PEZHVAKEIRAN.COM تکذیب روایت صاحب منصب رژیم از سوی دکترمحمود مرادخانی خواهرزاده خامنه‌ای
 

تکذیب روایت صاحب منصب رژیم از سوی دکترمحمود مرادخانی خواهرزاده خامنه‌ای

دکتر محمود مراد خانی خواهرزاده خامنه‌ای داستان سراسر جعلی صاحب منصب قضایی رژيم در مورد اعدام زندانی حامله فاطمه حسینی یکی از بستگان نزدیک خامنه‌ای را تکذیب کرد و گفت هیچ یک از بستگان خامنه‌ای اعدام نشده است.
 
تلویزیون میهن: تکذیب روایت صاحب منصب رژیم از سوی دکترمحمود مراد خواهرزاده خامنه‌ای
 
دقیقه ۹ و ۵۰ ثانیه فیلم را ملاحظه کنید.
 

 

ایرج مصداقی در مقاله‌اش تأکید کرده بود که روایت جنایتکار مدعی گسستن از رژیم، از قتل بیرحمانه‌ی فاطمه‌ی حسینی، فامیل نزدیک خامنه‌ای در تاریخ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۶۲ جعلی است و نوشته بود تاریخ مذکور در سال ۱۳۶۲ سه شنبه بود و نه چهارشنبه. وی از مسعود نقره‌کار خواست تا برای پی بردن حقیقت با دکتر محمود مرادخانی تماس بگیرد و نظر ایشان را جویا شود که از انجام آن سر باز زد. 
 
 گوشه‌هایی از داستانی که مأمور رژیم سرهم کرده بود:‌
 

«به او گفتم دنبال زن ۲۸ ساله اي هستم که ۵ يا ۶ ماهه حامله است. دو تا بچه کوچک هم دارد، اهل مشهد است، همه ي زندان ها را هم زيرورو کردند، پيدايش نکرده اند. ... گفت: "... ما يه زن حامله داريم يک ساعت پيش حسن بي بي بردش زير زمين براي تعزير، مريم موسوي و لعبت الهي هم پائين هستند. الان توي الف روي "گهواره" است. سريع رفتم توي "الف". زني روي گهواره شکنجه مي شد. مريم داشت به قرباني بد و بيراه مي گفت. لعبت هم از اين که قرباني خونريزي داشت و بوي خون و گند مي داد عصباني شده بود. جعفر جوانمردي از مريم و لعبت خواست قرباني از " گهواره" پائين بياورند. لعبت گفت: "امکان نداره بايد جنازه ش بياد پائين و مستقيم بره سرد خونه تو يخچال". من که به ندرت عصباني مي شدم و داد مي زدم، عصباني شدم و داد زدم که زنداني را بياورند پائين، و آوردند. روي شکم زنداني که حامله بود يک وزنه ۱۰ تا ۱۵ کيلو ئي گذاشته بودند. زير پاي زنداني پر از خون بود. خون دلمه بسته بود. زنداني نفس نمي کشيد، خرخر مي کرد، سرش به عقب افتاده بود و موهاي اش رها شده بودند، روسري اش دور گردن اش بود. رگه هاي خون از گوشه ي دهان اش به طرف گو ش هاي اش کشيده شده بودند. پرسيدم : "هنوز زنده س؟" لعبت گفت:" نمي دانم". به در مانگاه منتقل شد با چرخ دستي اي که مخصوص حمل غذا بود(۲). نيمه بيهوش بود و تمام بدن اش پر از خون بود، به دکتر اصداقي و دکتر افنان گفتم اين زنداني بايد زنده بماند. پس از چند دقيقه دکتر اصداقي از اتاق اش بيرون آمد و گفت: "بچه اش را سقط کرد"، چشم هاي دکتر اصداقي پر از اشک بود. ... از بانشي خواستم فورا" آمبولانس خبر کند و زنداني را به بيمارستان منتقل کند. او به جعفر گفت برود آمبولانس خبر کند. من از دکتر اجازه گرفتم و رفتم سراغ قرباني، خرخر نمي کرد، نفس هاي اش داشتند عادي مي شدند اما بيهوش بود. کنار تخت اش نشستم و زير گوشش گفتم " فاطمه منم، بچه هارو آوردم تو رو ببين ، مي خوان با تو حرف بزنن". جوابي نداد، وقتي دو باره اسم بچه ها را آوردم چشم هاي اش را باز کرد که سريع بسته شدند. سعي کردم از او حرفي بکشم و هويت اش را مشخص کنم و مطمئن بشوم همان فاطمه حسيني ست. از اتاق بيرون آمدم. کنجي منتظر آمبولانس ماندم. چند دقيقه بعد جعفر جوانمردي آمد و گفت: "حاج آقا تمام شد" و من فکر کردم زنداني فوت کرده است، که جعفر بلافاصله ادامه داد :" حاج آقا تو اين فاصله مجيد تراب پور زنداني رو برد پاي " ميله ي واليبال" (۳) اونو و مينا سجادي رو، هر دو رو با هم دار زد." . باورم نمي شد، گيج و عصباني شده بودم، با عصبانيت گفتم مي خواهم با مجيد صحبت کنم. مجيد آمد ، پرسيدم چرا زنداني را اعدام کردي؟ او هم با خونسردي حکم اعدام فاطمه را جلوي رويم گذاشت و گفت: "من وظيفه مو انجام دادم حاج آقا، طبق اين حکم که تائيد شده در ديوان عال کشور است، زنداني بايد ديروز اعدام مي شد، يه روزم تاخير داشتيم، خودش را فاطمه مشهدي معرفي کرده بود نه فاطمه حسيني". روزي که فاطمه را اعدام کردند، چهارشنبه ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۲ بود. مينا سجادي که با او اعدام شد ۲۰ ساله بود. مريم موسوي سر شکنجه گر اين دو بود، لعبت الهي و فاطمه محبي و زينت صابري هم شکنجه گر هاي اين دو قرباني بودند. اين ها زير نظر فرزاد شکري پور ( شکري) و حسين چابک گل برنجي کار مي کردند. بعد ها فهميدم که چرا خامنه اي نامه داده بود و به دنبال اين زنداني بود، شنيدم فاطمه حسيني که خودش را فاطمه مشهدي معرفي کرده بود، از بستگان بسيار نزديک خامنه اي بود

 

http://www.etehadefedaian.org/print.php?nid=10407

 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران