نيروی جانشين کجاست؟
اسماعيل نوری‌علا

جنبش سبز، که سال پيش از دل مبارزات انتخاباتی، و سپس در پی تقلب بزرگ دولت پادگانی ولی فقيه و احمدی نژاد، زاده شد، بلافاصله، سراسر سپهر مردهء سياسی ما را جان بخشيده و جان های عزلت گزيده را به زنده و فعال شدن وا داشت؛ بطوری که اکنون، تنها سالی از ماجرا گذشته، شاهد آنيم که هر نيرو و هر شخصيت سياسی به نوعی خود را ديگرباره درگير مبارزه با رژيم مذهبی حاکم بر ايران می بيند و، با اتخاذ موضع گوناگون، و ارائهء استراتژی ها و تاکتيک های رنگارنگ، می کوشد تا در صحنهء سياسی کشورمان نقشی بازی کرده و جايگاهی به دست آورد. اما آنچه در اين ميان حائز اهميت حياتی و شرط بقای هر کوشش سياسی است تداوم پويائی جنبش سبز در داخل کشور است. اين پويائی موتور حرکت و سوخت لازم برای فعاليت کارای اپوزيسيون را فراهم می کند و بدون آن همه چيز ديگرباره در رخوت و مردگی و ملال تکرار فرو خواهد رفت.
اما پرسش اساسی در اين ميان آن است که مردم حضور يافته در صحنهء واقعی سياسی کشور، که جانمايهء مبارزهء خود را از خشم نسبت به حکومت ولايت فقيه به دست می آورند و، در نتيجه، می دانند که چه «نمی خواهند» و، آگاه و ناخودآگاه، فهرست بلندی از آنچه می خواهند را نيز در ذهن دارند، و حتی اکثريت شان می دانند که تحقق بخشنده به اين فهرست چيزی جز يک حکومت غير مذهبی و فراگير نيست، در صورتی به مبارزهء خود ادامه خواهند داد که احساس کنند، از يکسو، برای مبارزات اعتراضی شان نوعی رهبری وجود دارد و، از سوی ديگر، اين رهبری توانسته است و می تواند مبارزه را به پيش برده و بدان راستا و سرعت ببخشد.
حال بيائيد بپذيريم که در سرآغاز جنبش سبز اين رهبری در وجود آقای مهندس مير حسين موسوی و حجة الاسلام مهدی کروبی و حتی حجة الاسلام محمد خاتمی، و حتی تر (!) در وجود خانم زهرا رهنورد، تعين و تجلی داشته است و اين گروه، همراه با اطرافيان شان و نيز مشارکتی ها و ملی ـ مذهبی ها و ديگر اصلاح طلبان مذهبی، نه تنها نياز جنبش به رهبری را تأمين کرده اند بلکه در اين راه بسيارانی از آنها زندانی شده و شکنجه ديده اند. اما، در پی گذشت يک سال تمام از آغاز جنبش سبز، فقدان برنامهء مشخص در ساحت رهبری و محو تدريجی احساس پيشرفت در کار مبارزه، موجب آن شده است که رفته رفته آتش جنبش رو به سردی گذارده، ابتدا در پيله ای از خاکستر انتظار فرو رود و سپس رو به مرگ بگذارد.
من خود از اين بابت رهبری مذهبی جنبش سبز را بارها مورد انتقاد قرار داده و نقش آنها را در فروکش کردن آتش مبارزه بيش از نقش شان در جهت دادن به آن ارزيابی کرده ام. بيشترين انتقادی نيز که به ارزيابی های از اين نوع می شود اينگونه است که به ما می گويند «شما کنار گود نشسته ايد و به پهلوان در مخمصه افتاده در گود سفارش لنگ کردن حريف را می دهيد و، خو کرده به زندگی در ساحل عافيت، از آنها توقع ناممکن داريد. چرا که اگر تاکنون هم دامنهء سرکوب حکومت به خود اين رهبران نرسيده جای تعجب دارد والا چگونه می توان، در زير آتش مرگبار سرکوب حکومت، از اين رهبران انتظار انجام چيزی بيش از اين داشت که انجام می دهند؟»
اما ديده ام که اغلب گويندگان همين سخنان، در عين حال، بشدت در مقابل اين استدلال نيز ايستادگی می کنند که: «اگر وضع چنين است که شما می گوئيد و رهبران داخل کشور در برابر حکومتی خونريز قادر به انجام کاری بيش ار آنکه انجام می دهند نيستند، آيا نبايد نتيجه گرفت که رهبری جنبش بايد در خارج از ايران شکل بگيرد؟» منتقدان ما در برابر اين پرسش لبخندهای عاقل اندر سفيه زده و بر اين نکته پای می فشرند که «رهبری بايد در ايران شکل بگيرد و باشد و ما، در خارج از کشور، صرفاً بايد پشتيبان و حتی پيرو آن باشيم».
بنظر من اين مواضع دوگانه حکم همان فرمان «کج دار، و مريز!» را دارند و به دو اعتقاد متضاد با هم، که بطرز شگفتی آوری در يک ذهن بوجود می آيند، اشاره می کنند: رهبری در داخل کشور دچار سرکوب و فلج است و در خارج کشور هم نبايد به دنبال رهبری سازی بود! نتيجه چه می شود؟ همين بن بست فعلی و لاغير!
اما چون به تاريخ و جغرافيا نگاه می کنيم می بينيم که پيدايش «رهبری اپوزيسيون حکومت در داخل» تنها در صورتی ممکن می شود که حکومت از نوعی ساختار دموکراتيک برخوردار بوده و اهل تحمل و تساهل باشد و هرگز نمی توان موردی را يافت که حکومت سرکوب کند و مردم بيگناه را به گلوله ببندد اما، در همان حال، اجازه دهد که بديل معاند و جانشين اش زير سايهء خودش رشد کند. اما، در عوض، می توان به موارد متعددی در تاريخ سرزمين های مختلف اشاره کرد که رهبری اپوزيسيون در خارج از حوزهء تسلط حکومت بوجود آمده و از خارج هدايت مبارزات داخل کشور را بر عهده داشته است. از نمونه هائی چون مورد لنين يا دوگل يا حتی آيت الله خمينی که بگذريم، می توان به مورد آتاتورک اشاره کرد که به دور دست شرق آناتولی رفت و از آنجا مبارزه ای را عليه استانبول رهبری کرد که به پايان يافتن خلافت عثمانی انجام گرفت. در دور دست تاريخ نيز جز اين نمی بينيم. مثلاً، می توان به مورد سقوط خلافت اموی در تاريخ اسلام اشاره کرد که به دست ابومسلم انجام شد، مردی که خراسانی نبود اما از دورترين نقطهء شرقی خلافت ـ که خراسان باشد ـ مبارزهء خود را آغاز کرده و توانست خليفه را در دمشق به زير کشد. پس، بنظر من، اگر می خواهيم که چراغ اين جنبش روشن بماند و حرکت آن در مسير پيشرفت سرعتی دم افزون بخود بگيرد، چاره ای نداريم جز اينکه به ايجاد مرکزيتی برای هدايت و رجوع سکولارهای سبز داخل در فضای آزاد در خارج کشور بيانديشيم و در راستای آن بکار عملی بپردازيم.
جالب است توجه کنيم که در اردوگاه طرفداران بخش مذهبی جنبش سبز در خارج از کشور همين نتيجه گيری و فکر بيش از ديگر اردوگاه های اپوزيسيون مورد توجه بوده است، آنگونه که ـ مثلاً ـ به محض مطرح شدن خطر دستگيری آقايان موسوی و کروبی، آقايان سازگارا و مخملباف و نوری زاده اعلام داشتند که در صورت وقوع اين حادثه «رهبری به خارج کشور منتقل می شود!» و در اين نيز شک ندارم که ايدهء بر پا داشتن «اطاق فکر» آقای مهاجرانی نيز تدارکی ديگر در همين جهت بوده است؛ والا فکر کردن که خارج و داخل ندارد و آقايان موسوی و کروبی نيز می توانند در داخل کشور اطاق های فکر وسيع تری داشته باشند. همچنين است حرکات و سکنات حجة الاسلام کديور و اطرافيانش در آمريکا که می کوشند به نوعی اين امر را تثبيت کنند که رهبری جنبش سبز محمدی در صورت پيدايش شرايط ناموافق در ايران به خارج منتقل شده و در خارج کشور هم بر عهدهء ايشان خواهد بود، چرا که اشان بعنوان يک «مجتهد تحصيلکردهء خوشفکر» توانائی و حتی مشروعيت آن را دارند که آيت الله خامنه ای را از مقام خود عزل و طومار حکومت اش را باطل سازند.
در واقع تمرکز حملات اردوگاه طرفداران مذهبی جنبش سبز بر روی شاخص کردن نقش آقای خامنه ای در جرم عدول حکومتيان از «آرمان های انقلاب»، و سپس ابطال مشروعيت او از طريق خارج کشور، نيز نشان از آن دارد که آنها خود را جانشين او می بينند و می کوشند تا، بدون آنکه به ساختار قدرت در نظام حکومت مذهبی لطمه ای وارد شود، با جابجائی مهره ها، نوعی حس پيروزی و وصول به مقصود را در مردم ايجاد کنند، بی آنکه اپوزيسيون سکولار توانسته باشد در اين ميان برای خود جای پائی کسب کند. حال آنکه مشکل کشور (که همان کل «حکومت مذهبی» باشد) نه ناشی از منصب ولايت فقيه است و نه حاصل حضور دينکاران عمامه بسر در مصادر قدرت؛ تا بتوان ـ مثلاً ـ با حذف منصب ولايت فقيه و رفع عمامه و برقراری کراوات آن را حل کرد. حکومت مذهبی يعنی «حاکميت شرع توضيح المسائلی دينکاران مذهب دوازده امامی» بر کشور ما، و حل معضل آن هم تنها با الغای قانون اساسی فعلی و سکولار کردن قوای سه گانه ممکن است.
باری، بر اساس اين مقدمات است که من فکر می کنم اگر نيروهای سکولاری که در خارج از کشور به وفور وجود دارند، بخود نجنبند و بر سر نوعی رهبری عام بخش سکولار جنبش به توافق نرسند، هر تحولی که در سپهر سياسی ايران رخ دهد در داخل اردوگاه مذهبی ها انجام خواهد گرفت و هيچگونه لطمه ای به ساختار واقعی قدرت در حکومت مذهبی فعلی وارد نخواهد شد. در نتيجه، حادترين مسئلهء سکولارهای خارج کشور بررسی دلايل تفرقه و يافتن راه های اجماع بر سر ايجاد نوعی «رهبری» است که بتواند، از يکسو مبارزات داخل کشور را هدايت کند و، از سوی ديگر، خود را آماده سازد تا، در صورت پيش آمدن فرصت جابجائی قدرت، توانائی ادارهء دوران پر هياهو و خطرناک جابجائی را داشته و شرايطی را فراهم آورد تا برقراری انتخابات های آزاد و رفراندوم های لازم بصورتی دموکراتيک و مبتنی بر اعلاميه حقوق بشر ممکن شود.
بنظر من، واقعيت آن است که نيروهای سکولار (يعنی، خواستار انحلال حکومت مذهبی و برقراری يک حکومت غير مذهبی و، اصولاً، غير ايدئولوژيک) وسيع ترين و در عين حال پراکنده ترين نيروی سياسی ما بشمار می روند که در صورت ادامهء اين وضع بار ديگر قافيه را برای دهه هائی چند به حريفان مذهبی و ايدئولوژيک خود خواهد باخت.
اما، براستی، شانس سکولارهای ايران در اين کار چگونه تخمين زدنی است؟ موانع کار چيست؟ و امکانات آن دارای چه ماهيتی هستند؟ من می کوشم در اين زمينه ملاحظاتی کوتاه و حداقلی را در اينجا مطرح کنم.
بنظر من مهمترين موجب تفرقه در اردوگاه سکولارها وجود دو گزينه و اردوگاه پادشاهی و جمهوری است، بخصوص که جمهوری خواهان پر جمعيت تر و از لحاظ نظری مجهز ترند اما نتوانسته اند در ميان خود چهره و چهره های شاخصی را که مورد توجه نسل جوان سکولارهای ايرانی باشند بپرورانند.(۱) حال آنکه پادشاهی خواهان کم جمعيت تر و، از لحاظ نظری نامجهز تر، محسوب می شوند ولی دارای يک شخصيت محوری مهم و مورد شناخت بين المللی به نام شاهزاده رضا پهلوی هستند.(۲).
متأسفانه، تا کنون کمتر ترفندی توانسته است اين دو گروه را به طرز مؤثری بهم نزديک کند، آنگونه که بتوانند سرمايه های خود را در جهت نجات ملت ايران از بختک حکومت مذهبی بر روی هم ريخته و از آن بديلی امروزين و قابل پذيرش بيافرينند.
به همين دليل است که می بينيم جمهوری خواهان فعال، و نه حاشيه نشين، که نسبت به توانائی ها و قابليت پذيرش خود همواره دچار ترديد بوده اند، در عمل بصورت زائده و آپانديسی برای اردوگاه اصلاح طلبان مذهبی در آمده و هيچ اميدی به اينکه خود مستقلاً بتوانند مبارزات ملت را به جائی برسانند ندارند.
در اردوگاه پادشاهی خواهان نيز سردرگمی، فقدان برنامه، و بحران نظری مشروعيت، چنان تسلط دارد که گاه به موارد عجيبی همچون پيوستن شاهزاده به «جنبش ناکام رفراندوم» چند سال پيش، که بوسيلهء اصلاح طلبان و ملی – مذهبی ها طراحی شده بود، انجاميده است. در واقع، اگر فرض کنيم که در جوار شاهزاده نيز «اطاق فکر» ی وجود دارد چاره ای نداريم جز اينکه بپذيريم اعضاء اين اطاق در سی سال پيش منجمد شده و با تحولات نظری و عملی سياسی پيش نيامده اند.(۳)
بدينسان، احساس من اين است که زمان به سرعت از دست می رود و سرمايه های سکولارها عاطل و باطل مانده اند و تغييراتی که در افق سياست کشورمان احتمال بالاتری را حائزند همگی، متأسفانه، هنوز رنگ ضدسکولاريستی و مذهبی دارند.
البته من، بعنوان يک «سکولار سبز» و معتقد به «سکولاريسم نو برای ايران» معتقدم که، در فقدان دلشکن هرگونه تمايل يا توانائی در سطح نيروهای متشکل و چهره های شاخص اردوگاه اپوزيسيون سکولار، چاره ای جز کوشيدن در سطح «ريشه ها» و کمک به پا گرفتن گياهی که بر آنها استوار می شود تا برويد برای ما وجود ندارد. اينکه چهره های بارز سياسی ما در اين زمينه چه خواهند کرد امری است که نمی توان در مورد آن به حدس و گمان نشست و، بهر حال، اين امر بيش از هر چيز اعتماد به نفس، اعتقاد به نيروی عظيم سکولاريستی در داخل کشور، و ديدن خود بعنوان حامل يک حوالت تاريخی را می طلبد که، متأسفانه، در وضعيت فعلی، اين ويژگی ها را در کمتر کسی می توان سراغ کرد. اگر سی سال به دنبال آزمايش نقش شخصيت در تاريخ بوده ايم، بد نيست که زمانی را نيز به آزمايش نقش «ريشه ها» در باليد درختان بگذرانيم. درخت بی ريشه بهاری بيش نمی پايد.
________________________________________
۱. البته ما مورد «شورای ملی مقاومت» و بازوی نظامی آن، سازمان مجاهدين خلق، را هم ديده ايم که نخست مجبور به انتقال رهبری خود به خارج کشور شده و سپس به ايجاد نوعی دولت سايه و آمادگی برای ادارهء کشور دست زده اند و ۲۵ سال پيش نيز خود را نيروئی سکولار خوانده اند. اما من در اين مقاله به اين مجموعه همچون يک «آلترناتيو سکولار» نگاه نمی کنم. سکولاريسم اين شورا با ماهيت گوهرين سازمان مجاهدين، که در شورا دست بالا را دارد، در تضاد است و اين دو گروه هرگز نتوانسته اند تضاد مزبور را در عمل ـ و نه بر روی کاغذ ـ حل کنند، چنانکه هنوز هم حکومت آينده شان «جمهوری اسلامی ايران» نام دارد! در اين مورد همچنين نگاه کنيد به مقاله ای از من با عنوان «جمهوری اسلامی سکولار را خدا هم نافريد»، در اين لينک:
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/030510-PU-EN-Impossibility-of-an-Islamic-Secular-Republic.htm
۲. من قبلاً در مقاله ای با عنوان «معمای رضا پهلوی» در مورد امتيازات سياسی ايشان به تفصيل سخن گفته ام:
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2008/120508-EN-Reza-Pahlavi.htm
۳. همين پريروز شاهد حضور شاهزاده در استوديوی راديو صدای ايران و گفتگوی ايشان با آقای عليرضا ميبدی و حسين مهری بوديم و ديديم که شاهزاده تا آن حد در «دموکرات بودن» پيش رفتند که گفتند اگر در همه پرسی آينده گزينهء حکومت اسلامی رأی بياورد ايشان آن را قبول خواهند داشت؛ حال آنکه معلوم نيست چگونه در يک فضای دموکراتيک و مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر می توان گزينه ای به نام حکومت اسلامی را به رأی گذاشت؟ واقعاً آيا اعتقاد به دموکراسی به معنی آن است که بتوان گزينه های ضد حقوق بشری را هم به رأی گذاشت و در صورت رأی آوردن نتيجه را پذيرفت؟ بخصوص که ديده ايم حکومت اسلامی، بعنوان يک نمونهء اعلای گزينه ای ضد بشری، حاوی حجاب و تبعيض های جنسی و مذهبی و قومی و زبانی و سنگسار و قطع دست و پا هم هست. اگر بتوان به اينگونه رفراندوم های غير بشری اعتقاد داشت در آن صورت چرا شاهزاده هنوز رسماً نمی پذيرد که ملت ايران در سال ۱۳۵۸ با آرائی بالا (نمی گويم ۹۹ در صدی مهندس بازرگان) پادشاهی را لغو و «جمهوری اسلامی» را برقرار ساخته است و ايشان به چه مجوزی هنوز خود را نامزد گزينه ای به نام پادشاهی می داند؟ جز اينکه آن رفراندوم بعلت طرح گزينه ای ضد بشری ملغی محسوب می شوند.

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]