PEZHVAKEIRAN.COM سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم
 

سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم
اسماعيل نوری‌علا

«آيا در حکومتی سکولار، يک آيت الله می تواند رئيس مملکت باشد؟» در بادی امر اين پرسش بسيار مشکوک و  يا پيچيده بنظر می رسد. يک حکومت سکولار بر بنيان جدا کردن مذهب و دستگاه مذهبی و دينکارانش از ساختار حکومت شکل می گيرد و، در اين صورت، چگونه می توان در يک حکومت سکولار شاهد رياست يک دينکار بر دستگاه حکومتی يا دولت بود؟ اما آيا معنای تلويحی همين پاسخ اخير، که خود به شکل پرسشی مطرح شده، آن نيست که در يک حکومت سکولار ِ مدعی دموکرات بودن و مراعات کردن حقوق بشر، بايد پذيرفت که عده ای از شهروندان، به صرف اينکه دارای مقامات مذهبی هستند، از نامزد کردن خود برای احراز مقامات مختلف حکومتی و دولتی (همچون رياست جمهوری، نمايندگی مجلس، عضويت در شوراهای انتخابی) محروم خواهند بود و مقامات انتخابی نيز حق نخواهند داشت يک مقام مذهبی را به وزارت و رياست ادارات دولتی منصوب کنند؟ آيا چنين نظراتی خود تمهيد مقدمات برای ايجاد يک استبداد جديد، اما اين بار با ادعای سکولار بودن، نيست؟

                  از نظر من، پرسش و پاسخ بالا تنها هنگامی می توانند مطرح شوند که ما «حکومت» را با «حاکم» يکی بگيريم، حال آنکه سکولاريسمی که مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر است (بگوئيم سکولاريسم دموکراتيک، يا همان سکولاريسم نو) به ساختار بی تبعيض ِ «حکومت» توجه دارد و، در منطق ناشی از چنان توجهی، اينکه «حاکم» چه ايمان و اعتقادی دارد نمی تواند جائی در خور اهميت داشته باشد.

                  سکولاريسم خواستار آن است که قوانين و ساختار حکومتی بر اساس «شريعت» مذاهب گوناگون ساخته نشده و بر حسب ارادهء نمايندگان مردم در امر قانون گزاری بوجود آمده و ـ در صورت لزوم ـ تصحيح يا منسوخ و ابطال گردند. سکولاريسم دموکراتيک می خواهد جامعه ای بدون تبعيض بيافريند و، لذا، با توجه به اينکه هر مکتب و مذهبی که به «همه» ی مردم يک کشور تعلق نداشته باشد (چرا که در جهان مدرن و جوامع متکثر و چند وجهی يک چنين يکدشتی امری غيرممکن است) يکه خواه و تبعيض گزار خواهد بود، می کوشد تا از ورود آنها به حاکميت جلوگيری کند. به همين دليل نيز نه به داشتن «مذهب رسمی» تن می دهد و نه برای دينکاران مذاهب مختلف امتياز خاصی قائل می شود، حتی اگر مذهب مزبور مورد پذيرش «اکثريت» اعضاء يک جامعه باشد.

سکولاريسم دموکراتيک، از ديدگاه فلسفهء سياسی اش، اساساً نمی تواند قائل بوجود اکثريت و اقليت های عددی باشد، چرا که اينگونه مفاهيم در حوزه های مربوط به مذاهب و مکاتب و اقوام و خرده فرهنگ ها و زیان ها و نژادها معنا و کاربرد دارند اما نمی توانند از در حفاظت شدهء يک «حاکميت ملی» که قرار است خادم آحاد يک ملت باشد به درون آن بخزند. واژهء «اکثريت» در ساحت يک حکومت سکولار و ملی بی معنا است، حال آنکه در ساحت مذاهب، بگيريم مورد تشيع امامی حاکمان کنونی را، همهء احتجاجات و استدلال های سياسی بر اينگونه محوری شکل می گيرد که «اکثريت ملت ايران شيعهء دوازده امامی اند و پس...» اين استدلال در ساحت سکولاريسم دموکراتيک بی معنا است.

                  در عين حال، اگر يک حکومت سکولار بخواهد بر پايهء تنها محق دانستن بی اعتقادان به مذاهب برای ادارهء کشور بوجود آيد و، در نتيجه، مذهبيون مختلف را از اين کار محروم سازد، در عمل هيچ تفاوتی با يک «حکومت مذهبی يا ايدئولوژيک» نخواهد داشت و، لامحاله، دست به تبعيض و خودی و ناخودی کردن خواهد زد و، در نتيجه، بلافاصله از سکولار بودن خارج شده و در مسير حکومت مذهبی و مکتبی بودن فرو می غلطد.

                  در نگاه سکولار، آنچه «سکولار» محسوب می شود عبارت است از ساختار حکومت، روند های قانونگزاری و اجرا، دموکراتيک بودن مجموعهء پيچ و مهره های حکومتی، حذف هرگونه استثنا و حصر، امتياز دادن های بی پايه و، کلاً، تفاوت نگذاشتن بين افراد جامعه. چنين شرائطی زير بنای حکومت سکولار را بوجود آورده و بصورت فيلتری در راستای راه دادن و يا ندادن اشخاص به حيطهء حکومت عمل می کنند. بدين معنی که در يک حکومت سکولار تنها آنانی از رسيدن به مقامات حکومتی و دولتی محروم می شوند که اين زمينه های تبعيض گريز را نپذيرفته و مواضع منفی شان در اين مورد قابل اثبات باشد. يعنی، تبعيض بر کسانی روا است که خود معتقد به برقراری تبعيض بر اساس مکتب و مذهب و ديگر معيارهای تکه پاره کنندهء جامعه هستند.

                  بدين ترتيب، اگر يک «آيت الله» آماده باشد که ساختار سکولار مجموعهء حکومتی را بپذيرد و بر اساس اين پذيرش خود را نامزد احراز مقامی انتخابی کند و يا بوسيلهء يک مقام انتخابی به سمتی حکومتی و دولتی منصوب گردد، و همچنين متعهد باشد که مذهب و شريعت خود را وارد ساختار حکومت نکند، از ديدگاه سکولاريسم نامزدی او بايد بلامانع باشد. او، بر اساس يک قانون اساسی سکولار، می پذيرد که در مملکت مذهب رسمی وجود ندارد و عقايد و باورهای مذهبی اش نيز در شرح وظايف کاری که خود را نامزد آن می کند، و يا برای اجرای آن کار منصوب می شود، جائی و دخالتی نخواهد داشت.

                  از اين منظر که بنگريم، خواهيم ديد که اساساً در عالم واقعيت های اجتماعی محال است بتوان آدمی را پيدا کرد که بخواهد در حوزهء عمومی سمتی داشته اما، در عين حال، فاقد عقيده ای مذهبی يا مکتبی و يا غير مذهبی و غير مکتبی باشد. توجه کنيم که بی اعتقادی به مذهب و مکتبی خاص نيز خود يک عقيده محسوب می شود و لذا نمی تواند همچون يک «ارزش» در مقابل اعتقاد داشتن ديگران به مذهب و مکتب خويش خودنمائی کند.

به عبارت ديگر، عمدهء تمرکز و فشار سکولاريسم متوجه قانون اساسی و ساختار بی تبعيض حکومت و دولت است و، در نتيجه، پرداختن به «عقايد فردی ِ» کانديدا های انتخابی و انتصابی، تا آن زمان که قانون اساسی و قوانين و مقررات منشعب از آن بصورتی اطمينان بخش سکولار باشند و آنها نيز اين ماهيت را بپذيرند و بر اساس آن عمل کنند، اهميت چندانی نخواهد داشت. بهر حال، اين يک واقعيت ترديد ناپذير است که هر کانديدائی ممکن است به دين و مذهب و مکتبی معتقد باشد و يا به هيچ دين و مذهب و مکتبی باور نداشته و حتی در نفی آنها سخن رانده باشد. اهل حکومت و دولت بهر حال و لاجرم از يک چنين مجموعه ای انتخاب می شوند، اما حکومت سکولار می کوشد اطمينان حاصل کند که منتخبين و منتصبين انتخابی و انتصابی عقيده ها و باورهای شخصی خود را در کار حکومت مداخله نمی دهند؛ و اگر دادند قانون اساسی حاکم بر نظام بدانگونه تهيه شده که بلافاصله از آنها سلب صلاحيت و خلع مقام می کند.

از همين رو است که در يک حکومت سکولار رياست جمهوری يک مسيحی و يا برگزيده شدن يک بهائی برای نمايندگی در مجلس شورای ملی نه امری ناممکن و نه حتی غريب و عجيب خواهد بود، بی آنکه اين احراز شغل پيروزی مذهبی بر مذهب ديگر محسوب شود. چرا که آنان می دانند که برای ورود به حيطهء حکومت و دولت بايد کفش های عقيدتی خود را پشت در جا بگذارند و متعهد باشند که، در طول زمانی که بر مسندی در درون حاکميت نشسته اند، به تبليغ و ترويج عقايد مذهبی خود و نيز جلوگيری از رشد فعاليت ها و آزادی بيان دگر انديشان نخواهند پرداخت. چرا که حکومت سکولار بر روی دو پايه ساخته می شود: اعلاميهء حقوق بشر و تساوی حقوقی آحاد ملت در برابر قوانين و حاکميت ملی.

همين جا گفته باشم که حضور نمايندگان مذاهب اهل کتاب در مجلس شورای اسلامی، و حتی مجلس شورای ملی سابق، هيچگونه ربطی به بحث کنونی ما ندارد و نشان وجود حتی شباهتی به حکومت سکولار نيست. حکومت اسلامی کنونی و حکومت برآمده از متمم قانون اساسی مشروطه، با پذيرش وجود «مذهب رسمی»، و نيز نظارت مجتدان ِ پنج گانه، حکومتی سکولار محسوب نمی شوند و به همين دليل هم بوده است که هر اقدام دو پادشاه پهلوی برای استقرار ارزش های سکولار در کشور نوعی عدول از آن قانون اساسی مبتنی بر مذهب رسمی محسوب می شده است؛ مقوله ای که البته جای بحث آن در اينجا نيست. همين کافی است که متذکر شوم که اعمال اصول سکولاريسم به کمک استبداد مدرن، بعلت وجود موانع مذهبی در قانون اساسی، از ابتلائات حکومت پيشين بوده که کمتر به آن پرداخته شده است.

 

نکتهء مهم ديگر آن است که تنها در يک حکومت سکولار و دموکرات می توان روش «گزينش خودی ها» را کنار گذاشته و بجای آن به «روش شايسته مداری» روی آورد و اين امکان را بوجود آورد که امور حکومت و دولت بر بنياد کارشناسی سامان گيرند. براستی،اگر حکومت ايران نتهادی سکولار ـ دموکرات بود و شايستگی اشخاص برای رياست بر امور آن بر حسب تطابق توانائی ها و هارت هاشان با شرح وظايف آن امور محرز می شد چگونه ممکن بود رهبر کشورمان آخوندی بی سواد و متعصب و تبعيض گزار و انتقامجو باشد و رئيس جمهور کشورمان کسی باشد که جز خالی بندی و پرت و پلاگوئی و ويرانگری کاری بلد نيست؟ اگر همين دو تن را در نظر بگيريم می توانيم بفهميم که چگونه يک حکومت غيرسکولار  و ضد اصول حقوق بشر می تواند جامعه را به نابودی بکشاند مگر آنکه خود پيش از اين واقعه نابود شود؛ همانگونه که تاکنون چنين بوده است و در مورد کشور ما نيز، اميدوارم که چنين بشود.

 

يکی ديگر از نکاتی که به مسئلهء احراز مشاغل انتخاباتی در سيستم های سکولار مورد نظر ما مربوط می شود آن است که اين سيستم ها، برای جلوگيری از هرگونه پی آمد غير دموکراتيک و سکولار، بر پايهء وجود انتخابات آزاد دوره ای عمل می کنند و بدين وسيله گردش و جابجائی اشخاص را در آن تضمين نموده، مانع پيدايش مشاغل بلند مدت يا مادام العمری می شوند. اما همين بلند مدت نبودن مشاغل در دستگاه های سکولار و دموکرات موجب می شود که شاغلين انتخابی يا انتصابی برای دوران معينی در اينگونه مشاغل بمانند و، لاجرم، قبل و بعد از احراز اين مشاغل، ناگزير به داشتن مشاغل ديگری هم باشند.

در واقع، کسی که خود را نامزد شغلی در حکومت و دولت سکولار ـ دموکرات می کند دارای شغلی است که معمولاً قرار است پس از پايان دوران خدمت اش در حکومت و دولت ـ اگر آن را رها کرده باشد ـ بدان بر گردد. يعنی همهء مشاغل انتخاباتی کوتاه مدت بوده و، فقط در دوران خدمت در سمت انتخابی، شغل اول شخص محسوب می شوند. در اين صورت پرسش آن خواهد بود که آيا اشخاص، به محض برگزيده شدن برای احراز شغلی انتخاباتی، بايد شغل نخست خود را رها کنند و يا می توانند دو شغل را در آن واحد داشته باشند؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت که در اينجا دو ملاحظه در کار است که تنها يکی از آنها به شغل انتخاباتی در يک حکومت سکولار ـ دموکرات مربوط می شود. ملاحظهء بی ربط آن است که معمولاً مشلغل انتخاباتی چنان شخص را مشغول می کنند که او نمی تواند در دوران داشتن آنها بکار اول خود نيز برسد. با اين همه، اگر شخص دارای توانائی ادارهء دو شغل را در آن واحد باشد هيچگونه ملاحظهء سکولار ـ دموکراتيکی در مورد او در کار نخواهد بود. نويسنده ای که به رياست جمهوری انتخاب می شود، نبايد قانوناً دست از نويسندگی بکشد، يا استاد دانشگاه و پزشکی که به نمايندگی مجلس انتخاب می شود می تواند شغل اصلی خود را حفظ کند.

اما، ملاحظهء محدود کننده ای که به ماهيت سکولار ـ دموکرات حکومت بر می گردد به مشاغل اوليه ای مربوط می شود که ماهيت آنها واجد نوعی رهبری يا قدرت تحميل اجتماعی باشد. در اين موارد منطق حکم می کند که شخص مزبور به هنگام احراز مشاغل انتخاباتی دست از شغل اول خود بکشد و اکيداً به آن نپردازد.

در اين مورد، اغلب ما با مقولهء شرکت نظاميان در حکومت آشنا هستيم. شخصی که بعلت داشتن شغل مديريت و رهبری در ساختار نيروهای انتظامی و نظامی به منابع قدرت سازمان يافته و سلسله مراتبی بی چون و چرا دسترسی دارد نبايد بتواند که در حال داشتن آن شغل خود را نامزد مشاغل انتخاباتی نيز کرده و، در عين حفظ مقام نظامی خود، برای احراز شغلی حکومتی و دولتی انتخاب شود. چرا که مشاغل انتخاباتی در قلمرو غيرنظامی يا «مدنی» قرار دارن و نظاميان نمی توانند با حفظ مشاغل نظامی خود نامزد مشاغل مدنی شوند. حضور يک ژنرال شاغل در ارتش در مقام رياست جمهوری، يا در رأس هيئت دولت، عملی غير سکولار و غير دموکراتيک تلقی می شود چرا که شخص مزبور دارای قدرتی است که او را در موضع تحميل اراده و عقيده، و در نتيجه آفرينش تبعيض و انسداد مجاری دموکراتيک قرار می دهد. ژنرالی که قصد دارد خود را نامزد رياست جمهوری کند بايد از شغل نظامی خود استعفاء داده و لباس شخصی به تن کند و بعنوان يک شهروند غيرنظامی در انتخاب شرکت نمايد.

در تاريخ قرن بيستم ديده ايم که حتی وقتی نظاميان با کودتا به حکومت می رسند، بزودی اعلام می دارند که کودتا را بخاطر جلوگيری از «فاجعه ای ملی!؟» انجام داده اند و پس از رفع خطر به پادگان های خود باز خواهند گشت. همين چندی پيش، در جريان انتخابات پاکستان، شاهد آن بوديم که چگونه پرويز مشرف ـ که با کودتا بقدرت رسيده بود ـ می خواست بعنوان يک نظامی خود را نامزد انتخابات رياست جمهوری کند و بخش غيرنظامی در مقابل او مقاومت کرد.

بنظر من، همين امر در مورد دينکاران و سرکردگان مذاهب (و حتی سلسله های درويشی) صادق است؛ چرا که اينگونه اشخاص نيز از قدرت رهبری ِ مکتبی ـ مذهبی خاصی برخوردارند که می توانند آن را با خود به داخل حکومت و دولت آورده و اين نهادهای اخير را از سکولار و دموکرات بودن مانع شوند. در نتيجه، بنظر من می رسد که يک آيت الله، اگر نامزد شغلی انتخاباتی شود، نخست بايد از صدور فتوا و ايراد خطابه های مذهبی ممنوع شود و، در عين حال، به لباس مردم عادی درآيد و تا زمانی که در يک شغل اتخاباتی نشسته است از دخول در بحث های مذهبی خودداری نمايد.

اين امر مسلماً بايد در قانون اساسی کشور پيش بينی و طی آن مکانيزم های جلوگيری از چنين پيش آمدی نيز تعبيه شده باشد. بدينسان، من اعتقاد دارم که دينکاران اصلی (که به نام «مجتهد» قدرت صدور فتوا دارند) و نيز تشکيلات مذهبی (هنگامی که افرادش در کار سياسی دخالت نکرده يا خود را نامزد مشاغل حکومتی و دولتی نمی کنند) جزئی از «جامعهء مدنی» محسوب می شوند اما، به محض اينکه تشکيلات مذهبی و دينکارنش دست بکار فعاليت سياسی شوند، بايد آنها را از ردهء «جامعهء مدنی» خارج کرده و با آنان همچون نظاميان رفتار کرد.

 

در همين راستا، و بصورتی مشابه، يکی از مشکلاتی که حکومت سکولار ـ دموکرات خواهد داشت به فعاليت «احزاب مذهبی» بر می گردد. فرق مهمی است بين اينکه يک آدم مذهبی ـ مثلاً مهندس بازرگان ـ به رياست جمهوری برسد با اينکه مجموعهء «ملی ـ مذهبی ها» يا «جبههء مشارکت اسلامی» و يا «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی» قدرت را در دست گيرند. اين مجموعه های سياسی، همانگونه که نامشان نشان می دهد، نهادهائی ايدئولوژيک ـ مذهبی هستند که حضورشان (بعنوان يک نهاد، که با حضور اشخاص فرق می کند) در يک حکومت سکولار انواع تعارضات را می آفريند و، بنظر من، يک قانون اساسی سکولار بايد فعاليت احزاب مذهبی را نيز ممنوع کند، مگر آنکه آنان به هنگام ثبت خود اعلام بدارند که با سکولار بودن حکومت مشکلی ندارند و نخواهند کوشيد تا ايدئولوژی حزب خود را در ساختار حکومت پياده کنند. هم اکنون ترکيه، با همهء احتياط ها که در قانون اساسی اش کرده بودند، در چنگال يک حزب مذهبی افتاده است که بتدريج می کوشد آزادی های غيرمذهبی را سلب و ارزش های مذهبی را بر جامعهء رنگارنگ ترکيه تحميل کند. طبيعی است مائی که سی سال است در چنگال «حزب جمهوری اسلامی» و، در پی انحلال آن، در سيطرهء احزاب گوناگون مذهبی ديگری که از خاکستر آن برخاسته اند اسير بوده ايم، از هم اکنون متوجه اين باشيم که نهادهای متعارض با حکومت سکولار ـ دموکرات چگونه عمل می کنند و چرا نبايد آنها را در حکومت شريک کرد.

بنظر من، مذهبيون سياسی ايران (که من «اسلاميست» شان می دانم و می خوانم) نسبت به اينگونه محدوديت های گريزناپذير، از مجموعهء سکولارهای ما واقف ترند؛ و از همين رو است که به انحاء مختلف و بصورتی مجدانه می کوشند تا در ذهنيت جامعهء ايران (بعنوان اينکه اکثريت آن با مسلمانان شيعهء دوازده امامی است و لذا آنها و شريعت شان بايد حکومت کنند) سکولاريسم را نابهنگام و نادرست جلوه دهند و حتی هنگامی که، همچون دکتر عبدالکريم سروش، با جدا کردن سکولاريسم سياسی از سکولاريسم فلسفی، اعلام می دارند که با نوع نخست مشکلی ندارند، بلافاصله از «دموکراسی دينی» سخن گفته و بر وجوب رعايت «مسلمات فقهی» تأکيد می گذارند. سکولارها بايد متوجه اينگونه ظرائف بوده و در هر منزل و بزنگاهی اعوجاجاتی از اين نوع را افشا و اعلام کنند.

اينکه آيا يک دينکار تن به اين خواهد داد که رئيس جمهور يک حکومت سکولار بوده و در اين مقام مجری قوانين غيردينی مصوب نمايندگان مردم باشد يا نه، بخود چنين آيت اللهی مربوط می شود. حکومت سکولار در عين اينکه به شخصيت چنين کسی که طبق ضوابط سکولاری نامزد شده و با جلب اعتماد مردم به رياست جمهور رسيده احترام می گذارد و هر نوع مانع تراشی غير دموکراتيک در راه او را خلاف اصول اعلاميهء حقوق بشر می داند، نمی تواند اجازه دهد که چنين شخصی صندلی رياست جمهوری را با منبر و مسجد و حوزهء علميه عوضی گرفته و به کار نفوذ دادن شريعت توضيح المسائلی خود در کار حکومت مشغول شود.

 

 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]