PEZHVAKEIRAN.COM سلمانی
 

سلمانی
مجید نفیسی

 

 در کنار یکدیگر نشسته ایم

و به بازی قیچی و شانه دل بسته ایم.

صندلی چرخان، تو را با من برابر می کند

و آینه ی دیواری، ما را به هم پیوند می دهد.

چون به تو می نگرم، خود را می بینم

و چون به خود می نگرم، تو را می یابم.

 

آن وقت ها عینک می زدم.

شاگرد "سلوکی" آن را برمی داشت

و من نگران بودم که کجا می گذاردش.

پایین آینه پر بود از شبحِ چیزها:

جام های کوچک مسی، تیغ های بزرگ ریش تراشی

فرچه و صابون و ماشین های سلمانی.

بلند که می شدم می پرسیدم:"عینکم کو؟"

و پنج ریالی را کف دستش می گذاشتم.

می خندید و می گفت:"نمی بینی؟"

و دسته های فنری را پشت گوشم می انداخت.

 

آیرین می پرسد:How do you want his haircut?1

می گویم:” I like it short. 

But you’d better ask him.” 2

تو نمونه ها را ورق می زنی

و یکی را نشان می دهی.

من تنها می توانستم "نمره چهار" بزنم یا "آلمانی".

موی بلند را "عجمی"ِ ناظم برنمی تافت.

یک تابستان، خط ریش را پایین آوردم

و پاگیس گذاشتم

و گیسو را تا روی شانه رها کردم.

روز اول مهر

او دم در ایستاد

و مرا به خانه برگرداند.

من تا دو هفته به مدرسه بازنگشتم.

 

به ژانت می گویم:”No hair on my ear!” 3

و دستم را از زیر پیشبند سفید بیرون می آورم.

پدرسگ نمی کرد تیغ نو بیندازد

و همیشه پشت گردنم را خون می انداخت.

من آرام آرام گریه می کردم

او پنبه را با الکل تر می کرد

و روی زخم ها می گذاشت.

 

به مادرم می گفتم:"چه می شد اگر سلوکی

خودش موی مرا اصلاح می کرد؟"

ماهی یک بار، صبح های زود

با ساک دستی اش به خانه مان می آمد

و دوچرخه اش را توی راهرو می گذاشت.

تا موی بابا را اصلاح کند

من با دوچرخه اش تا سر خیابان

ده بار "تودلی" می رفتم.

 

ژانت آینه ی دستی را پیش می آورد

نگاه نکرده می گویم:”Thank you.

Could you trim my eyebrows?”4

خرده موها را از روی صورتم می سترم

و خنکای کوه را

روی گوش و بناگوشم حس می کنم.

 

آیرین صدایم می کند: ”Can I use gel on him?” 5

به تو می نگرم که به من زل زده ای.

"توکلی"ِ دربان، همیشه پس از حمام پارافین می زد

و گرد و خاک کوچه به مویش می چسبید

می پرسم:"می خواهی چکار؟"

می گویی:”It’s cool

I want my hair to stand up like Superman.”6

خوشا که ناظم مدرسه نیستم.

می پرسم:”Is it easy to use?”7

آیرین به کف دست کمی پارافین می مالد

و مویت را به پشت شانه می کند.

 

بیرون که می آییم، می گویم:

"آن وقت ها، موی جلوی شقیقه ها را می کندم

تا شبیه بزرگترها شوم."

می خندی و می گذاری تا روشنایی

قرص صورتت را پر کند.

26 اکتبر 1995

پانویس ها:

* سلمان پارسی حامی مقدس آرایشگرها شمرده می شود و به همین دلیل دکان آنها را "سلمانی" می نامند. در شهر "سلمان پاک" در نزدیکی ویرانه های طاق کسری در عراق مردم نوزادان خود را برای نخستین اصلاح موی سر به کنار مقبره ی سلمان پارسی می آورند. شعر حاضر، متن تجدیدنظر شده ی شعری است از کتاب من، "پدر و پسر"، نشر باران، سوئد، سال 2000.

1ـ موی سرش را چگونه می خواهید بزنم؟

2ـ من موی کوتاه را دوست دارم، اما بهتر است از خودش بپرسید.

3ـ مویم را آنقدر کوتاه کنید که به گوش هایم نرسد.

4ـ ممنون. می شود ابروهایم را کوتاه کنید؟

5ـ می توانم به مویش پارافین بزنم؟

6ـ اینطوری با حاله. می خواهم کاکلم بالا برود مثل سوپرمن.

7ـ آیا استفاده از آن آسان است؟

 


منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب مجید نفیسی  در سایت پژواک ایران 

*عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور  [2022 Nov] 
*كارت نوروزی به زندان اوين   [2017 Mar] 
*انارها  [2016 Feb] 
*رفتم گُلَت بچینم   [2013 Jan] 
*بازار ادویه‌ی اصفهان  [2012 May] 
*سلمانی  [2012 Apr] 
*کوزه‌ی شای: نوروزانه  [2012 Mar] 
*باور نمی کنم سرهنگ قذافی   [2011 Dec] 
*اصفهانی حاضرجواب: نگاهی به ریشه های تاریخی نقش رضا ارحام صدر  [2011 Dec] 
*به بست نشینان وال استریت  [2011 Nov] 
*مرگ گئومات  [2011 May] 
*حافظ و طبل خوشباشی  [2010 Nov] 
*دیدار خمینی  [2010 Nov] 
*امید و نومیدی منصور خاکسار  [2010 Apr] 
*فردیت و "سفری در مه" نگاهی به شعر منصور خاکسار  [2010 Mar] 
*به منصور خاکسار  [2010 Mar] 
*باربد  [2010 Mar] 
*در چارشنبه بازار سانتامونیکا  [2010 Mar] 
*خودسوزی نیوشا  [2009 Nov] 
*به یک روزنامه نگار زندانی  [2009 Nov] 
*«خاموشی در زندان» و «شور میاندوآب»  [2009 Oct] 
*متهم و حق خاموشی  [2009 Sep] 
*نمیتوانم ببخشم  [2009 Sep] 
*بهائیان: دادخواهی نه شرم خواهی  [2009 Mar] 
*نگاهی به ریشه های تاریخی نقش رضا ارحام صدر   [2009 Jan] 
*كتاب "مقدمه‌ای بر ادبیات فارسی در تبعید" اثر ملیحه تیره‌گل   [2008 Dec] 
*تحمل دیگری، محمد مختاری و مبارزه برای آزادی بیان   [2008 Dec] 
*به یاد محمد مختاری   [2008 Dec]