PEZHVAKEIRAN.COM فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز
 

فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز
اسماعيل نوری‌علا

متن سخنرانی در واشنگتن ـ 24 خرداد 1389

با سلام خدمت خانم ها و آقايان هموطنان عزيزم در واشنگتن

      بسيار خوشحالم که بمناسبت انتشار دو کتاب جديدم، با دعوت محبت آميز گردانندگان کانون دوستداران فرهنگ ايران در واشنگتن، و به همت دوستانم خانم شهرهء عاصمی و آقای تقی مختار، فرصتی به من داده شده که ساعتی چند را در خدمت شما باشم و دربارهء آنچه که مرا به بر پا داشتن سايت «سکولاريسم نو» و انتشار اين دو کتاب، يکی با عنوان «مبانی سکولاريسم نو» و ديگری با عنوان «سکولاريسم نو برای ايران»، کشانده و واداشته سخن بگويم.

      اصل قضيه بسيار ساده است: ما سی و يک سال است که مبتلای به يک حکومت مذهبی شده ايم که، به نام ارزش ها و شريعت الهی خود، دمار از روزگار دو سه نسل در آورده و راه حلی جز خواستاری اضمحلال و انحلال اش برای ما باقی نگذاشته است. پس، توجه داشته باشيد که من، در واقع، بيشتر برای مخاطبان مسلمان و غيرمسلمانی که خواستار انحلال حکومت اسلامی و جانشين شدن يک حکومت غيرمذهبی (و نه ضد مذهبی) هستند سخن می گويم و می نويسم و، البته در عين حال، می کوشم تا ديگرانی را هم که به اين گزينه با ديدهء ترديد می نگرند قانع کنم که به جمع ما بپيوندند. پس، کوشش هاي من در دو جهت حرکت می کنند. از يکسو، بعنوان عضوی از گروهی که اجازه بدهيد اسمشان را بگذاريم «انحلال طلبان»، دنبال راه حلی برای ايجاد توافقی گسترده و ملی بر مطرح کردن خواست «انحلال حکومت اسلامی» هستم و از سوی ديگر می کوشم تا سمبهء استدلالی و نظری اين گروه را ـ در حد اطلاع و دانش و سواد مختصرم ـ هرچه بيشتر پر زور کنم. اين دو کتاب هم در واقع حکم اسلحه ای برای بکار برده شدن در آن دو جبهه را دارد. از يکسو در نخستين شان کوشيده ام همدلان و همراهانم را از لحاظ نظری مجهزتر و آماده تر از هميشه کنم تا بتوانيم نظر عدهء بيشتری را به هدف خود جلب کنيم و از سوی ديگر، در دومين کتاب، در واقع به کاربرد آن نظريه پردازی ها در مورد کشور عزيزمان ايران پرداخته ام.

      پس اگر بخواهم اهداف خود و ياران انحلال طلبم را برايتان خلاصه کنم  می توانم بگويم که:

      1. ما معتقديم که مورد کشور ما مورد منحصر بفردی نيست و بر تحولات آن همان قوانين اجتماعی حاکم است که بر جوامع ديگر.

      2. ما معتقديم که انسان دو نوع جهان بينی و شناخت دارد، يکی بنياد گرفته بر منطق و آزادی و انتخاب و تکثر، و ديگری بر پا شده بر فراز خرافه و بی منطقی و انقياد و اعتقاد به تک رنگی و زدايش تکثر. ما جهان بينی نخستين را «انسانی ـ علمی» می دانيم و جهان بينی نوع دوم را «ضد انسانی ـ ضد علمی» تلقی می کنيم. يکی استوار است بر کرامت و آزادی و تساوی حقوقی آحاد جامعه و ديگری مبتنی است بر زدودن فردانيت و کرامت و آزادی انسان ها و تبديل کردن آنها به گوسفندان مطيع و همشکل يک گلهء انسانی از طريق اعمال تبعيض و سرکوب.

      3. ما اين جهان بينی دوم را «ايدئولوژی» می خوانيم و معتقديم که اهل ايدئولوژی می خواهند ارزش ها و قوانين و آداب بی منطق و ضد انسانی خود را بر همگان تحميل و مستولی کنند و برای اين کار احتياج به داشتن زور و امکان سرکوب دارند و پايشان که به قدرت حاکمه بيافتد و دست شان که به قوای نظامی و انتظامی برسد و توانائی استفادهء دلبخواه از خزانهء مردم را داشته باشند، پدر افراد جامعه را در خواهند آورد و خواهند کوشيد گلستان پر نقش و نگار و پر از گل های رنگارنگ جامعه را به شوره زاری تبديل کنند که در آن فقط يک نوع «خار و خاشاک» می رويد و بس. پس، ما معتقديم که اهل هيچ ايدئولوژی نبايد بتواند زمام قدرت را در دست بگيرد. ما اسم اين اعتقاد را سکولاريسم نو گذاشته ايم.

      4. اما سکولاريسم (پيش از آنکه اين صفت «نو» به آن اطلاق شود) به معنی خواستاری حکومت غير مذهبی بوده است که در عبارت «جدائی حکومت از مذهب» متجلی می شده. ما معتقديم که «سکولاريسم کلاسيک» بخشی از «سکولاريسم نو» ی ما است؛ چرا که مذهب هم، هر نوع مذهبی که باشد، خود يک صورت از ايدئولوژی است و ما وقتی خواستار جدا شدن ايدئولوژی از حکومت باشيم، خودبخود خواستار جدائی مذهب از حکومت هم شده ايم. پس، آنچه سکولاريسم کلاسيک و برداشت نوين از سکولاريسم را به هم وصل می کند همين اعتقاد است که «مذهب هم نوعی ايدئولوژی است» و ما، بی آنکه قصد برانداختن مذاهب را داشته باشيم معتقديم که نبايد حاملان ايدئولوژی های مذهبی و غير مذهبی به قدرت برسند.

      5. اما اين حرف ممکن است سوء تفاهم آفرين باشد، بخصوص که ما در زبان فارسی، به مدد نويسندگان عرب زبان و مغول زدهء قرون وسطای مان، مرز ميان همهء واژه ها را برداشته ايم؛ بطوری که می توانم ادعا کنم که نود در صد ما نمی توانيم تعريف های مستقلی از مفاهيم چهارگانهء اخلاق و ايمان و دين و مذهب ارائه دهيم و، در نتيجه، اهل ايدئولوژی با تکيه بر اين اغتشاش می توانند ذهن ما را نسبت بواقعيتی که وجود دارد مشوب کنند و، مثلاً، مرتب در بوق های تبليغاتی نوشتاری و گفتاری و ديداری خود بدمند که سکولاريست ها می خواهند ايمان و اعتقادات دينی و مذهب مردم را بر باد بدهند يا با سرکوب و زور آنها را از بين ببرند. شما اگر به سخنان آن دسته از نوانديشان مذهبی و اصلاح طلبان مذهبی که آشکارا مخالف سکولاريسم هستند گوش فرادهيد در خواهيد يافت که آنها بشدت پرهيز دارند که سکولاريسم را «جدائی مذهب از حکومت» بدانند و همواره می کوشند بجای واژهء «مذهب» از واژهء «دين» استفاده کنند. آنها مرتب می گويند سکولارها می خواهند دين شما را از شما بگيرند يا اخلاق فاسد غربی را در جامعه رايج کنند و، از اين نوع ادعاهای مغرضانه و فريبکارانه.

      پس بخشی از کوشش ما «سکولارهای انحلال طلب» آن است که لااقل تفاوت دين را با مذهب توضيح بدهيم و در عين حال بگوئيم که، بر عکس ادعای معاندان، ما نه با دين مردم کاری داريم و نه با مذهب شان اما معتقديم که هيچ مذهبی نبايد در حکومت دخالت کند. می بينيد که در مورد دخالت کردن يا نکردن دين در حکومت هم حرف نمی زنيم چرا که معتقديم دين اساساً نمی تواند در حکومت دخالت کند.

      برای روشن کردن اين نکتهء آخر اجازه دهيد چند کلمه ای خدمت تان عرض کنم. ايمان يعنی اينکه شما اعتقاد داشته باشيد در ماوراء عالم طبيعت، يک عالم ديگری هم وجود دارد که ملکوت خدا است و او ما را آفريده و پس از مرگ هم ما را به ملکوت خودش بر می گرداند. حال چرا ما بايد بگوئيم که چنين آدم معتقدی نبايد حاکم ما، رهبر ما يا رئيس جمهور ما باشد؟ اين ايمان و اعتقاد او چه ضرری می تواند برای منی که چنين اعتقادی را ندارم داشته باشد؟ ما معتقديم که ايمان اشخاص قابل کنترل نيست و در نتيجه موضوع مبارزهء سکولارها قرار نمی گيرد. اما داستان در حد اين ايمان به عالم غيب متوقف نمی شود. عده ای هم پيدا می شوند که يک گام بيشتر بر می دارند و می گويند که خدا گهگاه از ميان مردم روی زمين کسانی را انتخاب می کند که پيامش را برای بقيه ببرند يا بياورند. و چون تعداد اين پيامبرها زياد است هر گروه از مردم، بخصوص بر اساس زبان و جغرافيای محل زندگی شان، به يکی از اين پيام آوران معتقد می شوند. اين آدم های معتقد با پذيرش رسالت يک پيام آور از مرحلهء «ايمان» وارد مرحلهء «دين» می شوند. دين يعنی ايمان به خدا به اضافهء اعتقاد به پيامبری يک شخص معين. ما دين عيسی را داريم، يا دين موسی را يا دين زرتشت را و يا دين بهاء را. بنظر سکولارها اين مرحله از اعتقاد نيز برای ديگرانی که ايمان و دين ديگری دارند، يا اصلاً ايمان و دينی ندارند، خطرناک نيست و ما نمی توانيم بگوئيم که معتقدان به عالم غيب و پيامبری مثلاً زرتشت حق ندارند از جانب مردم برای حکومت انتخاب شوند. در اينجا ممکن است گفته شود که شايد حاکم معتقد به زرتشت تصميم بگيرد که اعتقاد خود را بر همهء مردم تحميل کند و اين نقض غرض است. من می گويم چنين کاری ممکن نيست چرا که اعتقاد به خدا و پيامبر اموری شخصی هستند و بازوی اجرائی ندارند.

      اما مشکل وقتی پيدا می شود که عده ای می گويند فهم خدا و حرف خدا و پيامبر کار هر کسی نيست و اين خودش يک «علم» است و عده ای بايد در اين علم تحصيل کنند. يعنی خودشان را بين انسان معتقد و خدای او جا می کنند و می گويند شما فقط از طريق ما است که می توانيد به خدا برسيد و در نيايشگاه هائی که بوسيلهء ما اداره می شوند می توانيد با خدا تماس داشته باشيد و ريز و درشت رفتار و گفتار روزانه تان هم بايد بر اساس دستور العمل هائی باشد که ما از کلام خدا و پيغمبر استخراج کرده ايم. در زبان عربی ـ اسلامی به اين مجموعه از «نيايشگاه و گردانندگانشان و دستورالعمل های صادره از جانب آنها» می گويند «مذهب». مذهب برداشت هر گروه از اين واسطه ها است از يک دين. به همين دليل هم ما در هر «دين» مذاهب مختلفی را داريم که متوليانشان همديگر را قبول ندارند و هريک خود را سخنگوی دين واقعی می دانند. وقتی حافظ از «جنگ هفتاد و دو ملت» سخن می گويد منظورش آن است که در عهد او ما حداقل هفتاد و دو نوع اسلام داشته ايم. دين اسلام است، اما مذهب می تواند سنی باشد، سنی حنفی باشد، سنی شافعی باشد، يا شيعه باشد، شيعهء پنج امامی يا هفت امامی و يا دوازده امامی باشد. يعنی دين يکی است اما اين آدم های واسطه از آن هزار جور مذهب استخراج کرده و هر کدامشان مذهب خود را «دين راستين» می دانند. مسلمان شيعه مسلمان سنی را نجس و جهنمی می داند و بر عکس. اين اهل مذاهب مختلف، به رهبری کسانی که خود را «روحانی» می خوانند و من از آنها با نام «دينکار» ياد می کنم، بجان هم می افتند و همديگر را لت و پار می کنند.

      ما خواهان ممنوع کردن ورود دينکاران که موجدان، نگهبانان و اعمال کنندگان مذاهب هستند به حوزهء حکومت و آمريت هستيم. توجه داشته باشيد که «دين» نه ايدئولوژی است و نه متولی خاصی دارد که در کار ديگران فضولی کند و، در نتيجه، در سطح فردی باقی می ماند و آزارش به کسی نمی رسد اما مذهب ايدئولوژی ناب است و ما خواهان انحلال حکومت های ايدئولوژيک هستيم.

      بر اين اساس ما اعتقاد داريم که هرکس از حکومتی که در ايران وجود دارد با عبارت «حکومت دينی» ياد کند يا بی اطلاع است يا غرض دارد. اين يک «حکومت مذهبی» است و نه «دينی». يعنی حکومت مسلمانان بطور اعم نيست، حکومت يک فرقهء کوچک جعلی و کم دامنه به نام تشيع اثنی عشری است که دينکارانش اکنون اعتقاد به ولايت فقيه، يعنی حکومت خودشان، را هم به آن سنجاق کرده اند. و تا اين حکومت منحل نشود و دينکاران اين فرقهء کوچک به مساجدشان برنگردند ملت ايران روی خوشی نخواهد ديد.

      6. اصل بعدی اعتقادی ما آن است که جنبش های اجتماعی ـ سياسی فعلی در ايران، از لحاظ سياسی دارای ماهيتی سکولار (خواهان حکومت غير مذهبی و نه ضد مذهبی) هستند و آنچه در يک سالهء اخير با عنوان «جنبش سبز» در سراسر جهان شناخته شده نيز دارای ماهيتی سکولار است.

      شنبهء گذشته، در سالگرد 22 خرداد، تلويزيون صدای آمريکا با من گفتگوئی داشت و خانم مجری برنامه از من می پرسيد که «آيا شما برای اين ادعا آماری هم در دست داريد؟» من خنده ام گرفت و توضيح دادم که ادعای ما بر اساس منطق است و نه آمار. و در واقع، فکر می کنيم که اگر کسی مدعی شود که جوانان نسل سوم پس از انقلاب، که جز سرکوب و تحميل و رفتار غير انسانی از حاکمان خود چيزی نديده اند، در خيابان ها کشته می شوند و در زندان ها مورد شکنجه و تجاوز قرار می گيرند آمده اند تا حکومت اسلامی را حفظ کنند و از طريق برداشتن احمدی نژاد و گذاشتن مهندس موسوی اين حکومت را اصلاح کنند، اين او است که بايد برای سخن خود دليل و مدرک بياورد و توضيح دهد که چرا اگر اين جوانان عقلی در کله دارند اينگونه شيفتهء حفظ حکومت مذهبی هستند. من می گويم ادعای ما را منطق پشتيبانی می کند. و اتفاقاً آن تير غيبی هم که از هفت تير آن ناجوانمرد رها شد و سال پيش در همين روزها سينهء ندا آقا سلطان را شکافت نيز ادعای ما را تأييد می کند، چرا که ندا نه رأی داده بود و نه به خيابان آمده بود تا رأی خودش را پس بگيرد. او آمده بود تا فرياد خشم نسل اش را بر سر حاکمان بريزد و با پاهای خود به ضرورت انحلال حکومت اسلامی رأی داده بود.

      7. اما، برای اينکه منصفانه عمل کرده باشيم، ما نمی گوئيم که جنبش سبز کلاً سکولار است بلکه ادعا می کنيم که بخش عمده ای از شرکت کنندگان در اين جنبش سکولار هستند. سکولارهای سبز معرف نيروی سياسی ـ اجتماعی مهمی در سپهر سياسی کشور ما به حساب می آيند که تا کنون بخاطر سرکوب و توطئهء حکومتيان (در هر دو جناح بنياد گرا و اصلاح طلب) صدايشان به گوش کسی نمی رسيده. ما سکولارهای انحلال طلب می خواهيم صدای آنها باشيم و نشان دهيم که در ميدان سياست ايران نيروی سومی به نام سکولارها هم وجود دارد که هرچه جناح اصلاح طلبی ضعيف تر می شود صدای اينها بيشتر به گوش می رسد.

      دو کتاب من که امروز متشر می شوند در واقع کوشش مختصری برای انعکاس آن صدا و اين اعتقادات محسوب می شوند. اما کار ما نبايد به انتشار کتاب در خارج کشور منحصر شود. بنظر من آنچه در اين ميانه مفقود است وجود يک «آلترناتيو سکولار انحلال طلب» است که بتواند مملکت مان را از چنگال اين بيگانگان با انسانيت و حقوق بشر بيرون بياورد.

      خوشبختانه وقايع يک سال گذشته موجب شده که برخی از چهره های اصلاح طلبی هم به ضرورت سکولاريسم پی برده اند. در آستانهء امسال خودمان، آقای دکتر سروش اعلام داشت که سکولاريسم سياسی را می پذيرد و با چيزی که خودش اسمش را سکولاريسم فلسفی گذاشته مخالف است. ما هم که کارمان فلسفيدن نيست در اين امر اشکالی نمی بينيم. ما می خواهيم به لحاظ سياسی حکومتی سکولار داشته باشيم. آقای اکبر گنجی هم همواره اعتقاد خود به ضرورت وجود يک حکومت سکولار تأکيد کرده است. و همين دو سه روز پيش اعلاميه ای به امضای آقايان نوری زاده و سازگارا و مخملباف منتشر شد که در آن وضعيت وخيم فعلی را نتيجهء تداخل مذهب در حکومت دانسته اند. البته بنظر من می رسد که آنچه در اينگونه ادعاها تناقض ايجاد می کند به بحث های تاکتيکی بر می گردد مبنی بر اينکه آيا ما بايد خواستاری سکولاريسم را با خواستاری انحلال حکومت اسلامی (که در واقع حکومت دينکاران شيعهء امامی است و نه اسلامی) همراه می کنيم يا نه؟

      اين را هم بگويم که هر آدم عاقلی می فهمد که تحقق خواست انحلال حکومت اسلامی امری يک شبه نيست و به مبارزه ای کم و بيش طولانی نيازمند است. اما اگر مثلاً به سخنان آقای گنجی دقت کنيم که پس از دريافت جايزهء اخيرش گفت که فروپاشی حکومت اسلامی به نفع ما نيست، از فحوای اين کلام در می يابيم که ايشان می گويد تا سکولارها آلترناتيو و رهبری خود را نيافريده اند سقوط حکومت اسلامی حادثه ای به نفع دموکراسی نخواهد بود. ما با اين سخن مشکلی نداريم اما می گوئيم پس چرا معطليم؟ چرا برای بوجود آوردن يک آلترناتيو سکولار مبتنی بر اعلاميهء جهانی حقوق بشر اقدام نمی کنيم؟ و يا اگر پنهانی مشغول اقدام هستيم چرا آن را علنی نمی کنيم تا همهء ايرانيان معتقد به ضرورت وجود اين گزينه در آن شرکت کنند؟

      بهر حال، اعتقاد من و همدلانم آن است که ما نبايد منتظر اقدامات انحصار طلبانهء اصلاح طلبان مذهبی ِ اخيراً سکولار شده بنشينيم. ما بايد با هم ارتباط برقرار کنيم و تشکيلات خودمان را با درهائی گشوده و اقداماتی شفاف و آشکار بوجود آوريم. به همين دليل، کتاب دوم من به مسئلهء سکولاريسم نو برای ايران می پردازد و جريان حرکت بسوی ايجاد تشکلی سکولار و سبز را گزارش می کند؛ تشکلی که سکولار است و جود را جزئی از بخش سکولار جنبش سبز داخل کشور می داند.

      در فروردين امسال، در يک تصميم دسته جمعی، بخشی از ما سکولارهای خارج کشور تصميم گرفتيم که شبکه ای برای پيوند دادن سکولارها با هم بوجود آوريم. اسم اين تشکل را گذاشته ايم «شبکهء جهانی سکولارهای سبز ايران» و هم اکنون حدود صد نفری در اين شبکه عضويت دارند. در هر شهر می خواهيم، به مدد اعضاء شبکه، دست به ايجاد انجمن های سکولار سبز بزنيم. هم اکنون اين انجمن ها در شهرهای تورنتو، لندن و برلين آغاز بکار کرده و يا در شرف اعلام موجوديت هستند. و امشب می خواهم در اينجا با کمال خوشحالی به اطلاع شما برسانم که مقدمات تشکيل انجمن سکولارهای سبز شهر واشنگتن هم فراهم شده و اين انجمن هم بزودی اعلام موجوديت خواهد کرد و اميدوارم از ميان حضار مجلس امشب هم عده ای داوطلب عضويت يا لااقل هواخواهی تشکل سکولارهای سبز شهر خود باشند تا بتوانيم هرچه زودتر جلسات بحث در مورد چگونگی رسيدن به يک گزينهء سکولار و دموکرات را تشکيل داده و با همفکری و همدلی يکديگر گامی در راه خروج کشورمان از بن بست فعلی برداريم.

      اما حيف است سخنانم را تمام کنم و اشاره ای به مقالهء جالبی که اخيراً از سوی دوست ارجمندم دکتر مهرداد مشايخی و آقای سياووشی منتشر شده نداشته باشم. ايشان در اين مقاله از ضرورت برقرار شدن يک «ديالوگ ملی» سخن گفته اند. خواستم بگويم سخنان امشب مرا هم جزئی از اين ديالوگ ملی تلقی کنيد و اگر دلتان برای مملکت تان می سوزد يا تنگ شده بکوشيد با قلم و قدم و نشستن و گفتار در اين «گفتگو» شرکت سازنده داشته باشيد. ما قرار نيست بر سر عقايد سياسی مان با هم توافق کنيم، يا آنها را به نفع اتحاد کنار بگذاريم. من از تفاوت و تکثر عقايد لذت می برم و از «وحدت کلمه» و «همه با هم» خمينی وار متنفرم اما معتقدم که می توان بر سر حقوق بشر، که اجرايش فقط در يک حکومت سکولار ممکن است، توافق کنيم و زير چتر اين توافق به آن ديالوگ ملی برسيم که بالاخره بعد از صد سال ما را به عضويت کامل در جامعه متمدن بشری رهنمون خواهد شد

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]