PEZHVAKEIRAN.COM جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی
 

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی
اسماعيل نوری‌علا

مرتباً از کنشگران سياسی می شنويم که «ايران در خطر است»؛ اما معلوم نيست که گويندگان اين ترجيع بند دلگير در راه رفع «خطر» دست به کدام (فداکاری سهل است) اقدام عملی زده اند؟ به اين زنان و مردان شريف ايرانی بايد گفت که آنقدر صبر نکنيد تا خطری که می گوئيد اتفاق بيافتد. چرا که اگر با «حلوا حلوا گفتن» دهان شيرين نمی شود اما، يقين داشته باشيد، که با «خطر خطر گفتن ِ تنها» مصيبت های بسيار بر سر کشورمان فرود خواهند آمد. ياد حافظ شيراز بخير که در عهد امير مبارزالدين اينجوی محتسب می نوشت: «شهر خالی است ز عشاق؛ بود کز طرفی / مردی از خويش برون آيد و کاری بکند؟»

esmail@nooriala.com

اين روزها اغلب گفته می شود که مسئلهء «آلترناتيو سازی» با مسئلهء «آفرينش قدرت سياسی» ارتباط مستقيم دارد. به عبارت ديگر، آلترناتيوی که نتواند صاحب قدرت سياسی شود آلت معطله ای بيش نخواهد بود و حوادث سياسی، همچنان بی دخالت مؤثر آن، بوقوع خواهند پيوست و نمی توان انتظار آن را داشت که نهاد محتمل مزبور بتواند سهمی در جريانات و حوادث داشته باشد، چه رسد که بخواهد در اداره و مديريت و هدايت آن نقشی مرکزی بازی کند.

اين مطالب همه از لحاظ عملی صحيح اند. يک تشکل سياسی اساساً وقتی به آلترناتيو تبديل می شود که دارای نفوذ قاطع در رهبری مبارزهء اجتماعی بشود و، لذا، واجد «قدرت سياسی» باشد. پس، کوشش برای جلب و فراهم آوردن «قدرت سياسی» بخشی از روند شکل گيری آلترناتيو است. گروهی از اهل سياست گرد هم می آيند، بر سر موضوعاتی توافق می کنند، ائتلافی را شکل می دهند و اين نهاد ائتلافی سياسی، طی تشريفاتی، اعلام موجوديت می کند. اما اين تازه اول کار است. بطور طبيعی، نهاد مزبور ـ اگر بخواهد تشکلی «ملی» تلقی شود ـ بايد بتواند مآلاً اعتماد و حمايت مردم داخل و خارج کشور را بخود جلب کند و در ميان آنان نسبت به رهنمودهای خود گوش هائی شنوا بيابد. بر اين پايه، و با اندکی تأمل می توان ديد که اين کار يک «روند بطئی و زمانبر» است که از جمع آمدن شرائط مختلفی متحقق می شود. اين شرايط را می توان هم بصورت منفرد و هم بصورت متحد مورد بحث قرار داد. از نخستين صورت بياغازيم:

نخستين «شرط منفرد»، وجود نارضايتی عميق و گسترده در ميان مردم و وجود ميل وافر آنان به «تغيير» سياسی است. در واقع هيچ تغييری بدون وجود يک نارضايتی وسيع ممکن نيست؛ با اين توجه که البته جنس و ماهيت نارضايتی مردم در هر گروهی با ديگر گروه ها متفاوت است. مثلاً، در انقلاب 57 ماهيت نارضايتی اقشار متوسط تحصيل کردهء ايران با ماهيت نارضايتی اقشار بازاری و مذهبی و نيز نارضايتی سنت گرايانی که روند مدرن شدن را تهديدی برای نوع زندگی خود و نواميس آن می دانستند متفاوت بود. اما اين تفاوت مانع از آن نشد که نارضايتی ها بهم بپيوندند و سيلاب 57 را ايجاد کنند.

شرط ديگر کار وجود يک رهبری قابل اتکاء و خارج از دسترس حکومت است. در اين مورد گاه بخشی از مملکت خود را از قيد حکومت ستمگر مرکزی جدا می کند و پايگاه مبارزه عليه آن می شود و گاه رهبری در خارج از حوزهء قدرت حکومت ـ عمدتاً در خارج کشور ـ شکل می گيرد و با استفاده از قرارگاه امن خود به دخالت در امر مبارزه دست می زند. باز، مثلاً، اگر حکومت شاه در سال 42 خمينی را به بيرون از مرزهای قدرت خود نرانده و از کنترل خود خارج نکرده بود امکان اينکه او از خارج رهبری مبارزات داخل کشور را به دست گيرد وجود نداشت.

شرط منفرد ديگر به امکان جلب اعتماد و حمايت مردم داخل کشور مربوط می شود. مردم بايد اين رهبری را «خودی» بدانند و باور کنند که تنها منافع آنان را در نظر دارد تا از آن حرف شنوی داشته باشند. صلابت اين شرط را می توان در اين پرسش يافت که مگر رهبری حزب توده هم، پس از کودتای 28 مرداد، به خارج از کشور نگريخت و در آنجا مستقر نشد؟ پس چرا نتوانست به تنهائی سر سوزنی در جريان انقلاب 57 نقش داشته باشد و عاقبت هم، به سودای سهيم شدن در قدرت، يا شکل دادن به آن، مجبور شد که به اتحاد با مرتجع ترين نيروهای مذهبی تن دهد؟ بنظر من، علت را بايد در «تصور»ی جستجو کرد که توده های ناراضی مردم در 25 سال پس از 28 مرداد 32 از اين مدعيان رهبری بالقوه داشتند. از ديد عمومی آنان، حزب توده در دامان شوروی رشد کرده و به هنگام خطر نيز به همان دامان پناه برده بود و هرگز، در برابر منافع آنچه که «اردوگاه سوسياليسم بين المللی» خوانده می شد، نشانه ای از «ملی بودن ِ» خواست های سياسی خود نشان نداده بود. حتی به هنگام حضور در ايران نيز کوشش اين حزب برای نفوذ در ارتش و ايجاد «شاخهء نظامی» نشان از آن داشت که رهبران اش اميدی به پيروزی از راه «انقلاب پرولتاريائی» نداشته و بيشتر در پی دست زدن به کودتائی نظامی بودند ـ طرحی که شوروی آن را بعدها در چند جای ديگر جهان و از جمله در افغانستان اجرا کرد.

در عين حال، می توان يک «رهبری ملی» را نيز در دو صورت فردی و جمعی تصور کرد. گاه ممکن است که اپوزيسيون حکومت دارای چندين چهرهء سرشناس ملی و قابل اعتماد باشد و ائتلاف آنها موجب پيدايش يک آلترناتيو کارآمد شود و گاه فقدان اينگونه چهره ها می تواند به شاخص شدن يک شخص بيانجامد و رهبری جمعی به رهبری فردی مبدل شود. توجه کنيم که در اينجا با سود و زيان هر يک از اين صورت ها کاری ندارم و فقط به وجود بالقوهء آنها اشاره می کنم.

***

البته، اگر نخواهيم «پيدايش آلترناتيو در خارج کشور» را يگانه راه حل اساسی بدانيم و، همزمان با اين بحث، در جستجوی آن باشيم که برای مبارزات داخل کشور، در همان داخل، رهبر يا رهبرانی را بيابيم آنگاه چاره ای نداريم که يا در انتظار فرصت هائی همچون انتخابات سال 88 بنشينيم و توقع داشته باشيم که آلترناتيو حکومت، آن هم زير نگاه مراقب خود حکومت، بوجود آيد و مبارزات را تا سقوط و انحلال آن راهنمائی کند و يا هر آن منتظر باشيم که نيروهای نظامی داخل کشور، با درک نارضايتی عميق مردم و نفرت شان از مديران کنونی رژيم، گاه برای حفظ کشور و گاه برای حفظ منافع بلند مدت خود، با اغتنام هر فرصتی که پيش آيد، دست به کودتا بزنند. اين کودتا می تواند اشکال مختلفی بخود بگيرد. بديهی است که در مرحلهء اول ميزان وفاداری آن به ايدئولوژی رژيم سرنگون شده مورد دقت مردم قرار می گيرد. نيروهائی که تاکنون بازوی تحميل سرکوبگرانهء «ارزش ها»ی ايدئولوژيک رژيم بوده اند اغلب نمی توانند يک شبه از تظاهر به اين وفاداری دست بردارند، اما امکان اينکه با حفظ ايدئولوژی دست به دستگيری و محاکمهء سران رژيم بزنند همواره وجود دارد و می توان ديد و فهميد که چنين عملی نيز بلافاصله محبوبيتی وسيع را برای کودتاچيان فراهم خواهد کرد.

کودتاچيان حتی می توانند با آزاد کردن چهره هائی مثل مهندس ميرحسين موسوی و ايجاد يک «رونمای سياسی» برای رژيم خود از زهر نظامی بودن رژيم جديد بکاهند.

نيز ممکن است که در رده های پایین تر ارتش چهره هایی ملی و ناوابسته به ایدئولوژی حاکم دست به کودتایی بزنند که نتیجه اش فرو ریختن کامل حکومت اسلامی باشد که اين امر نيز می تواند محبوبیتی وسیع در چارچوبی دیگر برای کودتاچیان فراهم کند.

امکان خطرناکی نيز در اين مورد وجود دارد که به «حملهء نظامی نيروهای بيگانه» مربوط می شود؛ حمله ای که معمولاً بصورتی قاطع و ضربتی عمل می کند و، در صورت پيروزی، اختيار ادارهء کشور را به دست می گيرد و حکومت جديدی را متشکل از عناصری ايرانی بر سر کار می گمارد که از پيش بصورت جزئی از سناريوی حمله ساخته و پرداخته شده اند. اين روزها از چنين گزينه ای، با اشاره به حکومت «چلبی» در روزهای حملهء امريکا به عراق، با عنوان «چلبيسم» ياد می کنند و بدون شک هم اکنون نيز چلبی های متعدد ايرانی نيز خود را آمادهء اجرای نقش در آن صحنهء محتمل و آن روز «مبادا» کرده و می کنند.

بهر حال، وقوع شورش های ناگهانی و خودجوش از يکسو، حدوث کودتاهای نظامی از سوی ديگر، و نيز وقوع حملهء نظامی از ديگر سو، همه حوادثی محسوب می شوند که روند «آلترناتيو سازی ملی» را متوقف و حتی ناکام می کنند و، لذا، بحث در مورد آنها، از حوصلهء مقالهء حاضر خارج است.

***

حال اگر ملاحظات گفته شده در بالا را بصورت عينکی درآورده و از پشت آن به سپهر سياسی داخل و خارج کشور بنگريم می بينيم، که به تصديق همهء شاهدان، و با استناد به همهء شواهد، نارضايتی اقشار مختلف مردم داخل کشور بصورتی عميق و گسترده وجود دارد و زمينه برای «تغيير» قاطع فراهم شده است. در عين حال، جريان موسوم به «جنبش سبز»، همچون يک مورد آزمايشگاهی، نشان داده است که تمرکز قدرت در ايران در حدی است که همهء منافذ فعاليت مخالفان رژيم در داخل بسته شده و فضا به نوع کاملی از «انسداد سياسی» رسيده است و، لذا، در يک وضعيت عادی، نمی توان اين واقعيت را انکار کرد که ضرورت شروع روند آلترناتيو سازی ملی در خارج کشور در دستور کار فوری اپوزيسيون حکومت اسلامی قرار دارد و تا زمانی که امکان وقوع سه مورد آخر (شورش خودجوش، کودتای نظامی، و حملهء خارجی) پيش نيامده باشد وظيفهء هر اهل سياست ميهن دوستی است که با تمام قوا بکوشد تا راه پيدايش يک چنين آلترناتيوی را هموار سازد.

در کنار اين واقعيت ها بايد به ضرورت اجتناب از آن سه مورد نيز اشاره کرد و به آن انديشيد. آنچه در متن آن سه مورد مستتر است چيزی جر انهدام و خونريزی و جنايت و نسل کشی و جنگ داخلی نمی تواند باشد. شورش خودجوش جز ويران کردن و انهدام و ايثار خون در برابر مقاومت نيروهای حکومتی کاری نمی تواند انجام دهد و در صورت فروپاشی حکومت نيز، اگر مملکت تجزيه نشود، چندان اميدی به قدرت گرفتن نيروهای ملی و مدرن در ميان نيست؛ هر کودتای نظامی نيز با سرکوب ها و کشتارهای وسيع و احتمالاً با جنگ های وحشتناک داخلی همراه خواهد بود؛ و حملهء خارجی نيز جز بويرانی کشيدن زيربنای اقتصادی کشور و کشتار وسيع مردمان نمی انجامد.

در همهء اين موارد وجود يک «آلترناتيو ملی» می تواند بصورت وسيلهء بازدارنده ای عمل کند، شورش های مردمان را صاحب مقصد و رهبری نمايد، به نيروهای خارجی بگويد که ايران دارای رهبرانی امروزی و صلح جو نيز هست که به حمايت و اعتماد مردم کشور مستظهرند، و به نيروهای نظامی داخل کشور نيز نشان دهد که قدرت استقرار آشتی ملی و بخشش کسانی که دست شان بخون مردم آلوده نيست را دارد.

***

اما گفتم که روند «آلترناتيو سازی» (که از اين پس، برای توضيح تفاوت آن با «چلبيسم»، لازم است که بر «ملی بودن» اش نيز تأکيد کنم) روندی بطئی و زمانبر دارد. اپوزيسيونی که سی سال است تکه تکه شده و بخش های مختلف اش، در حين نزاع با يکديگر، هر روز بيشتر از روز پيش در پيلهء انزوای خود فرو رفته اند، و اختلافات ما بين خود را بصورت آيه های آسمانی در آورده اند، نمی تواند به آسانی دست به تشخيص «مصالح ملی» زده و ضرورت آلترناتيو سازی و اولويت آن بر هر اختلافی را درک کنند.

اتفاقاً، همين روزها که بحث در مورد آلترناتيوسازی بصورت گفتمان غالب سياسی ما در آمده است، بيش از هميشه، شاهد آن هستيم که توپخانه های بخش های مختلف اپوزيسيون «دشمن اصلی» را رها کرده و بشدت مشغول بمباران مواضع «دگر انديشان» هستند.

- کمونيست ها (البته اگر واقعاً کمونيست باشند، که من اغلب در اين مورد شک می کنم) نگران پيدايش «آلترناتيوهای بورژوائی» هستند که، در زبان آنها، «مآلاً آلت دست امپرياليسم شده و پيروزی انقلابی پرولتاريا را به عقب خواهند افکند.»

- بخش عمده ای از جمهوری خواهان تمام همت خود را معطوف آن کرده اند که مبادا «پادشاهی پارلمانی» يا «تشريفاتی» بعنوان گزينه ای ـ آن هم پس از فروپاشی حکومت اسلامی! ـ به رأی عمومی گذاشته شود. آنها می کوشند نشان دهند که اينگونه پادشاهی صورت بزک کردهء رژيم سلطه و سلطنت ضد قانون اساسی مشروطيت است که در انقلاب 57 (گويا به نفع «جمهوری»، آن هم لابد نه يک کلمه کمتر و يک کلمه بيشتر!) به زباله دان تاريخ روانه شده است.

- بسياری از پادشاهی خواهان نيز، با اشاره به تجربهء حکومت اسلامی که «جمهوری» خوانده می شود و نيز تجربهء جمهوری های مادام العمری خاورميانه ای، با هيچ جمهوری خواهی سر آشتی ندارند.

- اما، بنظر من، در اين ميان مهمترين عامل مفقوده برای ايجاد يک «آلترناتيو ملی» غيبت شخصيت ها و سازمان های سياسی «اتنيکی» يا قوميتی (يا ـ در يک اصطلاح غلط اما رايج سياسی، «مليتی») است. در اينکه ملت ايران از اقوام و «مليت ها» تشکيل شده شکی نيست. در اينکه هيچ اقدام ائتلافی سياسی بدون حضور نمايندگان مردمان مختلف ايران نمی تواند ائتلافی «ملی» نام گيرد نيز شکی نيست. اما ميراث شوم سه دهه حکومت اسلامی موجب شده است که در اذهان عمومی، شخصيت ها و سازمان های «اتنيکی» بار «ملی» بودن خود را از دست بدهند و به نيات اغلب ميهن دوستانهء آنان با ديدهء ترديد نگريسته شود، آنگونه که، مثلاً، «کنگرهء مليت های ايران فدرال»، بخاطر وجود معدودی عنصر ايران ستيز، «مجمع تجزيه طلبان» تلقی می شود و هر کس که خواستار برقراری نظامی فدرال در ايران آينده است نيز به همين صفت متصف می گردد. بنظر من، اين بزرگ ترين غبنی است که کشور ما با آن روبرو و بزرگ ترين دردی است که ملت ما به آن مبتلا است.

در اين مورد اخير توضيح بيشتری لازم است: کافی است به دو لقبی که اهل مشروطه به ستارخان و باقرخان دادند توجه کنيم: يکی سردار ملی شد و ديگر سالار ملی! يعنی، آنها پس از خروج از تبريز و فتح تهران و برانداختن «سلطنت نامشروط ِ» قاجاريه، ديگر دو تن از شهروندان تبريز و آذربايجان نبودند بلکه قهرمانانی محسوب می شدند که به همهء ملت ايران تعلق داشتند و از اين بابت «ملی» شناخته می شدند. اما آيا امروز کسی را از ميان سرشناسان احزاب اتنيکی می شناسيم که بر جنبهء «ملی» بودن نقش خود تأکيد بيشتری داشته باشد، کنار پرچم شير و خورشيد (که تاکنون از جانب ملت ايران منسوخ نشده و گمان هم نمی رود که در آينده چنين اتفاقی بيافتد) بنشيند و از مسائل سراسری کشور سخن بگويد؟

آيا نه اينکه اگر ترکيب اکثريتی ملت ايران را اقوام و قوميت ها و مليت های ايرانی تشکيل می دهند حق آن است که شخصيت ها و نمايندگان همين مردمان ميزبان ائتلاف بزرگ سياسی اپوزسيون حکومت اسلامی باشند؟

آيا عجيب نيست که ما در محاسبهء نيروهای مبارز سياسی اغلب از کارگران و زنان و و معلمان و دانشجويان نام می بريم و به مبارزات آنان دل می بنديم اما شک داريم که مهم ترين تشکل سياسی ملی می تواند از اتحاد اقوام ايرانی بوجود آيد؟

آيا عجيب نيست که ساکت ترين بخش سپهر سياسی ما در خارج کشور همين «کنگرهء مليت های ايران فدرال» است که نام «ايران» را با ترديد يدک کش خود کرده است؟ براستی چرا نبايد همين کنگره مصمم به نجات کشور و ميزبان ائتلاف بزرگ اپوزيسيون باشد؟ چرا حداکثر کاری که اعضاء آن می کنند شرکت در کنفرانس های اپوزيسيون، آن هم در قامت «ناظران بی طرف»، است؟

***

بله، آلترناتيو سازی، آن هم از نوع «ملی» آن، روندی بطئی و زمانبر است. اما بی گمان می توان اين کندی را جبران کرد. بنظر من، تنها عاملی که می تواند بر شتاب اين روند بيافزايد فشار مردمان عادی ايران در داخل و خارج کشور است بر شخصيت ها و گروه های سياسی ِ اسير پيله های انزوای سنتی خود.

می گويند در جريان زلزلهء اسفبار اخير آذربايجان هنگامی که گويندهء برنامهء ورزشی از بييندگان اش خواست تا با اس.ام.اس پيامی در همدردی با مردم آذربايجان بفرستند، در طول دو ساعت و نيم برنامه بيش از چهار و نيم ميليون پيام از جانب مردم به دست مديران رسيد. بايد پرسيد که چرا اين مردم آدرس ای ميل و فکس و تلفن و پيامگير سازمان ها و شخصيت های سياسی را نيافته و برای آنها پيامی کوتاه مبنی بر تصديق ضرورت ائتلاف نيروهای سياسی خارج کشور نمی فرستند؟

توجه کنيم که برای ايجاد ائتلاف سياسی بايد دنبال کسان و گروه هائی رفت که دارای «وزن سياسی» هستند. اما، در موقعيت کنونی، وزن سياسی هيچ يک از شخصيت ها و سازمان های سياسی اپوزيسيون روشن و معين نيست. براستی چرا مردم خواست ها و گزينه های خود را از طريق رسانه های گروهی مطرح نمی کنند؟ تا کی بايد به شايعه بسنده کرد و از اين طريق باور داشت که فرضاً اصلاح طلبان هنوز در ایران پایگاهی وسیع دارند، و یا حزب کمونيست کارگری در میان کارگران نفوذی پیدا کرده است، و يا شخص شاهزاده رضا پهلوی محبوب ترين شخصيت سياسی در ایران است؟ و شایعاتی از همين دست در مورد افراد یا گروه های دیگر؟  

و چرا اعضاء احزاب اتنيکی به رهبران خود فشار نمی آورند تا از پيله های «منطقه» ای خود بيرون آيند و به اجرای رسالت «ملی» خود (که حتی در زبان خودشان با «رسالت مليتی» شان فرق دارد) اقدام کنند؟ ـ اقدامی که می تواند به همهء شايعه های تجزيه طلبی پايان دهد و نقش محوری اين شخصيت ها و گروه ها را در حفظ يکپارچگی کشور به نمايش بگذارد! در چند ماههء اخير و آينده، بسياری از احزاب منطقه ای و غيرمنطقه ای کنگره های ساليانهء خود را برگزار کرده و می کنند؛ آيا موضوعی مهمتر از يافتن راه حلی برای ايجاد «ائتلاف ملی» وجود دارد که اين کنگره ها بدان بپردازند؟

و بگذارید با پرسشی تلخ مطلب اين هفته را به پايان برم: مرتباً از کنشگران سياسی می شنويم که «ايران در خطر است» اما معلوم نيست که گويندگان اين ترجيع بند دلگير در راه رفع «خطر» دست به کدام (فداکاری سهل است) اقدام عملی زده اند؟ به اين زنان و مردان شريف ايرانی بايد گفت که آنقدر صبر نکنيد تا خطری که می گوئيد اتفاق بيافتد. چرا که اگر با «حلوا حلوا گفتن» دهان شيرين نمی شود اما، يقين داشته باشيد، که با «خطر خطر گفتن ِ تنها» مصيبت های بسيار بر سر کشورمان فرود خواهند آمد.

ياد حافظ شيراز بخير که در عهد اميرمبارزالدين اينجوی محتسب می نوشت: شهر خالی است ز عشاق؛ بود کز طرفی / مردی از خويش برون آيد و کاری بکند؟

 

باارسالاي ـ ميل خود به اين آدرسمی توانيدمقالات نوری علا را هر هفته مستقيماًدريافتکنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

 

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]