PEZHVAKEIRAN.COM ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است
 

ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است
اسماعيل نوری‌علا

اخيراً در اينجا و آنجای فضای بی در و پيکر اينترنت می بينم که، بعنوان يک دليل قاطع در مورد «شوونيستی» بودن انديشهء من، می نويسند که «فلانی معتقد به تز يک دولت ـ يک ملت است!» آنها همين يک دليل را برای متصف کردن من به اين صفت مضموم کافی می دانند. من، بدون آنکه بخواهم ايرادی کلی را متوجه منتقدانم کنم، و با يقين به اينکه اکثر آنها خود نخست می دانند که چه می گويند و آنگاه نظرشان را مطرح می کنند، بايد به شما اقرار کنم که ديگر در اين شک ندارم که گويندگان سخنانی از آن نوع که در بالا آمد بصورتی مفرط، و حتی چاره ناپذير، بی سواد و، در عين حال، از منطق به دور اند.

دليل اين سخنم نيز آنکه عبارت «يک دولت ـ يک ملت» بی شک و اساساً ماهيت يک «تز» را ندارد و يک «تعريف بين المللی» محسوب می شود از مفهومی که می توان آن را در دوران کنونی از اصطلاح سياسی ِ «کشور» مستفاد کرد.

اين نکته روشن است که يک «تعريف بين المللی» نمی تواند از آن من تنها باشد تا من بتوانم، با تغيير ذهنيت خويش، آن را بی اعتبار يا بی کاربرد کنم. انسان امروزين کرهء خاکی اش را به واحدهائی به نام «کشور» تقسيم کرده است و هر کشور را داری «يک ملت و يک دولت» می داند. همهء سازمان های بين المللی، همهء وزارتخارجه های گوناگون، و همهء روابط سياسی و ديپلماتيک مابين «واحدهای سياسی ِ» موجود بر سطح کرهء زمين نيز بر اساس همين تصور «کشور = ملت + دولت» بوجود آمده اند و، بنا بر اين، تا چنين تعريفی پا برجا است، و تا انسان تعريف ديگری را برای «واحد سياسی» نيآفريده، تنها همين عبارت «يک ملت ـ يک دولت» کاربرد واقعی دارد و ترکيبات ديگری همچون «يک دولت ـ چند ملت» و «چند دولت ـ يک ملت» دارای معنا و منطق قابل درکی نيست. برای مردم روی زمين، «کشور آمريکا» عبارت است از «يک ملت ـ يک دولت» و اين نافی واقعيت هائی از اين دست نيست که دولت آمريکا «فدرال» است، يا هر ايالت آن دولت محلی مخصوص بخود را دارد.

بر اين اساس، می توانم به صراحت بگويم آنها که بجای اصطلاح «اقوام ايرانی» از اصطلاح جعلی و غير علمی ِ «ملت های ايرانی» استفاده می کنند و آن را در برابر عبارت «يک ملت ـ يک دولت» قرار می دهند تنها عرض خود برده و زحمت ما می دارند. چرا که تنها در آن روز مبادائی که، مثلاً، ترکمن های ايران توانستند سرزمين خود را از جغرافيای سياسی ايران جدا کرده و کشور مستقل خود را بيافرينند، همگی خواهيم توانست از «ملت ترکمن» و «کشور ترکمنستان جنوبی» نام ببريم که دارای «دولت» معينی است، همانگونه که چنين کشور و ملت و دولتی هم اکنون در شمال شرقی مرزهای ايران وجود دارد. اما تا چنان روز مبادائی در داخل مرزهای سياسی کشور ايران ما دارای ملت ترکمن نيستيم؛ همانگونه که ملت کرد و ملت لر و ملت آذربايجانی وجود خارجی ندارند. منتقدان بيسواد به اين توجه نمی کنند که بکار بردن اصطلاحات درست سياسی به معنی سرکوب اقوام ـ حتی بخش های تجزيه طلب آنها ـ نيست و تنها از يک تعريف شناخته شدهء بين المللی بر می خيزد.

 

در عين حال، «ناسيوناليسم»، آنگونه که من بدان معتقدم و اين نکته را بارها در نوشته هايم آورده ام، به معنای «ملت محوری» (و نه «ملی گرائی») است و بر بنياد همين تعريف بين المللی از «ملت» ساخته شده است.

در تصور من از «ملت محوری»، همه چيز بر محور يک «ملت» که دارای دولتی منفرد و کشوری يکپارچه است اما در زير آسمان اش اقوام گوناگون، با زبان ها و مذاهب و فرهنگ ها و آداب رنگارنگ، زندگی می کنند که بايد در برابر قوانين و مقررات کشوری دارای حقوق کاملاً مساوی باشند.

و همين تصور «ملت محور» از «ناسيوناليسم» است که موجب می شود ما به دنبال وسيله ای بگرديم که بتواند از ايجاد «تبعيض» در بين آحاد ملت جلوگيری کند، و از آنجا که «دولت» صاحب توانائی ِ اعمال زور است، ما خواستار آن می شويم که مجموعه های نظری تبعيض آفرين (يعنی ايدئولوژی های مذهبی و غير مذهبی) در حکومت يک کشور راه پيدا نکنند. چرا که تجربهء دو سه قرن اخير نشان مان داده است که اعمال فرمول «حکومت + ايدئولوژی» حاصلی جز تکه تکه شدن ملت و سستی دولت و سقوط کشور نخواهد داشت. اگر ناسيوناليسم به معنای ملت محوری است، پس خواستاری برقراری «حاکميت کل يک ملت» نيز بيان ديگری از «ناسيوناليسم» است.

بدينسان، برای رسيدن به «حاکميت ملت»، يا «ملتی»، يا «ملی» (يعنی رسيدن به «ناسيوناليسم») بايد به وسائلی بيانديشيم که راه نفوذ ايدئولوژی به حکومت را سد می کنند. انسان عصر روشنگری وسيلهء جلوگيری نفوذ ايدئولوژی های مذهبی بداخل حکومت را «سکولاريسم» ناميد و ما اکنون، برای اينکه اين اصطلاح شامل ايدئولوژی های غير مذهبی هم بشود، صفت «نو» را به «سکولاريسم ِ» کلاسيک افزوده ايم.

بهر حال، نکته در اين است که اگر ناسيوناليسم به معنای «ملت محوری» باشد، و اگر «ملت محوری» در ساختار سياسی يک کشور به معنای «حاکميت ملی» گرفته شود، و اگر حاکميت ملی تنها با استقرار سکولاريسم نو ميسر باشد، آنگاه هيچ منطقی نمی تواند منکر وجود رابطه ای تنگاتنگ بين ناسيوناليسم و سکولاريسم شود و آنها را دو روی سکهء واحد «حاکميت ملی» نبيند.

 

حال، بر بنياد استدلال فوق، می توان به يک نتيجهء ديگر هم رسيد: هر صفتی جز صفت «سکولار» را به «ناسيوناليسم» بچسبانيم اين دومی را قلب ماهيت کرده و از معنا تهی ساخته ايم. و اين نکتهء بسيار مهمی است که بی توجهی به آن می تواند به زودی زود کشور ما را با مخاطرات بسياری روياروی کند، و آن نکته وجود زمزمه ای است که اين روزها در مورد «ايرانيت ِ اسلامی» و يا «ناسيوناليسم دينی» از جانب نيروی نظامی ـ سياسی خاصی، که احمدی نژاد مظهر آنها بشمار می رود، برخاسته است.

روشن است که «ملت مداری» با «دين مداری» در تضاد است؛ چرا که ملت از صاحبان اديان گوناگون و نيز بی دينان و کافران تشکيل می شود حال آنکه هر دينی امری و نهادی واحد است که فقط بخشی از ملت ـ بگيريم حتی اکثريت آحاد يک ملت ـ در زير آن جا می گيرد. حال اگر يک نهاد «دينی»، يا مذهبی از آن نهاد، به قدرت حکومتی دست پيدا کند، خود بخود، حکومت کشور شمول خود بر کليهء آحاد ملت را از دست داده و در خدمت دينمداران وابسته به دين حاکم قرار می گيرد، ملت بلافاصله به «خودی» و «ناخودی» تقسيم می شود، خطوط تفکيک کنندهء اين دو گروه به کمک وسائل مختلفی همچون حجاب و ادای آداب و آئين های مختلف معين می گردند، و حاکميت بخش بقدرت رسيدهء ملت بر بخش دور افتاده از قدرت آن با سرکوبی دم افزون تحميل و اعمال می شود.

اين نکته را آشکارتر بگويم: اين روزها، با توجه به بيزاری مردم از قرائت مذهبی ِ ارائه شده بوسيلهء حکومت اسلامی، و بی اعتمادی شان نسبت به دستگاه دينکارانی که روزی خود را با عنوان «روحانيون» معرفی کرده و به رهبری معنوی جامعه مشغول بودند، دولت احمدی نژاد و قدرت نظامی نشسته در پس پشت آن، کشور را آمادهء تجربهء نوينی می کنند و آن «مقدم داشتن ايرانيت بر اسلاميت اما همراه با حفظ اسلاميت مهدوی حکومت» است. در اين خيزش برای جابجائی قدرت، نظاميان پاسدار آشکارا قصد آن دارند که روحانيت خزيده در حکومت را به خانه هاشان بفرستند، دست آقازاده ها را که سه دهه است خون ملت را به شيشه کرده اند کوتاه کنند و، تا حدودی که خطوط ماهوی حکومت اسلامی کلاً از بين نرود، آزادی هائی را به ملت روا دارند، بی آنکه وجود اين آزادی ها بتواند درمان درد وخيم اقتصادی و معشيتی آنان باشد.

آشکار است که خيلی ها از اين تغييرات استقبال می کنند. فردائی را مجسم کنيد که رفسنجانی و ناطق نوری و خاتمی و موسوی و کروبی را دستگير کرده و همراه با آقازاده هاشان به محاکمه کشانده اند. نيز مجسم کنيد که سخت گيری در مورد حجاب و مشروب و معاشرت علنی زن و مرد هم تا حدی کاهش يافته است. همچنين مجسم کنيد که آقای پور پيرار يکباره کشف کرده که اتفاقاً هخامنشيان و کورش و داريوش واقعاً وجود داشته و ميراث آنها نيز اکنون می تواند مايهء افتخار ايرانيان باشد. همچنين مجسم کنيد که مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام و شورای نگهبان قانون اساسی نيز، که طی سی سال با بدکاری های خود وضعيت انفجار آميز کنونی را آفريده اند، منحله اعلام شده اند.

صبر کنيد! من هنوز نمی خواهم از شما بپرسم که واکنش تان نسبت به اين همه تغييرات حيرت انگيز چيست؛ چرا که هنوز بايد بتوانيم، بموازات آنچه که گفتم، احتمالات ديگری را نيز مجسم کنيم: اين را که سرداران پاسدار زمام امور کشور را در دست گرفته اند، ولی فقيهی نظامی (مثلاً آقا مجتبی يا سردار سالک) منبع صدور احکام فقهی شده است، نوشتن قانون اساسی جديدی در دستور کار قرار دارد که مقامات حکومتی را باز تعريف می کند و به نظاميان حقوق بی حد و حصر می بخشد. احترام به ايرانيت نظام با حفظ اسلاميت آن فرمول بندی می شود، آزادی های سياسی بيان و تبليغ عقيده ممنوع اند؛ انتخابات تعطيل است، مقامات اصلی مادام العمری شده اند، کشور خود را بايد برای ظهور امام زمان آماده می کند، و از آنجا که ايشان در صورت شيوع کامل ظلم و جور و فحشا از چاه هزار سالهء خود بيرون می آيند، حکومت از اعمال هيچ خشونتی خودداری و از شيوع هيچ فسادی جلوگيری نمی کند، در سراسر کشور حکومت نظامی مستمر برپا است، هر روز دسته ای را به کشتنگاه می برند، قحطی غذا و بنزين و دارو آشکار و گسترده است، دسته های گدايان شهری خيابان ها را پر کرده اند اما راديو تلويزيون دائماً از پيشرفت های مملکت می گويد، مارش نظامی می نوازد، و ليست خائنين را جهت اطلاع ملت عزيز «مسلمان و باستانی» ايران قرائت می کند.

برای تجسم صحنه های محتمل آينده به تخيل خيلی قوی نيازی نيست. اين که در راه است نيز يکی از انواع حکومت های نظامی ـ فاشيستی است که ايدئولوژی التقاطی خويش را با به نمايش گذاشتن مجسمه های کورش بزرگی که لنگ پيچازی فلسطينی به گردن دارند و در نمازهای جمعه به دور مجلسيان نمازگزار گردانده می شوند تجسم می بخشد و آمده است تا اين بار، به نام «ناسيوناليسم مذهبی ـِ» سپاه پاسداران، بساط جوخه های اعدامش را برپا کند.

اينها که می نويسم اصلاً خيال پردازی نيستند. هم اکنون می توان به سايت های متعددی در فضای اينترنت برخورد که سپاه پاسداران را فرزندان کورش می خوانند و حتی احتمال زرتشتی شدن آنها را به ما مژده می دهند و حتی می کوشند القاء کنند که «اسلاميت» سنجاق شده به «ايرانيت» رژيم جديد بهانه ای بيش نخواهد بود و به محض اينکه دولت فرزندان مسلح و مسلمان کورشی که به دست اراذل و اوباش داخل ایران و خارج ایران از جایگاه حقوق بشری خود به یک سپاهی و بسیجی تنزل کرده، جا بيافتد اين بهانه نيز کنار گذاشته شده و ايرانيت رژيم بصورتی کامل شکوفان خواهد شد.

حال از شما می پرسم که واکنش تان به اين تصوير گسترده چيست؟ اگر از اين فکرها خوشحال می شويد چرا؟ و اگر به هراس می افتيد چرا؟

می دانم که واکنش هر يک از ما را منافع عينی يا ذهنی ما در رابطه با ايران تعيين می کند. و يادمان باشد که سردار قاليباف، فرمانده سابق نيروی انتظامی تهران بزرگ، در انتخابات رياست جمهوری سال 1384، برای جلب نظر رأی دهندگان می گفت که من «رضا خان اسلامی هستم». يعنی سرداران سپاهی مدت ها است فهميده اند که برای حکومت ولايت فقيهی که از مجلس خبرگان متشکل از روحانيت بر می خيزد هيچگونه مشروعيتی باقی نمانده است. آنها فهميده اند که اکثريتی از مردم، چه متعلق به نسل انقلاب و چه از افراد نسل هائی که قبل و بعد بلافاصلهء انقلاب را نديده اند، حسرت روزگاران قبل از انقلاب را می کشند. همين چند روز پيش بود که ميهمانان ِ از فيلتر گذشتهء خانهء سينما، که به ديدار فيلمی مستند از تاريخ معاصر ايران رفته بودند، با ظهور تصوير رضاشاه پهلوی بر پرده شروع به کف زدن کردند. سرداران سپاه ديده اند که چگونهء خاطرهء ايران باستان و بخصوص چهرهء مرکزی کورش بزرگ توانسته است، در نيم دهه و يک تنه، همهء خيالات هول انگيز بنيادگرايان مذهبی را بباد دهد و شرمندگی ملت را به غروری سرفرازانه مبدل سازد. پس، بيهوده نيست که دست به دامان حاميان انگليسی خود شده اند تا استوانهء کوچک و گلين اعلاميهء حقوق بشر را به تهران ببرند و احمدی نژاد و گروه اجرائی نظاميان با آن عکس بياندازند و بکوشند کاری کنند که ملت جور و تطاول آنان را نسبت به تاريخ باستانی ايران، و حتی به فرزندان خود، به دست فراموشی بسپارد. آری، آنانکه تنگهء بلاغی و پايتخت کورش را با فرمان آغاز آبگيری سد سيوند به دست تخريبی غير قابل برگشت سپرده اند اکنون در صولت فرزندان مسلمان کورش شال فلسطينيان را بر گردن بدل مضحک او می پيچند تا ادغام ايرانيت و اسلاميت در اين حرکت نمادين کامل شود و مردم فراموش کنند که بنيانگزاران حکومت اسلامی تا چه حد از ايرانيت و ملت ايران و تاريخ باستانی اين ملت بيزار بوده اند.

 

اما اگر يادمان بماند که ملت محوری (ناسيوناليسم) با هيچ پسوندی جز سکولاريسم کنار نمی آيد و متحقق نمی شود، خواهيم دانست که «ملت ايران» از بی دينان و شيعيان و سنيان و يهوديان و بهائيان و مسيحيان و وابستگان هزار و يک فرقهء ديگر تشکيل شده است و نه اسلاميت و نه زرتشتيت و نه هر دين باوری ديگری در حکومت، متضمن حقوق مساوی آحاد اين ملت نخواهد بود.

اينجا است که می بينيم ايران ستمديدهء ما راهی ديگر جز متحد ساختن فرزندان سکولار و ملت مدار خود و مبدل ساختن جمع آنان به يک بديل کارآمد ندارد. البته اين بديل، بنظر من، نمی تواند تا به انجام رسيدن کودتای دوم نظاميان بوجود آيد. اما برای روياروئی با ديکتاتوری نظامی متعفن و دروغزنی که در راه است چاره ای جز اتحاد نيروهای سکولار ناسيوناليست و ايجاد يک آلترناتيو  غير مذهبی بر بنياد اعلاميه حقوق بشر باقی نمانده است.

ما که سی سال پيش اخطار روشن بينانی را که می گفتند «ديکتاتوری نعلين در راه است» ناشنيده گذاشتيم و فقط، سبکسرانه، در ترکيب نعلين و ديکتاتوری طنزی را جستجو کرديم که جز به اشک و خون مان راهنما نشد، اينک با «ديکتاتوری چکمهء عبادوشان» روبروئيم که می خواهند بجای، بقول شاملو، جراحی و زدودن لبخند، با زور اسلحه و سرکوب لبخندی بی محتوا را بر لب های ما بکارند. ديکتاتورهای هولناکی که يک سال تمام است در کهريزک های خويش به تمشيت تربيتی نسل سبز ايران مشغول بوده اند.
 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]