسالاری و دين با يکديگر سازگار به حساب آمدند و اين نکته را ما سال ها است که می گوييم و از آن دفاع می کنيم... درست است که سکولاريسم با موازين دينی و فرهنگی ما سازگار نيست و عامل بيگانه هم می کوشد تا سکولاريسم را در جامعه برای مقابله با حکومت دينی رواج دهد، اما مهمتر و مؤثرتر از عامل بيگانه در غيردينی تر شدن جامعه اين است که جامعه به سويی رود که از حکومت دينی دلخوش نباشد و از آن دوری کند. برای همين ما مدعی هستيم که اصلاحاتی که ما می گوييم از رواج سکولاريسم و افول دين در جامعه و اذهان و رفتار ايرانيان جلوگيری می کند.»(۴)
من اگر می خواستم می توانستم سخنان تک تک «جديداً سکولار شده ها» ی ديگر در مخالفت با سکولاريسم، آن هم به لحاظ ضد دين بودن آن، را در اينجا نقل کنم. اما چنين «مهماتی» را می گذارم برای فرصتی ديگر.

۷
و مژدهء آخر هم اينکه برخی از «جديداً سکولار شده ها» قرار است که در پايان هفتهء آينده در سميناری در شيکاگو شرکت کنند ـ به مدت دو شبانه روز ـ با نام «کنفرانس بين المللی آيندهء سکولاريزم و نقش اجتماعی دين در ايران پسا اسلاميزم».(۵)
معنای اين خبر آن است که اصلاح طلبان و نوانديشان مذهبی مسئله سکولار شدن خود را جدی گرفته اند و اکنون قصد دارند آن را در سطحی آکادميک بررسی کرده و آيندهء دينداری شان را در ايرانی سکولار بررسی کنند. اين امر، بخودی خود، جالب و مفيد است اما برای من نحوهء ترتيب اين کنفرانس و شخصيت اغلب شرکت کنندگان در آن برخی ابهامات را می آفريند.
نخست اينکه می دانيم چندی پيش، به مدد کمکی يک ميليون دلاری به دانشگاه «فارست ليک» در نزديکی شيکاگو، يک کرسی «مطالعات جهانی اسلامی» در آن دانشگاه بوجود آمده و آقای دکتر احمد صدری گردانندهء آن شده اند و بنظر می رسد که يکی از اقدامات بلافاصلهء ايشان هم براه انداختن همين کنفرانس بوده است.
آقای دکتر صدری از چهره های مشخص و سرشناس عالم اسلام شناسی از يکسو، و اصلاح طلبی مذهبی، از سوی ديگر، محسوب می شود. سايت دانشگاه ليک فارست، پس از ذکر مراتب علمی و تحقيقاتی و آثار قلمی آقای دکتر صدری، در معرفی ايشان می نويسد: «صدری در ماه سپتامبر گذشته موفق شد محمد خاتمی، رئيس جمهور پيشين ايران، را، بعنوان بخشی از گردش ايشان در ايالات متحده، به بازديد از کالج ما ترغيب کند. صدری، بعنوان يکی از شرکت کنندگان فعال در جنبش اصلاح طلبی روشنفکرانهء ايران، ستون نويس سابق نشريهء لبنانی و انگليسی زبان "ديلی استار" بوده و در حال حاضر برای تنها نشريهء بازماندهء اصلاح طلبان، اعتماد ملی، مقاله می نويسد».(۶)
در عين حال، توجه به نام شرکت کنندگان در اين سمينار ـ که به مسئلهء سکولاريسم اختصاص يافته ـ جالب است و در بين آنها، علاوه بر دکتر سروش و اکبر گنجی می توان به نام برخی از مخالفان و منکران سکولاريسم نيز برخورد. مثلاً، آقای دکتر حميد دباشی، که از دانشگاه کلمبيای نيويورک در اين سمينار شرکت می کند، همين چند ماه پيش در مصاحبه ای با نشريهء موج سبز آزادی گفته است: «به نظر من اسلام جزو لاينفک فرهنگ ايرانی است، هر چند فرهنگ ايرانی تنها محدود به اسلام نيست. در نتيجه و به طور قطع استنباط من از اسلام‏، نه ضد اسلام است و نه آنچه بعضی "سکولار" می خوانندش. چون از نظر من مقوله سکولار ديگر ارزش علمی ندارد. همان طور که می‏دانی همکار من جيل النجار و قبل از او هم کسانی مثل طلال اسد که از متفکرين برجسته‏ معاصر هستند، نشان داده‏اند که چيزی که ما به آن سکولار می‏گوئيم، در واقع همان مسيحيت است که در پوشش مقوله ای ديگر رفته و خود را "سکولار" می نامد. در ساختار شکنی نابی که جيل النجار از مقوله "سکولاريزم" کرده، نشان می دهد که چه طور خلق مقولهء "مذهب،" واسطهء جدايی مسيحيت از تاريخ اديان و تلقين خود به صورت "سکولاريزم" است. کسانی که خودشان را "سکولار" می نامند هرگز به کنه جزم انديشی خودشان پی نبرده اند.»(۷)
بهر حال، اميدواری من آن است که روياروئی، مثلاً، دکتر سروش که سکولاريسم را برای ايران پذيرفته است با دکتر دباشی که سکولاريسم را جزم انديشی می داند بتواند نتايج مفيدی را موجب شود. نيز اميدوارم که سخنرانی های ايراد شده در اين سمينار منتشر هم بشود تا ببينيم که دانشمندان شرکت کننده در آن چه آشی برای سکولاريسم و آيندهء ايران پخته اند.
اما همرديف شدن نام دکتر صدری و محمد خاتمی در معرفی نامهء سايت دانشگاه «ليک فارست» مرا به ياد يادداشت کوتاه هفتهء پيش دوست همدلم آقای دکتر حسين لاجوردی انداخت که در ارتباط با تصميم آقای خاتمی به خارج شدن از کشور و، متعاقب آن، ممنوع الخروج اعلام شدن ايشان، خطاب به او نوشت: «آقای خاتمی... اين را بدانيد که به رغم قدرت رسانه ای و تبليغاتی دو رسانهء بين المللی، به دليل آگاهی بسيار بالای مردم، ديگر حمايت های گستردهء خارجی، و خاصه "انگليسی"، قادر نخواهد بود که شما را اين بار به عنوان رهبر مخالفين در خارج از کشور حمايت کند، کما اينکه نتوانستند با تمامی امکانات مالی و رسانه ای در طول ماه های گذشته نمايندگان شما در انگليس و امريکا را به مردم تحميل کنند. و در نهايت، هشدار و توصيه من اين است که، به رغم "شيرينی قدرت"، بيشتر از اين ننگ و حقارت و دست نشاندگی خارجی را باز هم بر مردم ايران تحميل نکنيد و خود نيز اين توهم را که با آمدن به خارج از کشور خواهيد توانست ردای رهبری مخالفين را بر دوش بکشيد از ذهن خود خارج کنيد، حتا اگر با "کت و شلوار" و "کراوات") !( باشيد.»(۸)
باری، آيا براستی می شود فکر کرد که اصلاح طلبان و نوانديشان مذهبی و حاميان شان در وزارت خارجه های کشورهای مغرب زمين، با توجه به وخامت اوضاع حکومت ولی فقيه، قصد دارند در کنار پديدهء مجعول «دموکراسی اسلامی» اين بار به جعل «سکولاريسم دينی» در دانشگاه های متمايل به اصلاح طلبان مذهبی نيز اقدام کنند؟ فکر می کنم که حيف شد حکومت اسلامی جلوی خروج آقای خاتمی (متخصص اسلامی کردن مفاهيم سياسی غربی) را گرفت وگرنه در اين سمينار نيز با درافشانی های ايشان در مورد «آيندهء سکولاريزم و نقش اجتماعی دين در ايران پسا اسلاميزم» آشنا می شديم. و يادتان نرود که، به استناد موضوع اين کنفرانس، اصلاح طلبان مذهبی از هم اکنون از «ايران پسا اسلاميزم» سخن می گويند و، اينگونه که آشکار است، خود را برای اسب سواری در آن آماده می کنند.
 

۱. http://www.newsecularism.com/2010/03/17.Wed/031710.Abdolkarim-Sorush-Not-to-frighten-the-faithful.htm
۲. http://www.newsecularism.com/2010/01/05-Tuesday/010510-Bayanieh-5reformist-re-GM.htm
۳. http://www.newsecularism.com/2010/02/19.20.Friday-Saturday/021910.Abdolkarim-Sorush-We-are-politically-Secular.htm
۴. http://www.newsecularism.com/2010/01/20.Wednesday/012010-Wed.htm
۵. http://news.gooya.com/politics/archives/2010/03/101835.php
۶. https://www.lakeforest.edu/admissions/news/news_story.asp?iNewsID=557&strBack=%2Fadmissions%2Fnews%2Fnews_archive.asp
۷. http://www.newsecularism.com/2009/09/3.Thu/090309-Hamid-Debashi-Green-movement-and-etc.htm
۸. http://www.newsecularism.com/2010/03/12-13-Fri-Sat/03-12-13-10.Hossein-Lajevari-To-Khatami.htm

 

منبع:سکولاريسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]