قتلهای حکومتی و حکومت قاتلها
عباس منصوران
حکومت اسلامی، از علی محمدخانی یک قاتل ساخت؛ یک قاتل، قاتل زنی که عاشق پدرش بود، قاتل شاید نامادری خود، و شاید که مادر برادران و خواهران آیندهی خویش، قتل در اوین، با حضور قاضی حکومت اسلامی ونمایندگانش. بامداد چهارشنبه، دهم آذر، پیش از آنکه خدا خود نماز ناخوانده در بارگاه عدل با اذان مرگزای عنکرالاصواتی بیدار شود و بنشیند تا به خاک افتادن بردگان فکری و مسخ شدگان دین را در اسلامشهرها به تماشا بنشیند. قربتاًالیالله زنی به دار آویخته شد، هماننده دهها انسان دیگر، در گوشه و کنار قربانگاههای حکومت اسلامی. برای حکومت اسلامی، قربانی و قتل هم «عید است»، مگر نه که در «عید» قرباناشان، در همین چند روز پیش، بیش از سه میلیون گوسفند البته با ذبح اسلامی با جرعهای آب با لوله آفتابه لای دندانهای خونچکان، برای ثواب به گلوی قربانیان زیر کارد سلاخانی که دعای عید قربان را بر لب داشتند، به قتل رسانیدند. رسانههای مجاز حکومتی مانند روزنامههای «آرمان» و «تهران امروز»، به شیوه و راه و اخلاق و ایدئولوژیاشان، سه شنبه شب ٩ آذر ٨٩ يعنی ساعتها پيش از هنگام قتل شهلا جاهد نوشتند: «خانم جاهد ساعت پنج صبح چهارشنبه ١٠ آذر ٨٩ اعدام شد»
در کلان قریهی ایران به مرکزیت جمکران که محل آمد و شد «مهدی» است و «حکومت ولایی» برقرار، مادر بزرگ و پدربزرگ علی محمدخانی قاتل نیز، شریک جرم در قتل یک زن نیز، قاتل شدند. پدر قاتل، ناصر محمد خانی پس از نشئه از رقص مرگ شهلا، و خمار از نشئگی دوشین، با بوسه بر قاتل، بر علی که شیرمردانه لگد پرانید تا شهلا بر دار به رقص آید، سرخوش از انجام وظیفه، به قطر پرواز کرد. او حتی کت و شلواری را که شهلا هدیه تولدش داده بود، نپوشیده، شاید در چمدان داشت. اما «گوشیاش» را که نیز هدیه شهلا بود به همراه داشت تا بتواند شمارههای دیگری را به شهلاهای دیگر بدهد. از آن روز که شهلا ۱۴ ساله بود که شیفتهی جوانی که مدعی قهرمانی بود شده بود، زمانی که ناصر او را به خانه برد، سالها میگذرد. شهلا، اینک باید افیونش را نیز برآورده میکرد؛ افیونی «سلطنتی» که تنها در دست برادران سپاهی در سرفرماندهیها میشد کلان به دست آورد. شهلا، سرانجام به دست فرزند ناصر و با دخالت و همراهی مستقیم ناصری که زندگیاش را سالها پیش به او باخته بود به قتل رسید. ۹ سال زندان زیر سایهی مرگ، شهلا یار و همراه زنان دستگیرشده، زنان به اسارت برده شده، زنان زندانی حکومت، مادران پارک لاله، دختران دانشجو، و دانش آموز، قربانیان مناسبات سرمایهداری و او که غمخوارشان بود، پتو، جای خوابشان را میآورد، و سلولهایشان را میآراست و امیدشان میداد، زخمهای شلاق و جای چنگ و دندان بازجویان تجاوزگر را مرحم می نهاد، او که «خاله شهلا» و «عروس اوین» نامش نهاده بودند، بی او که اکنون بندهای زنان سوگوار نشستهاند. ۹ سال شبانه روز، هر روز در انتظار طناب دار یا گشایشی برای رهایی و چشم انتظار پا در میانی ناصر محمدخانی. «قرمانی» که در یک بازی کثیف با چشم بند و دستبند با او روبرویش کردند و به لابه افتاد و شهلا پذیرفت تا در نقش یک «فداکار» جلوهگر شود وناصر را اتهام و سلول برهاند و او وعدهی رهایی شهلا را داد. شاهرودی قاضی القضات پیشین حکومت اسلامی، قتل شهلا را فرمان نداده بود؛ افسر آگاهی که کشف حقیقت را خواستار بود برکنار کردند، سید صادق لاریجانی، آیتالله آیتالله خامنهای که به جای شاهرودی نشست، لاریجانی که برداران دیگرش از جمله علی اردشیر لاریجانی در راس هرم حکومتی قوهی مقننه نشسته است، هم او که اجدادش اسلام شیعی را از امل و از جبال لبنان با قاطر به ایران حمل کرده بودند از علی محمدخانی یک قاتل ساخت، از ناصر محمد خانی پدر یک قاتل، از پدر بزرگ و مادر بزرگ علی و عرفان محمد خانی، پدربزرگ و مادربزرگ یک قاتل و ازعرفان محمدخانی زیرسن قانونی برای قتل رسمی و اسلامی، برادر یک قاتل.
اینگونه است که سران حکومت اسلامی، بنا به حکم ضد انسانی قصاص، از آدمیانی دست نیالوده به قتل، از پیر و کلان و خرد، گروه قاتلانی ساخت و میسازد تا خود «بی طرفانه» و حتا با چهرهی میانجی «عفو»، جلوهگر شود. این قتلهای نیز همانند قتلهای زنجیرههای و قتل عام سال ۶۷ به ویژه، قتلهاییاند که حکومتیان هیچ مسئولیتی در برابرش به عهده نمیگیرند. در این قتل، گروهی از «امت» اینک بهسان گروه قاتلان در قتلی دستجمعی، با قتل یک زن، تنها نه به ارتکاب قتل و کشتن یک انسان، که بهسان عاملان آمرین جنایتکار حکومتی قاتل شدند. با اینترفند مکارانه، درایران، حکومت شوندگان در بازی مرگ بهکارگردانی حکومتیان، در صحنههایقتل در نقش قاتل و مقتول به بازی واداشته میشوند. و چنین است که حکومت با پروش قاتلین و مقتولین، همچنان مرور میکند قتل را و مرگ را و جامعه همچنان چوبهی دار خویش را همانند صلیب بردوش میکشد.
راز مرگ یک زن پوشیده ماند. لاله سحرخیزان، مقتول پیشین، مادر قاتل، قاتلان اصلی لاله سحر خیزان با سکوت ناصرمحمدخانی پدر قاتل شهلا جاهد، آزاد و در بالاترین پست امنیتی و حکومتی، پاسدار حکومت اسلامی ماندهاند. پدر قاتل دیگر نه همانند یک فوتبالیست حتی فرسوده، که بهچهرهی یک شریک جرم و جنایت در قتل همسر خویش، در قتل معشوق خویش و در قتل مادر فرزندان خویش، به امارات گریخت تا با رانت پولها و اندوختههای باد آورده در امیر نشینها، باقی عمر را در اعتیاد و با کوله باری از ننگ و نکبت به سر کند. او در حالیکه فریادهای شهلا و لاله را در گوش داشت فرودگاه «امام تهران» را به مقصد قطر ترک کرد تا در فرودگاه شیخ به زمین بنشیند .
عباس منصوران
دهم آذرماه ۱۳۸۹/اول دسامبر ۲۰۱۰
منبع:پژواک ایران