نقدی بر « نقش رسانه ها در اعدام شهلا جاهد»
بهروز ستوده
دیدن مقاله ای با عنوان "نقش رسانه ها در اعدام شهلا جاهد" در خبرنامه گویا ، می تواند حس کنجکاوی هرکس را برای آگاهی از اینکه چگونه رسانه ها در اعدام زنی درمانده نقش داشته اند برانگیخته سازد .
نویسنده مقاله یاد شده که سعی دارد خود را روزنامه نگاری حرفه ای و یای بند به اصول و اخلاق روزنامه نگاری معرفی نماید در نوشته خویش که برخواسته از جهل و ناآگاهی اوست در لباس یک قاضی و حقوق دان ، جرم شناس و جامعه شناس ، روانشاس و آگاه به مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی ظاهر گشته و درارتباط با اعدام شهلا جاهد ، مجموعه ساختار شرعی و قانونی نظام اجتماعی و سیاسی فرهنگی حاکم بر ایران که منجر به اعدام آن زن بینوا شده است را رها کرده و یقه ی مدافعان حقوق بشر، وکیل مدافع متهم و رسانه هائی که اخبار مربوط به پرونده شهلا جاهد را درجامعه بازتاب داده اند گرفته است و نوشته ها و گفته های آنان را در اعدام شهلا جاهد دخیل می داند !! برای کسانی که تراوشات ذهنی این آقای به اصطلاح پای بند به "اصول واخلاق روزنامه نگاری" را نخوانده اند و هم اینکه بدانید در دنیای مجازی و بی در و پیکری بنام اینترنت چه کسانی مدعی روزنامه نگاری اند و چه مطالبی را در آشفته بازارفضای مجازی منتشر می سازند ؟ بخشی از نوشته این به اصطلاح روزنامه نگار را در اینجا نقل می نمایم تا هشداری باشد به مدافعان حقوق بشر و رسانه ها و وکلای مدافع که ازاین پس در مخالفت با حکم اعدام ، چیزی نگویند و ننویسند و از هیچ انسان محکوم به اعدامی در ایران دفاع ننمایند !! چونکه بزعم آقای روزنامه نگاربسیار"حرفه" ای و بسیار "پای بند به اصول و اخلاق روزنامه نگاری" این مخالفت با اعدام و دفاع از محکوم به اعدام ممکن است اولیای دَم را جری و عصبانی سازد و راه جلب رضایت گرفتن از آنان را مسدود و معامله بر سر خون قاتل و مقتول بین طرفین دعوا به هم بخورد و در نتیجه متهم اعدام شود ! ، این است استدلال آقای روزنامه نگار "حرفه" ای و متعهد به "اخلاق و اصول روزنامه نگاری" . در اینجا بخشی از نوشته ایشان را نقل می نمایم :
« مخالفت با حکم اعدام يا هر دليل ديگری سبب شد که برخی رسانهها، خبر و گزارشهايی را که درباره شهلا جاهد کار میکردند، يکطرفه بود. در روزنامهنگاری نمیتوان تنها به پوشش يک سوی ماجرا پرداخت و از طرف ديگر غافل شد. نتيجه اين جانبدارانه برخورد کردنها، اين میشود که خانواده مقتول بر اجرای حکم اعدام پافشاری کنند و درخواستها برای جلب رضايت بینتيجه بماند. رسانههايی که در اين ٩ سال تنها يک طرف ماجرا را ديدند و فقط ديدگاههای شهلا و يا فعالان حقوق بشر را پوشش دادند، بايد بپذيرند که هم بر خلاف اصول روزنامهنگاری عمل کردند و هم کار را برای «نجات جان يک انسان از اعدام»، سختتر کردند.
گزارشها نشان میدهد که ديروز هيأت صلح و سازش تلاش زيادی کردهاند تا خانواده خانم لاله سحرخيزان (مقتول) را راضی کنند تا از تقاضای قصاص شهلا بگذرند اما يکی از دلايلی که آنها را مصر به اجرای اين حکم کرده «مصاحبههای شهلا و وکيل وی» اعلام شده است. رسانهها کافی بود در اين ٩ سال، سخنان خانواده مقتول را نيز میشنيدند و آنها را منعکس میکردند. اين اقدام، دستکم آنها را آرامتر میکرد. در اين ٩ سال خانواده مقتول با خبرها، مصاحبهها و گزارشهای يکطرفه روبرو بودند، اين اقدام غيرحرفهای رسانهها، بیترديد برای خانواده مقتول آزاردهنده بوده و بر دردهای آنها بيش از گذشته افزوده است.»
پرداختن به پرونده زن درمانده که چند روز پیش به دار آویخته شد و مسائل حقوقی و سیاسی واجتماعی و فرهنگی فروانی برآن مترتب است در این مختصر نمی گنجد که متخصیصین از زوایای مختلف ، می توانند مقالات بلندی را در باره این اعدام به رشته تحریر در آورند . و قصد نگارنده این سطور دراین مختصر فقط اشاره ای به عمق فاجعه ای است که اعدام شهلا جاهد ، پرتوئی براین فاجعه افکنده است . عمق فاجعه ای که فرزند مقتول ، چهارپایه اعدام را از زیرپای محکوم به اعدام می کشد و او را در هوا معلق می سازد و تسکین خویش و خانواده خودرا را درجان دادن محکوم در بالای دار جستجو می کند تاعطش انتقام گیری خود را فرو نشاند . عمق فاجعه ای که روزنامه نگاری پیدا می شود که او نیز وکیل مدافع متهم و فعالان حقوق بشر و رسانه ها را مورد سرزنش قرار می دهد و آنان را در ماجرای اعدام شهلا جاهد مقصر می داند . و عمق فاجعه ای که رفتن به تماشای اعدام وسنگسار در یک جامعه ، به جزئی از سرگرمی های پاره از عوام جاهل آن جامعه تبدیل شده است . آری عمق فاجعه اینجاست که رژیم جمکرانی ولایت فقیه اسلامی ، رژیمی که از لحظه توّلد ، موجودیت و دوام و بقای خویش را بر خون ریزی و شکنجه واعدام وسنگسار و بریدن دست و پا بنا نهاده است تلاش دارد که شقاوت ، خشنونت را در جامعه ایرانی عمومی و نهادینه کرده و عوام جاهل ونادان را در جنایات و اعمال ضد بشری خود شریک سازد ، و نمایش اعدام شهلا جاهد ، فقط گوشه کوچکی از یک تراژی بزرگی است که معماران انقلاب اسلامی برای ساختن جامعه مطلوب و غیر انسانی خویش در میهن بخت برگشته ما ، 32 سال است که شبانه روز در تلاش اند .
فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران علاوه بر دست آویز قرار دادن قوانین عصر حجر در جوامع بدوی و بیابان گرد در قالب قوانین "شرع مقدس" ، چاره ای نداشته و ندارد که مانند تمام رژیم های فاشیستی که موزه تاریخ پیوسته اند ، برای توجیه جنایات خویش ، بخشی از مردم نادان و ناآگاه را باخود همراه سازد و آنان را به ابزار و پیچ و مهره ی ماشین سرکوب و جنایت خود تبدیل نماید و آنگاه به در بلندگوهای تبلیغاتی خود در مقابل دیدگان متحّیر بشریت متمدن قرن 21 بدمد که آنچه حکومت جمهوری اسلامی در ایران انجام می دهد برآمده از خواست و اراده مردم و"فرهنگ اسلامی - ایرانی" این کشور است!! تا نمایندگان این رژیم عصر حجری نیر در مجامع بین المللی نیز بتوانند مدعی گردند که در هیچ کجای دنیا به اندازه ایران دمکراسی وجود ندارد و هیچ رژیمی در دنیا به اندازه رژیم جمهوری اسلامی ایران ، حقوق بشر را رعایت نمی کند !!
جوان نادانی که تسلی خویش را با کشیدن چهار پایه اعدام از زیر پای زنی بینوا که خود قربانی جامعه مرد سالار با قوانین جزائی عهد حجری جمهوری اسلامی می باشد جستجو می کند و روزنامه نگار جاهلی که رسانه ها و مدافعان حقوق بشر و وکیل مدافع متهم را در اعدام این زن درمانده ، مسئول می داند و تمام کسانی که به تماشای صحنه های اعدام و سنگسار می روند بدون اینکه خود متوجه باشند ، مقام انسانی خود را تا حد عمله بی جیره و مواجب فرهنگ شقاوت و ضدبشری جمهوری اسلامی تنزل داده و درترویج و تبلیغ فرهنگ خشنونت در جامعه ایران ، با حاکمان جنایتکارجمهوری اسلامی همراه می شوند .
بدون هیچ تردیدی دیر یا زود و با مبارزات مدنی ملت شریف و آزاده ایران ، رژیم ضد بشری و قرون وسطائی جمهوری اسلامی ، همانند رژیم های فاشیستی دیگر ، به خاکدان تاریخ سپرده خواهد شد و جز یک نام ننگین در صفحات تاریخ ، چیزی از آن باقی نخواهد ماند ولی آنچه که زخم آن تا سالیان دراز بر پیکر جامعه ایران باقی خواهد ماند ، فرهنگ خشنونت و شقاوتی است که این حکومت ضد بشری در بخش هائی از جامعه ایران رسوخ داده و آنرا نهادینه کرده است . با این فرهنگ خشنوت و شقاوت جمهوری اسلامی باید از همین امروز مبارزه کرد ، مبارزه با فرهنگ فاشیستی وسرپا خشنونت آمیز جمهوری اسلامی چیزی نیست که بتوان آنرا به فردای پس از جمهوری اسلامی موکول کرد این مبارزه ، بخش جدائی ناپذیری از مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران است . با تبلیع و ترویج فرهنگ حقوق بشر و فرهنگ انسانی – ایرانی درجامعه و بویژه در میان اقشار و کسانی که جمهوری اسلامی ، آنان را طعمه مناسبی برای تزریق فرهنگ خشنونت و شقاوت خود می داند می توان به برپائی جامعه مدنی فردا و حکومتی دمکراتیک و برآمده از آرای مردم و مبتی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر یاری رساند . خشنونت زدائی از فرهنگ و جامعه ای که 32 سال خون ریزی و جنگ و جنایت و تجاوز و ترور و کشتار دگر اندیشان درآن تبلیغ شده است و از جانب حکومت ولایت فقیه به آمران ومجریان جنایت پاداش دنیوی و اخروی وعده داده شده و می شود تنها راه برون رفت از گردونه ای است که تولید و باز تولید آن برای ایرانیان ، جز رواج فرهنگ خون وخشنونت و سقوط جامعه ایرانی به اعماق تباهی چاه جمکران ، چیزی را در بر نداشته است.
12 آذر ماه 1389
3 دسامبر 2010
منبع:پژواک ایران