PEZHVAKEIRAN.COM راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی
 

راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی
اسماعيل نوری‌علا

اگر سه دهه پيش، مجموعهء حوادث تاريخی و طبيعی گوناگون (همچون سرطان لاعلاج شاهی که توانسته بود همهء خطوط تصميم گيری سياسی و اجتماعی را به شخص خود وصل کند، همپای فقدان هر نوع اپوزيسيون ريشه دار ملی و مبهم بودن آيندهء منطقه در صورت مرگ شاه ايران، و اين همه ماجرا در متن گستردگی چشمگير کمونيسم متمايل به شوروی در ميان قشر جوان کشور، و آنگاه، بقدرت رسيدن جيمی کارتر در آمريکا، بعنوان واکنشی نسبت به آمريکای گيرافتاده در خاطرات جنگ ويتنام) نبود، هرگر نمی شد تصور کرد که آيت اللهی از وسط نجف براه بيافتد، به پاريس برود، رهبر انقلاب مردم ايران شود و براحتی آب خوردن، از منبر وعظ و خطابه پائين آيد و از تخت سلطنت کشوری کهن بالا رفته و بعنوان حکمروای مطلق کشور ادعا کند که می خواهد حکومت الله را بر زمين جاری سازد.

      يعنی، بدون گردهمآئی اين سلسله از حوادث، ما اکنون در موقعيتی نبوديم که بصورتی ناگزير در جستجوی راه حلی برای درد ظاهراً بی درمان خود برآئيم و در مسير اين چاره جوئی، از يکسو به ضايعات گريزناپذير حکومت های مذهبی ـ آيدئولوژيک پی ببريم و، از سوی ديگر، به کشف ضرورت بی چون و چرای سکولاريسم نائل شويم.

      بدينگونه، گرد هم آمدن دلشکن حوادثی ناهمخوان، در درون و برون از مرزهای کشورمان، چنين پيش آورده که ما ايرانيان، در يک روند کاملاً آشکار و بديهی، ناگزير شويم بحث دربارهء «سکولاريسم» را بعنوان درمانی برای درد مزمن مذهب زدگی حکومت مان بدقت مطرح کرده و تعقيب نمائيم؛ و گرنه هفت ـ هشت دهه ای می شد که فکر اينکه حکومت کشورمان يکسره «مذهبی» شود و قشر قرون وسطائی آخوند بر آن حکم براند از مخيلهء هيچ آدم مدرنی خطور نمی کرد و در دوران پيش از انقلاب 57، جدا بودن نهاد روحانيت و شريعت اديان و مذاهب مختلف از حکومتی که خود قرار بود بر مردمانی با اعتقادات گوناگون فرمان براند، همان امر بديهی و جاافتاده ای محسوب می شد که انقلاب ناقص مشروطه نيز به هوای آن انجام گرفته بود.

      اما، بهر حال، سرگذشت معاصر ما چنين بوده است که، در پی گذر از کورهء سوزان تجربه هائی تلخ، اکنون به چنان اشرافی برسيم که بدانيم تا بساط حکومت مذهبی ـ در همه انواع و اقسام اش ـ بر پاست، قرعهء فال، همچنان، بدان نام و نشان است که بود. اما، اين تازه اول عشق است و راهپيمائی ما در دشتی پر از خار مغيلان تازه آغاز شده است و، بايد بخوبی آگاه باشيم که، مثل هر راه پيمائی هدفمند ديگری، اين اشراف نيز نمی تواند مفيد و کارا باشد، يا بشود، اگر که از اين پس دقت نکرده و از راه درستی که در آغازش ايستاده ايم منحرف شده و به بی راهه و کجراهه و «ميانبر» هائی دچار شويم که، اغلب، راه را طولانی تر هم می سازند.

      بله، بسياری از ميانبرها در واقع راه های کج و معوج و پر دست اندازی هستند که يا مسافر را هرگز به مقصد نمی رسانند و يا وادارش می کنند که، برای رسيدن به مقصود نهائی، هزينه ای بسيار بالاتر از آنچه پيمودن راه درست ايجاب می کرد بپردازد.

      در موقعيت کنونی کشورما، بخصوص پس از کودتای نظامی ـ امنيتی ده ماههء اخير، يکی از اين بيراهه ها در گير شدن در بحث هائی است که هيچ ربطی به سکولاريسم ندارند اما معمولاً در راستای نفی سکولاريسم مطرحش کرده و اذهان را به سوی خود جلب می کنند.

      مثلاً، در ارتباط با انديشهء سکولاری، شايد يکی از بی ربط ترين وقت تلف کردن ها درگير استدلالاتی شدن است در مورد وجود ممکن اسلامی معتدل و، يا، نقش نوانديشی مذهبی در راستای به روز کردن مذهب تشيع اثنی عشری ـ و اساساً همهء مذاهب. آدم سکولاری که خود را در گير اينگونه مباحث کند يا به وقت خود اهميت نمی دهد و يا هنوز درک درستی از خواست ها و مواضع سکولاری ندارد.

      از منظری ديگر، می توان گفت که اگرچه بحث در اينکه «اسلام» يک دين منجمد، و «تشيع امامی» (که دينکارانش هم اکنون بر ايران حاکم اند) يک مذهب سنگ شده، محسوب می شود و يا، نه، هر دوی اين پديده ها دارای سياليت و قابليت به روز شوندگی هستند، مباحثی مهم و قابل تأمل محسوب می شوند، اما به اين واقعيت هم بايد توجه کرد که هيچ يک از اين مباحث ربطی به خواستاری حکومتی سکولار در ايران ندارند و هر کس که اينگونه بحث ها را مطرح می سازد به احتمال زياد قصد سر دواندن مخالفان حکومت مذهبی ايران را دارد، به اين اميد که شايد دری به تخته بحورد و امکانی فراهم شود که در زير چتر «جمهوری اسلامی ايران» قشر امنيتی ـ سياسی کنونی کنار گذاشته شده و اصلاح طلبان مذهبی بقدرت باز گردند. 

      «سکولاريسم»، کلاً، انديشهء نافی حکومت های مذهبی ـ ايدئولوژيک است و به تند و کند بودن، افراطی و معتدل عمل کردن، و اصلاح شدنی يا ناشدنی بودن آنها کاری ندارد و اساساً انجام اين بحث ها را در زير چتر سياست و حکومت نوعی خروج از عقلانيت مدرن می داند و، در نتيجه، يک آدم سکولار هم نبايد بپذيرد يا اجازه دهد که اينگونه بحث ها بعنوان بحث سياسی مطرح شوند.

      هنگامی که مذهب از حکومت جدا باشد، هر اتفاقی که در حوزهء مذهب پيش آيد نيز ربطی به حکومت و سياست ندارد. همانگونه که روزگاری ما دارای شعر کلاسيک بوديم و سپس، در سرآغاز مشروطيت، به نو کردن شعرمان همت گماشته و از دل آن پديده ای را بيرون کشيديم که شعر جديد ايران نام گرفته است، در حوزهء مذاهب مختلف نيز همين اتفاق می تواند رخ دهد و تأثيرات خود را بر پيروان آن مذاهب بگذارد. اما اگر شاعران می خواستند اين بحث ادبی را در حوزهء سياسی انجام دهند آنگاه ـ لابد ـ بايد مدعی آن می شدند که حق حکومت کردن با شاعران است! اين سخن شايد شوخی بنظر رسد اما در همين دوران معاصرمان با مواردی روبرو شده ايم که کهنه سرايان کوشيده اند با استفاده از «حکم حکومتی» جلوی نوآوری شعری را بگيرند و، مثلاً، مسئلهء مبارزه با نوسرائی را در «مجلس شورای ملی ِ» پيش از انقلاب مطرح کرده و باعث انبساط خاطر اهل فن شده اند.

      سکولاريسم در واقع می خواهد فضائی را فراهم کند که نوانديشی، شک، انکار، ابرام يا تأييد در حوزه های مختلف عقيده و سليقه ممکن شود و مردمان با آزادی تمام در مورد ارزش ها و عقايد و سنت ها و آئين ها و ضرورت بود و نبودشان به گفتگو بنشينند.

      حتی اينکه، مثلاً، آيا اسلام می تواند با دموکراسی هماهنگ شود يا نه نيز ربطی به سکولارها ندارد. اين مسئلهء مسلمانانی است که می خواهند ثابت کند دين شان با دموکراسی تباينی ندارد. سکولارها معتقدند که بايد محيطی را فراهم آورد که آنها نيز بتوانند فکرشان را بيان کنند و برای گيرافتادگان در فضاهای قشری مذاهب عهد حجر خود راه فراری بجويند. آن دسته هم که معتقدند «نمی شود دموکراسی را از اسلام استخراج کرد» لابد راه چارهء ديگری برای فلاکت زدگی جوامع مسلمان نشين دارند. هيچ کس نبايد جلوی کار اين نوانديشان را بگيرد اما آنها نيز نمی توانند با مطرح کردن اينکه اسلام با دموکراسی قابل تطبيق است خواستار آن شوند که، پس، ما می توانيم حکومت مذهبی را برقرار کنيم يا ادامه دهيم.

      در واقع، جادهء حرکت از ظلمات قشری گری مذهبی بسوی روشنائی جامعهء مدرن و باز و دموکرات جاده ای يک طرفه است که در آن مذهبيون می توانند، به مدد وجود نوانديشان مذهبی، در عين حفظ باور و ايمان خويش، شيوهء زندگی خود را با جهان متمدن امروز تطبيق دهند. اما هيچ کدام اين خدمات شريف و انسانی برای نوانديشان مذهبی امتيازی سياسی بهمراه نمی آورد.

      يکی از نکات قابل تأمل و تأثر آن است که در کشور ما روند «نوانديشی»، برای تطبيق دادن مذهب (بخصوص مذهب امامی ِ ريشه دار در مکتب واپسگرای جبل عامل) با مقتضيات عصر جديد، نه از سر نيک انديشی برای افزايش رفاه و آسايش مسلمانان که بمنظور جستن راهی برای دستيابی به حاکميت سياسی مورد توجه و عمل قرار گرفته است. از سيد جمال الدين اسدآبادی گرفته تا دکتر علی شريعتی و شاگردان امروزی اش، هيچ نوانديش مذهبی امامی در پی آن نبوده که دست به «نوآوری های فرهنگی» هم ـ در راستای سود همگانی ـ بزند. اسدآّبادی می خواست از اسلام دينی جنگنده عليه تمدن غرب بسازد و شريعتی می کوشيد از «شيعه» يک «حزب سياسی» بوجود آورد و اکنون نيز شاگردان آنان همچنان بحث مذهبی خود را در زير چتر حاکميت سياسی ادامه می دهند.

      بی شک بر پيدايش همين وضعيت نيز قوانين تحولات اجتماعی حاکم بوده اند و همه چيز بر اساس توطئه و نقشه های خائنانه پيش نيامده است. در اين شکی نيست که هر دين و مذهب تازه ای ـ در صورت کثير شدن پيروان و قدرت گيری رهبرانش ـ نسبت به قدرت سياسی داعيه ای صريح دارد. حتی در دينی همچون مسيحيت که پيامبرش را پيش از قدرت گرفتن و شوريدن به صليب کشيدند نيز اين تمايل بصورتی بالقوه وجود داشته و همين موجب شده است که چون امپراتوری روم «مسيحيت» را بعنوان دين رسمی خود برگزيد و دينکاران مسيحی به حوزهء قدرت راه يافتند، راه يکسره برای در دست گرفتن مهار قدرت سياسی بوسيلهء آنان باز شد و از دل مسيحيت فروتن و خاکی قرون اوليه نيز پاپ های قدرتمدار و مستبد سر بر کشيدند و قرون تاريک اروپا را آفريدند.

      بی شک، حضور نيروهای استعمارگر و استثمارچی در منطقه ای که مردمانش مسلمان بوده اند به اين نقطه انجاميده است که مخالفان استعمار بفکر استفاده (يا سوء استفاده) از دين و مذهب برای شوراندن توده ها افتاده و پرچمی را عليه نيروهای اشغالگر برافرازند که برای توده های مسلمان جاذبه و کشش داشته است.

      بی شک، سيلی که در 1357 در کشورمان براه افتاد و حمينی را به سلطنت مطلقه رساند، واکنش به وابستگی حاکميت و مستقل نبودن دولت های ما نيز بوده و در اثر شرايط دههء 50 زبان و لهجه ای مذهبی يافته است.

      بی شک در ميان نيروهای ملی ـ مذهبی ايران مردمان صادقی يافت می شوند که هنوز فکر می کنند می توانند روايتی از اسلام را ارائه دهند که منافاتی با مفاد مندرج در اعلاميه حقوق بشر نداشته باشد.

      در اين همه شکی نيست. اما هيچ کدام اينها ربطی به سکولاريسم ندارد و يک انسان سکولار ـ در عين تصديق خدمات مذهبيون ميهن پرست و گواهی دادن به ضرورت نوسازی مذاهب در راستای ايجاد زمينه برای زندگی بهتر اهل ايمان ـ به اين اصل معتقد است که در سرآغاز قرن بيست و يکم ديگر مذهبی و ايدئولوژيک بودن حکومت ها جز توليد عسرت و بدبختی، امحاء شادی و اميد، و زدودن رنگارنگی های فرهنگی حاصلی ندارد و نبايد بخاطر هيچ دليلی به يکی از انواع آن تن داد.

      خوب است در اين نکته دقيق شويم که معنای واقعی نوانديشی دينی و اصلاح طلبی مذهبی آن است که عده ای در درون اديان و مذاهب کهن می کوشند تا اين پديده های ديرينه سال را با شرايط امروز جامعهء بشری «تطبيق» دهند. اما اين تلاش دارای معنای عميق تری هم هست و آن اينکه ارزش ها و هنجارها و روندهای جهان مدرن و متمدن نسبت به همهء اديان و مذاهب در ارتفاع والاتری قرار دارد و خوشفکران اين بنيادهای کهن با سختی تمام خود و جامعهء خود را از دامنه ها بسوی اين قله می برند. وجود نوانديشی دينی و اصلاح طلبی مذهبی خود گواه درستی جايگاه کسانی است که بر مبانی تمدنی جهان نو ايستاده و سکولاريسم مبتنی بر حقوق بشر و دموکراسی خردمدار را بر هر دستورالعمل ديگری ترجيح داده اند و بر اين اساس جهانی را آفريده اند که دين باوران نو انديش و اصلاح طلب می خواهند کاری کنند که باورهاشان با آن تطابق داشته باشد. در اين صورت چرا کسی که در قله ايستاده بايد دچار ترديد شود و تصور کند که آن کوهنوردان پائين دستی که به سوی او می آيند نسخه هائی در جيب دارند که می توانند زندگی بهتری بيافرينند.

      در عين حال و بی شک، نوانديشان سياستخو متزلزل ترين دينمداران هستند، چرا که از يکسو، بخاطر ايمان و اعتقادشان، می پندارند که نقشهء نجات بشريت را در جيب دارند و، از سوی ديگر، به چشم سر می بينند که هر کس نسخه های آنان را پيچيده به درد و رنج مبتلا شده و هرکس که الگوئی اجتماعی و سياسی را دنبال کرده که در آن مذاهب و مکاتب نقشی نداشته اند به جامعه ای معتدل و متمدن و صلح آميز و مبتنی بر همزيستی رفيقانه رسيده است. اما، متأسفانه ريشه های اعتقادی و اعتيادهای سنتی و فرهنگی چنان قوی هستند که جز به تدريج و بصورتی بطئی نمی توان به هوشيار شدن اين نوانديشان دلخوش بود. آنان می خواهند ثابت کنند که دين و مذهب شان با دموکراسی و حقوق بشر و کثرت گرائی در تضاد نيست اما، در عين حال، تن به تصديق اين نکته نمی دهند که، در اين صورت، چرا بايد بپای احتجاجات سياسی آنان که در زبان و بيانی مذهبی ادا می شوند دل و گوش سپرد؟

      در واقع تکليف خشک مغزان و قشريونی همچون خامنه ای و مصباح يزدی و احمدی نژاد روشن تر از اصلاح طلبان مذهبی است. آنها نوانديشی را يکسره بدعت حرام می دانند، و مزدک و حلاج و باب و بها را به همين جرم بدار می کشند و می کشند. آنها  در جهان کنونی زندگی نمی کنند و درهای ذهن شان بر واقعيت های بديهی حتی بسته است. آنها همچنان فکر می کنند که دين ـ و بخصوص مذهب ـ شان برای هر امری نسخه دارد، برای هر پديدهء غير مذهبی بديلی مذهبی ارائه می دهد، و برای سامان گرفتن امور جهان برنامه های مديريتی انسان ساز پرورانده است. آنها ديوانگانی همسان مدعيان «خدا و پيامبر و ناپلئون بودن» اند که قبل از آنکه بدست مأموران تيمارستان بيافتند توانسته اند حاکميت يک کشور را تصاحب کرده و با تکيه بر ثروت های طبيعی آن رورگار بگذرانند. به همين دليل هم هست که روياروئی سکولاريسم با آنان امری غريب و مشکل آفرين و ترديد ساز نيست. آنان، در عين مخالفت صريح با سکولاريسم، با ديگر مفاهيم همزاد آن نيز نظر مخالف دارند؛ دموکراسی را به سخره می گيرند، و حقوق بشر را امری غربی می بينند که می خواهد بشريت را از انسان بگيرد و آزادی جهنمی را به او عرضه بدارد. برای آنان نه کثرت گرائی اهميت دارد و نه مردم سالاری ـ در آنجا که تنها سالار عالم خدا و رسول و اولوالامر، يعنی امام و جانشين بر حق اش، ولی فقيه اند. آنها آزادی را «کلمهء قبيحه» می دانند و اختيار را تصوری که شيطان در ذهن آدمی می آفريند. و به همهء اين دلايل سکولارها برای مخالفت با چنين حکومت مشکلی ندارند و هر انسان طبيعی از اين ها گريخته و به آنها پناه می برد.

      ولی نوانديشان مذهبی، با روش های بينابينی و ترديدناک خود، همواره منطقه هائی خاکستری می آفرينند که در آن گرگ حکومت مذهبی می تواند برای مدتی ميشی رام و سربراه بنمايد. اما، در انتها، آنان نيز جز يک «حکومت مذهبی ِ نوع ديگر» چيزی در چنته ندارند و آنچه می طلبند آن است که نسل جوان امروز ايران سهمی از عمرش را به آنها بدهد تا آنها نظريه های خود را در قالب حکومت مذهبی جديدی به مرحلهء اجرا بگذارند و نشان دهند که می توان دموکراسی دينی نوينی هم داشت که بر اساس «فقه مترقی و به روز شدهء امامی!» ساخته و پرداخته شده است. به عبارت ديگر، آنها از مردم می خواهند فکر و منطق و تجربه را کنار گذاشته و زمام حکومت را مدتی هم به دست آنها بدهند. توقع آنها از مردم آن است که رضايت دهند خوکچهء آزمايشگاه آنان باشند و بخشی از عمر عزيز و بازگشت ناپذير خود را خرج هوس های سياسی اين اصلاج طلبان کنند.

      سکولارها می گويند: «ما، در قلمرو حکومت سياسی، هرگونه مذهب را ممنوع الورود کرده ايم اما حاضريم همه گونه کمکی را فراهم کنيم تا نوانديشان مذهبی با طيب خاطر و دل محکم بتوانيد به نوسازی مذهبی خود ادامه دهند؛ چرا که ما، نه لزوماً بعنوان مردمی سکولار، که از جايگاه انسان هائی متمدن و امروزی و ضد تبعيض، آرزو می کنيم که، به مدد انفاس و اقدامات اين نواندطشان، اقشار مؤمن و مذهبی جامعهء ما نيز ـ تا در اين دنيا ساکن اند و هنوز به «ديار باقی» نشتافته اند ـ از مواهب داشتن يک زندگی راحت و بی دغدغه، آزاد و بی تنش، و رنگارنگ و بی تبعيض برخوردار شوند. و درست بخاطر هم آنها است که اجرائی شدن نظريه های سياسی ـ مذهبی نوانديشان مذهبی در حوزهء حاکميت سياسی را برای مردمان مان سم مهلک می دانيم و تا توان داريم راه ورود آنان را به قلمرو حکومت سد می کنيم

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]