مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی
اسماعيل نوری‌علا

پس از انتشار بيانيهء هفدهم مهندس موسوی و اعلاميهء پنج نفر از اصلاح طلبان مذهبی ِ نشسته در خارج کشور در تأييد آن، و سپس مقاله ای که از جانب آقای اکبر گنجی (يکی از آن پنج نفر) در رد نظرات آقای محسن کديور (يکی ديگر از همان آقايان) و مصاحبه های آقای عبدالکريم سروش (همچنان از زمره آن عده) در مورد توافق شان با «سکولاريسم سياسی» که نمی توانست مورد تأييد آقايان عطاء الله مهاجرانی و محسن کديور (برادر زن و دامادی هر دو از بين همان پنج نفر)، و نيز آقای عبدالعلی بازرگان،(عضو پنجم گروه که بصورتی ناگهانی در بين چهره های ثابت اصلاح طلبی مذهبی طالع شده بود) باشد، تقريباً از آغاز سال نوی ايرانی معلوم شد که ظاهراً در اردوگاه اصلاح طلبان مذهبی اختلاف نظری پيش آمده است که به مسئلهء پيچيدهء روياروئی آنان با سکولاريسم مربوط می شود.

در آغاز چنين بنظر می رسيد که آقای اکبر گنجی (در راستای مواضع هميشگی خود در اين مورد) و آقای سروش (پس از کشف راه حلی مرضی الطرفين) به اين نتيجه رسيده اند که «سکولاريسم» رفته رفته جای خود را در سپهر سياسی ايران، بعنوان «گفتمان غالب»، باز می کند و حاکمان بر تخت نشسته نيز چندان متوجه نفوذ و گسترش روز افزون آن در ميان نسل جوان ايران، که می تواند نتايج غيرمترقبه ای برای سياست کشورمان داشته باشد، نيستند و بر اصلاح طلبان مذهبی لازم است که، بجای نفی «ضرورت» آن، اصل اين تفکر را پذيرفته و، سپس، سر فرصت، در جهت سوار شدن بر آن، شکل دادن، و مديريت اش دست به يافتن راه حل هائی عملی و تاکتيک های مؤثر عملياتی زد.

از سوی ديگر، آن «برادر زن و داماد»، همراه با خواهر و همسر خود، يعنی خانم جميله کديور که زمامدار نشریه «جرس» و منعکس کنندهء نظر آنها است، و نيز آقای بازرگان، که با امکانات وسيعی که ظاهراً در دسترس خود دارند مدد رسان ايشان شده، با پافشاری بر اينکه «اکثريت ملت ايران مسلمان و طالب حکومت اسلامی و حتی رهبری يک ولی فقيه هستند»، راه هميشگی خود را در راستای مخالفت با سيد علی خامنه ای و کوشش برای جايگزين کردن ولی فقيهی که، بقول آقای کديور، «جائر» نباشد و، بقول آقای گنجی، خود آقای کديور باشد!، ادامه داده اند.

بدين لحاظ، بنظرم می رسد که نيروهای سکولار خواستار انحلال کليت حکومت اسلامی، که هنوز نه دارای مرکزيت و تشکيلاتی هستند و نه وزن سياسی ـ اجتماعی شان بر همگان آشکار شده، بايد کاملاً متوجه اين جريان اساسی که در مقابلش حتی «رهبری اسلاميست» جنبش سبز در داخل کشور (آقايان خاتمی، کروبی و موسوی) رفته رفته رنگ می بازد، باشند و، با قرار دادن آنان در زير ذره بين و رصد کردن فعاليت هاشان، به اينکه ممکن است کشورهای غربی برای روزی که بکلی از «رهبری داخل» مأيوس شدند و خامنه ای و احمدی نژاد هم، روی کله خری و حماقت، چندان رکابی ندادند و کار به مراحل بيخ دار کشيد «آلترناتيوی در آستين» پرورانده باشد توجه کنند؛ آلترناتيوی که يا بايد از جناح مهاجرانی ـ کديور ـ بازرگان بيرون آيد و يا از جناح گنجی ـ سروش استخراج شود. من، بشخصه و بی پسله کاری، حتی عملياتی همچون برگزاری کنفرانس دانشگاه شيکاگو و سمينار دانشگاه تورنتو را (که هر دو با حضور غالب اصلاح طلبان مذهبی و برای رسيدگی به وضع «جامعهء مدنی و سکولاريسم در ايران» برگزار شد) در راستای اين «آينده سازی» می بينم و حضور برخی از مدعيان غير مذهبی سکولاريسم را در اينگونه گردهمآئی ها نوعی تلاش از جانب گردانندگان، هم برای خالی نبودن عريضه و هم برای استفادهء ابزاری از اينگونه اشخاص می بينم (که اين خود مبحث ديگری است و بايد سر فرصت به آن پرداخت).

منظورم آن است که از اين پس سکولارها با جريانی جديد در اردگاه اصلاح طلبی مذهبی و حول و حوش آن روبرو هستند که خود را آماده می کند تا در قالب «سکولاريسم سياسی» عمل کرده و، در عين حال، اگر در اين مورد کارش نگرفت، سنگر پشت سر خود را در قالب جريان «جرس» داشته باشد.

اما اين همه «سوء ظن» به اين بر می گردد که در کمپ اصلاح طلبان مذهبی مدعی سکولاريسم سياسی، جز خود اين ادعای گذرا و پی گيری نشده، همهء کنش های ديگر از غلبهء تفکری ضد سکولار بر آن اردوگاه حکايت می کنند. در اين مورد چند مورد مشخص را مطرح می کنم تا سخنان شک آميزم را تا حد ممکن مستند ساخته باشم.

از مدت ها پيش فعالان اين اردوگاه، با بکار بردن عباراتی همچون «سکولاريسم بنيادگرا» يا «سکولاريسم افراطی» يا «سکولاريسم صد در صدی»، و با اصرار در تکرار اين نظر مجعول که سکولاريسم زدايندهء ايمان دينی و زايندهء استبداد است، می کوشند تا تأکيد را از روی خواستاری حکومت سکولار برای ايران برداشته و خواستاری دموکراسی را جايگزين آن کنند، آن هم با تکيه بر اين مدعا که سکولاريسم لزوماً ما را به دموکراسی نخواهد رساند حال آنکه خواستاری دموکراسی غايت خواست ها را از همان آغاز مطرح می کند.

من در توضيح اين مغالطه بسيار نوشته ام اما، در اينجا، می خواهم به دليل ديگری که بنظرم می رسد در پس پشت سخنانی از اين دست وجود دارد اشاره کنم. در ذهنيت ديجيتال (يا دو پايه) ی انسان، هر «مفهوم»، فراخوانندهء مفهوم مقابل و متضاد خويش است. شب، روز را تداعی می کند و روشنائی، تاريکی را. حال اگر، عطف بر اين زمينهء «فلسفی ـ بيولوژيک»، به مفاهيم گوناگونی همچون آزادی، دموکراسی، انتخابات آزاد، و غيره نگاه کنيم مسلماً در وهلهء اول به ذهن ما متبادر نمی شود که مفهوم متضاد آنها «انحلال حکومت مذهبی» است (هرچند که در ژرف پيمائی در مورد هريک می توان ديد که هيچکدام بدون برقراری حکومتی سکولار حاصل نمی شوند). در نتيجه، هر کس می تواند، در مورد يکايک آنها، بدون اشاره به ضرورت «انحلال حکومت مذهبی»، سخنان شيرين و دلپسند فيلسوفانه بزند و تزهای ظلهراً قانع کنند ارائه دهد. حتی می توان کار را به آنجا کشاند که همهء اين پديده های دلنشين را از خود حکومت مذهبی توقع داشت!

مگر استدلال آقای موسوی در خواستاری «اجرای بی تنازل قانون اساسی» بر اين باور استوار نيست که قانون اساسی حکومت اسلامی دارای ظرفيت های زايندهء دموکراسی و آزادی نيز هست که از آن استفاده نشده و، پس، بدون انحلال حکومت اسلامی هم می توان به آن دست يافت؟

مگر اصرار آقای سروش بر خواستاری دموکراسی (با اينکه خود می گويد «من بارها در نوشته هایم توضیح داده ام که دموکراسی از اسلام قابل استخراج نیست...») بر اين مبنا مستدل نمی شود که می توان (چرا و ضرورت اش بماند) در جامعهء مسلمان ايران به نوعی «دموکراسی دينی» رسيد که، احتمالاً، در آن ولايت فقيه وجود ندارد؟

مگر ايشان نمی گويد که: «دموکراسی دينی هيچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئوليت اش بر عهدهء دينداران است مي تواند نامش دموکراسی دينی باشد. در يک دموکراسی دينی حداکثر سعی مي شود قانونی که منافات با قوانين قطعی دينی دارد به تصويب نرسد، اين قوانين قطعی و ضروری در اسلام هم بسيار محدود هستند. فتاوی زيادی ممکن است وجود داشته باشد اما مي توان به مهمترين آنها اکتفا کرد و حتی در صورت لزوم اجتهاد تازه کرد. همين ضامن اسلامی شدن قوانين است و بقيهء دين به پايبندی قلبی خود مومنان باز مي گردد که چقدر در عمل به شريعت اهتمام دارند».[1]

و درست بر اساس چنين احتجاجی است که بحث کردن دربارهء دموکراسی، همزمان با کنار نهادن بحث دربارهء سکولاريسم و ضرورت گريزناپذير آن برای رسيدن به دموکراسی، موجب آن می شود که راه بر مطرح شدن «دموکراسی دينداران!» و «دموکراسی دينی» (که البته به زعم من در همهء اين موارد منظور آقايان از «دين» چيزی جز «مذهب فرقهء شيعهء اثنی عشری» نيست) گشوده شده و امکان آن بعنوان امری بديهی مطرح گردد.

بحث در آزادی نيز برای آنان همين «فايده» را دارد؛ چرا که متضادهای آن چيزی جز ديکتاتوری و استبداد و فاشيسم نيستند و، باز، اگر بتوانيم مخاطبان خود را قانع کنيم که استبداد و ديکتاتوری و فاشيسم حاکم بر ايران ناشی از «مذهبی بودن حکومت نيست» و دلايل بي شمار ديگری دارد، آنگاه زمينه ای وجود نخواهد داشت تا مجبور شويم وارد بحث «ضرورت انحلال حکومت مذهبی» شده و به سکولاريسم مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر برسيم.

در واقع، تنها مفهوم «سکولاريسم» است که متضاد خود را در «حکومت غير مذهبی» (و نه ضد مذهبی) جستجو می کند و بحث در آن، در همان اولين قدم، مبدل به پروژهء «ضرورت انحلال حکومت مذهبی» می شود.

اين همان منطقهء خطری است که اصلاح طلبان متظاهر به سکولاريسم ما می کوشند در آن پا نگذارند و با توسل به مفاهيم مدرن ديگری همچون آزادی و دموکراسی آن را به پس صحنه برانند.

در عين حال، اگر بپذيريم که سکولاريسم سياسی به معنی خارج کردن دينکاران (آيت الله ها و حجة الاسلام ها و آخوندها و روضه خوان ها، و بطور کلی حوزه و مسجد و تشکيلات مذهبی) از حکومت است، آنگاه شرط اول قدم آن است که راه های نفوذ آنان را به داخل حکومت و سياست (چه در پوزيسيون و چه در اپوزيسيون) ببنديم نه اينکه از يک سوی دهان مان شعار خواستاری سکولاريسم را مطرح کرده و، از سوی ديگر همان دهان، از دينکاران بخواهيم که در مبارزات سياسی اپوزيسيون ساکت ننشسته و با دخالت مؤثر خود مردم را ياری کنند.

اين درست خطائی است که، متأسفانه، اغلب مدعيان سکولار بودن انجام می دهند. از آقای رضا پهلوی گرفته تا برخی از روشنفکرانی که خود را قاطعاً سکولار می دانند، در مقاطعی از گذشته، آيت الله های قم را مورد خطاب قرار داده و از آنها خواسته اند که به نفع مردم در سياست دخالت کنند. و اکنون نوبت به اصلاح طلبان مذهبی مدعی سکولار شدگی رسيده تا، بی اعتناء به مقتضيات سکولاريسم، همان راه را در پيش گيرند.

نوشتهء اخير آقای دکتر سروش، با عنوان «دق الباب»، از تزئينات کلاسيک و سخنورانهء ميان تهی اش که بگذريم، دقيقاً چنين دعوتی را مطرح می سازد و، اگرچه هر کجای اين مطلب را انتخاب کنيم همين پيام را در گوهرش خواهيم يافت، اما بد نيست که من هم، قرعهء فال زنان، تکه ای را برای مستند کردن سخنم برگزينم. مثلاً، ايشان می گويد:

«به مشايخ و مراجع کرام درود می گويم و از آنان اذن ورود می طلبم. سالروز قيامت صغرای خلق و نهضت کبرای سبز نزديک تر می شود و انتظار مردم از روحانيان راستين بيشتر. زندانيان اين جنبش و شهيدان اين شورش پيامی برای شهسواران عرصهء دين و دانش دارند: می دانيم که شما اقطاب و ارکان دين، خود از مظلومان مظالم جمهوری اسلامی هستيد و از اين که معاصی و مفاسد اين حکومت جائر نام نيک شما و دامان پاک شريعت را آلوده کرده ظاهری دژم و باطنی نژند داريد... اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است...»[2]

در اينجا من به اين نکته کاری ندارم که نسخهء تجويزی ايشان برای «شهسواران عرصهء دين و دانش» (يا، بزعم من، متخصصان استنجاء و آداب خلا) دعوت به مهاجرت اعتراضی آنان به عتبات است، و کل توجهم معطوف به اين نکته است که ايشان می خواهند «شهسواران عرصهء دين و دانش» نيز در آستانهء سالگرد 22 خرداد واکنشی سياسی از خود نشان دهند و، لابد برای احياء سنت بست نشينی و جهاد اصغر عهد قاجار هم که شده، به اعتراض جلای وطن کنند، چرا که: «مهاجرت، چون يک رهنمود دينی و قرآنی، و يک شيوهء اعتراض مدنی و انسانی، و به منزلهء جستن راهی برای رستن از زندان و رسوا کردن زندانبانان، در سيرهء عالمان دين ثبت افتاده است و مهاجرت عالمان از ايران به عراق و از عراق به ايران در دوران مشروطه و معاصر سنت نيکو و آزاديخواهانه ای بوده است.»

بنظر من، علاوه بر اينکه اين دعوت خود اقدامی تماماً ضد سکولار است، از اين نکته نيز نبايد غافل شد که لبيک گفتن نامحتمل مراجع به يک چنين دعوتی براحتی می تواند به نتايج ضد سکولار بسيار وخيم تری بيانجامد.

توضيح بدهم: پس از انقلاب مشروطه و پيدايش «دولت ـ ملت ِ» ايران (که مفهوم «دولت ملی» برآيند آن است) يکی از مشکلات دولت های عهد قاجار بايد بصورتی معقول حل می شد. در زمان قاجاريه، که مرزهای سياسی ثبات و پايداری خاصی نداشتند، حضور مراجع تقليد در «عتبات عاليات» موجب می شد که آنان بتوانند، بدور از دسترسی قدرتمندان «ممالک محروسه» و با استفاده از وجود مرزبندی خصمانه مابين دولت شيعی مذهب ايران و حکومت سنی مذهب عثمانی، در کارهای حکومت ايران دخالت کنند، فتوای جهاد عليه روسيه و تحريم تنباکو صادر نمايند و له و عليه افکار نوی روشنفکران ايران جبهه گيری نمايند. در واقع، دينکاران امامی همواره بر اين نکته آگاه بوده اند که در بيرون از مرزهای سياسی و خارج از حوزهء دسترسی حکومت ايران، می توانند، با استفاده از رابطهء موسوم به «تقليد» (که از «قلاده» ی بسته شده به گردن حيوانات خانگی می آيد) و دريافت سهم امام و خمس از جمع مقلدين (=به قلاده افتادگان) برای خود استقلال و نفوذی سياسی داشته باشند.

حکومت رضاشاهی اما، با تأسيس سازمان اوقاف از يکسو، و ايجاد حوزهء علميهء قم (با دعوت آيت الله حائری به ايران)، و نيز تأکيد بر غيرقانونی بودن دخالت اتباع خارجه در امور داخلی کشور، کوشيد تا از قدرت سياسی ـ مذهبی نشسته در عتبات بکاهد. حال آنکه حکومت پهلوی دوم در اين مورد راهی عکس جهت پهلوی اول را پيمود و کوشيد تا مرجعيت مذهبی را به عتبات برگرداند. اين عمل مسلماً به لحاظ احساس کاذب و خودفريبانهء قدرتمند شدگی در مورد مسائل داخلی، و کوچک شمردن اسلام سياسی (يا «اسلاميسم»)، از سوی ديگر، انجام می گرفت. مثلاً، پس از مرگ آيت الله بروجردی (که مرجع اعلای شيعيان امامی خوانده می شد و در قم اقامت داشت) محمد رضا شاه، با فرستادن تلگراف تسليت به آيت الله حکيم، که در نجف ساکن بود، کوشيد اعلام کند که از آن پس مرجعيت شيعه از قم به نجف منتقل شده است. حتی، خطای بالاتر او تبعيد آيت الله خمينی به ترکيه و موافقت با منتقل شدن بعدی او به نجف بود.

اما در اينجا، به کنار از آنچه تاکنون اتفاق افتاده، بايد به اين مسئلهء حقوقی ـ سياسی توجه داشت که آيا دخالت، مثلاً، آيت الله سيستانی که در عراق ساکن است، در امور داخلی سياسی ايران چه معنائی می تواند داشته باشد؟

در اينجا نفرت ما از ولی فقيه و احمدی نژاد و آخوندهای جنايتکار دستگاه آنان نبايد چشم مان را بر اين مورد از عدول از مقررات سياسی ـ حقوقی بين المللی ببنديم. يعنی، صرف نظر از اينکه دعوت از آيت الله ها به فعال شدن و دخالت کردن در مبارزه، آن هم نه بعنوان شهروندانی از کشور ايران که خواستار حقوق فردی ـ اجتماعی خود هستند، بلکه بعنوان  «مراجع عظام» ی که (در خيال يا بواقع) می توانند توده های مردم را در مبارزه ای سياسی به حرکت درآورند، خود يک عمل ضد سکولار محسوب می شود، سفارش کردن به آنان برای مهاجرت به عتبات و در دست گرفتن رهبری مبارزات از آنجا، مسئلهء استقلال کشور ما را ملعبهء دست نيروهای بيگانه می کند. در واقع، اگر ايراد اصلاح طلبان مذهبی به مجاهدين خلق رفتن آنها به عراق برای مبارزه عليه حکومت ولايت فقيه است چگونه می توان همان عمل را به مراجع تقليدی که در حکومتی سکولار حق فعاليت سياسی (جز در مقياس های فردی و شهروندی) نخواهند داشت توصيه کرد؟

بنظر من، واقعيت آن است که اين دعوت بدين جهت صورت می گيرد که در ذهن يک مسلمان سياسی (يا «اسلاميست»)  مفاهيمی همچون مرز، حکومت ملی، و استقلال کشور جائی ندارند و چنين ذهنيتی تنها به «امت اسلامی» و «دارالمؤمنين» می انديشد، و در اين مورد ميان بنيادگرايان و اصلاح طلبان مذهبی تفاوت چندانی وجود ندارد و هر دو گروه، از اين بابت، عناصری ضد ملی محسوب می شوند.

از آنجا که می دانم آنچه نوشته ام می تواند خم بر ابروی برخی از خوانندگانم بياندازد، بد نيست همينجا گفته باشم که بين نشستن ما ايرانيان در آمريکا و اروپا و مبارزه کردن با حکومت اسلامی از خارج کشور، با سکنی گزيدن مراجع تقليد در عراق تفاوتی ماهوی وجود دارد. فعالان سياسی خارج کشور لزوماً، و اگر خود نخواهند، بازيچهء دست کشورهای ميزبان خود نيستند و، با استفاده از حقوق منتشر مقيم بودگی و تبعه گی ِ شناخته شده در حقوق بين المللی، می توانند بر حسب اراده و فکر خود عمل کنند. اما فرستادن جمعی از مراجع تقليد به کشوری که تحت اشغال آمريکا است، صرفنظر از مشکلات اجرائی و حقوقی اين کار، تنها به درد ايجاد پايگاهی در همسايگی ايران می خورد که تحت کنترل نيروهای آمريکا است و می تواند اسلحهء تهديدی ديگری را برای غربيان (از دولت آقای اوباما گرفته تا اتحاديهء اروپا) در برابر حکومت ولايت فقيه فراهم آورد که در هر صورت به نفع ملت ما نيست؛ چرا که مآلاً يا موجب تسليم کامل ولايت فقيه و سازش آن با غرب می شود ـ که خسرانی از آن بالاتر نيست ـ و يا به پيروزی آيت الله های مهاجر بر حاکميت فعلی می انجامد که در آن صورت ترفند آقای دکتر سروش ما را به سی و يک سال پيش و آغاز يک حکومت اسلامی جديد بر می گرداند و استقرار يک حکومت سکولار را برای چند دههء ديگر به عقب می اندازد.

باری، به نظر من، آدمی که مدعی اعتقاد به سکولاريسم سياسی است نمی تواند با همان کسانی که حکومت مذهبی را می آفرينند و استمرار می بخشند همکاری کند، چه رسد که بخواهد با پناه بردن به زير چتر آنها حاکميت کنونی را از پای در آورد.

از نظر من، استغاثهء عتاب آميز آقای سروش در برابر آستانهء فرو بستهء مراجع تقليد نشسته در قم، از يکسو، تنافر جهان ذهنی آقای سروش را با سکولاريسم افشا می کند و، از سوی ديگر، توهم زدگی ايشان را نسبت به مراجعی آشکار می سازد که در قم نشسته اند و حکومت اسلامی با پول نفت آنها را بندهء زرخريد خويش ساخته است.

آقای سروش بالاخره بايد روزی باور کند که اين آقايان گردن کلفت و متحجر شباهتی با زاهدان ظلم ستيز و «شهسواران عرصهء دين و دانشی» که ايشان در ذهن خود ساخته اند ندارند و از آن افسانه ها پوستی بيشتر بجای نمانده که معلوم نيست آن را بايد برای خوراک چه کس گذاشت.

براستی جای دکتر شريعتی خالی که به جانشينان اش خاطر نشان کند که قرار بود ما حکومت دينی بی روحانيت داشته باشيم، اين عمامه داران که همه محصولات کارخانهء شيعه صفوی اند!

 

1. http://www.newsecularism.com/2010/02/19.20.Friday-Saturday/021910.Abdolkarim-Sorush-We-are-politically-Secular.htm

2. http://news.gooya.com/politics/archives/2010/05/105297.php

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]