لنگ‌کردن از خارج گود؟
اسماعيل نوری‌علا

وضعيت خطرناک کنونی کشورمان باعث شده سخنانی که من هشت سال است تکرار کرده ام از يکسو گوش شنوا پيدا کنند و، از سوی ديگر، مخالفت برخی از صاحبان «گوش هائی ظاهراً شنوا» را برانگيخته و موجب توليد مقداری شعار جذاب (از لحاظ زيباشناسی ملی گرايانه) اما بی منطق (از لحاظ فقدان ساختار منسجم انديشهء مبتنی بر شواهد عينی و واقعی) شوند که به انکار نظراتی که در چند هفتهء گذشته ارائه داده ام می پردازند. اين هفته لازم می دانم، بدون اشاره به مطلبی معين و نوطسنده ای خاص، به برخی از اصلی ترين گزاره های بنيادين اين بحث ها اشاره نموده و چند و چون ايرادات وارده بر آنها را ارزيابی کنم تا لااقل از جانب خود و در برابر خوانندگانم مبتلا به مبهم گوئی و اعوجاج نباشم.
۱. من اعتقاد دارم که در ساحت زندگی سياسی کشورها، هميشه اصلاحات از ساختارشکنی های قهرآميز بهتر است؛ با اين تبصره که «البته اگر امکان اصلاحات وجود داشته باشد!»
۲. تجربهء دو دههء اخير ايران (که طی آن فکر اعمال اصلاحات اجتماعی ـ سياسی در راستای دموکراتيزه کردن سيستم سياسی کشور مطرح شده) نشان می دهد که رژيم ايدئولوژيک ـ مذهبی حاکم بر ايران فاقد ابزارهای لازم برای روز آمد شدن، و انعطاف پذيری کافی برای تن دادن به اصلاحات، است و، در نتيجه، کوشش در راستای اعمال اصلاحات، صرفاً و در بلند مدت، و خواسته و ناخواسته، مبدل به وسيله ای برای حفظ و استمرار رژيمی غيردموکراتيک می شود که بنيادش بر مقاومت در برابر انسانی شدن فضای زندگی مردمان و تحميل نگرشی فسيلی و نابهنگام بر آنان است.
۳. «فقدان آينده نگری» و يا، بهتر است بگويم «وجود مزمن معوج بينی آينده»، اتکاء بر اصل «هر آن کس که دندان دهد نان دهد»، بنياد گرفتگی بر نوعی مهدويت عقب مانده، خرافاتی و گذشته نگر و، در نتيجهء همهء اين شرايط، دورتر از نوک دماغ خود را نديدن، موجب شده که منفعت برندگان از وضع موجود خود را از يکسو آسيب ناپذير ديده و، از سوی ديگر، قبول هرگونه اصلاحات را نوعی عقب نشينی ناشی از ضعف بدانند و پذيرش توصيه های «اصلاحات» را تن دادن به نابودی خود تلقی کرده و به آن تن در ندهند. در واقع، تحت اين شرايط، رژيم مذهبی حاکم بر ايران حکم اتوبوس بی کلاج و دنده و ترمزی را دارد که در سراشيبی فرو افتاده و پايانی جز متلاشی شدن بر صخره های واقعيت برای آن متصور نيست. آنچه در يک سالهء گذشته پيش آمده جز اينکه گفتم هيچ برداشت ديگری را به ذهن متبادر نمی سازد.
۴. برای مسافران اين اتوبوس البته که چه خوب بود اگر نشستگان در پشت فرمان متوجه وضع خطرناک خود می شدند، سر عقل می آمدند، برای حفظ خود هم شده به تعديل های اصلاحی روی آورده و لااقل اجازه می دادند که تجربهء هشت سالهء ناکام اصلاحات دوم خردادی تکرار شود. اما فرمان اتوبوس بی ترمز اين رژيم سال ها است که به دست ديوانگانی افتاده که لحظاتی قبل از بستری شدن در تيمارستان توانسته اند رژيم فربه و ثروتمند پادشاهی را ساقط کرده و خود بجای سرکردگان آن رژيم بنشينند. براستی چه کس می تواند منکر آن شود که اعلام پيروزی مهندس موسوی در انتخابات سال پيش می توانست عمر رژيم را لااقل برای چندين و چند سال بيمه کرده و مردم را تا مدت ها دلخوش و اميدوار کند؟ اما روشن است که ترس آنان نه از مهندس موسوی است، و نه از گمان اينکه که مبادا او و همراهانش از امام و انقلاب و رژيم و قانون اساسی اش بريده و تبديل به عاملان «دشمن بيگانه» شده باشند. ترس آنان از خود «اصلاحات» است که همواره آن را پديده ای ضد تسلط تغييرناپذير ايجابات مذهب دانسته، تا جائی که می شده در راهش سنگ انداخته، و اکنون هم مصمم هستند که ديگر به آن تن ندهند. براستی از يک مشت مجنون عمامه به سر و سردار پاسدار مفتخوار و بی سواد چه توقع ديگری می توان داشت؟ روانشناسی مورد نظر اينان بر پايهء اعتقاد به کارائی ارهاب و ارعاب، و جامعه شناسی قابل درک شان بر اصل سرکوب و شکنجه و تجاوز استوار است. از اين لاشعوران چگونه می توان توقع انعطاف و عقل را داشت؟ آن هم در زمانه ای که عاقلانشان (که ـ مثلاً ـ رفسنجانی و بيت امام شان باشند) مجبورند برای حفظ جان و مال خود دائماً به نعل و به ميخ بزنند و چو بيد بر سر ايمان خويش بلرزند؛ چه رسد به کسانی که گاهی ممکن است در دور دست آفاق ذهن شان فکر و آرزوی «تغيير رژيم» همچون شهابی ثاقب کمانه کند؟!
۵. آنان که صحبت از «جنبش» و «رهبران جنبش» می کنند و معتقدند که در داخل کشور هسته های مقاومت و مبارزه بر حول اين رهبری بوجود آمده و «اوضاع بر وفق مراد پيش می رود» يا خوش خيال اند و يا از فکر کردن به فردای نبودن حکومت اسلامی دچار اضطراب می شوند. آنها، در حالی که مشغول فريب دادن خويش اند، بلند بلند حرف می زنند تا ديگران هم بشنوند و در اضطراب آنان شريک شوند. در اين سی ساله، با وجود پول بی حساب نفت و دولت های ريخت و پاشگر بی مغز، بسيارند کسانی که به آلاف و علوفی رسيده اند و می انديشند که اگر اين رژيم فرو ريزد آنان نيز منافعشان را از دست خواهند داد. در جمع اين «گروه حاشيه ای» و «ريزه خوار سفرهء مجنونان در قدرت نشسته» نويسنده و شاعر و فيلمساز و فيلسوف و استاد دانشگاه هم هست و صدای همين ها است که اين روزها سخت بلند شده و می رود تا با بوق های رسانه ای سبز و زرد و غيره شان گوش ها را کر کند.
۶. و در اين ميان جرم ما تنها و تنها آن است که می گوئيم اين حکومت اصلاح پذير نيست، گردانندگانش هيچ امکانی برای اصلاح شدن ندارند و بايد تا اتوبوس به ته دره نرسيده فرمان را از دست آنها گرفت و، بهر صورت شده، اين وسيلهء بی ترمز را متوقف ساخت. بخاطر اين جرم است که اينجا و آنجا ما را «سرنگونی طلب» می خوانند حال آنکه ما خود را «انحلال طلب» می دانيم و لازمهء رسيدن به انحلال حکومت اسلامی را لزوماً در سرنگونی و فروپاشی اتوبوسی که بر آن سوارند نمی دانيم. و البته به اين نيز واقفيم که برای منتقدان ما، طبعاً، «انحلال» همان «سرنگونی» معنا می دهد، چرا که در هر حال در «فردای انحلال» نيز چيزی بنام حکومت اسلامی نمی تواند وجود داشته باشد و آنان درست از همين می ترسند و فرصت پرداختن به چگونگی اين «پايان» را ندارند.
۷. اما براستی کدام عاقلی است که تحول تدريجی را بر تغيير ناگهانی ترجيح ندهد؟ و اگر گام برداشتن بی شتاب همگانی بر مسيری به سوی آزادی و دموکراسی صورت گيرد خواستار دويدن مردم در سنگلاخ بيابان شود؟ کيست که از تصور اينکه می توان به روزی اميدوار بود که حکومت اسلامی تن به انجام انتخاباتی آزاد داده و با تغيير قانون اساسی اش موافقت کرده شادمان نشود؟ اما چه کس توانسته است علامتی را در اين راستا نشان ما دهد تا ما نيز به اين آب نبات چوبی خوش بينی دل خوش کنيم؟
۸. در عين حال، آنان که از فردای بی حکومت اسلامی می هراسند اصلاً با اين فکر مخالف اند که کسی به فکر ايجاد «آلترناتيو» ی برای اين حکومت باشد. چرا؟ زيرا هر بچهء دبستانی نيز می داند که فقدان يک «دستگاه جايگزين» استمرار عمر هر سيستم ناکارآمدی را تضمين می کند. برای آنان «آلترناتيو مطلوب» آن مجمع معتدلی است که در داخل کشور و از دل «رهبری جنبش» (نام مستعار آقايان موسوی و کروبی و اطرافيانشان) همراه با وفاداری به ساختار و قانون اساسی کنونی بيرون آيد و لحظه ای از «ياد عزيز امام راحل» غافل نشود. در واقع نام امام، عکس امام، خاطرهء امام، و هيبت امام همچون تيرکی نامرئی است که اين ساختمان نيمه ويران را سرپا نگه داشته و عبور از خود را برای کسی که از فردای بی حکومت اسلامی می هراسد ناممکن ساخته است. برای هراسندگان، آلترناتيوی مقبول است که بند نافش به زهدان امام راحل وصل باشد. اين اوست که سخن اش برهان قاطع و فصل الخطاب محسوب می شود و قوانين و مقرارات کوچک و بزرگ در برابرش رنگ می بازند. از نظر اين هراسندگان، بی اتصال به امام، هرگونه آلترناتيوی ماهيتی سرنگونی طلب و، در نتيجه، خطرناک و طرد شدنی دارد.
۹. اما در سيستمی که آتش همهء ناکارآمدی ها، تبعيض ها، جنايت ها و خباثت هايش از گور همين امام راحل و حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک او بر می خيزد، چگونه می توان بدون انديشيدن به يک «آلترناتيو سکولار» اساساً به «آلترناتيو» انديشيد؟ «تاريکی» آلترناتيو «روشن» خود را از درون خود می زايد و بر فرق آسمان می نشاند. حکومت مذهبی نيز خود آفريننده و پر و بال دهنده به آلترناتيو سکولار خويشتن است. آنان که از فردای بی حکومت اسلامی می هراسند ناگزير از فکر به همين آلترناتيو است که مضطرب می شوند و، در نتيجه، حرکت کردن تدريجی در زير سايهء هدايت «رهبران مذهب زدهء جنبش» را توصيه می کنند.
۱۰. همچنين روشن است که وقتی يک «آلترناتيو اسلامی»، عاشق امام، و وفادار به قانون اساسی فعلی حکومت اسلامی، در داخل کشور امکان نفس کشيدن نداشته و پای رهبران جنبش هم که ساکن داخل کشورند تا آن حد بلنگد که مجبور باشند بيشتر در مقام ناصح گردانندگان رژيم فعلی عمل کنند تا رقبای آنها، آنگاه امکان پا گرفتن يک آلترناتيو سکولار در داخل کشور سخت ناممکن است. در اين زمينه ادعای ما آن است که در داخل کشور مبارزان سکولار بيشترين اعضاء جنبش سبز را تشکيل می دهند اما در گذشته قادر نبوده و در آينده نيز قادر نخواهند بود رهبران خاص خود را انتخاب کرده و زير پرچم آنها به ساختن يک آلترناتيو سکولار بپردازند. در نتيجه، شرايط حکم می کند که «اين» آلترناتيو (و نه آلترناتيوی که هراسندگان از فردای بی حکومت اسلامی در نظر دارند) در «خارج از کشور» بوجود آيد. و درست به همين دليل روشن است که «هراسندگان» بشدت با شکل گيری تشکلات سکولار در خارج کشور مخالف اند و با استدلال هائی سخيف می کوشند نشان دهند که چنين کوششی يا بی حاصل است و يا به کل مبارزات داخل کشور لطمه می زند. اما براستی، اگر کوشش های ما در اين مسير و با اين هدف بی حاصل است دليل اضطراب شتابناک اين «هراسندگان حرفه ای» از چيست؟ چرا نمی گذارند ما خوشخيالان، در ساحل امن خارج کشور به کوبيدن آب در هاون مشغول باشيم؟ و، از سوی ديگر، توضيح نمی دهند که چرا چنين کوشش های بی حاصلی می توانند به مبارزات داخل کشور آسيب برساند؟ ما اما دليل اين نظر را می دانيم: آيا نه اين که، با وجود يک چنين آلترناتيوی، «رهبران جنبش» وادار می شوند تا مواضع روشن تر و راديکال تری اتخاذ کنند و جلوی معامله گری های احتمالی آيندهء آنان با رژيم (که اميد اصلی «هراستدگان» به آن بسته است) گرفته شود؟ آيا نه اينکه اين چنين جايگزينی (که از هم اکنون روشن است که جز بر پايهء تعهد به اعلاميهء حقوق بشر برای آزادی و دموکراسی نمی خواهد و نمی تواند پا بگيرد) دارای چنان روشنائی خيره کننده ای خواهد بود که رنگ باختگی ِ «رهبری مذهبی جنبش در داخل کشور» را بلافاصله آشکار خواهد ساخت؟
۱۱. می گويند شما خارج گود نشسته ايد و دستور «لنگش کن!» صادر می کنيد. ما می گوئيم که شما اگر در اين کار اولويت و حق سبق داريد کی جلوتان را گرفته است؟ مگر نه اينکه اگر نيمی تان در داخل کشور به فلج دائم دچار آمده نيم ديگر و پر غوغاترتان که در خارج تشريف دارد ـ اتفاقاً نشسته در کنار ما و در خارج از گود ـ ظاهراً مشغول تماشای «گود» است و در واقع دائماً دستورات روزانه و هفتگی و ماهانه صادر می کند؟ اين چگونه يک بام و دو هوائی است؟ آن هم با اين همه تفاوت در امکانات. ما هنوز يک سالن برای گرد هم آمدن در اختيار نداريم اما شما مرتب اتاق فکر راه می اندازيد و در سالن های عريض و طويل در حال تشکيل کنفرانس و کنگره و جلسه هستيد، شما برنامه های رسانه های بين المللی را با وساطت يا کمک لابی های جمهوری اسلامی تصرف کرده، و تلويزيون تان را هم، به قول خودتان، به مبارکی ِ ماه رمضان در همين «خارج گود» براه انداخته ايد و بوی آن می آيد که رسانه های پر قدرت ديگری هم که به رنگ شما ـ البته کمی پر رنگ تر يا کم رنگ تر ـ باشند بزودی براه افتند. در اين ميان آيا اين فقط ما سکولارهائيم که حق نداريم «اطاق فکر» داشته باشيم، و دستمان بايد از ظهور روزانه در رسانه های بين المللی کوتاه باشد، و نتوانيم در هر دانشگاه و کنفرانس و سمينار و مجمعی سخن بگوئيم؟ آيا فقط مائيم که از کنار گود فرمان «لنگش کن!» صادر می کنيم اما شما، در کرهء ماه و مريخ هم که تلويزيون بزنيد، همچنان داخل گود مشغول کشتی گيری هستيد؟
۱۲. می گويند کمک خارج کشوری ها خوب است اما اين کمک بايد در حد حمايت از «رهبری جنبش در داخل کشور» باشد. می گوئيم شما اگر در ميان «گود داخل کشور» ايستاده ايد به «گود خارج کشور» چه کار داريد و بچه دليل برای ما فرمان «لنگش کن، اما آن طور که من می گويم» صادر می کنيد؟ براستی شما از ما می خواهيد که از چه حمايت کنيم؟ از اينکه قرار است مردم را به دوران طلائی امام راحل برگردانند؟ از اينکه دائماً بر ترديد ناپذيری مشروعيت قانون اساسی فعلی تأکيد می کنند و از آن طنابی می سازند تا بتوانند بی هيچ آسيبی بر بام حکومتی که از دست داده اند برآيند؟ از اينکه مردم به جان آمده و مبارز را دعوت می کنند تا در ماه «مبارک» رمضان دست به دعا بردارند و دعاهاشان را متوجه گشايش اوضاع کنند و از خداوند رحمان بخواهند که «قلب قلوب» کند و از سنگ شدگی دل های حاکمان بکاهد؟ براستی رهبران شما کدام تک قدم را به سوی خواست های سکولار برداشته اند که شما از ما توقع حمايت داريد؟ مگر نه اين است که وقتی صحبت از استقلال روحانيت را به ميان می کشند، چند خط آن طرف تر، توضيح می دهند که منظورشان عدم دخالت حکومت در کار روحانيت است و نه برعکس؟ يعنی حکومت بايد روحانيت را به حال خود رها کند تا در همهء امور مملکت دخالت کند، چرا که «روحانيت همواره پناهگاه مردم در مقابل ظلم بوده است»! چگونه از ما می خواهيد تا از رهبرانی حمايت کنيم که هنوز می خواهند با اهرم «روحانيت راستين» حکومت را جابجا کنند و از اين هراس دارند که در سکوت روحانيتی که سال ها است به مفتخوری از خزانهء نفت عادت کرده، مردم خود سر رشتهء کارها را به دست گرفته و ديگرباره به خيابان ها آمده و «شعارهای ساختارشکن» بدهند؟
۱۳. بله؛ مشکل اصلی شما با «ساختارشکنی» است، همان که نام ديگر خواستاری حکومتی سکولار برای ايران است و تنها بر فراز ويرانه های باز مانده از حکمت مذهبی ـ ايدئولوژيک کنونی سر بر می آورد. اعتقاد ما اين است که تا اين «آلترناتيو سکولار مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر در خارج از کشور» بوجود نيايد هيچ اميدی نمی توان به فرا رسيدن روزی بست که در ايران ما حکومت دينکاران دود شده و به آسمان رفته باشد. شما دقيقاً از چنين روزی می ترسيد و ما به سودای همين روز دلخوشيم؛ روزی که منشاء اصلی تبعيض ها فرو مرده باشد، ديوارهای زندان های سياسی فرو ريخته باشد، زن و مرد همگونگی و تساوی بين خويش را باز يافته باشند، و شادی و شادمانی به سرزمين غمزدهء ما بازگشته باشد. شما هم اگر از چنان روزی نمی هراسيد همين امروز بايد برای چارهء فرداتان فکری کنيد.
۱۴. باری متأسفانه، جمعه گردی اين هفته مجال بازگشتن به بحث «ضرورت اتحاد سکولارها» را ندارد. پس، به همين اندک اکتفا می کنم که آلترناتيو سکولار آرزوئی ما تنها از دل تشکيلات وسيع و قابل اعتماد سکولارها بيرون می آيد و هر آن مدعی سکولاری که در اين ساحت دست به موازی سازی و دوباره کاری زند و بکوشد تا، به بهانه های اندک و واهی، حکايت «ما» و «آنها» براه اندازد، چه بخواهد و چه نه، همسايهء و همنشين اين «هراسندگان غوغائی» است و در راستای منافع آنان قدم بر می دارد.
 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]