PEZHVAKEIRAN.COM آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان
 

آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان
اسماعيل نوری‌علا

دوستی برايم نوشته است که چون تو اخيراً دربارهء «آلترناتيو» مطالبی را منتشر کرده ای می خواهم بپرسم که «آيا می توان رهبری مذهبی جنبش سبز، يعنی کسانی چون آقايان خاتمی، کروبی، موسوی و خانم رهنورد، را به چشم يک آلترناتيو حکومت ولی فقيه نگريست؟» و من فکر کرده ام که پاسخ خود به اين دوست را در جمعه گردی اين هفته بدهم که با يک تير دو نشان زدن هم نشان از مهارت دارد و هم از تنبلی! می بخشيد.

راست اش اينکه، در ميان واژه هائی که در گفتارهای سياسی بکار می روند، واژهء «آلترناتيو» برای من دارای وزن مخصوصی است که موجب می شود پاسخ اين پرسش را با يک «نه» ی بزرگ بدهم و همچنان اصرار بورزم که امکان ساخته شدن يک «آلترناتيو» در برابر رژيم اسلامی در داخل کشور وجود ندارد و اين کار بدون کمک فعالانهء خارج کشوری ها ممکن نيست. و چرا؟

اجازه دهيد سخنم را با آن «وزن مخصوص» شروع کنم و، بصورتی گريزناپذير، به مطالبی بپردازم که در بادی امر سخت «بديهی» می نمايند اما آنچه مقصد و مقصود من است بر فراز همين بديهيات ساخته می شود و لذا اميدوارم با من شکيبا باشيد و صبورانه تحمل ام کنيد.

برای سخن گفتن از نيروهای در گير در کار سياست، تقابل ها و رقابت ها و مخالفت هاشان باهم، و بردها و باخت هاشان در يک جامعه در فرهنگ های مدرن سياسی واژه های مختلفی بکار گرفته می شوند که، اگر آنها را بصورتی منطقی و متداوم در کنار هم نچينيم، اغلب در بکار بردن و فهم شان دچار مشکل می شويم. به عبارت ديگر، واژگان مورد استفاده در فرهنگ سياسی مدرن مجموعه ای بهم پيوسته را تشکيل می دهد که اجزائش در رابطه ای طولی نسبت بهم قرار دارند و هر يک ديگری را می سازند و معنا می بخشند.

مصالح اصلی انديشهء مدرن سياسی عبارتند از «آدميزادگان»، يا «مردم»، که در «جامعه» با يکديگر همزيستی دارند و مابين شان هزار و يک رابطهء رنگارنگ برقرار است. در جامعهء مدرن نخستين واژه ای که در کنار واژهء «مردم» می نشيند به زيستنگاه آنها مربوط می شود چرا که اکنون ديگر زيستنگاه های مردمان مختلف بر روی کرهء زمين بر اساس «مرز های سياسی» از يکديگر منفک و متمايزند. هر «مردمی» در درون مرزهای سياسی ِ زيستنگاه خود زندگی می کند و خروج از اين مرزها برايش کار آسانی نيست و به گذر از درون روندهای مختلفی مشروط است. همانگونه که ورود مردمی که در درون مرزهای سياسی ديگری زندگی می کنند به داخل دايرهء محصور در مرزهای سياسی جامعهء مورد نظر نيز کار آسانی نيست و گذر از مراحل مختلفی را می طلبد. شما می توانيد همين فردا صبح تصميم بگيريد که برای تعطيلات آخر هفته به شمال سفر کنيد و می کنيد. اما برای سفر به زيستنگاه مردمی ديگر، مثلاً در افغانستان یا عراق،  ناچار به داشتن گذرنامه و اخذ ويزا و تشريفات ديگری هستيد. زيستنگاه محصور در مرزهای سياسی يک واحد «مردم» را «کشور» می خوانيم. کشور يک مفهوم کاملاً سياسی است که اگرچه در ايران پيش از اسلام نيز واجد معنائی امروزی بوده و با «مفهوم ـ واژه» هائی همچون مرز و مرزداری و مرزبانی از يکسو، و ايرانی و انيرانی، يگانه و بيگانه، نسبت داشته است اما، با فروپاشی ساسانیان و تسلط «بيگانگان» بر «کشور» رفته رفته معنای قديم خود را از دست داده است تا اينکه در دوران قاجار، و در جريان برخورد ايران با غرب، ديگرباره در قالب نا موزون «ممالک محروسه» بازسازی شده و با انقلاب مشروطه در واژه ـ مفهوم «کشور» جا خوش کرده است.

 مفهوم ـ واژه های متضاد با کشور دوگانه اند. آنانکه در کشور معينی زندگی نکرده و به زيستنگاه ديگری تعلق دارند، اگر اهل همزيستس و دوستی باشند «اتباع بيگانه» خوانده می شوند و اگر اهل تخاصم و دردسر آفرينی باشند با واژهء «دشمن» از آنان ياد می شود. وقتی می خوانيم: «همه، سر به سر، تن به کشتن دهيم / از آن به که کشور به دشمن دهيم» در واقع اين رابطهء مثلثی «مردم ـ کشور ـ دشمن» را باز می گوئيم.

البته، واژهء «دشمن» لزوماً به اتباع متخاصم بيگانه مربوط نمی شود، چرا که در داخل يک کشور نيز کسانی که در راستای اختلال در يکپارچگی و به تجزيه کشاندن کشور می کوشند «دشمن» محسوب می شوند، آن هم دشمن داخلی و درونی!

اما، در فرهنگ سياسی مدرن، از مردمی که در درون مرزهای سياسی زيستنگاه معينی زندگی می کنند ديگر با واژهء «مردم» (که واژه ای عام و غير سياسی است) ياد نمی شود و مجموعهء مردمان ساکن در زيستنگاهی واحد (کشور) را «ملت» می خوانند. مثلاً، هنگامی که از عبارت «ملت ايران» سخن می گوئيم، در واقع، به مردمی اشاره می کنيم که در درون مرزهای يک کشور معين به نام «ايران» زندگی می کنند.

در اين فرهنگ سياسی فرض بر آن است که «ملت» صاحب «کشور» است و هرآنچه در «کشور» يافت می شود نيز از آن «ملت» است. بهمين دليل است که می توانيم از مفهوم های پيوسته ای همچون مصالح ملی، ثروت ملی، منافع ملی، و غيره ياد کنيم. در تصور مدرن از کشور ـ ملت نوعی شبيه سازی با شرکت های سهامی بچشم می خورد. آحاد ملت دارای يک سهم در مالکيت کشور اند و مشترکاً می خواهند تا زندگی خود را در درون کشور به سامان سازند.

مثل هر شرکت سهامی ديگری، در مجموعهء «مردم ـ کشور» هم «سهامداران» عده ای را، برای گرداندن و مديريت امور خود، بر جامعهء خويش «حاکم» می کنند و اين نهاد را «حکومت» (state) می خوانند. (بزودی توضيح خواهم داد که چرا اين واژه را نبايد به «دولت» ترجمه کرد). در جامعه و کشوری که ملت صاحبان آن باشند و حکومت بر اساس روابط «دموکراتيک» (مردم سالارانه) بوجود آيد می توان آن را يک «حکومت ملی» خواند.

مفهوم واقعی «حکومت» با عنايت به دو بعد معنائی آن قابل درک تر است. نخستين بعد به «نوع حکومت» مربوط می شود. حکومت های موجود در جهان مدرن انواع گوناگونی دارند؛ از جمله می توان از حکومت دموکراتيک، حکومت سوسياليستی، حکومت مذهبی، حکومت ايدئولوژيک، حکومت جمهوری، حکومت پادشاهی، حکومت متمرکز و حکومت فدرالی ياد کرد. معمولاً از «نوع حکومت» با مفهوم ـ واژهء «رژيم» ياد می کنند و، مثلاً، از رژيم پادشاهی يا جمهوری، يا جمهوری خلقی و مذهبی و غيره سخن می گويند.

بعد ديگر مفهوم «حاکميت» به قرارداد و ميثاقی ملی مربوط می شود که نوع حکومت و رژيم و نحوهء کار و ادارهء آن به تفصيل پيش بينی شده است و معمولاً نمايندگان منتخب ملت ها آن را در همايشی که «مجلس مؤسسان»، به معنی تأسيس کنندگان، تهيه می کنند و ملت ها، در سرآغاز تاريخ جديد خود، اين سند را در يک همه پرسی (رفراندوم) به تصويب می رسانند. اين سند «قانون اساسی» و سند بنيانگزاری يک کشور و مادر قانون گزاری های بعدی است. البته همينجا گفته باشم که اين سخن ربطی به درستی و غلطی شالوده های يک قانون اساسی ندارد و، نه رأی مردم در يک موقعيت معين، و نه برگزار شدن «انتخابات آزاد» و حتی «رفراندم»، می توانند موجب آن شوند که يک قانون اساسی لزوماً با موازين اعلاميهء جهانی حقوق بشر ـ که تنها سند «مقدس ِ» دست ساخت آدمی ست ـ همخوانی داشته باشد. پس، همينجا بايد نسبت به استدلال هائی مبنی بر قانونی بودن يک سند ضد بشری که به رفراندوم گذاشته شده و به تصويب رسيده است حساسيت نشان داد. با اين همه، هر قانون اساسی، تا زمانی که لغو نشود، پرچم و شالودهء يک رژيم است.

بهر حال، با قطعی شدن نوع حکومت و به تصويب رسيدن قانون اساسی (که اغلب بوسيلهء نمايندگان مردم و) نوبت به انتخاب «هيئت حاکمه» می رسد (government) که در زبان فارسی در اين مورد از واژهء «دولت» نيز استفاده می شود.

در تشکلات سياسی مدرن کشورهای جهان امروز «هيئت حاکمه» (يا «دولت») خود از سه شاخه (branch) بوجود می آيد که انقلابيون مشروطه در قانون اساسی پيشين ايران از آن با واژهء «قوه» ياد کرده اند. هر دولت مدرنی از سه شاخه يا قوهء مستقل از هم بوجود می آيد.

نخستين قوه، «مقننه» (legislative ) نام دارد. نمايندگان برگزيرهء ملت (که با انجام «انتخابات» تعيين می شوند) در مجلس شورای «ملی» (National Assembly) گرد هم می آيند و بر حسب نياز، و از جانب ملت، قوانين لازم برای ادارهء کشور را تصويب می کنند.

دومين قوه «قضائيه» (Judiciary) است که مسئول حل اختلاف بين مردمان و نهادهای کشوری و نيز محاکمه و مجازات متخلفان از مصوبات مندرج در قانون اساسی و قوانين موضوعهء مجلس شورای ملی است.

سومين قوه «مجريه» (Excecutive ) نام دارد که می توان آن را «قوهء اداری» هم خواند (Administration) اما، متأسفانه، در زبان فارسی از آن هم با واژهء «دولت» ياد می شود.

پس، در فارسی، واژهء دولت يکبار به معنی مجموعهء قوای سه گانه می آيد و جانشين (government ) می شود و يک بار هم برای قوهء مجريه بکار می رود و جانشين (administration) می شود.

اين اختلاط کاربردی معمولاً در فهم متون سياسی مشکل چندانی را بوجود نمی آورد و مشکل، در واقع، از آنجا آغاز می شود که نويسندهء متن سياسی دو واژهء «حکومت» و «دولت» را از هم تمييز نداده و آنها را بجای يکديگر بکار برد؛ چرا که اختلاط اخير، بخصوص در رابطه با «واژه ـ مفهوم» های مخالف اين دو اصطلاح نيز ايجاد اختلال و نارسائی می کند.

نيروئی که در يک جامعه مخالف «دولت» (به هر دو معنای آن) است و با آن مبارزه می کند، در فرهنگ سياسی مدرن «اپوزيسيون» نام دارد. هنگامی که از نيروهای اپوزيسيون سخن می گوئيم، بنا به تعريف، به نيروهائی اشاره می کنيم که، در عين مخالف و رقيب و مبارزه کننده با «دولت» بودن، با کل رژيم و قانون اساسی حاکم بر آن مشکلی ندارندو حتی می کوشند با کارا و اجرائی کردن کل قانون اساسی رژيم را از خطر سقوط نجات دهند.

اما نيروهائی که «حکومت» (يعنی «رژيم» و «قانون اساسی») را قبول ندارند، يک مرتبه بالاتر را در تيررس خود می گيرند و خواستار انحلال رژيم و الغای قانون اساسی آن هستند و، در نتيجه، در جائی دور از اردوگاه «اپوزيسيون» قرار می گيرند.

اين نيروها را می توان به دو دسته تقسيم کرد. نخست نيروهائی هستند که در مبارزهء خود برای ساقط کردن حکومت دارای بديلی و جانشينی برای آن نيستند. از اين نيروها با عنوان «برانداز» ياد می شود که دارای خصلتی ماجراجويانه و آنارشيستی هستند و مردمان ناراضی از حکومت اقبال چندانی به آنها نشان نمی دهند چرا که اين گروه نمی توانند نشان دهند که، پس از سقوط رژيم و باطل شدن قانون اساسی آن، چگونه رژيمی و با چه ميثاق اجتماعی جديدی بر سر کار خواهد آمد.  

بايد توجه داشت که جامعه نمی تواند «خلاء سياسی» (به معنی فقدان حکومت قانونمند) را تحمل کند و در نتيجه، حاصل سرنگونی يک رژيم به دست مخالفان برانداز اش يا هرج و مرج و تجزيه کشور است و يا باز شدن راه برای بقدرت رسيدن نيروهای کودتائی نظامی. و هيچ کدام از اين دو نمی تواند مورد تأييد يک آدم عاقل باشد. عدم اقبال مردمان به نيروهای برانداز نيز ناشی از همين تعقل عملی است که موجب می شود فروپاشی رژيم مورد خشم و نفرت مردم به تعويق افتد و مردم بصورتی فعال در روند اضمحلال آن شرکت نکنند.

اما گروهی ديگر از مخالفان «حکومت» (و نه «دولت») نيز هستند که، بموازات مبارزه برای منحل کردن يک رژيم و لغو قانون اساسی آن، خود دست به ايجاد تشکيلات سياسی بديل می زنند و حتی پيش نويسی برای قانون اساسی رژيم آينده تهيه می کنند و می کوشند تا فرا رسيدن لحظهء سقوط رژيم خود را برای پر کردن «خلاء سياسی ِ» کوتاه مدت پس از سقوط  آماده نموده و تا تشکيل مجلس مؤسسان و تعيين نوع حکومت و تصويب قانون اساسی آن کشور را اداره کرده و از برور هرج و مرج و تجزيه و کودتای نظامی جلوگيری کنند. در فرهنگ مدرن سياسی تنها به اين بخش از مخالفان «حکومت» (و نه «دولت») است که واژهء «آلترناتيو سازان» اطلاق می شود.

من در مقاله ای ديگر به معناهای واژهء «آلترناتيو» پرداخته ام و در اينجا تنها به طرح اين نکته اکتفا می کنم که «آلترناتيو خواهی» کاملاً با «اصلاح طلبی» تفاوت دارد؛ چرا که برای اصلاح يک پديده نخست بايد اراده کرد که آن را حفظ و حراست نمود و سپس به اصلاح آن پرداخت. حال آنکه آلترناتيوسازان، درست بر خلاف اصلاح طلبان، در مسير برانداختن عاقلانهء حکومت (رژيم + قانون اساسی) حرکت می کنند.

حال، می توان به پرسش آغازين جمعه گردی اين هفته بازگشت و پرسيد که «آيا می توان از رهبری مذهبی جنبش سبز با عنوان اعضاء يک آلترناتيو نام برد؟»

به نظر من، پاسخ اين پرسش را بايد در خواسته ها و ادعاهای اين اشخاص جستجو کرد؛ و برای اين کار لازم است که پاسخ به همهء پرسش های زير مثبت باشد:

1. آيا هيچ کدام آنها اعلام کرده است که قصد تغيير رژيم و لغو قانون اساسی فعلی را دارد؟

2. آيا هيچ کدام شان بديل يا آلترناتيوی را برای جانشينی رژيم فعلی عرضه کرده است؟

3. آيا هيچ کدام شان، بطور تلويحی هم شده، شعارهای «ساختارشکن ِ» مردم را تأييد کرده است؟

4. آيا هيچ کدام شان در راندن خواسته های مردم بسوی آماج گيری رژيم و قانون اساسی اش اقدام کرده است؟

5. آيا تا بحال خواسته ای از ناحيهء آنها مطرح شده است که برای تحقق آن لازم باشد که قانون اساسی عوض (و نه اصلاح) شود؟

6. و اگر منطقاً بپذيريم که بديل (يا «آلترناتيو ِ») حکومت مذهبی فعلی يک حکومت غير مذهبی (سکولار) است، که جز اين هم نمی تواند باشد، آيا آنها کلامی در تأييد سکولاريسم بر زبان رانده اند و يا عليه آنها به سخن پراکنی نپرداخته اند؟

در اينجا نتيجه گيری را به خود خوانندگانم وا می گذارم، در عين حالی که قبول دارم، در شرايط سرکوب و خفقانی که در ايران وجود دارد، نمی توان از اين چهره ها، حتی اگر بخواهند، انتظار داشت که در مسير انحلال حکومت اسلامی و لغو قانون اساسی آن و ساختن يک بديل غير مذهبی در برابر آن حرکت کنند و درست به دليل همين واقعيت روشن و مشخص است که معتقدم اکنون انجام اين وظايف بر عهدهء سياستورزان خارج کشور گذاشته شده است تا استوار در روند آلترناتيو سازی حرکت کرده و، طبعاً، هر کجا که ممکن شد از ياری و همفکری فعالان سياسی داخل کشور نيز برخوردار شوند.
 

منبع:سكولاريسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]