PEZHVAKEIRAN.COM شارلاتانیسم اصلاح طلبی! نقدی بر مقاله حزب پادگانی و مجاهدین خلق
 

شارلاتانیسم اصلاح طلبی! نقدی بر مقاله حزب پادگانی و مجاهدین خلق
علی فرهنگ

اخیراً "مصطفی تاج زاده" در مقاله ای تحت عنوان "حزب پادگانی و مجاهدین خلق" کوشیده است تا تشابه "بینش، روش و منش" حزب پادگانی (بخوانید جناح غالب رژیم) را با نگرش و راهبرد "طالبانی- خوارجی"(!) مجاهدین خلق نشان دهد. "مصطفی تاج زاده" پس از اختراع "تئوری" جدید خود در عالم سیاست مبنی بر پادگانی خواندن جریان رقیب و "طالبانی- خوارجی" خواندن مجاهدین از موضع ای "غیر قابل تردید"(!) اقتدارگراها را فرا می خواند تا به یک پرسش ماهوی پاسخ دهند.

"اقتدارگرا... آیا حاضرند "فرق" خود را با نگرش و راهبرد "طالبانی - خوارجی" مجاهدین خلق روشن کنند؟"

مصطفی تاج زاده به این نکته بدیهی در عرصه "جنگ قدرت" اعتنا نمی کند که اگر جناب ایشان می تواند اصطلاحاتی این چنینی در عالم سیاست خلق کند و "تحلیل" را بر پایه آنها استوار نماید چرا جناح مستعد تر حاکمیت اسلامی که در "جعل"، "تحریف"، "اصطلاح سازی" و...  بی رقیب است نمی تواند جناح ایشان را "منافقین جدید" خطاب کند و با "منافقن قدیم" قیاس نماید؟! و سوال ایشان را با یک چرخش قلم ناقابل این چنین به رشته تحریر درآورد:

"آیا "منافقین جدید" حاضرند "فرق" خود را با نگرش و راهبرد "منافقین قدیم" روشن کنند؟"(!)

در مکاره بازار جنگ گرگها، نمونه آوردن از فلان عملکرد "مجاهدین خلق" و قیاس آن با فلان عملکرد جناح رقیب نیز به ضریب هوشی بالایی نیاز ندارد!

برای مطالعه مقاله "حزب پادگانی و مجاهدین خلق" به لینک های ذیل مراجعه فرمایید.

لینک مقاله در سایت امروز:

http://www.emruznews.com/2010/09/post-3768.php#ef15b

لینک مقاله در سایت ایران اینترلینک:

http:/www.iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=8683

فارغ از اینکه "برادر مصطفی" در پرسش سهمگین! خود بر آشکارسازی تفاوت (فرق) دو جریان سیاسی تاکید می کند اما در سطور دیگر با کشیدن خط بطلان بر مقوله "شکل- محتوا" اساس کار را بر "باد" استوار می نماید، به باور نگارنده مقاله فوق از مصادیق عینی شارلاتانیسم اصلاح طلبی در ایران است. در ادامه به اختصار نمونه هایی از "بینش، روش و منش" مصطفی تاج زاده را به نظاره می نشینیم. اما در ابتدا ذکر چند نکته حائز اهمیت است:

نکته اول: آزادی عقیده و بیان هیچ حد و مرزی نمی شناسد. از این منظر شارلاتان ها نیز می توانند و "باید" به ابراز عقیده و بیان بپردازند. مصطفی تاج زاده نیز به مثابه نمود عینی شارلاتانیسم از این قاعده کلی مستثنی نیست. لذا راقم این سطور از بیان مواضع ایشان و شرکاء استقبال می کنم. علاوه بر آن با توجه به اینکه ایشان از "گفتگو" با رقبای سیاسی صحبت به میان آوردند نگارنده حقیر، "نسل سوم"ی و صد البته "ضد انقلاب" به جد ایشان را به یک مناظره دعوت می کند.

نکته دوم: این قلم "مصطفی تاج زاده" را نمود عینی شارلاتانیسم سیاسی ارزیابی نمود. به این اعتبار ایشان در طول سی سال حاکمیت سیاه "جمهوری اسلامی" به عنوان یکی از آمرین، عاملین و توجیه کنندگان جنایات نظام پلید آخوندی سهیم و شریک جرم است. نگارنده امیدوار و "کوشنده" است تا با سرنگونی "جمهوری اسلامی" و در پی آن برگزاری دادگاههایی مبتنی بر موازین بنیادین حقوق بشر، دادرسی عادلانه و تاکید مضاعف بر نفی مجازات "اعدام"، به اتهامات "برادر مصطفی" رسیدگی شود.

از سوی دیگر بدیهی است که مصطفی تاج زاده نیز می تواند اتهامات و یا جرایمی از قبیل منافق، تروریست، ستون پنجم، جاسوس و... را نسبت به اینجانب بیان نماید. نگارنده از اتهامات و جرایمی که مدافعان رژیم جنایتکار اسلامی نسبت به امثالی چون بنده بیان می کند با افتخار استقبال می نماید

نکته سوم: نگارنده بر این باور است که نوشتار حاضر رویکرد "دگماتیک" در ضدیت با "جمهوری اسلامی" و مدافعان آن را به عیان ترین شکل ممکن بیان می کند. این مهم سیمای واقعی "بینش، روش و منش" این قلم است. فرض بنیادین مقاله فوق صرفاً بیان مواضع است و نه هیچ چیز دیگر!

نکته چهارم: قاعدتاً وقتی جنایتکاران به جان هم می افتند، زخم خوردگان از هر دو جناح جنایت پیشه می بایست سر از پا نشناسند اما وقتی این "قاعده" کلی با فرض مقوله "شکل- محتوا" سنجیده می شود، رنگ باختگی خود را به مثابه "آرمان" بر کنشگران عرصه آزادی، برابری، دموکراسی و حقوق بشر عرضه می دارد. راقم این سطور فارغ از اختلاف نظر اساسی با مصطفی تاج زاده و شارلاتان دانستن وی هرگونه تعرض به وی از جانب جناح "هار" حاکمیت اسلامی را محکوم می کند.

برای "ما" اساس "انسان" است و بس!

نکته پنجم: انتقاد از "سازمان مجاهدین خلق ایران"

گر چه رویکرد این قلم در مواجهه با مصطفی تاج زاده، "دگماتیک" و از موضع ضدیت با "جبهه ضد خلق" است اما "انتقاد" به "مجاهدین خلق ایران" به مثابه فرزندان خلق درون "جبهه خلق" موضوعیت می یابد. به باور نگارنده، فارغ از هر گونه انتقاد، هر فرد و جریان و گروه سیاسی که قدمی هر چند مختصر در راستای مبارزه با طاعون "جمهوری اسلامی" بردارد شایسته "تکریم" است. حال آنکه مجاهدین خلق، هزاران هزار قدم پیموده اند و می پیمایند و این مهم علاوه بر "تکریم"، "تعظیم" ایشان را در پی دارد. "جبهه همبستگی ملی" یعنی همین .

اما...

نگارنده نمی داند مجاهدین خلق چه درکی از "تبلیغات سیاسی" و یا "جنگ روانی" دارند؟ نمی داند آیا دستگاه عریض و طویل اصلی ترین اپوزوسیون رژیم آخوندی، اساساً به درک "نقش" تعیین کننده و یا حداقل تاثیرگذار "تبلیغات سیاسی" و "جنگ روانی" در مهندسی "افکار عمومی" نائل آمده است یا خیر؟! فقط این را می داند که شواهد، مجاهدین خلق را در راستای تحقق این وجه از مبارزه مردود می شمارد.

آیا کسی می داند "کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت ایران" که قاعدتاً می بایست یک رکن "تبلیغات سیاسی" و "جنگ روانی" در درون خود داشته باشد به چه کاری مشغول است؟! "ستاد اطلاعات و ضد اطلاعات" ارتش آزادیبخش ملی ایران چطور؟!

نه اینکه مجاهدین خلق تبلیغات نمی کنند که می کنند و از "قضا" زیاد هم می کنند! نه اینکه در جنگ روانی بر علیه دشمن شرکت نمی کنند که می کنند اما...

آیا جریان سیاسی قاطع ای که به سبب همین خصیصه و "ماهیت" نیکو به حق "آلترناتیو دموکراتیک" رژیم اسلامی است تصور می کند با "جنایتکار" خواندن، "مزدور" دانستن و... فلان جنایتکار و مزدور، "تبلیغات سیاسی" و "جنگ روانی" انجام می دهد؟! اگر جواب مثبت است پس وای بر ما! چرا بدون بیان عینی و نقد مواضع این افراد و آشکار ساختن اوج شارلاتانیسم ایشان، "من" باید آنچه مجاهدین خلق می گویند را باور کنم؟! آیا دست مجاهدین در افشای شارلاتان های سیاسی خالی است؟ مسلماً نه! نیم نگاهی به انبوه مطالب سایت های زنجیره ای وزارت اطلاعات، دانشجویان روانشناسی علاقمند به "جنگ روانی" را در "بُهت" و "حیرت" فرو می برد. بدون اغراق چنان پتانسیلی در جهت "پاتک" به رژیم اسلامی در همین مطالب سایت های وزارت اطلاعات موج می زند که عدم استفاده تبلیغاتی مجاهدین از آنها، در برخی مواقع نگارنده را به این تصور می رساند اساساً مجاهدین خلق این سایت ها را "رصد" نمی کنند!!!

آیا مجاهدین تصور می کنند عرصه تبلیغات و مشخصاً "جنگ روانی" مقوله ای ایدئولوژیک است که با مختصات "ایمان" به نبرد با آن می پردازند؟! "مجاهدین خلق ایران" که خود را به حق "صورت مساله" انقلاب نوین مردم ایران می دانند به منظور "واکسینه کردن" امثالی چون "من" که نه مسلمان است، نه ایئولوژی مجاهدین را قبول دارد، نه به رهبری عقیدتی ایمان دارد و... اما مرز سرخ "جبهه خلق"  و "جبهه ضد خلق" را هرگز مخدوش و مغشوش نکرده و نمی کنند در قبال تبلیغات لجام گسیخته رژیم آخوندی چه کرده است؟!

یک پیشنهاد: مجاهدین خلق از امکانات مالی و معنوی در خور توجهی برخوردار هستند. در این مورد هیچ کس هیچ شکی ندارد. پیشنهاد می کنم چند تن از اعضای سازمان به مطالعه عمیق و حتی "تحصیل" علم روانشناسی با تمرکر بر روی مقولاتی چون "تبلیغات سیاسی"، "تبلیغات رسانه ای"، روانشناسی سیاسی" و "جنگ روانی" بپردازند.  

مبارزه همه جانبه با رژیمی که از تمام ظرفیت های موجود برای حفظ سیطره ننگین خود بهره می برد از "اوجب واجبات" است.    

*     *     *

پس از افاضات "محمد جواد لاریجانی" در تشبیه مواضع "میر حسین موسوی" با "مسعود رجوی" و تهدید ارشادگونه! جناح مغلوب به سرنوشتی شبیه به مجاهدین خلق، به یکباره ریز و درشت سران جنبش سبز به فراست افتادند تا اولاً: "مرده بوددن" مجاهدین خلق و ثانیاً: "شباهت"های(!) ایشان را به جناح غالب رژیم به سمع و نظر افکار عمومی برسانند. ابتدا "سید عاصی"، پس از آن "سید خندان"، سپس "بانوی سبز ایران" و هم اکنون "برادر مصطفی" این سمفونی هماهنگ را به مرحله اجرا در آوردند. در این میان البته "سعید شریعتی" (با اعلام مواضع مشعشعانه در قبال قتل عام سال 67) گوی سبقت را از تمامی کسانی که عنصر "وقاحت" جزء تفکیک ناپذیر "بینش، روش و منش" آنها محسوب می شود ربوده است. گرچه "شیخ شجاع" هنوز در این مورد اعلام موضع نفرمودند اما جای خالی ایشان در میان نوازندگان سمفونی فوق به شدت احساس می شود!

جالب آنجاست که هر دو جناح در طویله جمهوری اسلامی که به قول مصطفی تاج زاده "در حقیقت ریشه دو دیدگاهی که درباره شیوه صیانت از اصل "نظام" اکنون در مقابل هم صف آرایی کرده اند" همدیگر را به جریانی تشبیه و در گاهی مواقع "منتسب" می کنند که به خون هر دو آنها تشنه است و این اوج شکاف در رأس رژیم "جهل و جنون و جنایت" به نمایش می گذارد که البته مبارک است.

گویا رسالت تاریخی مجاهدین خلق، ایجاد و تعمیق شکاف در رأس رژیم آخوندی است!!! از جداسازی رییس جمهور متوهم و "فرزند امام" از "امام امت" تا جداسازی "قائم مقام رهبری" از "نائب امام زمان" و اکنون نیز جداسازی "جنبش سبز" منتسب به "نخست وزیر امام" از "خط امام"!!!

جالب تر آنکه یک "جریان مرده" هر دو جناح "زنده" در مرافعه "صیانت از اصل نظام" را به یک فقره بازی کودکانه که از قضا خیلی هم "جدی" است کشانده است: "ما شبیه مجاهدین نیستیم شما شبیه آنها هستید."(!)    

در این میان البته "بُرد" از آن اپوزوسیون "سرنگونی طلب" به طور اعم و "مجاهدین خلق" به طور اخص است. افکار عمومی می پرسند این "جریان مرده" که در گذشته هزار بار "تمام" شده بود، چرا تا به این میزان "زنده" است؟ چرا پس از سالها سرکوب لجام گسیخته حاکمیت و بند و بست های ارتجاعی/ استعماری آنها هنوز "زنده" هستند؟ گروهکی! که از کوچکترین! پایگاه اجتماعی در داخل کشور برخوردار نیست چرا تا به این حد برای رژیم اسلامی مهم و "هراس آلود"(زنده) است؟ چرا نیرویی که در بیابانهای عراق محصور است و اکثر اعضای آن "منتقد" و خواهان "جدایی" و خودشان، خودشان را "زندان" و "شکنجه" و "اعدام" می کنند هنوز در قید حیات (زنده) است؟

تغییر ادبیات گفتاری و نوشتاری امثال مصطفی تاج زاده از "منافقین خلق" به "مجاهدین خلق" و یا "مجاهدین خلق (منافقین)" اگر نشان از "بالندگی" مجاهدین در سپهر گفتمان سیاسی ایران نباشد که "هست" ضرورتاً به معنای "نقش" انکارناپذیر آنها در معادلات قدرت در ایران است. ضرورت اجرای سمفونی هماهنگ و جدید "مرده سازی" و احیای سناریوی "تحریف/تخریب" چهره مجاهدین خلق ناشی از اعمال عینی "پتک هوشیاری" بر "فرق"(!) کلیت رژیم اسلامی حکایت می کند.

باری!

این "بُرد" بر فرزندان راستین خلق، آنان که تیر و تبر اَشقیا، در قبال اراده های پولادین شان سر تعظیم فرود آورد "مبارک باد."

*     *     *

محور مقاله "حزب پادگانی و مجاهدین خلق" بر پایه مقاله "آیا اتقلاب نیکاراگوئه راه ایران خواهد رفت؟" (مجاهد، سال اول، شماره 3، دوشنبه 5 مرداد 1358) استوار است. اکثریت قریب به اتفاق نمونه هایی که "برادر مصطفی" از نشریه مجاهد می آورد از مقاله فوق است.

اما مصطفی تاج زاده مشعوف از سانسور عنان گسیخته جمهوری اسلامی گویا بر این باور است که کسی به نشریه مجاهد دسترسی ندارد و لذا با اطمینان مقاله خود را بر فقدان گردش آزادانه اطلاعات در ایران اسلامی! "بنا" می نهد. غافل از آنانی که "بنا" دارند طومار نکبت بار فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران را برای همیشه برچینند. چنین باد!

مصطفی تاج زاده به دلایل پیش گفته با تلفیق مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه راه ایران را خواهد رفت؟" با مقاله دیگری از نشریه مجاهد و در همین شماره (دادگاه خلق، قدمی در راه حاکمیت مردم بر سرنوشت خود) و همچنین با تحریف آشکار موضوع و مضمون متفاوت هر دو مقاله به یک فقره موج سواری رذیلانه دست می زند. این نوع "بینش، روش و منش" گرچه تا چندی پیش جزء استعدادهای شگفت آور "برادر حسین" بود و بس اما پس از "شور انتخاباتی و مشارکت گسترده مردم" به "برادر مصطفی" نیز سرایت کرده است.

البته منطقی تر آن است که پس از "شور انتخاباتی و مشارکت گسترده مردم" و همچنین عواقب ملموس فراتر نهادن پا از گلیم توسط "خط امام" بگوییم که "بینش، روش و منش" مصطفی تاج زاده "کشف رمز" شده است.

در مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه راه ایران را خواهد رفت؟" هیچ اشاره ای به "تشکیل دادگاههای انقلاب" و اساساً هیچ نوع دادگاهی نشده است. موضوع نیز جنبه اقتصادی- اجتماعی دارد. تمامی مطالب فوق از "مقدمه"، "متن" و "نتیجه گیری" در چارچوب اقتصادی- اجتماعی و به منظور بیان ضرورت ایجاد نظم نوین اجتماعی با تاکید و تمرکز بر "ماهیت" توده ای انقلاب قابل تفسیر است. انتقاد "برادر مصطفی" به مقوله "شکل" و "محتوا" دقیقاً به دلیل نیاز مبرم ایشان به سوء استفاده رذیلانه از "شکل" در جهت تحریف "محتوا"ی مقاله فوق است.

مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه..." صرفاً به مقایسه "برنامه موقت" دولت موقت ایران و دولت موقت انقلابی نیکاراگوئه می پردازد. اگر از وجود واژه "انقلابی" در نام دولت موقت نیکاراگوئه و عدم وجود آن در نام دولت موقت ایران که مقوله ای شکلی و لاجرم "فرعی"(!) است بگذریم مقاله نشریه مجاهد "قلب ارتجاع" (ماهیت انقلاب) را نشانه گرفته است. دعوای امروزین سرنگونی طلبان با مدعیان اصلاح طلبی نیر بر پایه همین مقوله "شکل و محتوا" موضوعیت می یابد.

در مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه..." چهار ملاک به منظور مقایسه دولت موقت دو کشور بیان شده است:  1. مسائل ارضی 2. مساله ملی کردن 3. حقوق کارگران 4. شوراها.

ملاک های فوق متن اصلی( محتوا) مقاله را در بر می گیرد لذا "مقدمه" و همچنین مطالب دیگری که به منظور شرح و بسط "متن اصلی" مورد استفاده قرار گرفته است صرفاً در خدمت "محتوا"ی پیام معنا می یابد و لاغیر!

حال آنکه از نشانگان "رذالت"، "وقاحت" و از همه مهمتر "شارلاتانسم" مصطفی تاج زاده این است که هر جا به نمونه ای از مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه..." نیاز داشته بدون کوچکترین اشاره ای به قصد و نیت نویسنده مقاله فوق، "مقدمه" و مطالب در خدمت شرح و بسط "متن اصلی" را اخذ کرده است. اما "رزیلانه"تر، "وقیحانه" تر و از همه مهمتر اوج "شارلاتانیسم" مصطفی تاج زاده آنجا است که پس از اخذ "مقدمه" از یک مقاله، "نتیجه" را از مقاله ای دیگر "دریافت" می کند.

به بیان صریح مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه..." به موضوع "ضعف های دولت موقت ایران" می پردازد. مقاله فوق ریشه ضعف های "دولت موقت ایران" را عدم تصمیم این دولت در براندازی نظام شاهنشاهی و متعاقباً ریشه قوت های "دولت موقت انقلابی نیکاراگوئه" را تصمیم این دولت در براندازی نظام منحط سوموزا می داند. در واقع موضوع این مقاله نقد آشکار عملکرد "دولت امام زمان" و حتی فراتر و "مهم" تر از آن نقد "ذات و ماهیت" دو انقلاب "ایران" و "نیکاراگوئه" است. اشاره زیرکانه "برادر مصطفی" به مقوله "شکل و محتوا" فرار به جلو "مجاهد انقلاب" در قبال شکست پروژه "جمهوری اسلامی" است. دقیقاً در همین نقطه تعیین کننده ضرورت "صیانت از اصل نظام" جلوه گر می شود.

همانطور که در بالا ذکر آن آمد در مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه..." حتی به میزان یک "کلمه"  به تشکیل دادگاههای انقلاب اشاره نشده است. موضوع "نقد" به "عملکرد" دادگاه انقلاب و نه "تشکیل دادگاههای انقلاب" در همین نشریه مجاهد و در مقاله "دادگاه خلق، قدمی در راه حاکمیت مردم بر سرنوشت خود" ذکر شده است.     

بی تردید موضع مجاهدین خلق در مقاله "دادگاه خلق، قدمی..." در دفاع از "اعدام" با نگاه امروزین قابل دفاع نیست اما موضع انتقاد از ترکیب "دادگاه انقلاب" در چارچوب دفاع از "حاکمیت مردم بر سرنوشت خود" و فراخوان به حضور اقشار مختلف خلق در "محاکمه سران رژیم پهلوی" قابل تحسین است.

انتقاد مجاهدین خلق در مقاله "دادگاه خلق، قدمی..." از قضا به همان مقوله ای اشاره دارد که "برادر مصطفی" با شعبده بازی محیر العقول خود در چارچوب "بینش، روش و بینش" جناح مغلوب حاکمیت آن را نفی کند. به همین دلیل نیز به نام مقاله اول (آیا انقلاب نیکاراگوئه...) اشاره می کند اما در هیچ جایی از مقاله خود به نام مقاله دوم (دادگاه خلق، قدمی...) نمی پردازد! به راستی دلیل این اکراه معنادار چه می تواند باشد؟!

"برارد مصطفی" با علم کردن بیرق "انتخابات" به نفی حاکمیت مردم در تمامی زمینه های حیات سیاسی- اجتماعی جامعه می پردازد. به بیان دیگر تئوری دموکراسی طلبانه! "مجاهد انقلاب" بر این پایه استوار است که وظیفه مردم صرفاً حضور در انتخابات است و پس از آن همین مردم که مشارکت گسترده شان "موجب عظمت و مایه مباهات" است، لطف کرده و به منازل خود تشریف ببرند. حاکمان منتخب مردم خودشان می دادند چگونه "شور انتخاباتی و مشارکت گسترده مردم" را پاسخ دهند! در قالب چنین تئوری پوپولیستی، اگر گروهگ تروریستی منافقین خلق! با گنده گویی های! انقلابی، خواهان مداخله اقشار مختلف خلق در یکی از مهمترین فرازهای انقلاب(محاکمه سران رژیم پهلوی) شود یعنی با توجه به نگرش و راهبرد "طالبانی- خوارجی" خود به نفی "انتخابات" آن هم برای مدت "نامحدود و نامعین" رأی می دهند و اگر "روح خدا"(لعنه الله علیه) با نگرش و راهبرد آسمانی خود به "ماه" عروج نمی فرمود معلوم نبود "شیطان مجسم"(بخوانید مسعود رجوی) چه بر سر "امت همیشه در صحنه" می آورد!!!

وقتی انتقاد مجاهدین خلق به ترکیب "دادگاه انقلاب" در مقاله "دادگاه خلق،..." را با موضوع مقاله دیگر نشریه مجاهد در همین شماره "دادگاه انقلاب شیخ الاسلام زاده را نجات داد!!" که کاملاً و نه متناسب با "بینش، روش و منش" مصطفی تاج زاده، در ارتباط با مقاله "دادگاه خلق،..." است بررسی می کنیم محتوای نگرش و راهبرد مجاهدین خلق درباره "دادگاه خلق" پی می بریم.

راقم این سطور توصیه می کند به منظور آشنایی با نظرگاههای مجاهدین خلق درباره قانون اساسی و همچنین اوج شارلاتانیسم "برادر مصطفی" به مقاله "روح حاکم در نظرگاههای ما در مورد یک قانون اساسی طراز مکتب (اسلام)" و مصاحبه مطبوعاتی مجاهدین خلق "قانون اساسی باید پاسخگوی چه مسائلی باشد؟" در همین شماره نشریه مجاهد (شماره 3) مراجعه فرمایید. مطالب مذکور ارتباط (و پاسخ) کاملاً منطقی در مورد ادعای "برادر مصطفی" مبنی بر عدم توجه مجاهدین خلق به "انتخابات" در پروسه تصویب "قانون اساسی" و دیگر نهادهای انتخابی دارد.    

انتقاد مجاهدین خلق به "دادگاه انقلاب" در مقاله "دادگاه انقلاب ..." بر این پایه است که چرا فردی چون "شیخ الاسلام زاده" با توجه به اتهاماتی که دادگاه به وی منتسب می کند، حکم "زندان" می گیرد اما حکم افرادی با جرائمی از قبیل سرقت، فحشا، قاچاق و... به مراتب سنگین تر است. مجاهدین خلق در همین مقاله حتی فراتر از این رفته و "فلسفه تشکیل" دادگاههای انقلاب را در تناقض با رویکرد جدید آنها می داند.

موضوع انتقاد اساساً به این مهم اشاره دارد که "فلسفه تشکیل" دادگاههای انقلاب برخورد با سران رژیم شاهنشاهی بوده است اما چرا این دادگاهها به مرور از فلسفه اولیه خود فاصله گرفته و به جرائمی می پردازد که در حیطه وظایف آنها نیست؟

حتی اگر قرائت "برادر مصطفی" از مقاله "دادگاه خلق،..." را بپذیریم یکسان پنداشتن دادگاه مورد نظر مجاهدین در فضای "انقلابی" با دادگاه مورد نظر جناح غالب رژیم اسلامی (پس از انتخابات) و در فضای "غیر انقلابی"، اوج "وقاحت" و عیان ترین "شکل" ممکنِ شارلاتانیسم اصلاح طلبی است.

در فضای انقلابی سال 57، امثال "شیخ الاسلام زاده"، "هویدا"، "نصیری"، "رحیمی"، خسروداد"، "ناجی" و...  رقیب سیاسی محسوب نمی شوند که فراخوان به دادگاه برای مجازات نامبردگان و یا انتقاد به دادگاه در عدم قاطعیت در مجازات ایشان با "بینش، روش و منش" حزب پادگانی قابل تشبیه باشد. "جریان انحرافی" که مجاهدین در مقاله "دادگاه خلق، قدمی..." خواهان "برخورد قاطع" و "ریشه کن شدن" آن بودند سران رژیم سرنگون شده شاهنشاهی هستند و نه رقبای سیاسی. "شیخ الاسلام زاده" و اساساً متهمان "دادگاه انقلاب"، "رقیب سیاسی" مجاهدین خلق محسوب نمی شوند. افراد منتسب به رژیم پهلوی در پروسه انقلاب "سرنگون" شده و ادعای رقابت با آنها با توجه به ماده یکم آیین نامه دادگاهها و دادسرای انقلاب (مصوب 27/3/58)- مرتکبین "جرائمی که قبل از پیروزی انقلاب برای تحکیم رژیم پهلوی و ایجاد و حفظ نفوذ بیگانگان صورت گرفته و یا پس از پیروزی انقلاب بر ضد انقلاب اسلامی ملت ایران روی داده یا می دهد."- از اساس کان لم یکن است.

مگر جریان سیاسی ای که از بطن ضدیت با رژیم پهلوی بیرون آمده با مرتکبین "جرائمی که قبل از پیروزی انقلاب برای تحکیم رژیم پهلوی ..." رقابت سیاسی می کند؟ از سوی دیگر مجاهدین خلق متولیان "دادگاه انقلاب" نبودند. آنها از موضع یک جریان سیاسی، یک پرسش را روی میز "حاکمیت" و رو به "افکار عمومی" که به "محاکمه و مجازات آن دسته از مقامات رژیم سابق" اقبال نشان داده بودند می گذارند؛ چرا ترکیب "دادگاه انقلاب" در بست در اختیار یک جریان خاص سیاسی است؟ به باور مجاهدین خلق این مهم نقض "حاکمیت مردم بر سرنوشت خود" است. از سوی دیگر ایشان با تاکید بر نقض فاحش "حاکمیت مردم بر سرنوشت خود" در دادگاه انقلاب می پرسند چرا فردی همچون "شیخ الاسلام زاده" با توجه به کیفرخواست مالامال از "جرائم" انتسابی حکمی به مراتب سبک تر از یک سارق، فاحشه، قاچاقچی و... می گیرد؟ همین و بس!

"برادر مصطفی" با پیوند زدن موضوع مقاله "آیا انقلاب نیکاراگوئه..." مبنی بر ضرورت اعمال برنامه فوری انقلاب در اوایل پیروزی که به تصریح مجاهدین خلق می تواند "موقت" باشد با موضوع مقاله "دادگاه خلق، قدمی..." و با یک شعبده شکوهمند در حد و اندازه "انفجار نور"، پیوند این دو با مقوله "انتخابات" آنچه "صلاح" می داند و "ضرورت" اقتضا می کند را به "افکار عمومی" حقنه می کند.

اما پرسش این است که چرا "برادر مصطفی" از مقاله اول مورد استناد خود (آیا انقلاب نبکاراگوئه...) نام می برد اما از نام بردن از مقاله دوم (دادگاه انقلاب...) اکراه دارد حتی در پانوشت ها؟!

مواضع مجاهدین خلق در قبال رقبای سیاسی را می توان در پروسه دادگاه "تقی شهرام" مشاهده نمود. از سوی دیگر می توان مواضع جناح مصطفی تاج زاده در اوایل انقلاب نسبت به رقبای سیاسی را در واکنش قانونی! امام امت! در مواجهه با کاندیداتوری "مسعود رجوی"، غیر قانونی اعلام کردن "حزب دموکرات کردستان ایران"، حمله و هجوم اوباش حزب اللهی به مراکز، گردهمایی ها و... گروه های دگراندیش، سرکوب مطالبات ملی در ترکمن صحرا، کردستان، خوزستان، بلوچستان و...، عدم اعتنا و رسیدگی به شکایات متعدد مربوط به اولین و آخرین دوره انتخابات "مجلس شورای ملی" پس انقلاب و... به نظاره نشست.

مصطفی تاج زاده یک "شیاد" به تمام معنا است. "برادر مصطفی" می نویسد: " حزب پادگانی همچون مجاهدین خلق به آن درجه از بصیرت و آگاهی نرسیده است که دریابد که در عصر جهانی شدن و پذیرش همگانی حقوق بشر نمی توان حقوق شهروندان را نقض و جامعه را در تعلیق نگاه داشت و..."

مصطفی تاج زاده بدون اشاره به گفتمان مسلط در سال 57 و عدم بیان مواضع جریان متبوع خود در اوایل انقلاب یک نمونه دیگر از موج سواری رذیلانه خود را به نمایش می گذارد. مجاهدین خلق در زمانه ای چنین مواضعی داشتند (که البته در زمان خودش مترقی ترین و یا حداقل از مواضع باند جنایتکار "مجاهدین انقلاب ایران" بسیار مترقی تر بود) نه در عصر "جهانی شدن" قرار داشتند و نه "پذیرش همگانی حقوق بشر" محلی از اعراب داشت. این در حالی است که به قول "برادر مصطفی" حزب پادگانی در چنین زمانه ای به سر می برد. قیاس دو موضع متفاوت با دو موضوع متفاوت، با فاصله زمانی 30 سال و تشبیه آنها را چه چیزی جزء "وقاحت" می توان دانست؟

گرچه برخی دانشمندان علوم رفتاری "هوش" را "ارثی" می پندارند اما هیچ کس تردید ندارد که "وقاحت" عنصری "اکتسابی" است!

جالب آنجا است که مصطفی تاج زاده پس از تمام صغری کبری چیدن ها ی مکرر و متعدد در یکسان قلمداد کردن "شکل" دادگاه انقلاب در "اوایل انقلاب" با 30 سال پس از "اوایل انقلاب" در بند هفتم مقاله خود ("دادگاه انقلاب" تراژیک یا کمیک؟) بر سر عقل می آید و منطقاً به کیفیت متفاوت دو مقوله به ظاهر "هم شکل" اعتراف می کند و همانطور که از "حزب فقط حزب الله؛ رهبر فقط روح الله" به "پلورالیسم سیاسی"(!)، از تئوری "صدور انقلاب" به پراتیک "تنش زدایی"(!)، از "مرگ بر ضد انقلاب" به "ایران برای همه ایرانیان"(!)، از "قتل عام زندانیان سیاسی" به "گقتگو" با رقبای سیاسی و... "جهش" می یابد در اینجا نیز بدون دنده و ترمز تغییر جهت می دهد. "برادر مصطفی" می نویسد: "اگر احکام دادگاهای انقلاب در ابتدای پیروزی، به رغم پذیرش نقص آیین دادرسی و انتقادهای وارده بر آن با اقبال عمومی مواجه می شد بدان علت بود که بسیاری از مردم انتظار محاکمه و مجازات آن دسته از مقامات رژیم سابق را می کشیدند که متهم بودند..."

اگر چنین بود که "برادر مصطفی" می گوید پس چرا مواضع مجاهدین خلق و توجیه "مصلحت اندیشانه" ایشان در زمانیکه "احکام دادگاههای انقلاب در ابتدای پیروزی ... با اقبال عمومی مواجه می شد" را مورد انتقاد قرار می دهد؟!

خوب! مجاهدین خلق نیز همچون "بسیاری از مردم انتظار محاکمه و مجازات آن دسته از مقامات رژیم سابق را می کشیدند که متهم بودند..." دیگر مشکل کجاست؟! پاسخ این پرسش را "برادر محمد جواد" بهتر می داند!

مگر غیر از این است که مواضع سیاسی، "تشریح" و همچنین "توجیه" آنها متکی بر شرایط روز است.

عمداً از تِرم "تحلیل مشخص از شرایط مشخص" استفاده نمی کنیم!!!

این در حالی است که بنیان انتقاد مجاهدین خلق بر "دادگاه انقلاب" بر محور فرمایشات "روح خدا"، "امام امت" و کوتاه زمانی، "پدر مجاهد" و "مجاهد اعظم" استوار است!!!

مصطفی تاج زاده با بیان "واقعیت" متفاوت "دادگاه انقلاب" در دو زمان متفاوت، تمام رشته های خود را پنبه نموده و به "زمانمند" بودن موضع مجاهدین خلق اعتراف می کند. اگر چنین است که "هست" بنابراین تمام مقاله "برادر مصطفی" صرفاً از "ماهیت"ی برخوردار می شود که تا به امروز در استعداد تام و تمام "برادر حسین" بود.

"مجاهد انقلاب" در مقدمه مقاله خود از "وحدت شکنی" جناح غالب رژیم انتقاد می کند که چرا کسانی را که در پدید آوردن "شور انتخاباتی و مشارکت گسترده مردم" که در واقع "مایه عظمت و مایه مباهات" جمهوری اسلامی است، نقش داشتند به "تبلیغ علیه جمهوری اسلامی" محکوم می کنند. ایشان در پایان مقاله نیز این انتقاد را با اندکی چاشنی "تظلم خواهی" در آمیخته و به شکل و شمایل دیگری بیان می کند. گویا استراتژی "وحدت گرایانه" جناح به بن بست رسیده مغلوب با "عقلا"ی جناح "هار" غالب پس از "تعرض" لجام گسیخته "حزب پادگانی" به تمامی "داشته"ها و "ناداشته" های جمهوری اسلامی از کانال تخریب چهره "مجاهدین خلق ایران" گذر می کند.

این "کانال" جهت "تنفس" به منزله پیش شرط پذیرش "غلط کردن"های آتی است!

استراتژی "محمد جواد لاریجانی" در شُرف شکوفایی است! پیش بینی "مسعود رجوی" به وقوع پیوست!

باز هم "بُرد" سیاسی مجاهدین خلق در میان "جنگ گرگ ها" قابل تصور است اما اَمان از بی عملی ایشان در "تبلیغات سیاسی" و "جنگ روانی" صحیح بر "علیه گرگ ها"!!!

در پایان هر دو مقاله نشریه مجاهد را در ذیل می آوریم "تا سیه روی شود هر که در او غش باشد."

به منظور دسترسی به نشریه مجاهد، شماره 3، مطالعه مقالات "دادگاه انقلاب شیخ الاسلام زاده را نجات داد!!"، "روح حاکم در نظرگاههای ما در مورد یک قانون اساسی طراز مکتب (اسلام)" و همچنین مصاحبه مطبوعاتی مجاهدین خلق "قانون اساسی باید پاسخگوی چه چیزی باشد؟" که در نوشتار حاضر به مثابه "نمونه" مورد استناد نگارنده قرار گرفت به لینک ذیل مراجعه فرمایید:

www.iran-archive.com

 

********************                                                                                                                             ****************                                                                                                                                  **********                                                                                                                                           *****                                                                                                                                                  ***                                                                                                                                                    **                                                                                                                                                      *

 

دولت موقت ایران و برنامه اقدامات فوری دولت موقت انقلابی نیکاراگوئه

آیا انقلاب نیکاراگوئه راه ایران را خواهد رفت؟

 

اداره جامعه انقلابی باری است بر دوش دولت انقلابی

پیروزی جبهه آزادیبخش ملی ساندی نیست ها در نیکاراگوئه توجه ملل تحت ستم  و در حال مبارز را بر انگیخته و مایه دلگرمی و شور و شعف مبارزین راستین گشته است. از طرف دیگر این سوال که حکومت جدید، انقلاب پیروزمند خلق نیکاراگوئه را به کجا خواهد برد مطرح می باشد سوالی که در مقابل سرنوشت هر انقلابی وجود دارد.

علیرغم تفاوتهای بارزی که مبارزه مردم نیکاراگوئه علیه سوموزا، یا قیام مردم کشور ما علیه رژیم سلطنت دارد، خلق ایران و نیکاراگوئه تقریباً همزمان دو دیکتاتوری کهنسال را سرنگون کردند. شروع هر دو انقلاب با حرکات مردمی، وقوع اعتصاب های سراسری و بالاخره رویاروی و درگیری مستقیم مردم با یک ارتش مسلح همراه بود، تشکیل حکومت جدید در کنار رژیم در حال زوال گذشته، وجه تشابه دیگر در نحوه دگرگونی ایران و نیکاراگوئه می باشد. سوال این است که این شباهت ظاهری تا چه حد می تواند بیانگر سرنوشت یکسان این دو انقلاب باشد. بررسی تصمیم گیریهای دولت انقلابی ساندی نیست و مقایسه آن با خط مشی اتخاذی دولت موقت انقلابی ایران روزهای نخست پیروزی، تفاوت فاحشی را نشان می دهد. سرلوحه کار و برنامه اعلام شده در کشور ما، پشت سرگذاشتن یک دوره انتقالی بود از طریق همه پرسی، تدوین قانون اساسی از طریق به تصویب رساندن آن در مجلس موسسان منتخب ملت و بالاخره برگزار کردن انتخابات مجلس که بروی کار آمدن یک دولت قانونی منجر شود. این برنامه ای بود قبل از بدست گرفتن قدرت (کیهان 17/11/57) یعنی در حالیکه شور انقلابی مردم در اعلا درجه قرار داشت، و پتانسیل انقلابی جامعه برای انجام هر عمل انقلابی وجود داشت، تمامی برنامه کار با وجود پشتیبانی میلیونی توده ها یک تغییر در شکل حکومت اعلام شد. حتی وقتی درباره برنامه کار جمهوری اسلامی نیز سوال شد (کیهان 17/11/57)، پاسخ فقط درباره خطوط بسیار کلی و دیدگاهای آرمانی و انتزاعی بود، در حالیکه برخورد انقلابی حکم می کرد که دولت موقت انقلابی برنامه کوتاه مدت خود را نیز به مردم عرضه کند. مجاهدین خلق ایران موقعی که چنین برنامه حداقلی از جانب دولت ارائه شد، به تدوین و انتشار انتظارات مرحله ای خود از جمهوری  اسلامی پرداختند. گرچه این عمل از جانب مجاهدین در آن مرحله تنها به آماده سازی ذهن توده ها می توانست کمک کند نه برنامه دولت موقت انقلابی!! اما دولت موقت نیکاراگوئه تغییرات انقلابی جامعه را اصل گرفته، و انتخابات را به 3 تا 5 سال دیگر احاله دادند.(اطلاعات 12/4/58) آنها در کمتر از ده روز که از استقرار حاکمیت شان گذشت برنامه اقدامات فوری خود را اعلام کردند. بررسی محتوایی دولت موقت انقلابی نیکاراگوئه را بر اساس برخی مواد برنامه شان با کارنامه اقدامات دولت موقت ایران انجام می دهیم.

مقایسه برنامه حداقل دولت موقت نیکاراگوئه با کارنامه عمل دولت ایران

1- در مورد مسایل ارضی: برنامه اقدامات فوری دولت انقلابی نیکاراگوئه چنین است:

"دیگر هیچکس نخواهد توانست از طریق بهره مالکانه یا اجاره بهای زمین و یا از راه قیمت زمین جیب خود را پر کند". "تمامی املاک و زمینهای خاندان سوموزا و افسران عالیرتبه ارتش بین دهقانانی که بی زمین اند و تمام کسانیکه مایلند روی زمین کار کنند تقسیم خواهد شد". در قبال برخورد انقلابی دولت موقت نیکاراگوئه با مساله ارضی، سکوت دولت موقت انقلابی ایران در مورد زمین از ابتدا تا به حال ادامه دارد. و این درست در حالی است که اکثر درگیریها و برخوردهای این مدت در کردستان و نقده و ترکمن صحرا و... ریشه در این امر دارد.

2- مساله ملی کردن: دولت موقت نیکاراگوئه در مورد ملی کردن معادن می گوید:

"کلیه معادن به خلق واگذار خواهد شد و کارگران معادن در اداره آنها شریک خواهند شد. زندگی تمام کارگرانی که در معادن فدای استثمار ظالمانه شده و اینک بیمارند و یا به گدایی افتاده اند فوراً تامین خواهد شد."

دولت ایران پس از چندین ماه بانکها و برخی از کارخانجات وابسته را ملی اعلام کرد. اما آنچه ملی کردنهای دولت ایران را بی محتوا می سازد آنست که برخلاف نیکاراگوئه، کارگران و کارمندان نقشی در اداره موسسات و کارخانجات ملی شده ندارند. مساله ای که جوهر مساله ملی کردن در این مقطع تاریخی میهن ما می باشد.

3- برنامه حداقل دولت نیکاراگوئه می گوید:

"کلیه قوانین و مقرراتی که با حقوق کارگران مغایرت و منافات داشته باشد ملغی خواهد گردید."

در ایران از ابتدا تمامی قوانین قبلی تنفیذ و رسماً اعلام شد. و لغو همه قوانینی که بر آن پایه رژیم جابر شاهنشاهی استوار بود موکول به روی کارآمدن دولت قانونی از راه مجالس قانونگزاری گشت.

4- در مورد شوراها: ساندنیستها می گویند:

 "کلیه کارگران شهر و روستا، کلیه پیشه وران، کارمندان، مستخدمین و استادکاران بدون هیچگونه محدودیتی حق دارند آزادانه اتحادیه صنفی خود را تشکیل دهند، و این حق آنان تضمین خواهد شد. حکومت ساندی نیستی اتحادیه ها را تشویق خواهد کرد، تا از این طریق کارگران و زحمتکشان بتوانند از دستاوردها و حقوق خود دفاع کنند." و در مورد مسایل منطقه ای و محلی "اهالی محل متشکل خواهند شد و خود به تمام مسائل مربوط به محل خود خواهند پرداخت."

در ایران با وجود طرح شوراها از طریق آیت الله طالقانی و حکم امام خمینی در این مورد، بر سر اجرای آن کارشکنی صورت می گیرد و می رود به بوته فراموشی سپرده شود. و حتی در جاهایی که بوجود آمده است در خطر تعطیل قرار گرفته است.

***

ریشه ضعفهای دولت موقت ایران

                    

قضاوت در مورد آینده نیکاراگوئه همچون قضاوت بر هر جامعه دیگری به سبب پیچیدگیهای خاص جوامع بشری، مشکل است. اما با توجه به قانونمندی ها و تجارب انقلابی خلق های دیگر در موقعیت های انقلابیشان، میتوان گفت که تصمیم گیریهای دولت انقلابی ساندی نیست سرنوشت روشنی را برای خلق نیکاراگوئه به ارمغان خواهد آورد. سرنوشتی که چه بسا خالی از نوسانات و کنش های ناموزون وقایع ایران خواهد بود. رهبران ساندی نیست گویی با روشن بینی طریقی واقع گرایانه را انتخاب کرده اند. طریقی که در کوره چندین سال مبارزه انقلابی آنها، آبدیده شده و در دو سال اخیر با بسیج و حمایت توده ای ارتقا یافته است. خلق نیکاراگوئه در یک جبهه متحد حول محور ساندی نیست ها، درگیر یک مبارزه توده ای مسلحانه بود، و به نظر می رسد تصمیم دارد تا نظام منحط سوموزا را از بنیاد براندازد. ساندی نیست ها پس از پیروزی و به محض ورود به مرکز کشور انحلال گارد ملی سوموزا را اعلام می کنند در حالیکه در اینجا بلافاصله پس از پیروزی در بهمن ماه گذشته اعلام میشود که "نظام موجود را بهوای نظامی که جانشین آن نشده بهم نزنید."(کیهان 1/12/58)

رییس دولت موقت ایران قبل از پیروزی و در نقطه اوج انقلاب اعلام می کند: "سروران عزیز توصیه می فرمودند که مانند یک جوان 45 ساله صحبت کنم، از موضع قدرت حرف بزنم، اما چه می شود کرد...:" چرا با داشتن قدرت عظیم منبعث از اراده توده ها و حمایت بیدریغ مردم اینگونه برخورد می شود؟ تشبیه دولت موقت به اتوموبیلی که نیاز به یک جاده صاف و بی دست انداز دارد دلیل دیگری ندارد جز اینکه رهبری جامعه انقلابی باری است غیر قابل تحمل بر دوش دولت غیر انقلابی، که خود صادقانه بارها اذعان و اعتراف کرده است. آنهم در شرایطی که انقلاب به اتکاء نیروی خلق آماده عبور از جاده کوهستانی و پر نشیب و فراز است برای رسیدن به قله پیروزی محتوم بر امپریالیسم و ستم طبقاتی. لاجرم پذیرش دولت به دلیل نبودن تشکیلات منسجم - همانگونه که شاهدش بوده و هستیم از جانب توده ها قبول اجباری است که مصائب و مشکلات متعددی را می آفریند. در نهضت اخیر ایران توده ها همواره پیشاپیش رهبران حرکت کرده و آنها را به دنبال خود کشیده اند. به همین جهت تاکنون که در ششمین ماه پیروزی بر رژیم فاسد سلطنت هستیم، دولت دائماً از فشار نیزوهای گوناگون در شکایت و عذاب است. نیروهایی که انحراف از انقلاب و اجتناب و فرار از رویارویی با دشمن اصلی را نمی پذیرند. تنها یک هفته پس از پیروزی در مطبوعات نوشته شد "نیروهای انقلابی دولت را تحت فشار قرار داده اند"(اطلاعات 29/11/57) و یا رییس دولت موقت اعلام کرد "مردم باید به دولت مهلت بدهند."(اطلاعات 23/11/57) "گروههای افراطی جلو کار دولت را می گیرند."(آیندگان 29/11/57) مطالب بالا نشان دهنده حرکت اصیل و مترقی مردم بود که خواهان عمل انقلابی از دستگاه رهبری بودند. دستگاهی که در موضع غیر انقلابی خود (بصراحت اعترافش) باقی مانده و حرکت لاک پشتی اش دست و پاگیرش میشود.

تفاوت و اختلاف خط مشی های انقلاب ایران و نیکاراگوئه را پس از بثمر رسیدن بایستی ناشی از ذات و ماهیت این دو انقلاب دانست. هر چند که انقلاب نیکاراگوئه دوران نوزادی خود را طی می کند، و لذا بایستی با احتیاط نسبت به آن اظهار نظر کرد. انقلاب نیکاراگوئه با قدرت و قاطعیت شهامت تکیه به توده ها و واگذاری امور به خود مردم را داراست. و از طریق اطمیان به اصالت خلق، نه تنها با فشار آنها حرکت نمی کندبلکه در خط مقدم مبارزه، نقش پیشتازی خود را ایفا می نماید. انقلاب نیکاراگوئه با اتکا به مبارزه سازمان یافته و مسلحانه راه خود را با اتکاء به پشتیبانی خلق طی می کند. همان پشتیبانی که دولت موقت ما بدرجاتی بالاتر از آن برخوردار بود، ولی به دلیل ضعف محتوایی خودش نتوانست از آن استفاده کند و لذا در هر قدم خود را در مقابل موج خواسته های برآورده نشده، منفرد و تنها می یابد.

 

********************                                                                                                                             ****************                                                                                                                                  **********                                                                                                                                           *****                                                                                                                                                  ***                                                                                                                                                    **                                                                                                                                                      *

                            

                                                       

                                                                  

                                            دادگاه خلق، قدمی در راه حاکمیت مردم بر سرنوشت خود

 

* دادگاه خلق بر وجدان انقلابی توده ها تکیه دارد.

مقدمه: هر دوره از تحولات اجتماعی بنا به نیازها و ضرورتهای خود نهادهای خاصی را هم می طلبد. دادگاههای خلق هم پدیده و نهاد متناسب با مرحله روزهای پس از انقلاب و جوابی در خور به نیازهای این مقطع خاص محسوب میشود.

پس از قیام قهرمانانه خلق ما، دادگاهایی به نام دادگاههای انقلاب اسلامی تشکیل شد. این دادگاهها به جرائم کسانی رسیدگی می کرد  جنایتهای بسیار به مرگ محکوم شده بودند. بنابراین صرف محرز شدن هویت آنان برای به جوخه آتش سپردنشان کفایت می کرد. لازم بود به کیفر رساندن این جانیان با سرعت و قاطعیت تمام انجام گیرد تا ضد انقلاب را، که هنوز امید خود را کاملاً از دست نداده بود، از خیره سری منصرف سازد و فرصت سر بلند کردن به وی ندهد.

حقانیت دادگاههای انقلاب را علیرغم نقاط ضعفی که داشتند از پشتیبانی بیدریغ و پرشور همه اقشار خلق میتوان دریافت. دادگاههای انقلاب اسلامی از آن جهت که بنا به ضرورت مرحله انقلاب در قید و بند قوانین متعارف دادرسی نبودند، عملکرد انقلابی داشتند.

ولی همچنانکه گفتیم نقاظ ضعفی نیز داشتند که اهم آن ترکیب اعضای دادگاه بود. به این معنا که اعضای آن از نمایندگان اقشار و طبقات مختلف خلق تشکیل نیافته بودند. نقاط ضعف دادگاهها باعث شده بود که محافل ارتجاعی، امپریالیستی و صیهونیستی موفق شوند تصویر ناهنجاری از انقلاب ما به مردم دنیا ارائه دهند. بهر حال نقاط ضعف دادگاههای انقلاب در جریان عمل به تدریج بارزتر شد. و آنرا تحولات درونی دادگاهها هم تشدید کرد. این امر در قضاوت مردم خودمان هم منعکس شد، و مردم انتقادهایی به دادگاههای انقلاب و نحوه کار آنها مطرح میکردند. بارزترین نمونه آن محاکمه تهرانی بود. صرف نظر از همه مسائلی که جریان محاکمه، برای مردم پیرامون دادگاه مطرح کرد، این مسئله بود که چرا کار شور سه روز به درازا کشید؟ سه روز شور آنهم برای دژخیم و شکنجه گری که جنایتهایش محرز و مسلم بود؟ و بنا بر ضوابطی هم که از سوی رهبر انقلاب تعیین شده بود، هیچ کیفری جز مرگ برایش متصور نبود، تردیدها را در مورد دادگاههای انقلاب شدت می بخشد. و ضرورت تشکیل دادگاههای خلق را بیش از پیش مطرح می کرد. دادگاههایی که سازمان ها و عناصر انقلابی از همان اوایل انقلاب تاکید می کردند.

در اینجا ما سعی می کنیم که طرحی هر چند کلی از دادگاههای خلق ارائه دهیم.

دادگاه خلق بر وجدان انقلابی توده ها تکیه دارد

دادگاه خلق چنانچه از اسمش بر می آید، دادگاهی است که قضات آن نمایندگان اقشار مختلف خلق اند و مسائلی که در آن مطرح میشود به همه خلق و سرنوشت ایشان مربوط است.عملکرد این دادگاهها قبل از آنکه بر قوانین مدون و جزائی استوار باشد، بر وجدان انقلابی و داوری توده های مردم تکیه دارد. بهمین جهت قضات این دادگاه ها را نه فقط تخصصین امور حقوقی و جزائی، بلکه ترکیبی از نمایندگان مردم تشکیل میدهند که حتی برخی از آنها فاقد تبحر و تخصص در امر قضا هستند. چون در این دادگاهها پیش از آنکه محاکمه متهم از نظر جزائی مورد نظر باشد، رسیدگی به مسئولیت سیاسی و اجتماعی و محاکمه جریانی که متهم بدان وابسته است طرف توجه می باشد. احکامی هم که این دادگاهها صادر می کنند، منافع انقلابی جامعه را مد نظر قرار می دهد و ممکن است با ضوابط حقوقی و جزائی مرسوم و مدون هم نخواند. چه بسا یک دادگاه خلق متهمی را محکوم به اعدام کند، در حالیکه از نظر حقوق کلاسیک جزای آن جرم اعدام نباشد و یا بالعکس در مورد جرائمی که از نظر جزائی مجازات اعدام به دنبال دارد، بنا به منافع خلق و بنا به جهات سیاسی، ایدئولوژیک ممکن است دادگاه خلق چنین حکمی ندهد. می توان گفت که در دادگاه خلق فرشته عدالت با چشمانی باز، احکام خود را در جهت منافع مردم تعیین می کند. نه بر اساس ضوابط خشک و از پیش تعیین شده.

عملکردهای دادگاه خلق

ذکر نمونه هایی به روشن کردن آنچه در فوق گفتیم کمک میکند. این نمونه در همه انقلاب ها هست و ما آنها را از انقلاب فلسطین برگزیده ایم:

در بحبوحه جنگهای داخلی لبنان چریکهای فلسطین نیز فعالانه همراه مستضعفان لبنان شرکت داشتند. در این جنگ کلیه نیروهای مترقی و چپگرای در مقابل دست راستی های مرتجع قرار گرفتند. یک چریک فلسطینی ، به دنبال انجام ماموریت محوله اش، یک خانواده مسیحی را دستگیر و دختر خانواده را به عنف مورد تجاوز قرار داد. متعاقب آن رهبری انقلاب فلسطین با تشکیل دادگاه خلق او را در همان محل محاکمه و به اعدام محکوم کرد. و حکم صادره را هم بلافاصله به مرحله اجرا گذاشت.

مثال دیگری که در جهت عکس مثال قبلی است، محاکمه انقلابی ابونصال از کادرهای بالای الفتح می باشد که علیرغم محرز شدن خیانت وی که باعث ایجاد یک جریان انحرافی در انقلاب فلسطین شده و علیرغم آنکه دادگاه خلق حکم اعدام او را صادر کرده ، ولی از پیگیری و اجرای حکم خودداری می کند. چرا؟ چون اجرای رای صادره، در حکم طولانی تر کردن جریان فکری انحرافی و غیرانقلابی اونصال است. بررسی دو مثال فوق، که دو نمونه از عملکرد دادگاهای انقلابی است، ما را به عمق و محتوای دادگاه خلق آگاه می سازد.

اگر با توجه به منافع خلق فلسطین به نمونه های فوق نگاه کنیم، نکات مهمی را درمی یابیم. در مورد اول اگر عوامل موثر در جرم را از نظر جزائی و از نظر حقوق مدون در نظر بگیریم. از جمله مجرد بودن جرم، شرایط سخت و سراسر محرومیت او، گذشته دردآور و آکنده از ناکامیها و رنجهای قومی، خانوادگی و دهها عامل درونی و بیرونی دیگر را که با میل جنسی شدید وی در هم آمیخته و در یک حالت جنون آسا او را واداشته که دست به چنین عملی بزند. متوجه میشویم که جرم ارتکابی، وی را مستحق اعدام نمی کند. اما در اینجا چیزی که دادگاه خلق بر آن اصرار می ورزد، حیثیت سیاسی یک انقلاب و جریان پربار نهضت خلق فلسطین است. چنین عملی که به دست یکی از سربازان انقلاب انجام گرفته می تواند به صورت تهدیدی جدید برای لکه دار کردن شرافت انقلابی نهضت درآید. علت عزم قاطع دادگاه خلق در صدور حکم اعدام و اجرای بلافاصله آن نیز به همین جهت بود.

در نمونه دوم دادگاه خلق به این دلیل بعد از صدور رای اعدام در مورد ابونصال از اقدام به اجرای حکم خود خودداری می کند که اعدام وی گرچه به ظاهر اجرای عدالت در مورد یک خائن است ولی در حقیقت نتایج حاصل از آن در جهت منافع دراز مدت خلق نخواهد بود. با اعدام ابونصال نه تنها جریان فکری او و آثار عملی آن از بین نمی رود، بلکه به احتمال قوی او را به یک قدیس تبدیل کرده و این جریان انحرافی را از دوام بیشتری برخوردار می کند که منافع آتی توده های مبارز فلسطینی را مورد تهدید قرار می دهد.

دادگاه خلق در چه مواقعی تشکیل می شود و ترکیب اعضای آن چیست؟

چنانکه گفتیم "دادگاه خلق دادگاهی است که قاضی یا قضات آن نمایندگان خلق هستند." بر این تعریف باید افزور که: "متناسب با شرایط، نحوه تشکیل دادگاه خلق فرق می کند." به این معنی که در شرایط تسلط حکومتهای جابر و دیکتاتور، این دادگاهها مخفی اند. و اعضای تشکیل دهنده آنها را افراد ذیصلاح یک سازمان انقلابی تشکیل می دهد. زیرا چنین سازمانی تبلور خواسته های جامعه و دادستان مردم ستم کشیده است. در محیطی دموکراتیک و به خصوص بعد از پیروزی انقلاب، دادگاه خلق با شرکت اقشار مختلف خلق و دیگر نمایندگان سازمانهای انقلابی- رهبری تشکیل می شود.

در دادگاه خلق آنچه مورد توجه قرار می گیرد وجه سیاسی- اجتماعی جرائم است، و کمتر به جنبه حقوقی و جزائی پرداخته میشود. جزا در حقوق و قانون کیفری ناظر به موارد از پیش تعیین شده است، و در برخورد با مصداقهای گوناگون یک جرم، واکنش یکسان نشان میدهد. رویه محاکم عمومی هم عیناً منطبق بر یک جریان پیش ساخته است. در صورتیکه وجهه نظر دادگاه خلق حفظ و ضمانت منافع خلق است. و در این مقصود دینامیسم و انعطاف بسیار از خود نشان میدهد. و بهمین جهت اعضای دادگاه نمایندگان اقشار و طبقات مختلق جامعه هستند. و مسئله تخصص و خبرگی در امر قضا حجای خود را به صلاحیت در تشخیص منافع توده ها می دهد، که این کار نیز فقط توسط نمایندگان واقعی آنان قابل اجرا است.

دادگاه خلق به چه جرائمی رسیدگی می کند؟

در دادگاه خلق، مدعی خلق است. مورد تظلم هم ستمی است که بر خلق رفته. جرائم مورد رسیدگی این دادگاه ، بسته به ویژگیهای آن مرحله از انقلاب، گوناگون است. ولی وجه مشترک همه آنها "جنبه سیاسی- اجتماعی" عمل ارتکابی است که باعث خدشه دار شدن شرافت و حیثیت سیاسی جامعه انقلابی شده است. صرفنظر از اینکه عمل مذکور در حقوق مدون عنوان سره یا جرم را دارد یا نه. باین معنی که اهمیت سیاسی عمل انجام شده به حدی است که عناوین دیگر جرم را تحت الشاع قرار داده است. و یا حتی عملی که عنوان سره را هم در مواقع عادی نداشته باشد، به خاطر آثار سوئی که به باور می آورد، جرم تلقی می کند. و مرتکب را برای از بین بردن یا تخفیف نتایج و آثار سوء عمل محاکمه و محکوم می سازد.

به همین ترتیب کسی هم که از نظر ایدئولوژیک سبب ایجاد یک جریان احرافی در جامعه گردد و سیر و جریان اصیل و حرکت طبیعی جامعه را سد کند، یا سبب کندی حرکت آن شود، مورد محاکمه دادگاه خلق قرار می گیرد. در اینجا محاکمه مرتکب، در حقیقت محاکمه جریان انحرافی است و حکم دادگاه هم بر محکومیت سیاسی، اجتماعی این جریان متوجه است. و نه فقط محکومیت جزائی فرد یا افراد مرتکب،(به مضمون آیه 191 سوره بقره توجه شود که :(الفتنه اشد من القتل)

اجرای حکم دادگاه خلق هم به خاطر گرفتن انتقام از شخص نیست، بلکه اجرای حکم محکومیت جریان انحرافی را بیان می کند. رای صادره از دادگاه خلق حکم ناگزیر خلقهایی است که منافع خود را در هر برهه ای از زمان به درستی تشخیص می دهند و به دست وفادارترین و باایمانترین فرزندان خود، آن را اجرا می کند.

انطباق کامل دادگاه خلق با موازین اسلامی

محتوای دادگاه خلق، بررسی سیاسی ایدولوژیک مسائل، ارائه آنها به توده، آگاه کردن به ماهیت قضایا و به داوری خواندن ایشان است. اگر سنت پیامبر و سیره امامان را مطالعه کنیم، متوجه خواهیم شد که این پاکان دقیقاً به همین شیوه در برخور با مسائل عمل می کردند.

در تاریخ اسلام و بخصوص زمان پیغمبر اکرم ما به نمونه های زیادی برخورد می کنیم که ناظر به دو جنبه اساسی و دو وجهه نظر در دادگاههای خلق می باشد. یکی توجه داشتن به منافع واقعی و دراز مدت و محصور نشدن در چارچوب احکام از پیش تعیین شده حقوق جزا است، و دیگری به قضاوت نشاندن مردم در جهت توضیح و تبیین مسائل برای آنان است.

مثلاً بعد ار آنکه خیانت یهودیان اطاف مدینه هنگام محاصره شهر به وسیله مشرکان مکه در جنگ احزاب مسجل شد، و بعد از آنکه مسلمانان توانستند در برابر مهاجمین پایداری کنند و آنها را بتازانند، پیغمبر متوجه این هم پیمانان خائن و میثاق شکن شد، و در یک یورش آنان را دستگیر و بطوری که مشهور است هفتصد نفر از ایشان را در یک روز اعدام کرد. شاید این عمل خشن و قساوت بار بنظر برسد. چه بسا بسیاری از این افراد که اعدام شدند در این خیانت و پیمان شکنی سهم و نقش مستقیم نداشتند، اما آنجا که آینده یک مکتب، سرنوشت یک انقلاب و منافع یک خلق مطرح است، باید فاطعانه عمل کرد. و چشم بر این تردیدها بست. چون هرگونه مماشات با جریانی که در صورت توفیق انقلاب را نابود خواهد کرد، مار در آستین پروردن است.

یا به قضاوت طلبیدن خلق و ارائه مساله به توده های مردم و آگاه ساختن ایشان نمونه های بسیاری در تاریخ اسلام و خاندان پیامبر دارد. می توان از جریان فدک یاد کرد، که حضرت فاطمه در تضاد با نظام حاکم مسئله را به مردم عرضه و مردم را به داوری می طلبید، سخنرانیها و خطابه های او برای مردم در همین رابطه است. (احتجاج طبرسی- فصل مربوط به حضرت فاطمه.)

حضرت علی هم در برخور د با طلحه و زبیر، در برخورد با مسئله خوارج و در مقابل معاویه، همه جا مردم را در جریان ماهیت قضایا و مسائل قرار می دهد و آنها را آگاه می کند و سپس قضاوت را به مردم واگذار و حکم را از ایشان می طلبد. چنانکه در جریان فرمان به مالک اشتر آنچه را که بر زبان خلق جاری میشود خکم خدا می نامد.

بنابراین با توجه به محتوای دادگاه خلق ویژگی های آن، تاکیدش بر نیرو و صحت داوری مردم و مقایسه آن با سیره پیغمبر و ائمه دریافت میشود که اسلام نه تنها با دادگاه خلق مخالف نیست، بلکه از آنجا که این دادگاهها در مسیر خواست خدا و خلق و در جهت منافع جامعه و تبدیل به مرحله متکاملتر می باشد مورد تاییداند.

آچه یک جریان انحرافی را بقا می بخشد و فرصت میدهد بیشتر به گمراه کردن مردم و ایجاد فتنه بپردازد، برخورد ناصحیح با آن است. مهمترین ویژگی دادگاه انقلابی خلق برخورد صحیح و خلقی و همگانی با یک جریان انحرافی است، که دیگر جائی برای بقای سیاسی و اجتماعی و بالمال تاریخی و ایدئولوژیک متهم نمی گذارد. این خود محتوای اصیل اسلام است که همیشه در برخورد پیامبر و ائمه به چشم می خورد.

تجربات انقلابی معاصر

تاریخ انقلابهای چین، الجزایر، ویتنام، لیبی و فلسطین ضرورت تشکیل دادگاههای خلق را بعد از پیروزی انقلاب به خاطر جلوگیری از اختلافات و چند دستگیها اثبات کرده و کارآیی آن را در عمل نشان داده است. چون در دادگاه خلق، این نمایندگان همه اقشار خلق هستند که یک جریان انحرافی و عناصر وابسته به آن جریان را افشا، محکوم و مجازات می نمایند. نه هیئت حاکمه که ممکن است فقط نمایندگان یک قشر را در بر بگیرد، و اگر محکومیت جریانی انحرافی بوسیله نمایندگان همه اقشار خلق صورت بگیرد، امکان سربلند کردن و حیات مجدد آن منتفی است. در حالیکه همین حکم از جانب نمایندگان قشر و هیئت حاکم نه تنها ممکن است سبب طرد و نفی جریان منحرف نگردد، بلکه امکان دارد موجب برانگیخته شدن سوء ظن ها، و بدبینی هایی که نهایتاً می تواند به تفرقه و از هم پاشیدگی صفوف یک پارچه خلق بیانجامد منجر شود. توجه به این واقعیت است که ضرورت برپایی دادگاههای خلق را در این مرحله از انقلاب ما بیش از پیش تاکید می کند.

 

*     *     *     *     *

                                                                                               

نوشتار حاضر می توانست بسیار مفصل باشد. می توانست به تک تک گزاره های مقاله "حزب پادگانی و مجاهدین خلق"  اشاره نماید و به تحلیل و بررسی، میزان تاویل (تفسیر به رأی) "برادر مصطفی" و نقد آنها بپردازد حتی می توانست با تمرکز بر مواضع مجاهدین خلق در هر دو مقاله نشریه مجاهد (شماره 3) به دفاع از مواضع ذکر شده در 30 سال پیش پرداخت اما قصد و نیت راقم این سطور از نگارش این مختصر نه دفاع از همپیمانان سیاسی اش و نه الزاماً نقد مواضع مصطفی تاج زاده بود. آنچه در این مقاله آمد صرفاً بیان "بینش، روش و منش" فرزندان یکی از جنایتکارترین رهبران قرن بیستم است.

"از کوزه همان برون تراود که در اوست."

فرزندان دجال/جلاد بزرگ قرن بیستم چیزی جز تباهی و نکبت به همراه نیاورده و نمی آورند!

 

نکته آخر؛

خاوران هنوز سرخ است!

با توجه به اینکه "بانوی سبز ایران"(!) در مصاحبه با سایت خودنویس و در پاسخ به پرسش "آیا هیچگاه به خاوران رفته اید تا به خانواده های کشته شدگان سال های 60 و خانواده های اقلیت های مذهبی که عزیزی را در آنجا به خاک دارند تسلیت بگویید؟" به وجود جو پلیسی و خفقان در داخل کشور تاکید فرمودند، راقم این سطور به دلیل اینکه خاطر مبارک بانو آزرده نشود و از میزان "شأن" مبارزاتی ایشان کاسته نشود از نام مستعار استفاده کرده است!!!

بیفزاییم با توجه به اینکه برای مصاحبه کننده سایت خود نویس "قابل درک است که یک گروه با عملیات تروریستی خود فضا را مخدوش کرده بود" اما به دلیل اینکه برای همان مصاحبه کننده قاعدتاً "غیر قابل درک" است که اولاً: یک گروه نبود بلکه چندین گروه بود! ثانیاً: مطالبه "انقلاب" و مبارزه برای تغییر در مناسبات قدرت، چیزی فراتر از مخدوش کردن فضا است و ثالثاً: اسیران همان گروه به استناد ماده 186 قانون مجازات اسلامی، "محارب" محسوب می شدند و اعدام آنها کاملاً "قانونی" بود و لذا بر طبق قوانین موضوعه کشور "می توان اسرای یک گروه را به این راحتی در تابستان 67 سر به نیست کرد."، "بانوی سبز ایران" به مثابه دانش آموخته مکتب ولایت با یک فقره رذالت بر وزن "وقاحت"(!)، مدعی می شود که "آن اقدامات خارج از چارچوبهای حقوقی و ملاحظات اخلاقی بوده و..." و بدین سان "کاریکاتوریست" خوش قریحه به دنبال نخود سیاه روانه پرسش بعدی می شود!

در این میان مصاحبه کننده محترم به دلیل عدم التزام به بررسی "چرایی" و "چگونگی" ماوقع به این نکات نمی پردازد که بر طبق نص صریح کتاب "حکومت اسلامی"، ولی فقیه به مثابه "کفیل است برای صغار"، ولی فقیه می تواند واجبات دین مبین را به حالت تعلیق در آورد و بنا بر توصیه الهی امام خمینی! "امت همیشه در صحنه" باید "همیشه در صحنه" پشتیبان ولی فقیه باشند تا به کشور آسیب نرسد... با توجه به چنین رویکردی، "ملاحظات اخلاقی" دیگر چه صیغه ای است؟!

لازم به یادآوری است که "سید عاصی" در بیانیه شماره 17 علاوه بر به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد و عقب نشینی آشکار از مطالبه ابطال انتخابات، به قول همسر "روشنفکر" و ایضاً مبارزشان، "این گروه کذایی" را منافق و "محارب" خطاب می کند. حکم "محارب" نیز معلوم و مشخص است.

بگذریم از اینکه تقلیل قتل عام 67 به "انتقام جویی" طرف مقابل در مواجهه با "جنایات و عملیات تروریستی آن گروه کذایی" و "خطای بزرگ" و "کج روی" خواندن آن به وقاحت و دریدگی ای در حد و اندازه بانوی سخنگوی دولت نهم می طلبد!

جالب آنکه "بانوی سبز ایران" توجه نکردند که پرسش سایت خودنویس ناظر بر گلزار خاوران، پس از تشکیل آن در سال67-68 است و نه پس از انتصاب احمدی نژاد توسط "آقای خامنه ای" که البته از جریان قتل عام 67 همچون "آقای موسوی" بی اطلاع بودند و "در حوزه وظایفشان هم نبوده است"(!)

و باز هم بگذریم از اینکه "آن اتفاق" که "لکه های سیاهی است که با آب زمزم و کوثر، سفید نتوان کرد" را چه کسی و با چه اندیشه ای به ارمغان آورد؟!

معلوم نیست در مملکتی که نه رییس جمهور آن و نه نخست وزیر آن از اقدامی با چنین ابعاد گسترده ای حتی اطلاع هم نداشتند، سنگ اصلاحات را بر سینه زدن چه معنایی دارد؟!

پس از پخش اعترافات زنده یاد "عبد المالک ریگی" از "رسانه ملی" (!) لطیفه ای در میان ایرانیان داخل کشور دهان به دهان می چرخید. لطیفه مزبور به قرار ذیل است:

"عبدالمالک ریگی، در ادامه اعترافات خود مسئولیت اغتشاشات اخیر، زلزله بم، سقوط توپولوف خبرنگاران، حوادث کوی دانشگاه، آغاز جنگ تحمیلی، شهادت امیرالمومنین و شکست اسلام در جنگ احد را بر عهده گرفت."(!)

گویا با توجه به رویکرد اصلاح طلبان در مواجهه با قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 که مطلقاً از "پیر کفتار جماران" ذکری به میان نمی آورند که مبادا "خط امام" به "گُه" کشیده شود و همچنین "خامنه ای" و "موسوی" را نیز بی اطلاع نشان می دهند، "عبدالمالک ریگی" به دلیل تعدد "جرائم" فراموش کرده بود به این واقعه کوچک اعتراف کند!!!

اما پاسخ "بانوی سبز ایران" به پرسش سایت خودنویس، پرسش های دیگری را نیز به همراه دارد:

آیا در زمان "نخست وزیر امام" به وجود جو پلیسی و خفقان قائل هستید؟ در زمان ریاست جمهوری "سردار سازندگی" و "سیدخندان" که "نخست وزیر امام" در کسوت "مشاور" به انجام وظیفه می پرداخت چطور؟

پرسش دیگر از منظر نگارنده آنکه باید با چه چیزی مبارزه کرد؛ دولت احمدی نژاد" یا "جمهوری اسلامی"؟!

برای مطالعه مصاحبه "زهرا رهنورد" با سایت خود نویس به لینک ذیل مراجعه فرمایید:

www.khidnevis.com

 

تهران/ دوازدهم مهر ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه

 

Alii_farhang@yahoo.com

منبع:پژواک ایران