PEZHVAKEIRAN.COM مدیر روابط عمومی جشنواره یکی بود و یکی نبود، یا آرتیست مستقل و خلاق تئاتر؟!
 

مدیر روابط عمومی جشنواره یکی بود و یکی نبود، یا آرتیست مستقل و خلاق تئاتر؟!
بصیرنصیبی

وقتی در سایت گزارشکران مطلبی با عنوان «جواب به بصیر نصیبی» از نیلوفر بیضائی ،دیدم  تعجب کردم. اگر در مقاله انتقادی ام با عنوان آش یک ملیون دلاری به نیلوفر بیضایی حتا اشاره ای هم شده بود، این جواب شاید معنا پیدا میکرد. اما مطلب من مخاطب مشخصی داشت: «ماریا صبا ی مقدم» یکی از برنامه ریزان یک برنامه گسترده نمایشی با عنوان «یکی بود ویکی نبود» حالا نیلوفر بیضایی شده است سخنگوی ماریا خانم. نیلوفر بیضایی با کلماتی توهین آمیز ودور از شان یک تئاتر ساز - که ادعای نبوغ وخلاقیت هم دارد ومدارک تحصیلی و زبان دانی اش را دایم به رخ ما میکشد - با توسل به انواع واقسام شگردهای نخ نما شده، میخواهد برای برنامه ای که اهدافش کاملا روشن ومشخص است، آبرو بخرد. اول تصمیم گرفتم که اصلا اعتنایی به این نوشته نکنم. اما چون در این مقاله واقعیت های بسیاری تحریف شده اند، و ممکن است برخی از خوانندگان با رفتار های دوران تبعید خود ایشان هم چندان آشنا نباشند، تصمیم گرفتم که به این مطلب نیلوفر بیضایی پاسخ بدهم. اما  اگر بار دیگر نیلوفر بخواهد با کش دادن این گونه جدلها برای برنامه یکی بود... موقعیت بسازد، هر چه بگوید و هر شایعه ای بسازد و اگر همه مکالمات تلفنی اش با من را هم از آرشیو ذهنش بیرون بکشد و به شکل دلخواه خودش فرموله و تکثیر کند، دیگر جوابی دریافت نخواهد کرد. در واقع این اولین وآخرین واکنش من نسبت به این نوشته نیلوفر بیضایی است. با این مقدمه میروم سر اصل مطلب وبرخی از گوشه های مطلب او را میشکافم .

 1 -مکالمه نلفنی

این اولین باری است که میبینم کسی که میخواهد مثلا جواب کس دیگری را بدهد - که سالها هم با هم دوست وآشنا بوده اند - برای پاسخگویی، دایما به مکالمات تلفنی خصوصی با او استناد میکند. گفتگوی تلفنی یک امر خصوصی است. چطور کسی میتواند برای مرعو ب کردن دیگری - حتا اگر بد ترین زخم را هم از او خورده باشد - از چنین شیوه ای استفاده کند که در خوشبینانه ترین تعبیر، رفتاری زشت و ناپسند است.  

بله من در گفتگوی تلفنی با نیلوفز بیضایی، با صراحت به تمام حرفها ونظرهای او در باره رخشان بنی اعتماد و نظایر این فرد اعتراض کردم. نیلوفر بیضایی به تمام نظرات پیشین خود پشت پا زد و برای این که شرکت خودش را در این برنامه توجیه کند، آب توبه بر سر آنهایی ریخت که خودش شخصا تا همین چندی پیش آنها را فیلمسازان حکومتی مینامید. بله من با دیدن چنین رفتاری از نیلوفر بیضایی حتا در یک مکالمه ی خصوصی تلفنی از کوره در رفتم. حالا لابد بیضایی میخواهد بگوید که چون من کلمات را بد ادا کرده ام، نفهمیده است چه گفته ام! و حالا نظرش را مکتوب کرده است . این گونه بهانه ها را جدی نگیریم و برویم سراغ فحشنامه ای که زیر نام نیلوفر بیضایی صادر شد است :

 2  -تبعیدی/مهاجر

نیلوفر بیضایی(ن.ب) مینویسد:

"من به مطلب خانم صبای مقدم در سایت شهروند رجوع کردم و در هیچ جای آن مطلب اشاره ای به «مهاجر» بودن یا نبودن «همه ی ایرانیان» نیافتم."

وبعد هم نتیجه میگیرد که من [بصیر نصیبی] سطحی نگرم و از درک درست معنای واژه تبعبد ومهاجر عاجز !

ج: من کی گفته ام که ایشان در مطلبشان به مهاجر بودن و نبودن همه ایرانیان اشاره کرده اند؟ من نوشتم که کلمه مهاجر باری غیرسیاسی دارد. در اینگونه برنامه ها  - و نه فقط برنامه یکی بود ویکی نبود -  همه ایرانیان خارج از کشور مهاجر تعریف میشوند. حتا یک هنرمند تبعیدی هم از جور وستم ملاها نگریخته است!

همه مطبوعات باند خاتمی در داخل هم  بدون حتا یک استثناء برای همه ایرانیان خارح از کشور تنها واژه «مهاجر» را بکار میبرند.

نوشته من که در باره تشابه و تفاوت های واژه تبعید و مهاجر نیست، که نیلوفر دایم این مطلب را یادآوری و تاکید می کند که خودش، در فلان جا، فلان تحقیق رادر این زمینه ارائه داده است!

من بنا به ضرورت مسئله ای که مطرح کردم، دو نمونه هم آوردم: یکی از یک فرهنک متداول – عمید - ودیگری سروده ای از برتولت برشت شاعر و نمایشنامه نویس آلمانی که به زیبایی دو واژه «مهاجر» و «تبعیدی» را تعریف کرده وتفاوتهاشان را در سروده اش نشان داده است.  برای بیان منظور من، نقل سروده برشت کفایت میکند. اگر خانم بیضایی معتقدند که برشت هم سطحی نگر بوده، دیگر چه کسی جرات میکند نظر ش را رد کند!؟

اما امیدوارم که ایشان به من هم اجازه بدهند  نظرم را اعلام کنم: که بهر حال بار سیاسی وآژه تبعید آشکار است و حکومت اسلامی را آزرده  میکند. بهمین دلیل برنامه گزاران رویدادهای خارج از ایران - که هنر صادراتی را رشد میدهند - بسیار آگاهانه فقط  و فقط از واژه «مهاجر» استفاده میکنند. باز هم تاکید می کنم که هنرمندان جمهوری اسلامی نمی پذیرند که همنشین تبعیدیان بشوند. این هنرمندان تبعیدی هستند که باید خودشان را با شرایطی که برایشان تعیین میکنند، وقف بدهند !

3-سینماگران سینمای گلخانه ای ونیلوفر بیضایی

نیلوفربیضایی مینویسد:

«بصیر نصیبی اینها را هنرمند حکومتی میدانند»

ج. بله اینها هنرمند حکومتی هستند. من دلایل خودم را با چند سند که از میان صدها مدرک و سند بیرون کشیده ام، ارائه داده ام. اگر شما به تازگی معتقد شده اید که اینان چنین پیشینه ای ندارند، لطفا دلایل خودتان را بیان کنید!

خانم بیضایی، به جای اینکه بکوشید با توهین و به منظور خنثا کردن اثر  نوشته – به قول شما -  مغشوش، برای رفتارامروزتان حقانیت کسب کنید، لطفا اسنادی ارایه دهید که خلاف نظر مرا به اثبات برساند!

نیلوفر بیضایی مینویسد:

چرا فقط این 5 نفر؟

ج. آیا لازم است که من کارنامه 120 نفر را برای شما روشن کنم، تا شما به حقانیت نظرات من پی ببرید؟ به نظر من خط دهندگان اصلی برنامه با برگ رو بازی کرده اند و حتا اگر کسی هم به مقاصد اینان شک داشته باشد، تنها و تنها با ارایه همان دو فاکت میتواند به این اهداف برگزارکنندگان برنامه پی ببرد .

اول) سفير ايران در فرانسه، در زمان برگزاری جشنواره كن گفته بود: «هروقت ما در ديپلماسي با در بسته مواجه ميشويم، سينماي ايران كليد رمزگشاي ما است و عباس كيارستمي سينماگري است كه تاكنون قفلهاي مهمي را در اين راه باز كرده است»

دوم) گفته های محمد رضا لطفی در خبرگزاری فارس: «در يك پروسه روحي نيز ارتباطي معنوي با حضرت رسول(ص)، اين شخصيت بزرگ، يافتم...»

 شما خانم بیضایی میخواهید با اتکا به حضور ناصر تقوایی، برای پیوستن خودتان به کاروان هنر صادراتی مشروعیت[!] بطلبید.

من خودم در نوشته هایم از هر کسی که کوچکترین مقاومتی در برابر استبداد آخوندها نشان داده است، حمایت کرده ام. همین طور وقتی تقوایی جایزه جشنواره زجر را برگرداند، شخصا این اقدامش را ستودم. اما تقوایی متاسفانه در خیمه شب بازی برای انتصاب ریاست جمهوری، جزء جمع حمایت کنندگان از رفسنجانی بود . شما هم خانم بیضایی در بین جمعی بودید که علیه این انتصابات و حامیان دو بخش رژیم موضعی سخت گرفتید و اعلامیه صادر کردید. لااقل حالا برای همان امضای خودتان اعتبار قائل شوید. اما به قرار اطلاع تقوایی دعوت این جشنواره را رد کرده است. انگار جمعی دیگر هم به بهانه هایی متفاوت پا پس خواهند کشید. مطمئن  باشید اگر دامنه اعتراضات بالا بگیرد،  همین آقای عباس کیارستمی هم جا خالی خواهد کرد .

 4 - تولید کار هنری/ خلاقیت و شخصیت سیاسی

نیلوفر  بیضایی مینویسد:

 «البته بصیر نصیبی که خود در کار تولید اثر هنری نبوده و نیست و شاید درک نکند که کار خلاقه و مایه ای که از جان و روان برای تولید آن گذاشته می شود ... »

ج: عجیب است که یک هنرمند ادیب نمیداند در کار تولید اثر هنری بودن، به این معنا نیست که شخص حتما کارگردان یک اثر هنری باشد! درک کار خلاقه هم مخصوص ایجاد کنندکان آن کار نیست. مردم عادی بی ادعا هم ارزش های یک کار را درمی یابند. فقط ممکن است قادر نباشند حس درونیشان را بروز دهند. نیلوفر بیضایی چنان با من حرف میزند که انگار یک نابغه تئاتر معاصر میخواهد به یک بچه مدرسه ای آموزش بدهد. من اگر از خودم نمی نویسم، به این خاطر است که نیاز نمیبینم مبلغ خودم باشیم . من در جوانی در سنین کمتر از شما خانم نیلوفر بیضایی ار طریق شبکه سراسری تلویزیون هر هفته با ملیونها ایرانی صحبت کرده ام. دیگر میکروفن رادیو و یا تلویزیون حتا پر بیننده ترینش در من غروری کاذب ایجاد نمیکند. ما در سینمای آزاد، حدود 1000 فیلم تجربی، مستند،آوانگارد و... ساخته ایم  اگر هدایت و تشخیص درست هدایت کننده  این جریان نبود که یک گروه 5 نفره کوچک در تهران تبدیل به یک جنبش فراگیر در سراسر ایران نمیشد.

کافیست به کتاب قطور تاریخ سینمای ایران تالیف جمال امید مراجعه کنید تا دریابید که حتا جمهوری اسلامی هم قادر نیست نام و کارما را از تاریخ سینمای ایران حذف کند. و حالا نیلوفر بیضایی میخواهد با کم ارزش جلوه دادن کارنامه من، حضور خودش را در چنین برنامه ای توجیه کند. بیضایی مینویسد: 

  «شاید درک نکند - من را میگوید - که کار خلاقه و مایه ای که از جان و روان برای تولید آن گذاشته میشود ...  »

 ج: اجازه بدهید در این شرایط که ارتباط و دوستی ام را با شما قطع میکنم، قضاوت خودم را در باره شما و کارتان - بدون پرده پوشی - بیان کنم:

 به اعتقاد من شما جوانی جستجوگر هستید که نسبت به کارتان وسواس دارید، با صحنه آشنا هستید، معنا و مفهوم میزانسن را درک میکنید، در کارهایتان لحظه های خوب و فرمهای زیبا میتوان یافت. این حد بسیار خوبی است برای آغاز یک راه؛ اما شما بیشتر انرژی وتوان خود را که باید صرف کارهایتان بکنید، هدر داده اید تا یک فعال سیاسی شناسانده شوید. هر میکروفونی که بدستتان داده اند، دو دستی چسبیده اید. شما فکر کرده اید حسین مهری که هر روز میکروفون رادیو ایران را در اختیارتان میگذارد، یک شخصیت سیاسی کشف کرده است؟ نه جانم، اینها خیلی زرنگ تر از من و شما هستند. امثال حسین مهری خوب میدانند چه میکنند. تصور میکنید فرخنده مدرس سردبیر نشریه ی تلاش شما را برجسته ترین مفسر سیاسی یافته بود که اکثر شماره های نشریه اش را به تصویری یا مقاله ویا مصاحبه ای با شما مزین میکرد!؟

دیدید که سرانجام هم  شما را ستایشگر داریوش همایون کردند، همان داریوش همایونی که اگر پیشینه اش هم برای شما مسئله ای نبود، لااقل خوب میدانستید که با معترضین کنفرانس برلین که شما خود هم در همان جمع بودید، با چه لحن و با چه واژه های زشتی برخورد کرد!؟

بعد در دکان های متعدد دیگری که زیر عنوان رفراندوم علم شدند، از 60 ملیون دات کام بگیر تا نشست بروکسل ولندن و پاریس که برای آنها یا پیام فرستادید وشخصا در این جلسات حضور یافتید. یک روز چنان شیفته شیرین عبادی شدید که ممکن بود در کسانی این شبهه را ایجاد کنید که به باندهای دوم خردادی پیوسته اید،  درصورتیکه به نظر من واقعیت این طور نبود. بعد شیفته منشور جمهوری خواهی گنجی شدید و...و...و...

. شما با رفتار هایی که در این سالها داشته اید و با روی خوشی که به حامیان شیرین عبادی، گنجی، مشروطه خواهان راه داریوش همایون،  دار ودسته باقرزاده، با حامیان رفراندوم چیهای رنگارنگ نشان دادید و... با تبلیغات گسترده ای که در رادیو صدای مهری(رادیو ایران سابق) و بی، بی، سی و نشریه تلاش، سایت گویا ، رادیو و تلویزیونهای فارسی زبان. برای کارهای شما راه انداخته شد، باید خطایتان در مورد کنفرانس برلین بخشوده میشد و برنامه های بعدیتان بیننده های بسیاری را جذب میکرد. اگر این اتفاق نیفتاده است، باید مشکل را در جای دیگری جستجو کنید. آیا تصور میکنید که با همنشینی با «هنرمندان خمینی» این گونه کمبودهایتان جبران خواهد شد؟ حدس زده میشود که با تبلیغات دروغین و با هزینه کردن بودجه های سرسام آور، و با توجه به جو آلوده به ویروس آخوندها در خارج از کشور، سالنهای این جشنواره پر خواهند شد. از این بابت خیالتان راحت باشد. مگر کنفرانس برلین 2000 تماشاگر نداشت؟ اما این جمعیت، ببندگان واقعی کار شما نیستند. این جمعیت را حضور هنرمندان حکومتی به جشنواره میکشاند و نه حضور شما! اگر شما را در شرایط معمولی – و نه جریان یکی بود و یکی نبود – به کانادا میرفتید، آنوقت میتوانستید دقیقا موقعیت خودتان را ارزیابی کنید !

 5/از هنرمند مستقل تا تکفیر ساشار 

نیلوفر بیضایی مینویسد:

 در عین حال بصیر باید بداند که ما...

ج .من نمیدانم چرا نیلوفر بیضایی مدام از ما دم میزند. او مستقیم با من طرف است . من فقط جواب او را میدهم. هرکس با من حرف دارد هر کس نظری دارد، نظرش را بنویسد و یا بگوید و جواب بگیرد. اصلا ممکن است حرف دیگران را بر حق تشخیص دهم و یا دیگر نخواهم در این زمینه حرفی بزنم . کسی وکیل و وصی نمیخواهد.

چند بار بگویم که  مطلب من هیچ ربطی به ایرانیان مقیم خارج ندارد. من در مطلبم نامی از هیچ هنرمند خارج از ایران – بجز دوزیستیان - نبرده ام. به دلیل این که اطلاعاتم در این زمینه و برای اظهارنظر دقیق، ناکافی بود، تاکید کردم که:

 «من نمیدانم نحوه دعوت از ایرانیان خارج از کشور به چه شیوه ای بود است! برای اظهار نظر در این قسمت نیاز به اطلاعاتی دقیقتر دارم. شک نباید داشت که اینان اگر لازم بدانند، هیچ ابایی ندارند که شخصیتی مستقل و با پرنسیب را هم قربانی مقاصدشان کنند. ازکسانی که میهمان برجسته شان محمد رضا لطفی است، هیچ رفتاری بعید نیست»

من نمیدانم چرا این بخش مقاله من به تشخیص خانم نیلوفر بیضایی توهین به خانم امیرشاهی است؟ البته نیلوفر بیضایی اعتقاد دارد که من ساشار ظریف را - که قبلا حتا نامش را هم نشنیده بودم - هم تکفیر[!] کرده ام. هرکس این هنرمند رقصنده را میشناسد، مطلب را به ایشان نشان بدهد، شاید خود ساشار خانم بفهمد چرا این چند سطر نوشته من تکفیر ایشان هم هست !

 6- نسل دوم و سوم و جشنواره یکی بود و..

 نیلوفربیضایی مینوسید:

«دست اندرکاران برگزاری جشنواره ی یکی بود یکی نبود متعلق به نسل دوم و سوم ایرانیان خارج از کشورند که براستی نیز تجربه ی نسل اولیها را ندارند. برخی از آنها بزرگ شده ی خارج از ایرانند و برخی در سالهای اخیر از ایران خارج شده اند و دانشجویان دانشگاه تورنتو هستند»

ج: خانم نیلوفر بیضایی در جوابیه شان در باره شایستگیهای نسل جوان امروز ایران بسیار میگویند و شعارهای پر طمطراقی سرمیدهند. در نهایت هم به این نتیجه میرسند که جوانانی که در فراهم آوردن امکان برگزاری این جشنواره سهیم بوده اند، نمونه هایی ایده آل برای ایشان هستند. بسیار خوب اگر ایشان اجازه بفرمایند من هم بگویم از میان نسل جوان به چه نیرویی اتکا دارم و مردم ایران اگر بخواهند با جنبش مردمی بساط این رژیم را برچینند، به چه جوانانی میتوانند امید ببندند؟ من برای نسل جوانی ارزش قایلم که به آن حد از آگاهی رسیده باشد که درک کنند این رژیم بخش بد وخوب ندارد. جمهوری اسلامی یک سیستم فاشیستی/مافیایی/مذهبی و تا عمق وجودش فاسد است. رهایی مردم هم جز با سقوط کلیت این سیستم امکان پذیر نیست. چنین جوانانی دیگر میزبان کیارستمی که قلبش را به احمدی نژاد و رایش را به رفسنجانی میدهد، نمیشوند و برای کسب آبرو برای بی آبرو ترین فیلمسار حکومتی تلاش نمی نمایند* و برای یکی از فریب دهندگان مردم در خرداد 76-رخشان بنی اعتماد- هم فرش قرمز پهن نمیکنند. من به دختر جوانی میبالم که در جریان ده روز پر افتخار خیزش های دانشجویی جلو گلوله پاسداران ایستاد و حجاب تحمیلی را زیرپایش له کرد و به آتش کشید، نه آن دختر جوانی که میزبان عباس کیارستمی میشود، میزبان فیلمسازی که اعلام داشت حجاب یک مسئله کم اهمیت شهری است.

من به آن جوانانی اتکا دارم که با شهامت رو در روی ذهنهای واپسگرا و شبه روشنفکران نان به نرخ روز خوری که بارویت هاله نورانی، وحی، طی پروسه های روحی برای آخوندها خوش رقصی میکنند، می ایستند. چنین جوانانی میزبان محمد رضا لطفی نمیشوند. من به نسل جوانی افتخار میکنم که علیه نابرابری های حقوق زنان مبارزه جدی میکند . زنی که تبلیغ و اشاعه رفتارهای ارتجاعی و پوسیده و توهین آمیز به ارزش ومقام زن را تحمل نمیکند .چنین زن جوانی دیگر میزبان خسرو سینایی - خسرو سینایی هم یکی از میهمانان است – نمیشود. همان سینایی که دو همسرهنرمند نقاشش - بی آنکه شرم کنند - در مطبوعات رژیم زنان دیگر را هم تشویق میکنند که چندتا چندتا  به عقد یک مرد درآیند و امکان تعیش بیشتر این مردها را فراهم کنند.

من این جوانان همکار «یکی بود و یکی نبود» را شخصا نمیشناسم (آیا نیلوفر بیضایی 200 تایشان را میشناسد؟) اما از نحوه انتخابشان چنین استنباط میشود که اگر خیلی هم بخواهند خودشان را متحول بنمایانند، از حد وحدود باند دوم خرداد فراتر نمیروند؛ البته اگر اصلا به بازی گرفته شوند و حضورشان جنبه مردم رنگ کنی نداشته باشد، چون به عقل جور در نمی آید که 200 نفر ارگانیزه کردن یک برنامه را بعهده داشته باشند. چه بسا سرنخ قضایا دست دیگران است و اینها نقش نخودی را دارند.

بهرحال تنها جوان بودن کادر یک برنامه کافی نیست که ما را به صداقت و استقلال رای برنامه ریزانشان مطمئن کند .تریتا پارسی لابی سرشناس رژیم اسلامی هم جوانی است از نسل دوم !

 7/سینمای تبعیدوبرنامه های نمایشی رژیم

نیلوفر بیضایی مینویسد:

 «بصیر نصیبی از تمام بخشهای دیگر هنری جشنواره بیکباره میگذرد و بر روی بخش سینما متمرکز میشود . »

ج :اگر من تمرکزم را میگذاشتم روی بخشهای دیگر که آنوقت میفرمودید تو که کارت سینماست، چرا به مسایل دیگر میپردازی؟! نکند این را هم منکر میشوید که من کارم سینماست !! ) )

نیلوفر بیضایی ادامه میدهد:

 «بصیر نصیبی توضیح نمیدهد که چرا این سینماگران تبعیدی - که البته نامی نیز از آنها نمیبرد که منظورش چه کسانی هستند - اگر به چنین فستیوالی دعوت میشدند، نباید در آن شرکت میکردند.  و این "باید" و "نباید" ها را چه کسی تعیین میکند؟»

 من نوشته بودم

  «البته معمولا سینماگران تبعیدی خود به این گونه مجالس نمی پیوندند»

خانم بیضایی تیاتر نویس و زبان دان معنای واژه معمولا را نمیداند؟ تا آنجا که من میدانم فیلمسازان در تبعید- نه دوزیستیان و ایرانیان خارج کشور- معمولا در برنامه هایی که یک سرش وصل است به هنرمندان خمینی شرکت نمیکنند. این نظر من براساس اطلاعاتی است که دارم. خب اگر ایشان اطلاع دقیق دارند که آنها هم در اینگونه برنامه ها حضور پیدا میکنند، پس بفرمایند چرا در «یکی بود و...» غایب هستند؟!

من ادامه دادم.

.. اگر فرضا میپذیرفتند که در این برنامه شرکت کنند و فیلمهایی به جشنواره معرفی میکردند که صحنه های تکان دهنده اعدام، سنگسار، شکنجه، تجاوز به زنان و مردان در زندانهای ایران را دوباره روی پرده سینما زنده میکرد، آیا هنرمندان حکومتی در چهارچوب چنین برنامه ای کارشان را عرضه میکردند؟من معتقدم و با قاطعیت میگویم نه، هرگزنه !

 8 /مرجان ساتراپی، پرسپولیس و مواضع من، جشواره تئاتر کلن و تغییر موضع نیلوفر 

نیلوفربیضایی برای این بخش از فحشنامه ای که علیه مواضع من تنظیم شده است، بخش دیگری از مکالمه تلفنی من را هم استخراج کرده است،که در ابتدا کلی ار مرجان ساتراپی تعریف میکند و بعد هم تاکید میکند که باید از او حمایت کرد! بماند  که خود او شخصا تا حالا به استناد وبلوگ شخصی اش کلمه ای در باره فیلم پرسپولیس ننوشته است.

 من برای واکنش به هر برنامه ای، فیلمی یا کاری نیاز به تامل دارم. از آنها هم نیستم که اول دچار احساسات بشوم و بعد مجبور بشوم دائم خودم را تکذیب کنم- گویا نیلوفر بعدا از شدت دفاعش ار شیرین عبادی کاسته حتا برضدش نظر داده است- در همین مصاحبه هم پشیمانی خودش را از شرکت در جمعی که جشنواره تئاتر کلن را پس زده بودند اعلام مینماید. البته شایسته است که رسما و کتبا هم ار بهرخ بابایی و مجید فلاح زاده پوزش بخواهد. خواننده توجه دارد که همه این اتفاقات، حمایت ار فیلمسازان حکومتی، ابراز پشیمانی از تحریم جشنواره تئاتر کلن، ناسزا گویی وفحاشی به من - تا آنجا که مرا به ولی فقیه تشبیه کرده است  - در زمانی اتفاق میافتد که ایشان تصمیم گرفته است همنشین کسانی شود که تا قبل از تصمیم اخیرش، آنها را تائید کنندگان سانسور میدانست. البته معلوم است که وقتی بیضایی جلوی جشنواره تئاتر کلن ایستاد که طنین محدودی داشت و میخواست تنها دو/سه کار از جمهوری اسلامی بیاورد، حالا که در برنامه گسترده ای میخواهد حضور پیدا کند که 120 سفیر هنری دارد. مجبور است ار تحریم جشواره مذکور هم ابراز پشیمانی کند.

ن. ب می نوسید:

بصیر که نه کتاب را خوانده بود و نه فیلم را دیده بود و من حتی مطمئن نیستم که حتی تا امروز نیز آنها را دیده یا خوانده باشد، نخوانده و ندیده با مرجان مخالف بود و با اشاره به یک جمله از مرجان در یک مصاحبه و تکرار اینکه مرجان مترجم شیرین عبادی بوده، یا چیزی در همین حد تاکید داشت.

ج. من یادم نبود که هر فیلمی را که میبینم و یا هر کاری که میکنم، باید به نیلوفر گزارش بدهم. از این مسایل پیش پا افتاده بگذریم . نظر من در باره پر سپولیس در آرشیو سینمای آزاد ضبط شده است. همین طور چند نقد مثبت از نویسنده های دیگر هم در باره این فیلم در آرشیو وب سایت سینمای آزاد در تبعید هست و خود فیلم هم در قسمت فایل تصویری سایت بایگانی شده است.

 . www.cinemaye-azad.com

بله برخی علایم برای من معنایی دارد که وادارم میکند در قضاوتم تامل کنم. مثل گرایش به شیرین عبادی. نمیدانستم که مرجان فقط مترجم بوده و یا ناآشنا با زدوبند های رایج در تشکیلات نوبل! وآیا مطلع بوده است که او را آورده اند تا دین را با دمکراسی آشتی بدهد و یا نه ؟ حمایت همه جانبه سایت روز اون لاین از پرسپولیس هم برایم مسئله کم اهمیتی نبود-این نشریه سعی داشت چنین القاء کند که فیلم پرسپولیس کاملا غیرسیاسی است- پس تصمیم گرفتم رفتارم را طوری تنظیم کنم که همزبان با دار ودسته رفسنجانی/ خاتمی/ کروبی نشوم و چنین کردم. مقامات رژیم هم گاه به فیلم حمله میکنند و گاه کوتاه می آیند. دار ودسته خاتمی هم بدشان نمی آید که به دلایل سیاسی از مرجان ساتراپی تعریف بکنند-آنها هم فیلم را از هر نوع اتهام(!)سیاسی مبرا می دانند- اما با فرمان نا نوشته رژیم، فیلم سازان حق ندارند کلمه ای مثبت در باره این فیلم بگویند و بنویسند. اگر یک فیلمسار فستیوالی یک جمله مثبت در باره پرسپولیس نوشته است به من معرفی کنید. باز هم تاکید میکنم: اینان حق واجازه و جرات ندارند بدون اطلاع و توافق رژیم کنار مرجان ساتراپی بنشینند. اگرحساسیت ها و خط قرمزهای رژیم در این برنامه رعایت نشود، محال است بتوان بخش هنر صادراتی را بدین گستردگی برگزار کرد .

 9 /بودجه یکی بود یکی نبود

من در باره بودجه یکی بود یکی نبود و رویدا دهای مشابه، نظرم را در همان مقاله اعلام کرده ام وشیوه های متفاوتی را که برای تامین بودجه اینگونه برنامه ها بکار گرفته میشود را تا حد توانم شکافته ام. چیزی ندارم که به آنچه گفته ام اضافه کنم. «یکی بود...» کمیته مالی دارد. این کمیته مسئول جوابگویی به این موارد است یا یک آرتیست خلاق مستقل؟ کمبود بودجه اینگونه پروژه ها را عاشقان فرهنگ وهنر که میخواهند اعتماد به نفس از دست رفته مان را به ما برگردانند، جبران خواهند کرد. اما اگر این جوانان میخواستند برنامه ای گسترده و پر طنین - فقط برای حمایت هنر معترض وهنرمندان در تبعید - فراهم کنند، آنوقت کاسه شان خالی میماند. با این شیوه برنامه ریزی نگران نباشید! مشکل بازدارنده ای جشنواره را تهدید نمیکند.

10/از برلین تا تورنتو

من نوشتم:

به نظر من «یکی بود...» هم قرابتهایی با کنفرانس برلین دارد، ولی در کانادا برگزار میشود .این کشور هم بابت ناانجام ماندن پرونده قتل فجیع زهرا کاظمی با جمهوری اسلامی مشکل دارد.

مگر میشود خانم بیضایی معنی جمله به نطر من را درک نکند. من دلایلم را - که ممکن است پرت هم باشد - گفتم و نوشتم. ایشان هم میتوانند دلیلی بیاورد که: نه خیر این مقایسه مردود است و خواننده هم هر دو دیدگاه را میخواند و خود قضاوت میکند.

خانم بیضایی چرا از این مقایسه اینقدر وحشت کرده اید؟! شما که به این سادگی از تحریم جشنواره تئاتر کلن اظهار ندامت میکنید. خب این یک مورد خطا - حمایت از معترضین کنفرانس برلین- را هم از کارنامه خود پاک کنید وخلاصمان کنید .

 11/ماجرای کتاب  HITLERS KÜNSTLER-هنرمندان هیتلر -

 در باره این کتاب خیالتان را راحت کنم چه شما به من معرفی کرده باشید، چه دیگری و چه خودم در ویترین کتابخانه به آن برخورد کرده باشم - چون واقعا یادم نمانده- اما میدانم کسی به من هدیه اش نکرده است وخودم کتاب را به مبلغ 25ٍ یورو خریده ام. من فقط عنوان این کتاب را که براساس برنامه های  hr - رادیو تلویزیون ایالت هسن -تنظیم شده بود، وام گرفتم و اگر شما به من معرفیش کرده باشید، بسیار سپاسگزارم، چون عنوانش مناسب هنرمندانی است که ار خان گسترده جمهوری اسلامی بهره میبرند. اما منبع اصلی من برای مقایسه سینمای جمهوری اسلامی، سینمای دوران نازی. کتاب مهمی است با عنوان تبليغات وسينمای آلمان نازی تاليف ديويد ولچ ترجمه حسن افشار که براساس آن برنامه ای تنظیم ودر 20 شهر و کشور اروپایی عرضه نمودم . این پژوهش را در آرشیو سایت سینمای آزاد میتوان یافت .

 12/جشنواره تیاتر هامبورک وشما

شما مقاله من را به دقت زیر ذره بین بردید، هر جایش را هرطور که خواستید، بررسی و تفسیر کردید، حتا مکالمه های تلفنی خصوصی تان  با من را هم بازگو و تفسیر فرمودید، اما اصلا به بخشی از مقاله من هیچ محبتی [!] نشان ندادید و آن هم بخش مربوط به جشنواره تئاتر هامبورگ بود که شما مرتبا در آن حضور مییافتید. ایرج زهری تعزیه اش را میخواند و شما تئاترتان را اجرا میکردید. اما من در همین آرش 100 به مقاله ای برخورد کردم از خانم سیمین متین، که یکی از بهترین گزارشهای بخش ناهمگون تئاتر شماره100 آرش است.

دراین گزارش مشخص میشود که همان سالی که شما تئاتر بوف کور را به هامبورگ بردید، رامین یزدانی جشنواره اش را به تیاتر فجر تقدیم کرده است - سال2004- آیا یزدانی در پستوی خانه اش، پیوندش را با تئاتر فجر اعلام نمود؟ آیا جشنواره ای که برگذاریش تقدیم میشود به فجر، هیچ ارتباطی با سفارت ندارد؟ نکند این مورد هم مربوط به دید دایی جان ناپلئونی من باشد؟! شما میخواهید حضور محمد رضا لطفی را هم کم رنگ جلوه بدهید و در مقاله تان از او دفاعی نکرده اید، یعنی وابستگی لطفی از کیارستمی عیان تر است!؟

 و پایان ...

در پایان پاره ای از مقاله ای از خودم،از بخش زیر ذره بین نشریه ی اینترنتی سینمای آزادشماره 14 را با کمی تغییر باز نویسی میکنم:

...چطور اگر احمدی نژاد در یک پروسه روحی ارتباط معنوی با امام زمان پیدا کنند، مستحق تحقیر است، اما محمد رضا لطفی اگرهمان ادعا را مطرح کند، منتها دست بالا را هم بگیرد و از مرحله پروسه روحی امام زمان هم عبور کند و برسد به مرحله اعلای ارتباط به پیامبرهمان امام، شایسته تقدیر؟...این آقا که دین را افیون توده ها میداند، آیا یک فرصت طلب نان خور به نرخ روز نیست؟ اگر میخواهید پای بساط عرفان بازی وتار نوازی لطفی حال کنید، نوش جانتان دیگر چرا او را شایسته تکریم میدانید و چرا جشنواره پر مدعای یکی بود ویکی... میزبان اوست؟ آیا 200 همکار این برنامه سوابق این آقارا نمیدانند، یا جو تورنتو را خوب می شناسند ومی دانند آب از آب تکان نخواهد خورد.

بصیر نصیبی.7 یونی 2008 زاربروکن / آلمان

www.cinemaye-azad.com        

cinema_tabid@yahoo.de 

*نیلوفر بیضایی هم برای دفاع از کیارستمی دستش بسته است .پس به ناچار او را نماینده ی یک نگرش و نوعی پراگماتیسم می نمایاند!.

 

منبع:پژواک ایران


بصیرنصیبی

فهرست مطالب بصیرنصیبی در سایت پژواک ایران 

*من هم با آنها که از خاموشی فروزان متاثر شدند همراهم!.. وچرا؟  [2016 Feb] 
*نوید کرمانی، خبرنگار دفتر اروپایی شهروندکانادا، کلیسای پاولوس و…  [2015 Nov] 
*جمهوری اسلامی، نمایشگاه جهانی فرانکفورت، فستیوال های جهانی فیلم، سلمان رشدی و …  [2015 Oct] 
*نسرین ستوده ،جعفر پناهی وخیمه شب بازی اتمی  [2015 Sep] 
*طنز نوروزی ؟! دعای تحویل سال،همراه با بانوی اول ،میشل اوبام  [2015 Mar] 
*خرس طلایی را چگونه سوار تاکسی کنیم!  [2015 Feb] 
*بار دیگر پیشگو شدم!  [2015 Feb] 
*بصیر نصیبی: بار دیگر اسلام گرایان فاجعه و جنایت آفریدند!  [2015 Jan] 
*سینمای جمهوری اسلامی، از مک کارتیسم تا خمینیسم  [2014 Aug] 
*(کارنامه سينمايی احمد شاملو)  [2014 Jul] 
* وداع با دوربین !  [2014 Jun] 
* ۲۰۱۳ سال خوبی نبود!  [2014 Jan] 
*دریغا که فقر چه به آسانی احتضار فضیلت است!   [2013 Dec] 
*ژیلا مهرجویی را جمهوری اسلامی سالها قبل کشته بود!  [2013 Dec] 
*بعد از ۲۲ سال گزارشی از یازدهمین جشنواره ی بین المللی سینمای در تبعید سوئد/ گوتنبرگ  [2013 Nov] 
*احمدی‌نژاد دستور داد اسکار بگیریم، ما لابی کردیم، فرهادی اسکار گرفت  [2013 Feb] 
*ترور کافه میکونوس،نخل طلای کن به طعم گیلاس کیارستمی و آزادی زود هنگام کاظم دارابی به مناسب سالگرد جنایت در کافه میکونوس برلین [2012 Sep] 
*دیپلمات گروگان گرفته شده در سفارت امریکا هم برای سینمای جمهوری اسلامی دلالی می کند!  [2012 Jan] 
*نخستین فیلم تجربی، ضد قصه،آغاز سینمای دیگر در ایران!  [2011 May] 
*سفارشنامه یا شناحتنامه اسماعیل جان خویی برای بهمن جان!؟  [2011 May] 
*ازمروارید های خونین میدان لو لوی بحرین تا ضد انقلاب های فتنه گر میدان انقلاب تهران!  [2011 Apr] 
*3سال زندان به چه جرمی؟!  [2011 Mar] 
*حرف ها وسوالهای یک تبعیدی به بهانه انتشاراعلامیه رسانه« ایران ندا»  [2010 Nov] 
*درباره‌ی یک پیشنهاد، بستن سفارت خانه های جمهوری اسلامی!  [2010 Nov] 
*کارنامه بصیر نصیبی به اختصار  [2010 Nov] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی ( قسمت آخر )  [2010 Apr] 
*هشداری دیگر به فیلمسازان سینمای جمهوری اسلامی  [2010 Mar] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی (5)  [2010 Mar] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی( 4)  [2010 Feb] 
*جشنواره گرم سینمای مقاومت ایران در تبعید، روزها وشب های سرد برلین!!  [2010 Feb] 
*۳۰ سال سینما در جمهوری اسلامی(۴)  [2010 Jan] 
*استقلال سینمای جمهوری اسلامی درمعرض خطر است! شوخی نمی فرمائید ؟  [2009 Nov] 
*سیستم بدل ساز و سینمای زیر زمینی ایران  [2009 Oct] 
*اولین و آخرین جواب در ارتباط با جواب من به بیانیه رخشان بنی اعتماد  [2009 Oct] 
* زیر پوست شب چه میگذرد؟  جواب به بیانیه رخشان بنی اعتماد [2009 Sep] 
*دولت دست نشانده نوری المالکی و پایگاه اشرف   [2009 Jul] 
*جواب به مقاله ی درباره ی حضور مخملباف در پارلمان اروپا و نامه ی منتقدین   [2009 Jul] 
*صدای پای انقلاب، آغاز پایان   [2009 Jun] 
*آیا می شود برای رفاه شهرزاد کاری کرد؟  [2009 Mar] 
*مجموعه دروغگو ها*  شبه نمایشنامه در ۳ پرده  [2009 Mar] 
*خداوند خود داور جشنواره فجر بود!  [2009 Feb] 
*«یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده ویک سند تکان دهنده!  [2009 Feb] 
*«یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده ویک سند تکان دهنده!   [2009 Feb] 
*فیلمبردار در غربت،غریبانه خاموش شد!  [2009 Feb] 
*فرموده و افزوده یک بار گولم زدی شرم برتو، بار دوم گولم زدی شرم برمن (یک ضرب المثل امریکایی) [2008 Nov] 
*سانسور فيلم در ايران (۱۳۷۸_۱۲۸۳) آغاز سانسور فیلم در ايران- ۱۲۸۳ [2008 Nov] 
*حسن داعی وشبکه گسترده لابی ها  [2008 Oct] 
*حسن بنی هاشمی، چهره درخشان جنبش سینمای آزاد ایران  [2008 Oct] 
**شهرزاد وسینمای آزاد  [2008 Sep] 
*دريغا که فقر چه به آسانی احتضار فضيلت است!  (کارنامه سينمايی احمد شاملو)  [2008 Jul] 
*مدیر روابط عمومی جشنواره یکی بود و یکی نبود، یا آرتیست مستقل و خلاق تئاتر؟!  [2008 Jun] 
*مسعود بهنود، کتاب سوزان هیتلر، فیلم سوزان خمینی  [2008 Jun] 
* آش یک ملیون دلاری  حرفهایی در باره جشنواره ی یکی بود ویکی نبود در کانادا [2008 May] 
*چگونه هوشنگ توزیع از شعار به شعور رسید!  [2008 May] 
*زیر ذره‌بین  [2008 May] 
*گفت وشنود با بصیر نصیبی در حاشیه برنامه پرویز قلیج خانی در زاربروکن( آلمان) جمهوری اسلامی مار-بروکن!! [2008 May] 
*کوروساوا، گودار، عمرشریف و سینمای جمهوری اسلامی درجواب آقای ارژنگ بامشاد [2008 Mar] 
*سینمای سیاسی، زندان وسینمای ایران در تبعید  با یادهادی حسین زاده عضوگروه سینمای آزاد مشهد که در سال ۶۰ اعدام شد وهمه جانباختگان راه رهایی . [2008 Feb] 
*پرسپولیس، ونسان پارونو- مرجان ساتراپی وموفقیت های دیگر ...   [2008 Feb] 
*نامه سرگشاده به مدیر جشنواره ی جهانی فیلم برلین  [2008 Feb] 
*عشق من، جمهوری اسلامی! در باره شرکت کارگردان «عشق من وین» در برنامه تبلیغاتی احمدی نژاد  [2008 Jan] 
*من اگر جای تو بودم!  [2007 Dec]