PEZHVAKEIRAN.COM پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو
 

پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو
اسماعيل نوری‌علا

برخلاف آنچه که معاندان کوشيده اند جلوه دهند، موضوع جمعه گردی هفتهء پيش من دفاع صرف از شاهزاده رضا پهلوی نبود، بلکه می خواستم توضيح دهم که چرا می پندارم حمله به ايشان بخشی از حمله به انحلال طلبان است و، در عين حال، اين حمله بدان خاطر اوج گرفته که، از جانب خامنه ای و به «واسطه گری ِ» محمد خاتمی، فرمان بازگشت اصلاح طلبان به حوزهء قدرت صادر شده است و اصلاح طلبان خارج کشور موظفند از يکسو منکر هرگونه تقرب پيشين به انحلال طلبان شوند و، از سوی ديگر، با تمام قوا از آفرينش ائتلافی انحلال طلب در خارج کشور جلوگيری نمايند.
در اين زمينه، برای آنکه نشان دهم اقدامات ايذائی عليه انحلال طلبان فقط به حمله به آقای رضا پهلوی بسنده نمی کند، اشاره ای هم داشتم به گفتگوی خانم فاطمهء حقيقت جو با فرامرز فروزنده از تلويزيون انديشه و اينکه ايشان، پس از توبيخ شدن از جانب محمد خاتمی برای شرکت شان در مجالسی که انحلال طلبان در آنها حضور دارند، مدعی شده بودند که هر هفته از من، اسماعيل نوری علا، «فحش می خورند». من که اين سخنان را دارای «مصرف داخلی» و «جلب اعتماد رهبری اصلاح طلبان در داخل کشور» تلقی می کنم، در مطلب هفتهء پيش ام نوشتم:
«براستی چرا خانم حقيقت جو پس از توبيخ شدن از جانب خاتمی، در مورد اينکه چرا با انحلال طلبان نشست و برخاست داشته، يکباره در تلويزيون انديشه ظاهر می شود تا به اين پرسش از پيش تمرين شده پاسخ دهد که "شما چگونه با آدم هائی چون نوری علا در کنفرانس ها ظاهر شده ايد؟" و او بی محابا دروغ بگويد که "اتفاقاً من هر هفته مشغول فحش خوردن از نوری علا هستم و کافی است که در اين مورد به سايت او مراجعه کنيد".
در اين ميان نامه ای الکترونيکی از خانم حقيقت جو دريافت کردم که همين قطعهء بالا را عيناٌ نقل کرده و آن را شاهد مدعای خود گرفته اند و نيز توضيح داد اند که: «از نظر من اشکالی ندارد که این ایمیل به صحت و درستی در مقاله تون را [کذا] نقل کنید و پاسخی هم در ایمیل یا در وب سایتتون منتشر کنید، به شرطی که از دائرهء انصاف خارج نشوید». از آنجا که داور تعيين کنندهء «خروج از دايرهء انصاف» نمی تواند خانم حقيقت جو و يا خود من باشد، داوری در اين مورد را به خوانندگان مطلب اين هفته وا می گذارم و با نقل کامل نامهء خانم حقيقت جو پاسخ های خود را نيز در ذيل آن می آورم.
***

آقای دکتر نوری علا
سلام عرض می کنم.
این بار این نوشته شما را "کپی ـ پیست" کرده ام تا معلوم شود که آیا در گذشته شما در وب سایتتون در مورد [من] مطلبی نوشته اید یا نه. اگر منکر می شوید می توانم همهء آنها را از وب سایتتون در آورم و براتون بفرستم تا معلوم شود که من راست می گویم یا نه.
در خصوص مصاحبهء من با تلویزیون اندیشه هم من درست گفتم، اگر شما به مقاله خودتون که در خصوص کنفرانس دکتر مشایخی مراجعه کنید خواهید دید که در آنجا در خصوص من مطلب نوشته اید و قبل از آن هم چند بار نوشته اید.
البته من هیچ ایرادی نمی دانم که اهل قلم و بطور کلی مردم افرادی که فعال سیاسی و اجتماعی هستند از جمله خودم را مورد نقد و انتقاد قرار دهند. اما نقد و انتقاد اصولی دارد و مهمترین آن این است که باید صحت داشته باشد. اجازه می خواهم فقط به این پارگرافی که در خصوص من نوشته اید نگاهی کوتاه بیاندازیم تا ببینیم چند درصد این نوشته در خصوص من درست است. [در اينجا پاراگراف بالا از من نقل شده است].
در این نوشته جنابعالی نوشته اید که "پس از توبیخ شدن از جانب خاتمی". آیا شما با آقای خاتمی صحبت کرده اید؟ آیا آقای خاتمی نوشته ای را منتشر کرده اند و در آن اسمی از من آورده اند و من را توبیخ کرده اند؟ شما از کجا این خبر را آورده اید که بنده از آن بی اطلاع هستم. اگر یک فردی فرد دیگر را توبیخ می کند حداقل توبیخ شونده باید مطلع شود. بنابراین شما در نوشته هم مطلبی نوشته اید که شروعش صحت ندارد.
من نمی دانم معنی "پرسش از پیش تمرین شده" یعنی چی که باز من نمی دانم آیا این صحت دارد یا نه. اما اگر مراد شما این است که مصاحبه کننده ابتدا به شما زنگ می زند و در خواست مصاحبه می کند و بعد می گوید که موضوع مصاحبه چیست و شما با کلیات مصاحبه آشنا می شوید گرچه لزوماً سوالاتی که از شما در مصاحبه اصلی پرسیده می شود حتی ممکن است ربطی به گفتگوی تلفنی شما با مصاحبه کننده نداشته باشد را اسمش را بگذرید مصاحبه تمرین شده، نمی دانم تعریف آن از نظر شما چیست و بنابراین از تحلیل این یک مورد می گذرم که بگیم راست است یا دروغ.
من نمی دانم که در آن مصاحبه گفته ام "هفته ای یکبار" از نوری علا فحش می خورم. آن را حتماً چک می کنم، اما خوب شما با قلم خود قبلاً من را نوازش کرده اید و در وب سایتتون هم هست اگر منکر هستید آن دیگر چیز دیگری است.

اما، آقای نوری علای عزیز، بنده برای شما احترام قائلم چون با سخت کوشی دنبال حکومت سکولار هستید؛ گرچه نمی دانم دنبال حکومت دموکراتیک هستید یا نه. تصورم اینست که دنبال حکومت دموکراتیک هم هستید. شما فعلاً بخشی از مد روز ایرانیان سیاسی است.
آقای نوری علای عزیز؛ اما باور کنید که دموکراسی را نمی شود با کینه آورد. دمکراسی از نظر من یعنی شما حق دیگر اندیشان را بپذیرد، برایشان حق زندگی، حق سیاسی قائل شوید. از نظر شما مذهبیون مسلمان، یعنی دگر اندیشان. عیبی هم ندارد. طبیعی است که شما مخالف مذهبیون باشید. اما زمانی دموکراتیک خواهید بود که ضمن اعلام مخالفت با مذهبیون با تصریح بفرمایید کدام حقوق را برای مذهبیون منجمله اصلاح طلبان و طرفداران خاتمی و موسوی و کروبی قائل هستید. آن حقوق چیست و آیا شخصاً بعنوان آقای نوری علای سکولار دموکرات طرفدار حقوق بشر قائل هستید در عمل و نوشته حقوق آن دیگرخواهان مذهبی را رعایت کنید یا نه.
از نظر من اشکالی ندارد که این ایمیل به صحت و درستی در مقاله اتون را نقل کنید و پاسخی هم در ایمیل یا در وب سایتتون منتشر کنید به شرطی که از دائره انصاف خارج نشوید.
از نظر من و با توجه به تجربه ای که من در چند سال گذشته در خارج از ایران زندگی کردم و توفیق ملاقات فعالان سیاسی ایرانی بسیاری را داشته ام ضمن کمالات بسیار زیادی که ایرانیان خارج کشور دارند که آدم متاسف می شود که نیروی آنها در داخل کشور برای سازندگی و توسعه ایران استفاده نمی شود اما با کمال تاسف باید بگویم که بسیاری از ایرانیان از جمله تعداد قابل توجهی از نیروهای سیاسی ایرانی خارج کشور، از جمله نیروهایی در انحلال طلبان، از رنج عمومی استبداد زدگی در کلام و عمل رنج می برند و تفاوت این بیماری و روحیهء استبداد و دیکتاتوری در بخشی از نیروهای سیاسی خارج کشور با مستبدین داخل کشور، منجمله آقای خامنه ای، در این می دانم که حکومت فعلی در قدرت است و امکانات سرکوب دارد بخشی از اپوزیسیون خارج کشور حکومت در اختیار ندارد، اگر در حکومت بودند بخشی از ان نیروها ممکن بود از یدک حکومت سکولار دمکرات و حقق بشر استفاده بکنند، اما بنا به شواهد رفتاری و نوشتاری آنها می توان حدس زد که کمتر از خامنه ای دیکتاتور نمی بودند اگر حکومت می کردند.
بنده این حرف را از سر محکوم کردن نیروهای سیاسی خارج کشور نمی زنم، از زبان یک ایرانی معمولی دلسوز و رنج کشیده می گویم که تا زمانی که حضرت عالی و عزیزان دیگر این بیماری را به رسمیت نشناسید (تشخیص) و برایش برنامهء درمانی طراحی نفرمایید ممکن است که موفق به انحلال حکومت جمهوری اسلامی شوید اما بسیار بعید می دانم که موفق در استقرار حکومت دمکرات ملتزم به حقوق بشر شوید.
بنده خطوط بالا را از سر کینه ننوشته ام، از سر دلسوزی برای ایران نوشته ام . این سوالی است که مدت ها دارم و در سال 2005 هم در وب سایت ام ای تی یادداشت کوتاهی نوشتم که موانع دمکراسی در ایران را از جمله موانع فرهنگی ذکر کرده ام.
درمانی برای این درد روحیهء استبداد زدگی فراهم کنید عزیز کوشندهء سکولار و دمکرات خواه!
ممنون
Best Regards
Fatemeh

Dr. Fatemeh Haghighatjoo
Faculty
Women's Studies Program
University of Massachusetts Boston
(شماره تلفن و رمر اسکايپ خانم حقيقت جو حذف شده است)
***

سرکار خانم حقيقت جو، با سلام و احوالپرسی،
ممنون از اينکه وقت گذاشته و برايم نامه نوشته ايد. نمی دانم عبارت پايانی ِ «عزیز کوشندهء سکولار و دمکرات خواه» را بايد شوخی تلقی کنم يا نه. بهر حال قصد شما، هرچه که بوده باشد، من خود را يک کوشندهء سکولار و دموکراسی خواه می دانم و از اين موضع موظف ام که، با احترام، پاسخگوی نکته های شما باشم. پس، اجازه دهيد به يکايک سه انکار مطرح شده از جانب شما با دقت و تفصيل پاسخ دهم.
1. نوشته ايد: «این بار این نوشته شما را "کپی ـ پیست" کردم تا معلوم شود که آیا در گذشته شما در وب سایتتون در مورد مطلبی نوشته اید یا نه».
اما آنچه "کپی ـ پیست" کرده ايد ربطی به مطالبی که من پيش از مصاحبهء شما با فرامرز فروزنده نوشته ام ندارد. يعنی شما هنوز نتوانسته ايد مطلبی از گذشته را از نوشته های من بيرون بياوريد و فقط، فکر می کنم برای خالی نبودن عريضه، نوشته ايد: «اگر منکر می شوید می توانم همهء آنها را از وب سایتتون در آورم و براتون بفرستم تا معلوم شود که من راست می گویم یا نه». براستی چرا در همين نامه چنين نکره ايد؟ من زحمت شما را کم می کنم و چون در سايت ام ماشين جستجو دارم از آن استفاده کرده و نام شما را در کل مقالاتم جستجو می کنم و فقط به سه مورد بر می خورم که در آن از «فحاشی» که سهل است، از انتقاد هم خبری نيست:

* جمعه 3 تير 1390 ـ 24 ژوئن 2011 ـ «چشم انداز دگرگون شوندهء اصلاح طلبی»: «با توجه به افراطی تر شدن رورافزون حاکمان اسلامی در سرکوب و سانسور و آدمکشی، و بخاطر وجود مسلط محيط آزاد و باز خارج کشور،..اصلاح طلبان نوميد شده از اصلاح حکومت اسلامی طبعاً ناچارند که به نوعی حکومت غيرمذهبی (مثلاً دموکرات و يا سکولار ـ دموکرات) بيانديشند. اين روندی است که پيش از بقدرت رسيدن خاتمی بوسيلهء کسانی همچون دکتر سروش و اکبر گنجی آغاز شده بود، هم اکنون کسانی همچون فاطمهء حقيقت جو، موسوی خوئينی ها و محمد تهوری در لبهء آن ايستاده اند، و به زودی هم يقيناً شاهد آن خواهيم بود که خيل اصلاح طلبانی مأيوس از اصلاح پذيری نظام به اين اردوگاه می پيوندند.»

* جمعه 1 مهر 1390 ـ 23 سپتامبر 2011 ـ «سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی»: «از هيچ يک از اين آقايان [اصلاح طلبان دعوت شده به همايش تورنتوی شبکهء سکولارهای سبز] خبری نشد... اين در حالی بود که خانم فاطمهء حقيقت جو، چهرهء ديگر جناح اصلاح طلبی، دعوت آقای دکتر آرام حسامی را ـ که عضو شورای هماهنگی شبکه و مسئول گفتگو با ايشان شده بود ـ پذيرفتند و در همايش تورنتو سخنرانی مشبعی نيز ايراد کردند».

* جمعه 25 فروردين 1391 ـ 13 آوريل 2012 ـ «در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن»: «آقای محمد تهوری، که در سال های گذشته سردبيری برخی از نشريات اصلاح طلب داخل کشور را بر عهده داشته و، پس از شکست مجلس ششم، به اتفاق همسرشان، خانم فاطمهء حقيقت جو، به امريکا آمده اند.»

اين کل مطالبی است که من در دو سال گذشته نوشته و در آنها از شما نام برده ام. با اين همه چون بدينوسيله منکر سخنان شما هستم ممنون می شوم که اگر شما مطلبی را از من سراغ داريد آن را استخراج کرده و برايم بفرستيد.
2. انکار فوق الذکر، در ضمن، انکار بدگوئی از جانب من نسبت به شما نيز هست؛ يعنی همان مطلبی که در برنامهء فروزنده گفته ايد و قرار است برويد آن را تحقيق و بررسی مجدد کنيد. من متأسفانه به آن مصاحبه دسترسی ندارم چرا که تلويزيون انديشه مطالب گذشته را بصورت گزينشی آرشيو می کند. پس من ادعا می کنم که شما در آن برنامه گفته ايد که «اتفاقاً من هر هفته [و نه «هفته ای یکبار»] مشغول فحش خوردن از نوری علا هستم و کافی است که در اين مورد به سايت او مراجعه کنيد»؛ و شما، حق دارید که آن مصاحبه را از آقای فروزنده بخواهید و بازبینی کنید.
3. همچنين به عبارت «پرسش از پيش تمرين شده»ی من ايراد گرفته ايد اما در همان حال تلويحاً گفته ايد که مصاحبه کننده شما را در جريان پرسش هایش گذاشته است. شما کافی است بگوئيد که آيا از قبل می دانستيد که فرامرز فروزنده قصد دارد از شما بپرسد که «شما چگونه با آدم هائی چون نوری علا در کنفرانس ها ظاهر شده ايد؟» يا نه. اينکه ديگر به اينقدر پيچاندن مطلب نياز ندارد. جوابش يک آری و نه است.
4. در مورد گفتگوی شما در جمع اصلاح طلبان با آقای محمد خاتمی و اينکه ايشان گفته اند: «وقتی من آبروی خود را در ميان می گذارم و رأی می دهم شما در واشنگتن با نوری علا در يک کنفرانس شرکت می کنيد» بايد عرض کنم که من البته اين سخن را از شخص آقای خاتمی ـ که اميدوارم هيچگاه به حد هم سخن شدن با ايشان نزول نکنم ـ نشنيده ام و خود نيز در آن مجلس حضور نداشته ام. اما، همراه با تنی چند از دوستانم، اين مطلب را از سه منبع مختلف شنيده ام که اگر شما واقعاً منکر آن هستيد تلاش خواهم کرد از آن سه منبع (که يکی از آنها از اقربای شما است) کسب اجازه کرده و نام شان را ذکر کنم.
اما حق آن است که شما اين «موضوع» را ـ و نه «داستان» را ـ برای مردم روشن می کرديد که آيا، پس از شرکت خاتمی در انتخابات و آغاز بازگشت اصلاح طلبان به درون رژيم با وعدهء آزادی در شرکت جريانات سياسی کشور همچون انتخابات آينده، موضع سياسی شما نيز عوض شده است يا نه؟ در مورد «موضع» تان هم توضيح می دهم که، در هنگام شرکت تان در کنفرانس تورنتوی شبکهء سکولارهای سبز، من خود از شما شنيدم (و ويدئوی آن هم روی سايت شبکهء ما هست) که می گفتيد با استقرار حکومت سکولار موافقيد اما نگران آن هستيد که سکولارها با نيروهای مذهبی چه خواهند کرد. پرسش آن است که آيا هنوز هم خواهان برقراری حکومت سکولار هستيد؟ آقای خاتمی که از اول تکليف اش را روشن کرده است. شما چطور؟
***
بغير از اين سه مورد، بقيهء نامهء شما به زدن گوشه و کنايه هائی به «خارج کشوری ها» و سکولارها و دموکرات نبودن آنها مربوط می شود. در اين موارد هم توضيحاتی دارم:
1. نوشته ايد: «باور کنید که دموکراسی را نمی شود با کینه آورد. دمکراسی از نظر من یعنی شما حق دیگر اندیشان را بپذیرد، برایشان حق زندگی، حق سیاسی قائل شوید. از نظر شما مذهبیون مسلمان یعنی دگر اندیشان. عیبی هم ندارد. طبیعی است که شما مخالف مذهبیون باشید. اما زمانی دموکراتیک خواهید بود که ضمن اعلام مخالفت با مذهبیون با تصریح بفرمایید کدام حقوق را برای مذهبیون، منجمله اصلاح طلبان و طرفداران خاتمی و موسوی و کروبی قائل هستید».
نخست بگويم که شما و برخی دیگر از اصلاح طلبانی که در دو سه سالهء اخیر به خارج از ایران آمده اند همواره و بطرزی اعجاب انگيز بگونه ای از «خارج کشوری ها» سخن می گویید که گویی خودتان هنوز در ایران هستید. البته من می توانم بفهمم که برای شما و امثال شمائی که در خارج هم همچنان بدنبال تثبيت نوعی حکومت اسلامی هستید «خارج کشوری» کسی است که سی و سه سال است حکومت اسلامی را قبول ندارد و، طبعاً، با تازه واردینی که هنوز از اسلاميت حکومت نبریده اند تفاوتی ژرف دارند.
اما آنچه نوشته ايد هنوز همان نگرانی هائی است که در کنفرانس تورنتو هم مطرح کرديد؛ بی آنکه هيچگاه هيچ قرينه ای در مورد نگرانی خود ذکر کرده و نشان دهيد که سکولارهائی همچون من چگونه قصد سلب حقوق «مذهبيون» را دارند. حرف يک آدم خواستار حکومت سکولار (که می تواند ديندار هم باشد) آن است که قانون اساسی مملکت نبايد دارای مذهب رسمی باشد و بر مبنای شرايع مذهبی تنظيم شود و قوای سه گانه و نيروهای نظامی و انتظامی هم بايد زير سلطهء شريعت و حوزه و دينکاران نباشند. اين نه تنها برای محدود کردن زندگی مذهبيون نيست بلکه برای اعطای آزادی به آنان است که فرايض مذهبی خود را آزادنه و بی هراس بجای آورند و آنگونه زندگی کنند که خود دوست می دارند. در مقابل، و در واقع، اين شما بوده ايد که روزگاری با پذيرش قانون اساسی ضد بشری کنونی و پذيرفتن نمايندگی مجلس اسلامی بر حسب آن قانون، هم بر وجود مذهب رسمی و ابتنای قانون بر شريعت، و هم بر امتيازت استثنائی قشر مرتجع آخوند و... صحه گذاشتيد. حال شما می خواهيد به امثال ما درس دموکراسی بدهيد؟
در عين حال، آيا با طرح رابطه ای نامرئی بين «کينه ورزی» و «دموکراسی» می خواهيد بگوئيد که اگر پس از برقراری حکومتی سکولار در ايران مراجع قضائی به حسابرسی از اعمال وابستگانی از «رژيم سابق» که دست شان به جنایت آلوده است پرداختند کارشان کينه ورزی محسوب می شود؟
2. می گوئيد: «تصریح بفرمایید کدام حقوق را برای مذهبیون، منجمله اصلاح طلبان و طرفداران خاتمی و موسوی و کروبی قائل هستید؟»
شما به من بگوئيد که از کدام حقوق سخن می گوئيد و چرا بجای پرسش در مورد آيندهء خاتمی و موسوی و کروبی از «طرفداران» آنان ياد می کنيد. مسلماً قانون اساسی آينده حقوق افراد را ـ چه بيگناه و چه گناهکار ـ بر حسب مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر معين خواهد کرد. اما اگر قوهء قضائيهء آينده بخواهد دربارهء نقش آقايان خاتمی و موسوی و کروبی در بدکاری ها و جنايات منبعث از اين رژيم تحقيق کند آيا اين کار «تعرض به حقوق مذهبيون و طرفداران آنان» محسوب خواهد شد؟ براستی تعريف شما از «طرفدار» چيست و آيا اين اصطلاح شامل «شرکای جرم» هم می شود؟ آيا حقوق بشر اجازه می دهد که افراد را صرفاً به اتهام «طرفداری» تعقيب جزائی کرد؟ نه، خانم گرامی، دموکراسی بر اساس کينه ورزی بوجود نمی آيد و می خواهد تا حقوق همه را تضمين کند؛ اما دموکراسی بر اساس ناديده گرفتن جنایات اشخاص و رها کردن شان در جامعه نيز به دست نمی آيد.
3. نوشته ايد: «آیا شخصاً، بعنوان آقای نوری علای سکولار دموکرات طرفدار حقوق بشر، قائل هستید در عمل و نوشته حقوق آن دیگرخواهان مذهبی را رعایت کنید یا نه؟»
تصريح می کنم که تمام تلاش من و ما سکولار دموکرات ها بر آن است که حقوق ديگرخواهان و دگرانديشان جامعه حفظ شود. اما آيا بنطر شما، مثلاً، آقای خامنه ای هم جزو اين «دیگرخواهان مذهبی» است و به محاکمه کشيدن او حکم تعرض به حقوق دیگرخواهان مذهبی را پيدا می کند؟
براستی که اين پرسش شما پر از پيش فرض های آلوده به پيشداوری است. شما، هنوز ايستاده در جبههء مذهبيونی که سی سال است مملکت ما را به آتش کشيده اند، از ما دست خالی هائی که به سودای ايجاد ايرانی بی تبعيض و حق مدار تلاش می کنيم می خواهيد که مواضع خود را در مورد «دیگر خواهان مذهبی» روشن کنيم؟ شما در کجای نوشته ها و گفته های امثال من قرائنی را يافته ايد که نشان از سرکوب «دیگرخواهان مذهبی» داشته است؟ حکومت سکولار دموکرات تنها نهاد تضمين کنندهء آزادی عقايد و اديان و بی دينی است و هيچ جانشين ديگری هم برای آن مفروض نيست.
3. شما بدون آوردن دلايل و مستندات کافی، و تنها از راه تعميم تجربه های شخصی به کل يک جريان سترگ، نوشته ايد: «با کمال تاسف باید بگویم که بسیاری از ایرانیان، از جمله تعداد قابل توجهی از نیروهای سیاسی ایرانی خارج کشور، از جمله نیروهایی در انحلال طلبان، از رنج عمومی استبداد زدگی در کلام و عمل رنج می برند... اگر در حکومت بودند بخشی از ان نیروها ممکن بود از یدک حکومت سکولار دمکرات و حقوق بشر استفاده بکنند، اما بنا به شواهد رفتاری و نوشتاری آنها می توان حدس زد که کمتر از خامنه ای دیکتاتور نمی بودند اگر حکومت می کردند».
براستی، اين انحلال طلبان مدعی سکولار دموکراسی که به قول شما ديکتاتور مزاج هم هستند کدام اند و شما روحيهء استبداد و ديکتاتوری آنان را از طريق کدام تجربه درک کرده ايد؟
اگر محکم ايستادن بر سر اصول، احترام گذاشتن به قوانين دست ساخت بشری و عدول نکردن از آنها، کوشيدن برای محاکمهء جنايتکاران و بخشودن «طرفداران بيگناه» شان، و اجازه ندادن به پيروان مذاهب مختلف در تعرض به حقوق صاحبان عقايد ديگر برای شما حکم استبداد و ديکتاتوری را دارد، آنگاه ناچارم از شما دعوت کنم که در همان دانشگاه امريکائی که در آن گويا به تدريس «مسائل زنان» مشغوليد سری هم به کلاس های درس فلسفهء سياسی بزنيد، شايد فرجه ای شود و دست از کلی گوئی برداريد.
4. و عاقبت شما مدعی آن شده ايد که مدت ها است متوجه وجود «موانع فرهنگی ِ» استقرار دموکراسی در ايران شده ايد و به من هم نصيحت می کنيد که: «تا زمانی که حضرت عالی و عزیزان دیگر این بیماری را به رسمیت نشناسید (تشخیص) و برایش برنامهء درمانی طراحی نفرمایید ممکن است که موفق به انحلال حکومت جمهوری اسلامی شوید اما بسیار بعید می دانم که موفق در استقرار حکومت دمکرات ملتزم به حقوق بشر شوید».
خدمت تان می گويم که شما حکم بيماری را پيدا کرده ايد که خيال می کند طبيب است و، در عين حال، بيماری خود را به ديگران نسبت می دهد. براستی کدام مانع فرهنگی بزرگ تری در سر راه استقرار دموکراسی در ايران وجود داشته و دارد که بتواند به گرد پای «اسلام سياسی ِ» شما و ديگر اصلاح طلبان شريک شده در قدرت، رانده شده از قدرت، و اکنون در حال بازگشت به قدرت برسد؟ آيا اعتقاد به سکولار دموکراسی آفرينندهء موانع فرهنگی استقرار دموکراسی است يا اعتقاد به دخالت مذهب در حکومت؟ آيا اعتقاد به صيانت از حقوق معتقدان به مذاهب ديگر و بی دينان مانع اصلی استقرار دموکراسی است يا اعتقاد به لزوم تحميل «ارزش های اکثريت ايرانيان که، به اعتقاد آقای کديور به تشيع اثنی عشری ايمان دارند و حکومتی مبتنی بر اين شريعت می خواهند»؟
***
خانم حقيقت جوی گرامی،
يکبار در تورنتو و در فاصلهء بين جلسات آن به شما گفتم که وقتی به آخرين سخنرانی شما در مجلس ششم گوش می کردم، که طی آن نخستين کسی بوديد که از نمايندگی استعفاء داديد، بخود گفتم که شايد زن بزرگ ديگری در افق سياست ايران برخاسته است که اگر قدر لحظات خطير تاريخی را بداند می تواند نام خود را در تاريخ کشورش ثبت کند. شما اما از قلهء آن سخنرانی و استعفاء فقط دائماً فرود آمده و رفته رفته در متن کوهپايه های اصلاح طلبی مذهبی همرنگ جماعت شده ايد.
خانم گرامی، نگران آزادی مذهب نباشيد؛ اما يقين بدانيد که در ايران سکولار دموکرات آينده هيچ تنابنده ای حق نخواهد داشت که ارزش ها و معيارهای مذهبی و عقيدتی خود را بر ديگران تحميل کند. نه کسی روسری شما را از شما خواهد گرفت و نه کسی حرأت خواهد داشت بر سر دخترکان وطن مان روسری را با توسری تحميل کند.
با احترام
اسماعيل نوری علا

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]