پایان دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابیهای نوین
عباس منصوران
پایان دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابیهای نوین
ضرورت روی کرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست
(بخش سوم)
«سوسیالیستهای نخستین (فوریه، اوئن و سن سیمون و غیره) به این دلیل که شرایط اجتماعی هنوز به حد کافی تکامل نیافته بود، که به طبقه کارگر اجازه دهد خود را همچون طبقهای مبارزه سازمان دهد، جبراً میبایست خود را به رؤیاهایی در باره مدل جامعهی آینده محدود کنند و هرگونه مبارزهای مانند اعتصابات، تشکلهای کارگری و جنبشهای سیاسی کارگران برای بهبود سرنوشت خویش را محکوم سازند.. اما اگر اجازه نداریم این پدرسالارن سوسیالیسم را رد کنیم، همانگونه که شیمیدانها اجازه ندارند اسلاف خود یعنی کیمیاگران را رد کنند، با این همه باید از اشتباهی که آنها در آن افتادند بپرهیزیم، اشتباهی که اگر از سوی ما صورت گیرد، پوزش ناپذیر است.»[1]
این نوشتار، بخش سوم و پایانی نوشتهای است که به گذشته، اکنون و آینده سازمانیابی طبقه کارگر میپردازد.
در بخش نخست و دوم، به ضرورت سازمانیابی انترناسیونال کارگران، و مبانی آن ساختار طبقاتی- انقلابی کارگران جهان و ماهیت و اهداف اتحادیههای سنتی سخن رفت.
ساختارهای نوین طبقه کارگر را پیمیگیریم :
شورا
شورا به مفهوم طبقاتی-کارگری آن، با انترناسیونال اول زاده شد. در سراسر تاریخ انترناسیونال اول از ۱۸۶۵ تا ۱۷۷۵، شورای رهبری مخفی (انجمن سری)، سیاستهای عمومی، نظری و عملی جنبش کارگری را در جهان، سازماندهی میکند. سازماندگان انترناسیونال کارگری، به پیشتازی مارکس و انگلس توانستند این اندیشه را شعار انترناسیونال سازند که کارگران:
«به جای شعار محافظه کارانهی «مزد عادلانه متناسب با کار خوب!»، آنها باید بر روی پرچم خود شعار انقلابی «الغاء نظام مردوَری را بنویسند.»
در پی چنیین پیش زمینهو آموزشهایی بود که، شوراها در تراز حودحکومتی کمون پاریس، برای نخستین بار در تاریخ جنبش طبقاتی استثمار شوندگان، قدرت سیاسی را به دست آورد. انترناسیونالیسم کارگری در این آزمون شکوهمند تاریخی، بر جسته ترین این تجربه است.
«زمین با تمام فرآوروردههای طبیعی آن به تمام جهانیان تعلق دارد.» این ایدهی شکوهمند انسانی،تنها میتواند از خودآگاهی طبقه کارگر بیان شود. در سپتامبر ۱۸۴۴، نخستین ساختار طبقاتی گروهی از کارگران سازمان یافته در انجمن «دمکراتهای برادری» در انگلستان که مارکس و انگلس با آنان پیوند داشتند، اعلام شد. این گروه، پیشاهنگ بینالملل اول سال ۱۸۶۵ بود. در سال ۱۸۶۰ بود که «شورای اتحادیههای لندن» در انگلستان اعلام موجودیت کرد تا نهادی باشد برا ی انترناسیونالیسم پرولتری.
هور (Hoar) در سال ۱۸۷۹ سناتور ایالات ماساچوست آمریکا در پارلمان اعلام کرد که «غرش خشم کارگران لانکشایر (انگلستان) بود که مانع شد دولت بریتانیا علیه ایالات متحده در دوران جنگ داخلی (به سود برده داران) وارد جنگ شود.»[2]
«خطابیه» انترناسیونال اول، در ادامه، براین اصل همبستگی جهانی پافشاری کرد:
«اگر رهایی توده های طبقهی کارگر، مستلزم اتحاد برادرانهی آنهاست، چطور م یتوانند با یک سیاست خارجی مبتنی بر نقشههای جنایتکارانه، که تعصبات ملی را مورد سوء ساتفاده قرار میدهد، و در جنگ های غارتگرانه خون و گنج مردم را بر باد میدهد، این ماموریت بزرگ را به انجام رساند؟»
بیانیه انترناسیونال، به کارگران انگلستان به سبب جلوگیری از آنکه اروپای غربی به سود بردهداران در جنگ داخلی آمریکا شرکت کنند، تبریک گفت. .
خطابیه بر این اصل پای فشرد:
«رهای کارگران، نه یک مسئله محلی یا ملی، بلکه یک مسئله اجتماعی است، که تمام کشورهای دارای جامعه مدرن را در بر می گیرد، و حل آن بستگی به اتحاد عملی و تئوریکی پیشرفته ترین کشورها دارد...» [3]
نخستین شورا در سال ۱۹۰۵ در سنت پترزبورگ و مسکو و در باکو سازمان یافت. بنا به دیگاه لنین در آن برهه، شوراها دستگاه دولتی نوینی هستند که
«نیروهای مسلح کارگران و دهقانان را فراهم میآورند و این نیرو، بر خلاف ارتش منظم، جدا از مردم نیست، بلکه به گونهای بسیار تنگاتنگ با مردم پیوند دارد...» تروتسکی به عنوان یکی از فعالین آن نوشت:
«شورا، کارگر را سازمان داد، اعتصاب ها و تظاهرات سیاسی را رهبری کرد، کارگران را مسلح، و مردم را در برابر کشتار دستجمعی محافظت کرد.»
شورا در کارخانه و مراکز کار تشکیل میشود، دامنه ی قدرتش به سادگی حکومت کارگران در کشتزار کار را پرورش می دهد.
شوراها، ساختاری واکنشی و زودگذر نیستند که پس از هر برآمد و یا سرکوبی، فراز و فرد یابند.
بسا که در یک برآمد کارگری، ساختار یابند، و اما با سرکوب و یورش، به سان آزمونی دیالکتیکی، بر بستر جامعه و مبارزه طبقاتی، مادیت یافته و نهادیه میشوند. همانگونه که از شوراهای بیکاران و قیام کارگران در پتروگراد و مسکو، شوراهای کارگران، برزگران، ملوانان، سربازان و محلات در سال ۱۹۱۷ در روسیه رهبری سرنگونی تزاریسم و حکومت موقت کرنسکی و پیروزی انقلاب کارگری را در زهدان داشتند.
تجربه روسیه
مروری بر نقش و كاركرد شوراهای كارگری در انقلاب اكتبر
نخستین شورای كارگری در روسیه، در روز
. در گفتگوهای داغ روزهای انقلاب
«كشتی اتحادیهها در سراسر دنیا شكسته است، آنجا نیز كه هنوز وجود دارند، ما را فقط از مبارزه باز میدارند. اگر اتحادیهها بخواهند كمیتههای كارخانه را به اطاعت از خود بكشانند، ما میگوئیم: دستتان كوتاه ، ما راه شما را
نمیرویم . مبارزه با سرمایه باید تا پایان كار پیش برده شود.»[4]
شوراها مانع از رشد دیوان سالاری سیاست مداران حرفهای هستند.
شوراهای کارگران، در دستیابی طبقهکارگر به قدرت سیاسی هر سه قوه مجریه، قانونگذاری و قضاییه را یکجا،به شیوه نوین و غیر بوروکراتیک، با خود دارند.
سازمان رزمنده طبقه، سازمانی برای چالش در میدان مبارزه طبقاتی به شمار میآیند.
به دید آنتونیو گرامشی، شورا، با چنین رویکرد و بلوغی «الگوی دولت پرولتری است و تمامی مسایل ذاتی سازمان دولت پرولتری ذاتی سازمان شورا نیز هست.»
پرولتاریا در این پیکار آنتاگونیستی باید که نیروهای مولده را از حالت خود بیگانگی و ویرانگری جامعه و انسان به سازندگی و خود آیی بچرخاند. این فرارویی، بدون انقلاب ناشدنی است.
شورا، نهادی طبقاتی و خودگردان است. سازماندهی نهادهای خود گردان انقلابی (شوراها) زائيده قيام و يا شرايط انقلابی نيست، بلكه در دوره جنبش تدافعی و ركود مبارزات كارگری نیز، از همان آغاز تشكيل نخستين هستههای سوسیاليستی كار[5]، در چالشهای جنبش طبقاتی كارگران سوخت و ساز داشته و تا فرارويی به سوسیالیسم گسترش میيابد. شوراها ونهادهای شورایی و کمیتههای کار، بریا سازماندهی نیروی رزمندهی آنی همانگونه که لنین بهتجربه نوشت، کافی نیستند. بلکه برای سازماندهی خیزش عمومی در «ملموسترین» مسایل به کار میآیند و مناسباند.
شوراها، هم سازمانده اعتصابها و هم در روند فرارویی خویش، ارگان خودگرداني مولدين در اقتصاد و سياست به شمار مي آيند.
دستگاه سنديكا با ساختار و قوانيناش، درون چارچوب حقوقي و قانوني سرمايه كاركرد داشته و در مقابل دستگاه دولتي توان فرا روی از تعهدات خود را ندارد. اتحاديه ميكوشد، اختلافاتي كه ريشه در تضاد طبقاتي دارد را از راه «حقوقی» و قانون حاکم حکومت سرمایهداران حل و فصل كند. سازمان سنديكايی ابزار دفاع در برابر سرمايهداری است و بنابراين ساختار و مطالباتش نيز در همان چارچوب قرار ميگيرد، همخوانی و همپوشانی مییابد، و شرايطي را پذيرا گشته و حركت میكند كه بورژوازی برای آن به صورت مواد قانونی، مقرر داشته است. در چنين ميدان و شرايطي، فضاي چنداني براي انديشه و دانشی كه آزادي طبقه كارگر را هموار سازد و رهنمون گردد، باقي نمی ماند.
دو راهکار- تثبیتگرا و دگرگونخواه
شوراهاي كارگري وحدت طبقه كارگر را ممكن ميسازند و بر خلاف سنديكا، كه در بهترين حالت، در برههای سبب کاهش استثمار ميشود، شوراها به سوی نابودي بهرهكشي، نشانه ميروند. اتحاديهها، توليد را تمام و كمال به بورژوازي وا ميگذارند، در حاليكه شوراهاي كارگري، در جهت واگذاري اشتراكي تمامي توليد به جامعه، رويكرد دارند. طبقه كارگر باشوراهاي كارگري (مخفي يا نیمه مخفی و علنی، در اشكال مختلف) در همان آغاز سازمانیابی، نخستين سلولهاي سازای خويش، برای كسب امتیازهای اقتصادی- رفاهی و فوری با كارفرما رویاری میشود، و دولت مستبد سرمايه را در برابر خود مییابد و با كسب امتيازهای اقتصادی- سياسی، گذرگاه خودرهايی كارگران را هموار می سازد.
هستههای سوسیالیستی کار، مناسبترین سلولهای سازمانده شوراها در بستر مبارزه کار و سرمایه میبشاند.ين هسته ها، آموزش سياسی كارگران را امكان پذير میسازند و برای سازمانيابی ارگانهای سياسی- انقلابی طبقه كارگر بستری مناسب به شمار میآيند. مبارزه برای خود- رهايی كار عليه سرمايه، با دولت سرمايهداران و استبداد چندگانهی طبقاتی در كشورهای پيرامونی، ساختار هسته های سوسياليستی كار را الزامی میسازند . بهويژه در جوامعی كه كارگران، مانند ديگر تودههای حكومت شونده- برخلاف كارگران در غرب- كوچكترين اعتماد و توهمی به حكومتهای موجود نداشته و هرآينه با نيرويی از قوه به فعل در آمده، رويكردی سياسی- نظامی میيابند. اكنون به ويژه در جوامعی كه كارگران با خواست هايی بالقوه سياسی با دولت سرمايه و كارفرمای خصوصی روياروست، بدون ساختاری- پايگاهی كه هستههای سوسياليستی كار ناميده می شود- كه خودآگاهی طبقاتی و باز توليد دانش مبارزه طبقاتی را امكان پذير سازد، بدون حركتی منسجم، طبقه کارگر محكوم به تحمل وضع موجود میباشد. در چنين شرايطی، شعار عام ((صف مستقل كارگری)) بی آنكه از ماهيت، چگونگی و آماجهای آن سخن گفته شود، نوعی ترفند سوسيال دموكراتيك بيش نيست.
هر شورا یا کمیتهی کارخانهای، شورا نیست. شورای کارخانه یا کمیته کارخانه: برقراری «سیستم مشروطه» در محیط کار، به پارلمانتاریسم کار تبدیل میشوند. روش«تولید درست سر وقت» یا تویوتائیستی، کارگران را به هدف سودافزایی تولید، به مشورت میگیرد و در برابر امتیازهایی مانند استخدام دائم به آنان میدهد. شوراهای واقعی، از جهتگیری سیاسی برخوردارند.
کمیته کارخانه یا شورای کارخانه با شوراهای کارگران متفاوت است.
کمیته کارخانه با حکومت سرمایه در اداره کارخانه به شکل مشروطه و پارلمانی تولید و امور سرمایه را به پیش میبرد. رئیس و سرکارگر فرمان نمیراند. رهبری و پیشبرد اقتصادی و فنی صنعت به شورای اداری و اجرایی واگذار می شود.
نظارت کارگری، بالندگی مبارزه طبقاتی به سوی هدف نهایی را مناسب میسازد.
شورا و کمیته کارخانه، در آغاز میتوانند، در چارچوب و پذیرش سرمایه، دمکراسی و پارلمانتاریسم را به استبداد مدیریتی، در کارخانه سبب شوند. این نهادها، تنها نام شورا را به خود دارند و از سرشت و اهداف شوراهای راستین طبقاتی بهدورند.
شوراها تحت فرمان هیچ حزبی و ارگانی نیستند.نابودی نهایی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید
را بر پرچم خود دارند. بدون وابستگی تشکیلاتی و سیاسی، اما با سازمانهای سیاسی و حزب کمونیست کارگران به شیوه و راههای مناسب و اصولی به تبادل تجربه، نظر و نقد، بدون آنکه آسیب امنیتی و یا سیاسی به ساختارهای طبقاتی و تودهای کارگران وارد آید، در ارتباط است.
گزینهی شورایی
شوراهای خودگردانی نوینترين جايگزين کارآیی به شمار میآبند که به جای كليه اشكال صنفی حكومتی كهن تا كنونی، گزینه میشوند. با اين شيوه جایگزین، انسان کارگر، میآموزد تا سرنوشت خويش را خود تعيين كند. اینگونه است که سازماندهی اجتماعی توليد ممكن میشود. ويژگی بارز اين شيوهی خود گردانی، تنظيم توليد به دست خود توليد كندگان است. سازماندهی توليد مشترک به وسيله شوراهای كارگری، پيشبرد سياست و اقتصاد و وحدت بين اين دو.
سازماندهی اجتماعی توليد كه ضرورت خود را از برآوردن نيازهای اجتماعی جامعه و نه رقابت مراكز خصوصی و انگيزه رقابت و سودافزایی گرفته است. آنچه كه به زندگی، آسايش و ارزش انسانی، پيوند دارد اصل است و نه چيز ديگری.
سياستها، شفاف و روشناند نه زير هالهای از پيمانها و گفتگوهای سری و راز گونه و موهومات.
طبقه کارگر، بر عكس مناسبات كهن، روشن و هم اراده و نه همچون گروههای پراكنده و اتموار از یک طبقهی درخود، به طبقهای برای خود فرا میروید.
سازماندهی شورايی خودگردانی اقتصادی سياسی كارگران خود- آگاه را كه نوینترين جايگزين تمامی اشكال ساختارهای سنتی كارگری است را به عنوان يگانه راه رهايی از ستم طبقاتی پيش روی میگذارد. سازماندهی شورايی كه نخستين آزمون تاريخی خود را در كمون پاريس به نمايش گذاشت و در دومين آزمون خود در بلشويسم روسی و كمينترن مجال انكشاف نيافت، با شكست تاريخی تمامی اشكال سوسيال دموكراتيك نوع روسی و اروپايی آن بايد در جنبش شورايی نوين، خود رهايی خويش را سامان دهد.
با اين شيوه است كه طبقه كارگر، سرنوشت خويش را خود تعيين نموده و سازماندهی توليد و توزيع را تنظيم و برنامهريزي به منظورِ برآوريِ نيازهاي جامعه را به عهده ميگيرد. ويژگي برجسته اين شيوه، افق برقراريِ خود گرداني تنظيم و برنامه ريزي امور توليد به دست خود توليد كنندگان است. در اين ساختار، سازماندهي توليد به وسيله شوراهاي كارگري و از پائين صورت ميگيرد و تمامي حكومت شوندگان بطور اجتماعي در سرنوشت جامعه شريك و هميار میگردند. پيشبرد سياست، اقتصاد، آموزش، آسايش و بنياد جهانی نو و شایستهی انسان، به دست خود آنان كه در شوراها سازمان يافتهاند، تنها، در وحدت سياست و اقتصاد شدنی است. سازماندهي اجتماعي توليد با انگيزه اين ضرورت كه برآوردن نيازهاي اجتماعي اصل است و نه رقابت بين نهادها و مراكز اقتصادي و مالكيتهاي فردی و دولتی و جناح هاي حكومتی. آنچه كه به زندگی و ارزش هاي انساني معنا میبخشد، داراي ارزش و انگيزه شورا و شورائيان با اين پرنسيپهای زندگي ساز و انسان ساز پيوند دارد و ارزش و اساس به شمار ميآيد و نه منافع اين باند و آن مافياي قدرت و سياست.
پویندگی شورا
در این ساختار نوین، در شوراهاي كارگري سياستها، شفاف، بيان و پيش برده میشوند و نه زير گفتگوها و پيمانهاي سري و بين نخبهگاني كه با درصدي از رانت و رشوه، به سازش و خريد و فروش كشانيده مي شوند. دستگاههاي سياسي با اين شيوه در پيوندی زنده با هم و نه جدا از يكديگر و يا منفرد و پراكنده عمل میكنند. با اين راهکار، تحميل سياست و ارادهی شيوه توليد و توزيع طبقه استثمارگر كه انگيزه ای جز سود و چپاول ندارد بركنار و اين طبقه، در تصميمات اقتصادی و سياسی راهی نمی يابد. سياست كهنه شده كه اقتصاد آن بركنار میشود در سيستم اجتماعي راهی نداشته و با حاكميت ارادهی جمعی و طبقاتی توليد كنندگان- و نه مالكين خصوصی بر ابزار توليد- سياست و اقتصاد نوين امكان پذير میگردد .
شوراها نافی خصلت مركزگرايی و يا هرمی (هيرارشيك) قدرت بوده و توانمندی و خرد جمعی را نمايندگی می كنند. شوراها به وسيله تودههای توليد كننده و گروههای اجتماعی كه منافع و اراده مشتركی دارند سازمان يافته و كنترل و رهبری میگردند و با نفی سرشت دولت به معنای خاص كلمه، درساختار خويش، بازتوليد دولت به معنای خاص كلمه را نمیپيمايند. و بنابر اين برخلاف دولت های نوع بلوك شرق در سرمایهداری دولتی، باز توليد وضع موجود را كه پی آمدی جز وضع و روزگار امروزين كارگران اين كشورها ندارد، در برنامه ندارند.
سازماندهی شورايی، خودگردانی اقتصادی سياسی كارگران خود آگاه كه نوینترين جايگزين انواع تشكل های سنتی كارگری است. این ساختاریابی، به عنوان يگانه راه رهايی از ستم طبقاتی پيشنهاد میكند. ديناميسم تاريخ در جامعه سرمايهداری، در گرو سازمانيابی و خود آگاهی طبقاتی كارگران است كه اين يك نيز به نوبه خود مشروط به درك ضرورت و کشف راهكارهای موجود در درونِخودِ طبقه كارگر است. مفهوم دانش برای كارگران نمیتواند معنايی جز دانشِ مبارزه طبقاتی داشته باشد. چرا كه فروش نيروی كار و خود بيگانگی ناشی از محدوديتها و موانعی كه برای كارگران ايجاد میشود سبب میگردند كه آنها به سختی بتوانند به اين دانش دست يافته و خود، خويشتن را به گونهای سوسياليستی سازمان دهند. اين دانش، در اين برهه، از اتحاديه و سنديكا بر نمیخيزد، بلكه تنها با سازمانيابی هستههای سوسياليستی كار است كه بازآفرينان دانش مبارزه طبقاتی و گسترش دهندگان آن به آزمون میگذارند.
شبكههای سراسری و مجامع عمومیكارگری را با شيوههای خود آموخته و کشف میگسترانند. آلترناتيو كارگری دارای اين ويژگی است كه در روند نفی قدرت تثبيتگرای سرمايه، گستردهترين پیوندهای انسانی از ميان حكومت شوندگان را در تبادلی خردمندانه و فرارونده به خودگردانی جامعه مینشاند.
همانگونه كه سلطنت، سلطه گرايی را در ماهيت دارد، سلطهی سرمايه بر كار، سلطنت استبدادی سرمايهدار بر كارگران را خودکامه فرمانمیدهد. تنها با خلع مالكيت، از سلب مالكيت كنندگان است كه انحلال ماهيت استبدادی سلطهگری امكان پذير میگردد.
جمعبندی گذرای این نوشتار را میتوان به صورت زیر بیان کرد:
- شورای کارخانه گرایش به فتح کارخانه و تصرف قدرت سیاسی به دست کارگران را دارد،
- اتحادیه گذشته از گرایش مشروعیت بخشی به ارزش گذاریهای نهادهای حکومتی- طبقاتی بورژوایی، تمکین به ضدارزش گذاریهای سوسیالیستی را آموزش میدهد و قانونیت سرمایه را پاس میدارد.
- اتحادیه دژ سرمایه با سربازان کارگری است، شورا، دژ پرولتاریا با خودآگاهان پرولتری است.
- سندیکا نهادی بوروکراتیک و هرمی است،
- نهاد شورایی، نهادیست با خرد جمعی و افقی.
- سندیکا در برابر سرمایه و دولت سرمایهداران پاسخگو است،
- شورا تنها در برابر کارگران مسئولیت دارد.
- شورا، نمایندهی تمامی کارگران است.
- سندیکا در برابر اعضا حق عضویت پرداز، خود را پاسخگو میداند، نه همهی کارگران.
- اتحادیه از آنجا که پیشاپیش، دیسیپلین سرمایه را پذیرفته، با ابزارهای بورکراتیک خود، کنترل مستقیم طبقه کارگر را به عهده دارد.
- سندیکا، نهادی مصلحتی و تاریخ گذشته است.
- شورا ضرورت تاریخی طبقه کارگر است،
- اتحادیه در خویش میماند، شورا از خویش در میگذرد و با نفی خود، موقع و موضع موجود را وا میگذارد.
طبقه کارگر با نفی موضوع مالکیت، با سندیکا که مشروعیت این مالکیت را میپذیرد، با رهایی از چنبرهی بازدارندهی تشکلهای سنتی، به ضرورت تاریخی نفی خویش می پردازد.
پیآمد و نقش اتحادیهها در تجربه لهستان (زیر سلطهی سوسیالیسم دولتی) و در سراسر دنیای سرمایهداری بیش از همیشه ماهیت تثبیتگرایانهی اتحادیههای صنفی را آشکار ساخت.
عباس منصوران
a.mansouran@gmail.com
۱۱ ماه می ۲۰۱۲/ ۲۲ اردیبشهت ماه ۱۳۹۱
[1] کارل مارکس،بی اعتنائی به سیاست، ترجمهی سهراب شباهنگ. http://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1873/bietenayi-siasat.pdf
[2] ویلیام فاستر، تاریخ سه انترناسیونال، ج ۱، ص ۷۶ انتشارات سوسیالیسم و آزادی، اکتبر ۱۹۸۲. (داخل پرانتز از ع. منصوران)
[3] ویلیام فاستر، تاریخ سه انترناسیونال، ج ۱، ص ۵۶ انتشارات سوسیالیسم و آزادی، اکتبر ۱۹۸۲.
[4] به نقل از پانکراتوا. آنا میخائیلونا پانکراتوا در سال
[5] ساختار،کارکرد، ضرورت و سرشت هستههای سوسیالیستی کار را باید د نوشتاری دیگر پی گرفت.
منبع:پژواک ایران