میر حسین موسوی، نخست وزیر آینده‌؟
گویی یک عصر طلایی‌ دیگر در راهست 

مهدی مظفری

در سپهر کنونی سیاست، قرائن تازه‌ای بچشم میخورد که نشان از امکان  تحولات جدیدی در ایران دارد. در این رابطه، یاد آوری چند نکته ضروری است:

با پیشرفت چشمگیر نیروهای اسلامگرا در تونس، مصر،لیبی‌ و نیز در سایر نقاط خاورمیانه، امریکاییان به این نتیجه رسیده اند که آینده از آن گروه‌ها یی نظیر النهضه و اخوان المسلمین است. باید با آنها کنار آمد و کوشید تا جنبه‌های افراطی این گروه‌ها تلطیف شود . در این راستا، حکومت اسلام گرای ترکیه، هم برای غرب و هم برای اسلام گرا های معتدل، به صورت الگو و معیار در آمده است. فرق ایران با کشور‌هایی‌ نظیر تونس و مصر انست که کاری را که امروز این کشور‌ها میکنند،این کار سی‌ و چند سال پیش در ایران اتفاق افتاده و اسلامگرایان به حکومت رسیده اند. بنا بر این طبق محاسبات آمریکا (اگر حساب و کتابی‌ در کار باشد) با توجه به اینکه فشار به حکومت اسلامی تا کنون نتیجه مطلوب را بار نیاورده و نیز با عنایت به اینکه تحریم نفتی‌ یا حمله نظامی به ایران آن هم در شرایط بحران مالی‌ غرب و عدم موفقیت نظامی آمریکا در افغانستان، بسیار پر خطر به نظر می‌رسد، تنها راهی‌ که باقیست، تلطیف حکومت اسلامیست. از چه راهی‌؟ از دو راه: گشایش باب تماس مستقیم با حکومت تهران و  به موازات آن، پشتیبانی جدی و علنی از آن چه به جنبش سبز شهرت یافته و نیز ملی‌-مذهبی‌‌ها و به طور کلی‌ اصلاح طلبان. این دو کار را آمریکا و کشور‌های غربی هم زمان انجام میدهند. از جمله این قرائن می‌توان موارد زیر را ذکر کرد:

به روایت روزنامه فرانسوی فیگارو، تماس مستقیم بین سپاه پاسدران و مقامات آمریکائی در اواخر ماه اوت گذشته در یکی‌ از کشور‌های ارو پایی‌ بر قرار شده که موضوع آن، آینده سوریه بوده است.

  تماس مستقیم مقامات آمریکایی با مقامات جمهوری اسلامی در مورد طرح ترور سفیر سعودی در واشنگتن، پیشنهاد آمریکا و پذیرش احمدی نژاد در ایجاد خط مستقیم تلفنی بین دولت آمریکا و حکومت ایران. این طرح هنوز تحقّق نیافته است. اضافه کنیم، مصاحبه‌های خانم کلینتون را با بی‌ بی‌ سی‌ و صدای آمریکا (فارسی) و اصرار بر اینکه سران جنبش سبز خودشان  کمک آمریکا را نخواسته بودند. به سخن دیگر، اگر به خواهند، ما آماده ایم.  تماس‌های آمریکائیها با نماینده (مجازی) میر حسین موسوی در خارج از کشور. می‌‌توان حدس زد که تماس‌های مستقیم و غیر مستقیم دیگری در جریان بوده و هست که  مااز آن بی‌ اطلا عیم.

به موزات این تماس ها، تغییر و تحولاتی که اخیرا در خط مشی رسانه‌های کلان مثل صدای آمریکا و بی‌‌بی‌سی (فارسی) انجام گرفته شایسته ذکر است. در این دو رسانه و نیز در بیشتر رسانه‌های فارسی زبان کشور‌های غربی، حضور مخالفان نظام جمهوری اسلامی بسیار کم رنگ شده و حتا به بی‌ رنگی‌ گرائیده است.روزنامه نگاران سر شناس و منتقد جمهوری اسلامی و نیز تحلیلگران منتقد یا به حاشیه رانده شده اند و یا اخراج. در عوض، اصلاح طلبان، چه غیر دینی و چه ملی‌-مذهبی‌ در سراسر این رسانه‌‌ها موج میزنند. اگر هم با مخالفان مصاحبه ا ی به عمل آید، کوشش میشود در باره ایران نباشد. از روم و بغداد  آری, از ری‌  ,نه‌ ! فعالیت‌های نمایندگان اصلاح طلبان و جنبش سبزی‌ها در  کشور های غربی هیچگاه به این گستردگی نبوده. برخی‌ از آنان هم به مجرّد رسیدن به اروپا، به دریافت یک و حتا چند جایزه نقدی مفتخر میشوند که البته این خود از  افتخارات  ما ایرانیان است. هیچ گاه در تاریخ، این همه جایزه از غربیان  نگرفته بودیم.

در این میان، زمزمه حذف ریاست جمهوری و برقراری مجدد مقام نخست وزیری به یکی‌ از مهم‌ترین بحثهای  سیاسی در آمده است.  به دون ورود به بحث ماهیت حقوقی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی، ذکر این نکته لازم است که از همان ابتدا، مثل روز روشن بوده که این نظام نه‌ جمهوری است، نه‌ ریاستی و نه‌ پارلمانی. ولایی مطلق است و بس! درست همان چیزی که در کتاب `حکومت اسلامی` خمینی آماده که گویا کسانی‌ که این انقلاب را روی دست مردم گذاشتند، اصلا از وجود چنین کتابی‌ خبر نداشته  اند! به هر حال، حذف ریاست جمهوری،رژیم را از بسیاری از مشکلات خطیر می‌ رهاند و از مقابله با جنبش‌های غیر قابل کنترل مردم بی‌ نیاز می‌‌سازد و قدرت ولی‌ فقیه را باز هم افزونتر از آنچه هست می‌‌کند.در اینجاست که پای شخصی‌ مثل میر حسین موسوی به میان می‌‌آید. او هنوز خود را فرزند انقلاب، سر باز خمینی و وفادار به نظام جمهوری اسلامی می‌‌دند.انتصاب  او به نخستوزیری، هم برای او و طرفدارانش و هم برای خامنه‌ای، یک بازی برد،برد است. موسوی و هوادارنش به سهمی از قدرت دست می‌‌یابند و خود را پیروز تصور می‌کنند.  در عوض،موسوی هم مثل محمد خاتمی به عزلت بین المللی رژیم پایان میدهد و آن را از مهلکه سقوط می‌‌رهاند. از این گذشته، حصر موسوی تا کنون هم به سود خامنه‌ای بوده و هم به سود موسوی. با ساکت کردن موسوی، ارتباط او با هوادارانش و  نیز  با جهان خارج قطع شده و جنبش سبز فروکش کرده است.حصر موسوی به نفع خود او نیز بوده است.موسوی داشت گیر میکرد. برای او بسی‌ مشکل شده بود چگونه هم نظام را حفظ کند و آنرا به عصر طلا یی‌ امام خمینی برگرداند و هم به خواسته های دمکراسی خواهی‌ مردم و گسل کلان نسل جوان از انقلاب و هر چه در انست پاسخ دهد که هیچ، آنرا رهبری هم بکند. موسوی که نه‌ از فرهمندی ویژه‌ای بر خوردار است و نه سخنور زبر دستی‌ است، به نفع اوست همچنان لب فروبندد و در شرایط کنونی نقش `مظلوم` و `قربانی` را ایفا کند.

موسوی می‌خواست به جای احمدی نژاد رئیس جمهور بشود. از بیست سال نقاشی در خانه خسته شده بود. حذف این مقام به او فرصت میدهد به مقام پیشین خود باز گردد و رشته گسسته نخستوزیری گذشته را به نخستوزیری جدید پیوند زند. با این کار، قدرت به  تعادل  عصر طلا یی‌ باز خواهد گشت که خامنه‌ای رئیس جمهور بود و موسوی نخست وزیر. اگر عمر اینان و عمر نظام مهلت دهد، خامنه‌ای به رهبری ادامه خواهد داد  به ا نخستوزیری موسوی. در چنین سناریو، جامعه جهانی نفس راحتی‌ خواهد کشید، رابطه حکومت ایران با اتحادیه اروپا گرم خواهد شد. آمریکائی‌ها از فرط شادی مدهوش خواهند شد. تحریم ها، لغو و مسئله اتمی‌ به صورتی حل خواهد شد.

در این میان، سکولار‌های دمکرات، بازنده اصلی‌ خواهند بود. اینان به جای کار سیاسی و بهره وری از موقعیت‌های زیادی که در دسترس داشتند،به کار ‌های فرقه‌ای روی آورده اند. به جای تجمع  پیرامون محتوای مسأله که همان دمکراسی و سکولاریسم است، با دعواهای بی‌ ثمر جمهوری خواهی‌ و سلطنت طلبی که همانا نعمتی و حیدری‌های جدید است،روی آورده اند. اینان می‌‌توا نستند  با کفایت و خردمندی، به یک نیروی آلترناتیو جدی و توانا تبدیل شوند و مورد احترام و عنایت مردم ایران و جهانیان قرار گیرند. متاسفانه باید اذعان  کرد که ما هنوز `کار سیاسی` بلد نیستیم و با خودمان لجبازی می‌کنیم. یاد گیری، فروتنی میخواهد. ما چندان فروتن نیستیم!
 
مهدی مظفری

 ۴ نوامبر ۲۰۱۱

 mehdi@ps.au.dk

منبع:پژواک ایران