PEZHVAKEIRAN.COM ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان
 

ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان
اسماعيل نوری‌علا

  

 1

يک ماه پيش مطلبی داشتم در مورد اهميت شکل گيری يک «گفتمان سياسی» و آن را بعنوان «پلی مفقود» بين «خواست» و «شعار» خوانده و توضيح دادم که «گفتمان» ها عامل وحدت بخشنده و جذب کننده ای هستند که گروه ها را در زير پرچم خواست و شعارهای معنی دار و مؤثر گرد هم آورده و نيروی سياسی بنيان کنی را بوجود می آورند.(1) در عين حال پيشنهاد مشخص من آن بود که «خواستاری اسقرار حکومتی سکولار و دموکرات در ايران» می تواند محور چنين گفتمانی باشد. قبل از اين مقاله نيز بيانيهء «پشتيبانان سکولار جنبش سبز»، با امضای پنجاه و دو نفر از روشنفکران، نويسندگان و هنرمندان ايران در همين راستا منتشر شده بود (2).  اما، گروهی هم بودند که «گفتمان» ديگری را برای جنبش سبز پيشنهاد کرده و با پيشنهاد ما موافقت نداستند. گفتمان پيشنهادی آنان در بيانيه ای که، همزمان با بيانيهء پشتيبانان، و در پشتيبانی از بيانيهء شماره 17 آقای مهندس ميرحسين موسوی، منتشر شد بصورت زير فرمول بندی شده بود:

«برجسته ترین وجه این بیانیه چهار بند مربوط به "انتخابات آزاد" و پیش شرط های برگزاری آن، از جمله آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و رسانه ها، و تاکید بر حق تشکیل احزاب و برگزاری اجتماعات است. این خواسته ها از هنگام برگزاری انتخابات خرداد ماه به بعد از سوی هواداران دموکراسی و کثرت گرایی بارها مطرح شده است. امیدواریم طرح این مطالبات تاریخی در بیانیه ی میرحسین موسوی زمینه را برای پذیرش عمومی آنها و گسترش همکاری میان نیروهای گوناگون جنبش سبز، چه اصلاح طلبان مسلمان و چه نیروهای سکولار– دموکرات، فراهم کند.  پذیرش راهبرد "انتخابات آزاد" [در بيانيهء مهندس موسوی]، به مثابه پذیرفتنی ترین و کم هزینه ترین گزینه در راستای گذار به نظام دموکراتیک، گویای افزایش نرمش فکری و گسترش دیدگاه سیاسی میر حسین موسوی در فرایند رویدادهای اخیر است. مهدی کروبی نیز ،از کارزار انتخابات ریاست جمهوری به این سو، نقشی انکار ناپذیر در بیان و گسترش خواسته های دموکراتیک داشته است».(3)

اين بيانيه، که بعنوان «دیدگاه های بیش از پنجاه تن از دانشگاهیان، روشنفکران، و کنشگران سیاسی» منتشر شده، متضمن جا انداختن گفتمان [يا در زبان بيانيه، «راهبرد»] ی بود که «انتخابات آزاد» نام داشت و نويسندگان آن معتقد بودند که اين راهبرد «پذیرفتنی ترین و کم هزینه ترین گزینه در راستای گذار به نظام دموکراتیک» است.

بدين سان، می توان ديد که برخی از دوستان سياسی ما، که بصورتی آشکار و اثباتی خود را سکولار می دانند (و از جمله آنان برخی از اعضاء مؤثر اتحاد جمهوری خواهان ايران، از يکسو، و حتی حزب پادشاهی خواه ِ مشروطهء ايران، از سوی ديگر، هستند) به اين اعتقاد رسيده اند که گفتمان [يا «راهبرد] آيندهء جنبش سبز را می توان از درون خواست و شعار «انتخابات آزاد» بيرون کشيد.

البته، با در نظر گرفتن مقالات متعددی که آقايان دکتر اميرحسين گنج بخش و رضا سياوشی (دو تن از امضائ کنندگان اين بيانيه) از چندين ماه پيش تر منتشر کرده و همين «تز» را به تفصيل و تحت عناوينی همچون «کمپین انتخابات آزاد، روایت آزادی  خواهانه از جنبش سبز» مورد بحث قرار داده بودند،( 4 ) کاملاً مشخص بود که آنها جزو تهيه کنندگان اصلی بيانيه مزبور نيز هستند و، لذا، می توان برايشان نوعی منصب غير رسمی سخنگوئی گروه امضاء کننده را قائل شد.

 

2

اما دليل اينکه من اکنون قصد کرده ام تا بررسی «تز انتخابات آزاد» را موضوع اين مقاله قرار دهم، آن است که اخيراً خانم ماندانا زنديان گفتگوئی با آقای گنج بخش در همين زمينه داشته و ايشان بار ديگر دقايق نظرات خود را در مورد «تز انتخابات آزاد» توضيح داده اند و من خواندن اين توضيحات را به خوانندگان مقالهء اين هفته ام توصيه می کنم( 5چرا که فکر می کنم دکتر گنج بخش عصارهء «گفتمان انتخابات آزاد» را بروشنی در آن مطرح کرده است و، در عين حال، قوت ها و ضعف های اين پيشنهاد نيز در همين گفتار قابل ديدن است.

دکتر گنج بخش در اين گفتگو توضيح می دهد که چرا خواستاری «انتخابات آزاد» يک راهبرد عملی برای پيشبرد جنبش سبز است:

1. «جنبش سبز جنبشی برخاسته از بستر يک انتخابات بود و خواست انتخابات آزاد هم با همان پسزمينه ارتباط دارد».

2. «در جنبش سبز طیف وسیع مردم ایران (از هواداران جمهوری اسلامی تا  مخالفین این نظام) کنار هم قرار گرفته‌اند و حرکت را پیش می‌برند و توسل به گفتمان انتخابات آزاد می‌تواند این همزیستی را حفظ کند».

3. «وقتی مقصد مشترک انتخاباتی باشد که آزادی شرکت کنندگان در مبارزه انتخاباتی در آن تضمين شده باشد، آنگاه نيروهای مختلف سياسی وزن خود را خواهند شناخت».

4. «در جريان رقابت های  انتخاباتی، نزاع بین طرفداران و مخالفان قانون  اساسی جمهوری اسلامی از یک موضوع تفرقه انگیز به موضوعی رقابتی بدل می شود و همه چیز، از جمله ارزیابی قانون اساسی این نظام،  به نظر بیشترین مردم واگذار می‌شود».

5. «در  این صورت فردی مانند من که معتقد است قانون اساسی جمهوری اسلامی متنی  سراپا تناقض و مملو از تبعیض است، همراه هموطنی که از این قانون اساسی دفاع  می‌کند، می‌تواند با حفظ هویت خود و بدون پنهان کردن یا حتی کمرنگ کردن  خواست‌هایش در انتخابات شرکت کند و بکوشد بیشترین رأی را از آن خود سازد . »

3

من، بدون اينکه وارد بحث در مورد ربط ارگانيک اين نکات با توانائی راهبری گفتمان «انتخابات آزاد» برای متحد و منسجم کردن نيروهای وابسته به جنبش سبز شوم، و با فرض اينکه چنين ربطی وجود دارد، می خواهم کارم را با دو پرسش کوچکی آغاز کنم که برايشان، در ادبيات منتشر شده از جانب پيشنهاد کنندگان و طرفداران اين «تز»، پاسخی نيافته ام:

1. مجری (نه ناظر بر) اين انتخابات آزاد کيست؟

2. موضوع يا موضوعاتی که در اين انتخابات (حال بگيريم که بصورت «برنامه های احزاب مختلف» و نه رفراندومی که ايشان بدان معتقد نيست) مطرح می شود در چه زمينه ای هستند؟

يافتن پاسخی به اين پرسش ها از آن جهت مهم است که هر نوع پاسخ می تواند نتايج خاص خود را داشته باشد.

پرسش اول در واقع حامل اين سردرگمی است که آيا اين «انتخابات آزاد» بوسيلهء تشکيلات موقتی که، پس از انحلال حکومت فعلی، کشور را می گرداند برگزار خواهد شد و يا قرار است همين حکومت مذهبی فعلی برگزار کنندهء آن باشد؟

ابتدا به گزينهء اول توجه کنيم: اگر انجام انتخابات آزاد مورد نظر به بعد از انحلال حکومت اسلامی فعلی و جانشينی دوستان دموکرات ما موکول شود، در آن صورت بديهی است که، چه بخواهيم و چه نه، انتخاباتی صورت خواهد گرفت و در آن موضوعات مختلفی به رأی گيری گذاشته خواهد شد و، در نتيجه، معلوم نيست که خواستن يک «امر بديهی» چگونه می تواند، بعنوان گفتمان محوری يک مبارزهء سياسی، ما را به مقصودمان برساند.

اما اگر فرض آن است، در هنگام برگزاری اين «انتخابات آزاد»، حکومت اسلامی همچنان برقرار بوده و خود مجری آن است، آنگاه بايد ديد که دوستان دموکرات ما چگونه اين حکومت را به آنچنان نقطه ای رسانده اند که تن به چنين انتخاباتی آزاد می دهد که، به استناد بيانيهء شمارهء 17 مهندس موسوی، «پیش شرط های برگزاری آن، از جمله آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و رسانه ها، و تاکید بر حق تشکیل احزاب و برگزاری اجتماعات است».

گفت: «شير بی يال و دم و اشکم که ديد / اين چنين شيری خدا هم نافريد!»

 

4

بله، می دانم که بلافاصله با اين واکنش روبرو خواهم شد که مگر در حکومت آپارتايدمحور آفريقای جنوبی، يا در حکومت نظامی پينوشه در شيلی، و نقاط ديگری از جهان، رژيم های موجود با تن در دادن به انجام «انتخابات آزاد» عوض نشده اند؟

البته که چنين بوده است؛ اما:

1. رژيم هائی که تن به اينگونه انتخابات بنيان برافکن می دهند، عملاً، در آنچنان نقطهء ضعفی قرار گرفته اند که چاره ای جز پذيرش انجام اين انتخابات (برای اينکه جان شان را به سلامت به در برند) در پيش رو ندارند؛

2. اما ضعيف شدن آنها ربط قابل اثباتی به خواستاری انجام «انتخابات آزاد» نداشته و بايد در جستجوی دلايل اصلی اين نوع سقوط ها برآمد.

بدين سان اگر پيشنهاد کنندگان «تز انتخابات آزاد» همين حکومت مذهبی کنونی را مجری چنين انتخاباتی می دانند بايد نشان دهند که چگونه می توان، با طرح «تز خواستاری انتخابات آزاد»، اين حکومت را به چنان نقطهء ضعفی کشاند که تن به انتخاباتی دهد که ـ با توجه به درهمپاشی رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی و رژيم نظامی شيلی ـ در پی انجام آن خود از هم فرو خواهد پاشيد. در اينجا هم لازم است آنها در چگونگی تحميل اين تضعيف نکته هائی را با خوانندگان خود در ميان بگذارند.

 

5

باری، براستی پيشنهاد دهندگان«تز خواستاری انتخابات آزاد»، کدام يک از دو گزينهء بالا را در نظر دارند؟

صرفنظر از مواضع مهندس موسوی که فعاليت خود را  کوششی برای «خفظ جمهوری اسلامی» و بازگشت دادن آن به «عهد طلائی امام خمينی» تعريف می کند و در نتيجه خواستار انجام انتخابات آزاد از همين حکومت مذهبی کنونی است، شواهدی که در گفتار آقای دکتر گنج بخش وجود دارد نيز حکايت از آن می کنند که «روشنفکران دموکرات و تکثرگرا» ی امضاء کنندهء بيانيه نيز نظرشان به گزينهء دوم است. يعنی انجام انتخابات آزاد را از خود حکومت مذهبی کنونی مطالبه می کنند. ايشان می گويند:

1. «اگر فکر کنیم جنبش سبز از حکومت کنونی ایران چه می‌خواهد یا چه  چیزی را می‌خواهد به این حکومت تحمیل کند، می‌توان گفت روندی که در ابتدا  در شعار "رأی من کو؟" تجلی یافت، و سپس به "رأی مرا پس بده" رسید، امروز به  استراتژی «انتخابات آزاد» فراروییده است . »

2. «[در انتخابات آزاد] همه چیز، ازجمله ارزیابی قانون اساسی این نظام،  به نظر بیشترین مردم واگذار می‌شود. در این صورت فردی مانند من که معتقد  است قانون اساسی جمهوری اسلامی متنی سراپا تناقض و مملو از تبعیض است،  همراه هموطنی که از این قانون اساسی دفاع می‌کند، می‌تواند با حفظ هویت خود،  و بدون پنهان کردن یا حتی کمرنگ کردن خواست‌هایش، در انتخابات شرکت کند و  بکوشد بیشترین رأی را از آن خود سازد».

بدينسان، معلوم می شود که هنگام وصول دوستان ما به مرحلهء انجام انتخابات آزاد،

1. حکومت کنونی ايران وجود دارد

2. کاملاً معلوم است که «جنبش سبز» از آن چه می خواهد يا، در کلام دکتر گنج بخش، «چه  چیزی را می‌خواهد به این حکومت تحمیل کند».

2. قرار است که در اين انتخابات آزاد از جمله تغيير يا تثبيت مفاد قانون اساسی حکومت کنونی به رأی گذاشته شود.

معنای اين سخنان آن است که دوستان ما فکر می کنند که،

1.  از يکسو، با مطرح کردن خواست انتخابات آزاد، رژيم را به تن دادن به آن وا می دارند و،

2. از سوی ديگر، در پی يک «وزن کشی» انتخاباتی، وزن مخالفان قانون اساسی حکومت مذهبی کنونی (از جمله آقای گنج بخش که معتقدند «قانون اساسی جمهوری اسلامی متنی سراپا تناقض و مملو از تبعیض است») بيشتر از وزن «هموطنی که از این قانون اساسی دفاع می‌کند» خواهد بود و، در نتيجه، آنها بازی را برده و ـ لابد ـ سر فرصت «تناقضات و تبعيضات» قانون اساسی جمهوری اسلامی را مرتفع خواهند ساخت.

البته دوستان ما می دانند که ممکن است حکومت اسلامی در هنگام برقراری اين انتخابات آزاد دست به تقلب و فريبکاری (که کار هميشگی آن در هر انتخاباتی بوده) بزند و، لذا، به آن پيش شرط های مورد نظر آقای مهندس موسوی اشاره کرده و برای محکم کاری، در کلام دکتر گنج بخش، به اين نکته اشاره می شود که: «انتخابات آزاد می‌باید بر اساس قوانینی که سال ۱۹۹۴ در کنفرانس  بین‌المجالس در پاریس ( 6 ) به تصویب رسیده است برگزار شود. این قوانین  مجموعه‌ای شفاف و روشن است مانند اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر با پیش‌شرط ‌ها و  اصولی که می‌باید پذیرفته شوند؛ به عنوان نمونه، انتخابات آزاد در کشوری که  زندانی سیاسی دارد انجام پذیر نیست».

پس می توان نظرات مطرح شده در گفتمان «انتخابات آزاد» را چنين جمع بندی کرد:

1. جمهوری اسلامی بايد وادار شود که انتخاباتی آزاد برگزار کند.

2. برای تأمين آزادی اين انتخابات شرايطی وجود دارد که در قوانینی که در سال ۱۹۹۴ در کنفرانس  بین‌المجالس در پاریس به تصویب رسیده ذکر شده اند و انتخابات "بايد" همراه با تأمين آن شرايط باشد.

3. يکی از موضوعات قابل طرح در اين انتخابات آزاد قانون اساسی جمهوری اسلامی است که، از نظر دکتر گنج بخش، «سراپا تناقض و تبعيض است».

4. در عين حال، باز در کلام دکتر گنج بخش، «[بايد ديد که] آیا همه‌ی نیروهایی که از انتخابات آزاد صحبت  می‌کنند، حق شهروندی هر ایرانی را برای انتخاب شدن و انتخاب کردن  می‌پذیرند؟ به عنوان نمونه، آقای کروبی یا آقای موسوی که از انتخابات آزاد سخن  می‌گویند می‌باید پاسخگوی پرسش‌های زنان و بهاییان برای امکان نامزدی ریاست  جمهوری باشند. پاسخ به چنین پرسش‌هایی به تعریف افراد و احزاب و تشکل‌های  سیاسی می‌انجامد... این مسائل مطرح می‌شود، راه حل‌ها بر اساس آن ارائه  می‌شود و بعد مردم با یک دید باز تصمیم می‌گیرند کدام راه حل را برای  مطالبات مدنی خود مناسب تر می‌بینند و به آن رأی می‌دهند» .

6

اجازه دهيد که قبل از ادامهء بحث دربارهء شروط پيشنهادی پيشنهاد دهندگان تز انتخابات آزاد، اندک اشاره ای داشته باشم به برخی از همان تناقضات و تبعيض های مندرج در قانون اساسی، که دوستان ما قصد دارند آنها را از طريق نظرپرسی در انتخابات آزاد مورد نظر خود مرتفع سازند:

1. قانون اساسی حکومت مذهبی کنونی همهء شهروندان را به يک چشم نگاه نمی کند و بين آنها، به دلايل شرعی مختلف، تبعيض قائل است. زن و مرد را مساوی الحقوق نمی داند، مسلمان شيعه را بر مسلمان سنی، و هر دو را بر ديگر "اهل کتاب"، و هر سه را بر اهل "فرق ظاله" ای همچون بهائيان برتر می داند.

2. از جمله تناقضات آشکار قانون اساسی حکومت مذهبی فعلی تناقض بين حاکميت ملی و حاکميت قشر دينکاران فرقهء اماميه است که از دل تئوری های مربوط به حاکميت امام زمان و جانشينی ولی فقيه بيرون می آيد.

بدين سان، با توجه به همين دو تناقض بين اعلاميه حقوق بشر (که مورد استاد کنفرانس بين المجالس، بعنوان پايه «انتخابات منصفانه و آزاد» بوده) و قانون اساسی فعلی حکومت مذهبی در ايران، آيا اساساً می توان بود و نبود اين قانون را به رأی عمومی گذاشت. آيا می توان امری همچون اين موضوع فرضی را که «حکومت می تواند همهء مخالفين خود را اعدام کند» به ؤأی گذاشت و نهايت دقت را هم انجام داد که انتخابات منصفانه و آزادانه انجام گيرد؟

ايشان توضيح نمی دهند که اگر ابقا يا تغيير تبعيضات مندرج در قانون حکومت مذهبی فعلی به رأی گذاشته شود و مردم هم، فرضاً، به آن رأی مثبت دهند چگونه مفاد اعلاميه حقوق بشر محترم خواهد ماند و مورد رعايت قرار خواهد گرفت؟ و اگر تعداد «هموطنی که از این قانون اساسی دفاع می‌کند» بيشتر از تعداد همفکران آقای گنج بخش شد تکليف چيست؟ آيا همهء خون ها و شکنجه ها و تجاوز هائی که جنبش سبز متحمل شده و لابد در آينده هم خواهد شد برای برگزاری انتخابات آزادی است که ممکن است بوسيلهء آن همين قانون اساسی، با همهء «تناقضات و تبعيضات» اش ابقا شود؟

در اينجا منظور من مخالفت با رأی مردم ـ اگر مطابق ميل من نبود ـ نيست بلکه به مسئلهء مطابقت موضوع رأی گيری با مفاد اعلاميهء حقوق بشر مربوط می شود.

در عين حال، ايشان، در واقع، به اين پرسش محتوم پاسخ نمی دهند که آيا «قوانینی که در سال ۱۹۹۴ در کنفرانس  بین‌المجالس در پاریس به تصویب رسیده» اساساً اجازه طرح اين تبعيضات را بعنوان «موضوع رأی گيری در يک انتخابات آزاد» می دهند؟

در عين حال، نامناسب نمی دانم که در اينجا سخنی از آقای اکبر گنجی را نيز به مطالب بالا بيافزايم که اگرچه خود امضاء کنندهء بيانيهء پنج نفر در تأييد اعلاميه شماهء 17 مهندس موسوی است اما می نويسد:

«مهمترین اشکال ساختاری انتخابات ایران آن است که منجر به "انتقال قدرت" نمی  شود. انتخابات آزاد افریقای جنوبی قدرت را از دکلرک به ماندلا منتقل کرد . انتخابات آزاد لهستان قدرت را از ژنرال یاروزلسکی به لخ والسا منتقل کرد . انتخابات آزاد چک قدرت را به واسلاو هاول منتقل کرد. ژنرال پینوشه پس از  مذاکره با مخالفان سازمان یافته انتخابات آزادی برگزار کرد که منجر به  انتقال قدرت به مخالفان گردید، و اکنون یکی از زندانیان سیاسی پینوشه،خانم  میشله باچلت سوسیالیست، رئیس جمهور آن کشور است. در ایران اگر هم انتخابات  کاملاً آزاد، رقابتی و منصفانه برگزار شود، قدرت از خامنه ای و نهادها و  افراد تحت امر او به اصلاح طلبان منتقل نخواهد شد. هر فرد یا گروهی که  پیروز انتخابات آزاد شود مجبور است تحت امر ولایت مطلقه فقیه و نهادهای تحت  امر او کار کند. انتقال قدرتی در کار نخواهد بود».(7)

 

7

باری، اينگونه مطالب را می توان بسيار گفت اما، آنچه از نظر اجرائی اهميت دارد و در سخنان دوستان ما به آن پرداخته نمی شود، توضيح اقدامات ايجابی و نتايج اجرائی ضروری آنها، از هم اکنون تا روز برگزاری انتخابات آزاد مورد نظر ايشان، است که منجر به تضعيف حکومت مذهبی کنونی و تن در دادن آن بله انجام انتخابات آزاد می شو.

يعنی، حتی اگر بپذيريم که گفتمان «انتخابات آزاد» ايشان قدرت آن را دارد که همهء شرکت کنندگان در جنبش سبز را (از سکولارها گرفته تا اصلاح طلبان مذهبی) گرد هم آورده و جبههء وسيع خواهندگان انتخابات آزاد را بوجود آورد، هيچ معلوم نيست که اين گرد هم آمدگان، قرار است با چه عملياتی حکومت خونريز کنونی را وادارند که بپذيرد يک انتخابات آزاد، آن هم بر حسب «قوانینی که در سال ۱۹۹۴ در کنفرانس  بین‌المجالس در پاریس به تصویب رسیده»، برگزار شده و در آن حيات و ممات خود اين رژيم نيز به رأی آزاد مردم واگذاشته شود.

براستی هم که اگر تفصيل اين عمليات روشن می بود و نشان داده می شد که چگونه گفتمان انتخابات آزاد می تواند رژيم کنونی را تا اين حد از ضعف و تسليم بکشاند ما غصه ای نداشتيم و از فردا مشغول متحقق ساختن آنها می شديم. اما، متأسفانه، مؤلفان خوش نيت پيشنهاد مزبور اين تکه از کار را به ما توضيح نمی دهند و ما بايد بی صبرانه منتظر آن باشيم که پس از اعلام آن «عمليات» به صفوف فشردهء مردم مبارزی بپيونديم که در پايان پيروزمندانهء آن فردی هم «که معتقد  است قانون اساسی جمهوری اسلامی متنی سراپا تناقض و مملو از تبعیض است،  همراه هموطنی که از این قانون اساسی دفاع می‌کند، می‌تواند با حفظ هویت خود  و بدون پنهان کردن یا حتی کمرنگ کردن خواست‌هایش در انتخابات شرکت کند و  بکوشد بیشترین رأی را از آن خود سازد».

شايد هم طراحان گفتمان انتخابات آزاد اعتقاد دارند که اين گفتمان، لابد به دلايلی که آنها می دانند اما بر ما پوشيده است، آنقدر جذابيت دارد که می تواند همزيستی «طیف وسیع مردم ایران (از هواداران جمهوری اسلامی تا  مخالفین این نظام) را که در جنبش سبز کنار هم قرار گرفته‌اند و حرکت را پیش می‌برند» حفظ کند و آنگاه استمرار جنبش حاصلی جز تضعيف رژيم نخواهد داشت. اما در اين مورد نيز هيچگونه دليل منطقی و عينی خاصی ارائه نشده و مخاطب در نمی يابد که چرا گفتنمان انتخابات آزاد اين خاصيت گردهم آورنده را دارد و همچون ملاطی قوی تکه های مختلف يک ساختمان را بهم چسبانده و کليت يکپارچه ای از مجموع آنها بوجود می آورد که می تواند مبارزه را تا تضعيف کامل رژيم و تن دادن آن به انتخابات آزاد ادامه دهد.

8

البته طرح شعارهائی اينگونه که با فرض «انجام انتخابات و همه پرسی ها بوسيلهء حکومت بر سر کار» ساخته می شوند، بعنوان راه حل مبارزات مردم عليه وضعيت فعلی، در ساليان حکومت اسلاميست ها کم سابقه نبوده است. لااقل خاطرهء «طرح فراندوم» ـ که قرار بود با گردآوری شصت ميليون امضای اينترنتی حکومت را وادار به برگزاری رفراندوم کند ـ هنوز در ذهن ها هست. همچنين می توان به بيانيه ٢٥٦ فعال سياسي، ‌فرهنگي و دانشگاهي داخل کشور در جريان انتخابات سال 1384 در مورد«  پيش‌ شرط ‌هاي برگزاري انتخابات آزاد» اشاره کرد. (8)

اما در هر همهء اين موارد شعار «انتخابات آزاد» در بادی امر «بديهی» بنظر می رسيد، چرا که اگر قرار بر تغيير حکومت باشد انجام رفراندوم و نيز برگزاری انتخابات آزاد البته که قدم اول تأسيس يک حکومت جديد است؛ اما اگر قرار به حضور حکومت فعلی بعنوان مجری خواست ها باشد، بايد گغت که با اينگونه شمشيرها تنها می توان به جنگ آسياب های بادی رفت و «دون کيشوت» وار به کشتن آنها پرداخت.

بنظر من، در يک معادلهء سياسی پيچيده، همچون معادلهء چند مجهولی وضعيت کنونی جنبش سبز، مهمترين کار ارائهء راهبردها و گفتمان های «غير بديهی» است ـ يعنی راهبردهائی که چون بديهی نيستند لزوماً و حتماً اتفاق نخواهند افتاد و برای اتفاق افتادن شان بايد دارای استراتژی و تاکتيک و مرحله بندی تفصيلی بود و، در عين حال، و بالاتر از همه، اهدافی را مطرح کرد که ناقض و منحل کنندهء وصپضعيت ناراضی تراش کنونی اند، نه اينکه راه را چنان باز گذاشت که يکی از گزينه های نهائی مبارزاتی اينگونه به خون آغشته ابقای همين رژيمی باشد که نداها و سهراب ها را به مسلخ می برد.

من فکر می کنم که گفتمان «انتخابات آزاد»، به همهء آن دلايلی که گفتم و می توانم بيش ار اينها بر آنان بيافزايم، نه گيرائی و قدرت جذب دارد، نه هدف مشخص و معين، و نه اين نويد را می دهد که در پايان کار حکومت اسلامی بر جای خود ابقا نخواهد شد. و بر اساس اين استباط فکر می کنم که مطرح کردن فکر «انتخابات آزاد» کاری هم بيهوده و هم خطرناک است زيرا، در عين حالی که می تواند بصورت يک سرگرمی وقت تلف کننده به پوچی مطلق بيانجامد، توانائی آن را هم دارد که حکومت کنونی را عمری تازه و طولانی ببخشد.

در عين حال، حيرت عميق من از آن است که فکر گفتمان «انتخابات آزاد» از جانب کسانی مطرح می شود که خود را صراحتاً «سکولار» می دانند. بنا بر هر تعريف موجود، چنين آدمی خواهان شراکت صاحب وار و تامهء همهء آحاد ملت و شهروندان يک کشور در حاکميت است و، همچنين، اين هدف را بی جدا کردن حکومت و دولت از مذاهب و مکاتب مقدور نمی يابد. چنين کسی نمی تواند هدف اعلام شده ای جز خواستاری انحلال حکومت مذهبی و برقراری حکومتی سکولار داشته باشد و نمی تواند تن به شرکت در «انتخابات آزاد»ی دهد که يک گزينهء آن استمرار حکومت فعلی و قانون اساسی آن باشد.

اما، صرفنظر از اينگونه تضاد های تئوريکی که انتخابات آزاد مورد نظر دوستان ما را ناممکن می سازد، نکتهء اصلی همچنان رساندن و کشاندن حکومت اسلامی به جائی است که ـ در ظاهر هم شده ـ تن به چنين اقدامی داده و، بقول گاوبازان تکزاسی، هفت تيرش را در غلاف شليک کرده و پای خود را زخمی سازد. شما اين راه نشان دهيد، تضمين آزادی انتخابات با من!

9

و در پايان اين مقاله دوست دارم اين نکته را هم متذکر شوم که همين حکومت مذهبی فعلی، با کشتارها و دستگيری هائی که به پا کرده، دست به انجام يک رفراندوم گويا و آشکار زده است و «زندان اوين» خود يکی از نمادهای بارز رفراندومی است که در آن بهترين فرزندان وطنمان بجرم خواستاری انحلال حکومت مذهبی در کليت خود شکنجه شده و به قتل می رسند. آنها که با اشاره به قوانين مصوب بين المجالس يکی از شرايط انجام انتخابات آزاد را آزادی زندانيان سياسی می دانند مطمئن باشند روزی که درهای زندان های سياسی حکومت مذهبی گشوده شده و اين بهترين فرزندان ميهن به خانه های خود برگردند ديگر نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان و ضرورتی در ميان نخواهد بود که در انتخابات آزادی که برگزار می شود از مردم بپرسيم که آيا همين قانون اساسی پر از تناقض و تبعيض را می خواهيد يا به ما اجازه می دهيد که قانون تر و تميزتر و بهتری برايتان بنويسيم؟

 

  

پانويس ها:

1. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/031210-PU-EN-The-Missing-bridge.htm

2. http://www.seculargreens.com/main_article.htm

3. http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=26490  /

4. http://www.newsecularism.com/2010/01/11.Monday/011110-Siyavoshi-Ganjbakhsh-For-free-election.htm

5. http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/21754/

 6. اتحاديهء بين المجالس (Inter-Parliamentary Union ) در پايان دوران جنگ سرد و ظهور دموکراسی های جديد در اروپای شرقی که با انجام انتخابات پارلمانی همراه بود، متوجه ضرورت وجود ضوابطی برای انجام «انتخابات آزاد و منصفانه» (free and fare elections ) شد و با گردهم آوردن ناظران انتخاباتی کوششی را در راستای تدوين اصول انجام اينگونه انتخابات آغاز کرد. حاصل اين کوشش کتاب منحصر بفرد پروفسور "گای گودوين- گيل" (استاد دانشگاه آکسفورد) بود که از سوی اتحاديهء بين المجالس با نام "انتخابات آزاد و منصفانه: بر اساس حقوق و رويهء بين المللی» منتشر شد. بر بنياد مطالعات مندرج در اين کتاب، اتحاديهء مزبور در اجلاس سال 1994 خود در پاريس «اعلاميهء معيارهای انجام انتخابات آزاد و منصفانه» را که با اشارات صريح به مفاد اعلاميهء حقوق بشر سازمان ملل متحد تنظيم شده بود به اتفاق آراء تصويب و منتشر کرد. متن انگليسی اين اعلاميه در پيوند زير قابل دسترسی است:

http://www.ipu.org/cnl-e/154-free.htm

گزارشی در مورد اين اعلاميه، به قلم آقای ابراهيم يزدی، را می توانيد در اين پيوند بفارسی بخوانيد:

http://www.jahannews.com/vdci.payct1aqzbc2t.html

ده سال پس از اين تاريخ، اتحاديه، طی کنفرانسی در ماه نوامبر 2004 بار ديگر کارشناسان اين امر را گرد هم آورد. اين کنفرانس با سرپرستی پروفسور "گای گودوين- گيل" و "دکتر مايکل بودا"، در عين تأکيد بر مفاد بيانيه، پيشنهاداتی را برای تنقيح کتاب پروفسور "گای گودوين- گيل" مطرح ساخت.

متن جديد اين کتاب در سال 2006 از جانب اتحاديه منتشر شد که متن انگليسی آن را می توان از پيوند زير

بارگزاری کرد:   http://www.ipu.org/PDF/publications/Free&Fair06-e.pdf

تا آنجا که من می دانم، متن نخست اين کتاب، با عنوان «انتخابات آزاد و منصفانه در حقوق رويه‌ي بين‌المللي»، بوسيلهء جمال سيفي و سيد قاسم زماني به فارسی ترجمه و در سال 1380 از جانب موسسه مطالعات و پژوهش هاي حقوقي شهر دانش در تهران منتشر شده است. متأسفانه من اين ترجمه را نديده ام. ناشر در يادداشتی در تبليغ اينترنتی انتشار اين کتاب می نويسد: «كتاب حاضر، محصول مطالعه و تحقيق اتحاديهء بين‌المجالس و چهارده تن از صاحب نظران و استادان كشورهاي مختلف است كه به صورت مرام‌نامهء رسمي و با عنوان "معيارهاي انتخابات آزاد و منصفانه "در 26 مارس 1994 منتشر گرديده است»:

http://sdil.org/index.aspx?siteid=1&siteid=1&pageid=159

7. http://zamaaneh.com/idea/2009/06/post_519.html

8. http://mag.gooya.com/president84/archives/028172.php

 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]