«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی
عباس منصوران
در
سرزمینی که فلسفه باژگونه میشود تا به
وارونه پرچم ممتازان شود، کمیتههای کارخانه و شوراها و اتحادیههای انقلابی به
زیرفرمان حزب فراخوانده میشوند تا دست نشانده شوند، تایلوریسم بهکار گرفته می
شود تا بارآوری را در «سوسیالیسم» افزایش دهند، مدیران و سوم شخصها در دیوانبه
سالاری میآیند، طبقهای که میآید تا برای خود شود و سوم شخصها، به بیان
آلکساندرا کولنتای سرنوشتش را رقم نزنند، از درون از هم گسسته میشود و به زایدههای
دولتی و بوروکراسی در میآید. در این سرزمین، انقلاب و طبقه کارگر، فرودست میماند، کولونتایها و کروپسکایاها
را جایی نیست. لنین ترور میشود و خانه نشین،و
ندایش به هیچ جا نمیرسد و جان میسپارد. فلسفه رهایی، به ناسیونالیسم
ارتودکسی نوعی سوسیالیسم اردوگاهی جای میسپارد تا «پوتین» سربرون آورد. در سرزمین
بی فلسفه، با آن همه وحوش و لشگر دعا، اگر الیگارشیسم بهجای سوسیالیسم حاکم شود،
هیچ جای شگفتی نیست. شتاب این روند، ضد دیالکتیکی نیست! زیرا که آنتی تز انقلاب
کارگری وجه دیگر تضاد آشتی ناپذیر را مجال نفی در نفی نیافت، سنتزی به بار نمیآید،
سترون است و نیامد، بازتولید، انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی تداوم نمییابد و نیافت،
نهادهای روبنایی و نیز زیر بنا کمی آسیب دیدهی سرمایهداری و طبقات تثبیت گرا،
ترمیم یافتند، رشد کردند. اين مطلب در فرمت PDF ثبت شده است و با برنامهي Acrobat Reader باز ميشود.
براي خواندن آن اينجا را کليک کنيد
منبع:پژواک ایران