PEZHVAKEIRAN.COM بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی
 

بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی
اسماعيل نوری‌علا

پايان وحشيانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، ديکتاتور ديوانهء ليبی، را میتوان از زوايای مختلفی مورد بررسی قرار داد(1). اما هفتهء پيش آقای اکبر گنجی، طی مقاله ای غبرت آموز(2)، از آن بهانه ای ساخت تا در سايت بنگاه سخن پراکنی بريتانيا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گويا با "دول غرب" ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امريکا برای «ليبيائيزه کردن ايران»، چند «نيش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نيروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پايان دادن به حکومت اسلامی در ايران کوشش میکنند. ايشان اين کوششها را عموماً در راستای «پروژهء جهان غرب» برای برخی کشورها می بينند.

استدلال ايشان را میتوان چنین مرتب کرد: جهان غرب (که بزودی معلوم میشود که منظورشان بيشتر امريکا است) دارای پروژه هائیست که شامل حمله به کشورهای مورد نظر طراحان، کشتار مردمان بيگناه اين کشورها، (و لابد تصرف ذخائر طبيعی آنها) میشود. اجرای بخش اول آن اکنون در لیبی پایان یافته و بزودی نوبت اجرای آن در مورد ايران فرا میرسد. هم اکنون امريکا مقدمات ليبيائيزه کردن ايران را فراهم کرده است که شامل مقدمه چينی هائی چند جانبه است.

(نقل مستقيم از نوشتار آقای گنجی): « اول- گزارش احمد شهید درباره وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل. بی تردید، اگر کم نگفته باشد، بهیچوجه اغراق نکرده است. دوم- اتهام دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران که متخصص ترور شهروندان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در اروپاست، هرگز تا این حد ساده لوحانه و ابتدایی عمل نخواهد کرد. سوم- شکایت دولت عربستان سعودی به شورای امنیت سازمان ملل دربارهء طرح ترور سفیرش در آمریکا. چهارم- جدی شدن طرح تحریم بانک مرکزی ایران. پنجم- گزارش شورای حکام آژانس به شورای امنیت دربارهء پروژهء هسته ای ایران. ششم- زمزمهء تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروههای مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان».

می بينيد که ايشان، با چنين تمهيد مقدمات چشمگيری، کوشیده است که اقدام برای «ایجاد وحدت میان گروههای مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» را نيز جزئی از همان طرح «ليبيائيزه کردن ايران» قلمداد کند و استدلالشان چيست؟ آنگونه که آمده : وجود «زمزمهء تحرکات دول غربی» در اين مورد!

***

اما، در اين ميان، چيدمان جزئيات اين استدلال موجب شده است که آقای بيژن حکمت، يکی از اعضاء سابق اتحاد جمهوریخواهان و از مؤسسان سازمان جديدالتأسيس جمهوریخواهان ايران، نکتهء ساده ای را ـ نمیدانم در کجا ـ با آقای گنجی در ميان گذاشته و از ايشان بپرسد که: «یعنی ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟ و اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است! دوست عزیز، آقای اکبر گنجی اگر کژ خوانده ام، اصلاح کنید؟»

و اين پرسش فروتنانه نيز سبب شده تا آقای گنجی ديگرباره دست به قلم برده و در تأييد سخنان قبلی خود مطالب جديدی را عرضه کنند(3). من، در اين بخش از مطلب حاضر، به پرسش آقای حکمت دربارهء «گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل» نمی پردازم، هرچند که در پايان نوشتار به آن بازخواهم گشت.

آقای گنجی، در مورد اينکه چرا فکر میکنند «ایجاد وحدت میان گروههای مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» نيز بخشی از طرح «ليبيائيزه کردن ايران» است مطالب جديدی را طرح کرده و عيناً چنين میگوید:

«بجای اتحاد، بکوشیم فضای دشنام و تهمت و دروغ گویی را از میان مخالفان بزدائیم. وقتی هنوز اینها گفتمان غالب را تشکیل میدهند، چه جای اتحاد؟ چه کسی با چه کسی قرارست متحد شود؟ مگر بتازگی انشعابی در اتحاد جمهوری خواهان بوقوع نپیوست؟ اگر میشد میبایست جلوی آنرا گرفت، نه این که بدنبال اتحاد با همه رفت. مگر شورای ملی مقاومت تشکیل و به آن شکل که بهتر از من میدانید به سازمان مجاهدین خلق تقلیل نیافت؟.. من بصراحت همیشه گفته ام که مخالف اپوزیسیون سازی توسط دولت آمریکا و دول غربی هستم... گذار ایران از نظام استبدادی سرکوبگر به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و دموکراسی، وظیفهء ایرانیانست، نه دولت آمریکا یا دیگر دول غربی... مبارزهء اصلی در ایران صورت میگیرد. ایرانیان مقیم خارج بعنوان تابع داخل عمل مکنند... مخالفان مقیم خارج هنوز قادر نیستند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، بعد، از اتحاد برای اهداف مهمتر سخن گفته میشود. در حال حاضر فقط دول غربی چون آمریکا میتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعید گرد هم جمع آورند».

جمعبندی من از اظهارات پيچيدهء بالا ساده است: «از آنجا که مخالفان خارج نمیتوانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند، سخن گفتنشان از اتحاد بيهوده است و، در نتيجه، فقط دول غربی، چون امريکا، میتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند».

من اين مجمل را در برابر پرسش آقای بيژن حکمت که پرسيده بود: «اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است؟» پاسخی معادل يک «آری» بزرگ ارزيابی میکنم و اين آری را از جند لحاظ قابل تأمل میيابم.

***

ما البته با بی پروائی آقای گنجی در صدور اينگونه فتواهای پا در هوا از قبل آشنائيم. بگيريم داستان مخالفت ايشان با حضور پادشاهیخواهان در جمع اپوزيسيون خارج کشور را، و يا ممنوع ساختن آوردن پرچم شير و خورشيد نشان و سه رنگ ايران به گردهمائی های دعوت شده از جانب ايشان را. و اتفاقاً می بينم که يک سر بحث امروز ايشان در مورد اتحاد مخالفان حکومت اسلامی نيز به همان فتواهای قبلی شان برمیگردد که اجازه میخواهم اين ارتباط را توضيح داده و سپس به بحث ايشان در مورد اتحاد برگردم.

بنظرم میرسد ايشان هنوز بخاطر واکنشهائی که نسبت به فتواهای ايشان نشان داده شده برآشفته اند و اين جمله که «مخالفان خارج نمیتوانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند» در واقع اشاره ای صريحست به کوشش ناکام خود ايشان در اعتصاب غذای سه روزه شان در برابر ساحتمان سازمان ملل(4)؛ يعنی جريانی که طی آن خودشان ورود دوستداران پرچم ملی را منع کرده بودند و حال از عدم همراهی بخشی از «مخالفان خارج» که به پرجم اعتقاد داشتند شکايت دارند و آنرا دليل بر ناتوانی مخالفان حکومت اسلامی «از اتحاد برای اهداف والاتر» دانسته و از اين راه به تئوری مبدل شدن ناگزير آنها به مهره های شطرنج امريکا رسيده اند. يعنی: ايشان از دست بخشی از «مخالفان خارج» که دعوت مشروط ايشان را نپذيرفته اند دلخورند و همين امتناع را دليل ناتوانی آنان برای اتحاد می دانند و نتيجه می گيرند که وقتی همهء اين مخالفان خارج بر گرد شمع وجود ايشان و اعتصاب غذای ضد پرچم شان حلقه نزده اند پس راهی باقی نمانده است جز اينکه «فقط دول غربی، چون امريکا، بتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند!» بدينسان می بينيم که، در نظر ايشان، مخالفان خارج خود به دو دسته تقسيم میشوند؛ بخشی بر گرد ايشان حلقه میزنند و خواستار آزادی زندانيان سياسی میشوند و بخشی ديگر از همراهی امتناع می کنند و لاجرم به زير پرچم غرب (يعنی امريکا) میروند. پس: «يا گنجی يا امريکا؛ مسئله اينست!» .

***

اما در آن «اعتصاب غذا» عده ای هم به ترکيب زندانيان سياسی مورد حمايت ايشان اعتراض داشتند. يعنی در آن زمان، زندانيان سياسی مورد حمايت هم میبايست از فيلتر ايشان میگذشتند تا قابل دفاع و حمايت شوند. در جريان آن اعتصاب غذا، و در پوسترهای بنمايش گذاشته شده در برابر دوربينها، نماد زندانی سياسی در ايران آقای «سعيد حجاريان» معرفی شده بود و اين امر صريحاً پيوند آقای گنجی را با اصلاح طلبان مذهبی ِ کنار نهاده شده از حکومت نشان میداد و «زندانيان غير خودی» محل چندانی از اعراب نداشتند. البته اين امر تازه ای نبوده و هنوز هم نیست. در همين پاسخ امروزی شان به آقای حکمت نيز زندانيانی که به حملهء احتمالی امريکا به ايران اعتراض خواهند کرد عبارتند از (در کلام آقای گنجی) «موسوی و کروبی و رهنورد و تاج زاده و امین زاده و زیدآبادی و سحرخیز و مومنی و نسرین ستوده و باستانی و امویی و شعله سعدی و بقیهء زندانیان سیاسی». و نمیدانم چرا اين «بقيهء زندانيان سياسی» هيچگاه از سايه بيرون نمیآيند تا معلوم شود که آيا، مثلاً، حشمت الله طبرزدی و آيت الله بروجردی هم جزو آنان هستند يا نه.

میخواهم نتيجه بگيرم که مشکل آقای اکبر گنجی مشکلی برخاسته از تجربهء حضور شان در خارج کشورست و اينکه عده ای ايشان را تحويل نگرفته و يا با ايشان به مخالفت برخاسته اند و اکنون بايد چنين تقاص پس دهند که در صورت اقدام به ايجاد اتحاد بين «مخالفان خارج» متهم به اين خيانت باشند که با وعده و وعيد دول غربی (يعنی امريکا) اين گرد همآئی را ممکن میکنند.

ايشان البته با سعهء صدر تمام(!) اظهار میدارند که «من موافق تشکیل "جبههء مستقل دموکراسی خواهان ایران که پایبند به حقوق بشرند"، هستم» اما فکر میکنند که چون قرارست «اتحاديون» زير چتر امريکا رفته و جزو طرح «ليبيائيزه کردن ايران» شوند و ايشان هم مجدانه و مؤکداً اعلام میدارند که «[من] صد در صد مخالف تبدیل ایرانیان مخالف به "پیاده نظام" پروژه های آمریکایی و دول غربی هستم» پس بايد از ايجاد چنين اتحادی دست شست و در «نقشهء تخريب ايران» شرکت نکرد. ايشان، با سنجش اين اوضاع، در مورد اقدام کنندگان برای ايجاد اين اتحاد، چنين فتوا میدهند که «سخن گفتن شان از اتحاد ... بيهوده است!»

و من اين سخنان را اهانت مستقيم به شعور و نيت هزاران ايرانی شريف جای گرفته در صف «مخالفان خارج» می بينم که در شهرهای مختلف دنيا در راستای قانع کردن گروهها و شخصيتهای سياسی به حضور در يک «اتحاد ميهنی» و ايجاد آلترناتيوی سکولار ـ دموکرات مستقل و ايرانی در برابر ديو مهيب حکومت اسلامی میکوشند. اين بی پروائی در اهانت هم از خصيصه های آقای گنجی است که مسلماً پاسخ خود را خواهد گرفت  اما، بنظر من، اين ايرانيان تنها با ابرام در کار شريف خويش و به پيروزی رساندن اتحاد مورد نظرشان خواهند توانست به آدميان خودمحوری همچون آقای اکبر گنجی پاسخی مناسب دهند.

***

اما آقای اکبر گنجی، با ترسيم اين بن بست دلشکن، آنهم در برابر ايران دوستان ِ خواستار رهائی وطن از چنگال حکومت اسلامی، خود چه راه حلی را يافته ؟ و يا چه توصيهء عملی ويژه ای برای آنان دارند؟ وظيفهء مخالفان خارج چيست؟ و اين مخالفان چه کار ديگری بايد بکنند که مورد تأييد آقای گنجی باشد؟

پاسخ صريح ايشان به اين پرسش چنين است: « فکر اتحاد را رها کنيد و بدنبال بهبود وضع حقوق بشر در ايران باشيد! » بخصوص که ايشان خود هميشه در اين راه پيشقدم بوده اند، همانگونه که میگويند: «خود من در سالهای گذشته حداقل دوبار با مسئول شورای حقوق بشر سازمان ملل و دو بار با معاون دبیر کل سازمان ملل دیدار کرده و خواسته بودم که گزارشگر رسمی حقوق بشر برای ایران تعیین شود. ما بدنبال بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران هستیم».

ايشان، در بيان اين «توصيهء عملی» در مورد خارج کشوریها، آنها را با چند کلام دلخوش کننده نيز مینوازند: «می دانم که شما (آقای بيژن حکمت، بعنوان نماد مخالفان خارج) به مبارزات مستقل ایرانیان میاندیشید. میدانم که شما با پول گرفتن از دول خارجی مخالف هستید. میدانم که شما مخالف حملهء نظامی به ایران هستید. میدانم که شما مخالف تحریم های اقتصادی فلج کننده هستید. میدانم که من و شما و دیگران بر سر این مسأله توافق کامل داریم که اول باید ایرانی وجود داشته باشد تا آن کشور صاحب نظامی دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر شود. پس حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم.»

خواهش میکنم  خوب به اين «پس» سحرانگيز توجه کنيد: هرکس به مبارزات مستقل ايرانيان می انديشد و با پول گرفتن از دول خارجی و حملهء آنان به وطن اش و تحريم اقتصادی فلج کننده عليه حکومت اسلامی مخالفست، چه بايد بکند؟: «حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم!»

***

اما اين پرسش مستقيماً ما را به همان مسئلهء «حقوق بشر»ی بر میگرداند که پس از تعيين آقای احمد شهيد بعنوان گزارشگر ويژهء سازمان ملل و انتشار گزارش اوليهء ايشان اين واکنش را در ذهن آقای گنجی ايحاد کرد که «گزارش احمد شهید بسیار خوب بود و [اين نکته] در مقاله [من هم] آمده است که "اگر کم نگفته باشد، اغراق هم نکرده است". اما استفاده یا سوء استفاده ای که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از این گزارش خواهند کرد، امر دیگری است».

آنچه آمد پاسخ آقای گنجی به سخن اول آقای حکمت است که میپرسيد: «ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، [آيا] این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟»

پاسخ آقای گنجی به اين پرسش، از پاسخ ايشان به پرسش نخست هم پريشان تر است، و فکر می کنم آقای حکمت، با شنيدن اين نکات گهربار، بايد از آقای گنجی بپرسند که «ايرانيان چگونه میتوانند طوری عمل کنند که شورای حقوق بشر گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق هم  بشوند، اما دولت آمریکا و دیگر دول غربی از گزارش اين شخص استفاده یا سوء استفاده نکنند، و نتوانند گزارش مزبور را نيز به جزئی از مقدمات یک طرح نهایی حمله به ايران مبدل کنند؟ و آیا برای این که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از آن سوء استفاده نکنند بهتر نیست ایرانیها پس از این هیچوقت تقاضای فرستادن نماینده ای به ایران را نداشته باشند؟ »

آقای گنجی نه تنها برای اين پرسش، پاسخی ارائه نداده اند بلکه نظرشان در مورد چگونگی کوشش ايرانيان مخالف حکومت اسلامی در راستای احقاق حقوق بشر هموطنانشان نيز کم مبهم نيست!  ببينيد ايشان برای ايجاد اين ابهام چه گرد و خاکی بپا کرده اند:

ايشان ابتدائآً مینويسند که «سکوت مدافعان حقوق بشر ایرانی در مورد وضعیت لیبی باور ناکردنیست» و سپس، با تروريست دانستن آقايان اوباما و خامنه ای به يکسان، و با اشاره به اينکه آقای اوباما در ماههای گذشته بن لادن و یارانش را کشته است، مینويسند: «آیا تروریسم بدست فقط وقتی که از سوی دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی صورت بگیرد؟ چرا ایرانیان مدافع حقوق بشر در مقابل این نوع تروریسم دولتی سکوت میکنند؟ آیا معنای آن این نیست که "تروریسم خامنه ای" بد است، اما "تروریسم اوباما" خوب است؟»

بدينسان آقای اکبر گنجی  نتيجهء «سکوت» نسبت داده شده به ايرانيان مدافع حقوق بشر در برابر قتل بن لادن و يارانش (بدست نيروهای ويژهء ضد تروريستی امريکا) و قذافی و پسران و وزرايش (بدست اوباش لگام گسيختهء باصطلاح انقلابی ليبی) را معادل ِقرار گرفتن اين ايرانيان در اردوگاه دول غرب (يعنی امريکا) میداند و، در بست دادن اين نکته به مسئلهء اتحاد ايرانيان، با لحنی گزنده مینويسند:

«زمانی آرمان و سنتهایی وجود داشت که هیچکس خود را مجاز به تخطی از آنها نمیدانست. اینک فرد به خود اجازه میدهد که از آمریکا و دول غربی بخواهد که همان بلایی را سر ایران بیاورند، که بر سر لیبی آوردند. بزبان بیزبانی اعلام میشود که آمریکا و دول غربی میتواند از ما به همان نحوی که از کسانی در لیبی استفاده کرد، استفاده کند. گویی پیروزی ناتو در لیبی، خاطره تلفات و هزینه های سنگین عراق و افغانستان را به فراموشی سپرده است».

ايشان اما توضيح نمیدهند که ايرانيان مدافع حقوق بشر کی و کجا ـ آنهم با زبان بیزبانی ـ از آمریکا خواسته اند که همان بلاهایی را که سر لیبی آورده بر سر ایران هم بیاورد؟! و کجا در اين مورد سکوت کرده؟ و يا اگر نمیخواسته سکوت کند بايد چه کاری انجام میداده که مورد تأييد آقای گنجی باشد؟ اعتصاب غذای سه روزه در برابر ساختمان سازمان ملل؟ اگر اين فکر خوبیست چرا خودشان در اين مورد نيز پيشقدم نمیشوند؟!

براستی، جدا از تروريست خواندن رئيس جمهور امريکا، منظور آقای گنجی، از مطرح کردن اين سرکوفتها به ايرانيان خارج کشور چيست؟ و چرا هر از گاه يکبار درد حقوق بشر سبک اسلامی ايشان عود میکند و ايرانيان خارج کشور را به اينگونه بی غيرتی ها متهم میکنند؟!

من فکر میکنم پاسخ را باید درين واقعيت جست که، برای بسياری از اصلاح طلبان اسلامی، و همپيوندهاشان در جمع «مخالفان خارج»، همواره دفاع از حقوق بشر بهترين دست آويزی بوده است برای سنگ اندازی بر سر راه مخالفان حکومت اسلامی و جلوگيری از طرح خواسته های انحلال طلبانه شان که رو بسوی هدف ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور دارد.
 

***

می بينم که بن بست آقای اکبر گنجی چنان بی روزن است که حتی پنجره ای هرچقدر کوچک هم نمیتوان به آسمانی از اميد به آزادی کشورمان درآن گشوده دید یا گشاد ! بزعم ایشان و همراهانشان، ما محکوميم که فکر اتحاد نيروها را از سر به در کنيم و فقط حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم! هر چند که معلوم نيست از نظر ایشان این حقوق بشر و دموکراسی چه وقت و چگونه تامین میشود تا ما خیالمان راحت باشد. و تا آنوقت در مبارزه با هیولای حکومت اسلامی، که یک دم از ویران کردن میهنمان و کشتن و زندان کردن و شکنجه و سانسور  جوانان وطنمان باز نمیایستد، چه باید بکنیم که به پاسداشت حقوق بشر و دموکراسی مورد نظر آقای گنجی لطمه ای نخورد؟!

باری، سخت دوست داشتم که بدانم راه حلهای شگرف آقای اکبر گنجی (يعنی انصراف از اتحاد و تمرکز بر حقوق بشر) چگونه میتواند جلوی اجرائی شدن طرح «ليبيائيزه کردن ايران» را بگيرد؟

آيا، با انصراف ما از فکر اتحاد، دول غرب (بخوانيد امريکا) هم دست از نقشه های شوم خود بر خواهند داشت؟! و در عين حال، از مبارزات مورد نظر ايشان که منجر به افشاگری در مورد اعمال ضد بشری حکومت اسلامی میشود استفاده يا سوء استفاده نخواهند کرد؟! يا مرسل الرياح، تو دانی و انوری!
 

____________________________________________________________

1. قصد داشتم مقالهء اين هفته را به اين رفتار وحشيانهء باصطلاح انقلابيون ليبيائی اختصاص دهم اما ديدم که آقای مسعود بهنود در مقالهء اخير خود، «جنازهء خونين تاريخ»، هرآنچه را میخواستم بنويسم بسی بهتر از من بازگو کرده است. پس، خواننده را احاله می کنم به آن مقاله در اين پيوند:

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/october/22/article/-f09c0f49d7.html

2. اکبر گنجی، «نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران» در اين پيوند:

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/10/111025_l10_ag_iran_libya.shtml

3. اکبر گنجی، «حقوق بشر یا پیاده نظام آمریکا؟»، در اين پيوند:

http://news.gooya.com/politics/archives/2011/10/130112.php

4. اعتصاب سه روزهء غذای اکبر گنجی در برابر سازمان ملل با شرکت گروهی از ايرانيان؛ ۲۲ جولای 2009 / سی و يکم تير 1388

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]