چارۀِ پُر چانهِ گی در جلسات!
محمد هادی
در رابطه با نحوۀ رانندگی و سخنرانی-در مقام غلّو و طنز-گفته اند که دوچیز نباید بدست ایرانی داد: فرمان اتومبیل و میکروفون سخنرانی! جدا از مقولۀ رانندگی، معلوم نیست که عشق به تریبون و سخنرانی، چقدر ریشه در نظام های دیکتاتوری حاکم بر ایران و نبود آزادی بیان دارد! این نوشته-جدا از جنبه های جدّی مسئله- بصورت مرور و تداعی خاطرات، اشاراتی به مقولۀ پر چانه گی در سطح جلسات سیاسی-اجتماعی میباشد.
* پر حرفها اغلب در جلساتِ سخنرانی ضمن چند دقیقه تعریف و تمجید از مسئولین و فهم و فرهنگِ حاضرین در جلسه، از کمی وقت داده شده به آنها، شکایت میکنند که: آخر در این چند دقیقه چطور میتوانم مطالب و مسائلی به این مهمی را خلاصه و تقدیم حضار گرامی کنم! واله نمیدانم اصلاً از کجا شروع کنم و . . . ! در حالیکه واقعاً اگر وقت کم است بهتر نیست سخنرانِ روده دراز یکراست برود سر اصل مطلب و از حاشیه روی و اتلاف وقت بیشتر خودداری کند!
* در یکی از تشکّلات دانشجویی، قبل از جلسۀ عمومی، مسئولین در مورد تعیین وقت برای سخنران و نیز دادن 2-3 دقیقه به حضار برای سئوال و دادن کامنت صحبت میکردند یکی از حاضرین که بعضاً تمایلات پرچانه گی داشت با قیافه ای بیطرفانه گفت: واله منکه خودم قصد سئوال و صحبت و کامنت ندارم ولی این 2-3 دقیقه را برای هرکس که در نظر گرفته اید واقعاً براشون کم است و اصلاً به هیچ جا نمیرسد! نشان به آن نشان که در جلسه خودش جزء اولین نفر ها بود که برای نام نویسی برای صحبت شیرجه رفت!
* میگویند انسان به هر چیز که از آن نهی گردد به انجام آن بیشتر وسوسه میشود! پرچانه ها نیز در قبالِ تذکرِ تمام شدن وقت و دعوت به قطع صحبت، انگار بیشتر تحریک شده و زیادتر سخنرانی میکنند! گویی برای دلدادگانِ بلندگو دل کندن از تریبون و میکرفون، سخت و اضطراب آور است!
* بعضی پر حرف ها در رابطه متقابل و دیالکتیکی با تعداد و شور و شوقِ حاضر در جلسه است که از خود بیخود و به جان حضار می افتند! برای آنها چشم پوشی از میکروفون و گوشهای مجانی مشکل بزرگی است! بخصوص در حضور زیبارویانِ جنسِ مخالف در جلسه و نشسته در ردیف های جلو، که در اینصورت با تبر هم نمیتوان آنها را از تریبون جدا نمود! اگر درست باشد که میگویند مستمع صاحب سخن را به سر شوق می آورد باید اضافه نمود که در صورت زیبا بودن شنونده، صاحب سخن از خوشحالی بال در آورده و به معراج خواهد رفت!
* فردیِ پرچانه، بلندگویی را به یکی از جلسات مذهبی-سیاسی در آمریکا هدیه کرده بود در اعتراض به پر حرفی های مکرّر او، در مقام پاسخگویی میگفت: آخه بلندگو مال خودم است و من آنرا خریده ام! حضار نیز در مقام قربانیان پرچانه گی او میگفتند: درست است که میکرفون مالِ توست، ولی گوش های ما چی؟ آنها را که تو نخریده ای؟
* در دوران فعالیت های دانشجویی در زمان شاه، بعضی از سخنرانان پُرگو عادت کرده بودند که برای تحلیل شرایط اخیر حتماً میبایستی از صدر مشروطیت شروع کنند تا برسند به زمان حال! یعنی بدلایلی نمی توانستند از وسطایِ بحث شروع کنند! در یکی از جلسات یکنفر از حضار-که گویی برای چندمین بار بود که تحلیل صد سال اخیر را می شنید-از وسط جمعیت صحبت سخنران را با داد و فریاد قطع کرد و گفت: بابا شما هم ما ها را کشتید با این تحلیل صد سال اخیرتان! چه خبرهِ بابا! ترا بخدا بس کنید دیگر!
* میگویند معمولاً کسیکه کمتر فکر میکند در عوض بیشتر حرف میزند و بین پرچانه گی و ضعف بینایی نیز احتمالاً رابطه ای برقرار است در غیر اینصورت چگونه ممکن است که سخنرانان پرچانه چهره های خسته و کلافه شده مستعمین را ببینند و همینطور بیخیال و تخته گاز ادامه دهند! در یکی از جلسات در حالیکه همه از پرحرفی های سخنران مثل مار گزیده به خود می پیچیدند سخنران بیخبر از وضعیت انفجاری جلسه، تازه میخواست برای روشن کردن مطالبِ تکراری اش مثالی بزند که جمعیت یکصدا فریاد زدند: نه! ترا بخدا نه! مطالب آنقدر واضح است که اصلاً احتیاجی به مثال زدن ندارد! برای جلوگیری از اینگونه بیگدار به آب زدنها، ایکاش میشد مانند گزارش وضع هوا، سخنرانان نیز از حال و هوا و حوصله و میزان تحمّل مستمعین خبر دار می شدند تا بیجهت جلسات را به روغن سوزی و اعتراض نیاندازند!
* بعضی از پرچانه ها بمحض شروع صحبت و گرم شدن موتور چانه، دچار نوعی حالت هایپر و هیجانات روانی میشوند که قادر به کوتاه آمدن و خاموش کردن موتور نیستند برای آنها صحبت کردن مثل خوردن چیپس و سیب زمینی سرخ کرده میباشد که با شروع خوردن، بدون تمام کردن همه آنها نمیتوانند از خوردن خودداری کنند!
* برخی از پرچانه در صورت نداشتن وقت برای سخنرانی و سَرخُوری از فرصت سئوال و جواب در جلسات با زرنگی استفاده میکنند بدین ترتیب که با لحن سئوال گونه و با گذاشتن یک آیا در ابتدای صحبت شروع میکنند به ایراد سخنرانی! بدین ترتیب که میگویند: میخواستم بدانم آیا قیام ضد سلطنتی سال 57 که میدانیم با توجه به بافت اقتصادی بورژوا-کمپرادر رژیم شاه و . . . . ! و همینطور بدون آنکه به روی مبارک خود بیاورند شروع میکنند به ادامه سخنرانی در شکلِ سئوال!
* یکی از پر چانه ها علاوه بر نعمت برخورداری از روده درازی از عادت تکرار کلمات نیز برخوردار بود و ضمن صحبت یک خط در میان هی میگفت: خوب! حالا چی میشه؟ تکرار حالا چی میشه؟ آنقدر کلافه کننده بود که قرار شد برای یادآوری و کمک به ترک عادت، موقع سخنرانی یکنفر روبروی او بنشیند و هر موقع که گفت: خوب! حالا چی میشه؟ این طرف با سرفه کردن علامت بدهد که سخنران نگوید خب حالا چی میشه؟ نشان به آن نشان که سرفه ها کوچکترین کمکی به آقایِ خوب! حالا چی میشه؟ نکرد و تنها نتیجۀ اینکار گَلو درد بود برای کسیکه آمده بود ثواب کند ولی کباب شد و آخر هم معلوم نشد که خوب! حالا چی میشه؟
* در یکی از جلسات از سخنران پرچانه ای خواستند-شاید برای جلوگیری از چرت زدن و خمیازه کشیدن حضار-تا قدری بلندتر صحبت کند سخنران ضمن اشاره به قفسۀ سینه و چانۀ خود گفت: خیالتان راحت باشد بمحض گرم شدن سینه و چانه صدا خودش، خود بخود و بطور اتوماتیک بالا خواهد رفت!
ترکِ پرچانه گی به شیوه ترک سیگار!
در یکی از جدیدترین روشهایِ ترک سیگار دست اندرکاران به این نتیجه رسیده اند که اگر بتوان تحت شرایط و موقعیت کنترل شده و در اطاقی بدون کولر و تهویه مطبوع و پر از کارتونهای سیگار، به فرد سیگاری-بجای امر بمعروف، امر به منکر نموده و-آنقدر سیگار داد تا خودِ فرد در اثر افراط و زیاده روی و احتمالاً بهم خوردن حال و استفراغ و . . نهایتاً به لحاظ فیزیکی و روانی به وضعیتی برسد که با زبان خود فریاد بزند: که ترا بخدا دیگر بمن سیگار ندهید من از سیگار و بوی سیگار متنفرم! ترا بخدا دیگر بس است! من دیگر وقتی سیگار می بینم حالم بهم میخورد و . . . !
در مورد چاره پرچانه گی و روده درازی نیز شاید بتوان از متُد ترک سیگار استفاده کرد بدین ترتیب که سالنی را از صبح زود با تریبون و تعداد زیادی جمعیت یکجا اجاره نمود و سپس جلسۀ چانه تراپی را با دعوت معتادان بلندگو و میکروفون، آنهم برای سخنرانی بصورت ایستاده-برای خسته کردن آنها-ترتیب داد. برای خلع سلاح نمودن آنها، باید گفت که اصلاً نگران کمی وقت و خستگی مستمعین نباشید وقت و طاقت حاضرین بدون محدویت زمانی و تنفس، همه سراپا گوش آماده شنیدن سخنان جنابعالی میباشند انتخاب موضوع هم بعهدۀ خودتان است از پیدایش عالم و آدم گرفته تا مسائل سیاسی روز و یا هر موضوع و بحثی که خودتان روی آنها سوار و مسلط هستید! در ضمن برای جلوگیری از اتلاف وقت و انرژی، آب و چایی و قند به اندازه کافی در کنار میکروفون گذاشته شده و برای قضای حاجت نیز تریبون را نزدیک دستشویی گذاشته اند تا دستشویی رفتن مانع قطع طولانی و اختلال در سخنرانی نگردد! بفرمائید این شما و این تریبون! به کلینیک و کلوب All you can talk! خوش آمدید!
در ادامۀ گفتار درمانی، سخنران بعد از یکساعت و خورده ای سخنرانی، که کفگیر مطالب به ته دیگ خورده و انرژی اش به تحلیل میرود بنا به عادت از مسئول جلسه میپرسد آیا باز هم وقت دارد یا نه؟ مسئول مربوطه میگوید: شما اصلاً نگران کمی وقت نباشید حالا حالا ها وقت داریم تازه هنوز سئوالات حاضرین هم مانده است! بیچاره سخنران در اوج خستگی و با تکیه دادن به تریبون بصورت سینه خیز و کشان کشان هی ادامه میدهد و در این میان حضار نیز هندوانه زیر بغل او گذاشته و فریاد میزنند: ادامه! ادامه! تمامی این کشمکش ها تا از نفس افتادن سخنران ادامه دارد تا جائیکه او از فرط خستگی و درماندگی داد بزند که: بابا ترا بخدا ولم کنید! دیگر حرفی و حالی برای ادامه صحبت ندارم اصلاً دیگر از حرف زدن بدم می آید و از دیدن تریبون و میکروفون حالم بهم میخورد! بخدا قول میدهم دیگه هیچوقت دور و بَر تریبون پیدام نشه! قول میدهم!
بعنوان حُسن ختام: از آنجا که میل به خودنمایی در پس بسیاری از اعمال و رفتارها، حضور جدّی و غیرقابل انکاری دارد ایکاش عاشقان تریبون بدانند که- حتّی برای ارضای خودستایی و خود شیفتگی-دعوت و اصرار به سخن گفتن، هزاران بار بهتر و لذّت بخش تر است از تقاضا و تهدید برای قطع صحبت!
با عذرخواهی از پرچانه گی کتبی- محمّد هادی
منبع:پژواک ایران