PEZHVAKEIRAN.COM گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!
 

گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!
اسماعيل نوری‌علا

هفتهء تأسف باری را از سر گذرانديم که، به نظر من، می توان آن را هفتهء «خود مات کردگی» و «به خود گل زدگی ِ» اپوزيسيون انحلال طلب ايران دانست؛ بی آنکه معلوم باشد چگونه می توان خسران های وارده در اين يک هفته را جمع و جور و رفع و رجوع کرد؛ هفته ای که هر چه خبر بود بکار شادمانی حکومت اسلامی می آمد و بس. من، در اين مقال، تنها به دو موردش می پردازم؛ يکی به داستان اعلاميهء مشترک دو حزب کردستانی و واکنش ها که برانگيخت و ديگری هم داستان اعلام موجوديت نهادی برای ايجاد کنگره ملی که جز دو سه آشنای حيرت انگيز کسی را از ميان برپا کنندگان اش نمی شناسی؛ با جای پائی از سپاه پاسداران و وزارتخارجه حکومت اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی. *** همه می دانيم که اين يک اصل مسلم است که حکومت اسلامی نگران آنچه در سپهر اپوزيسيون انحلال طلب مخالفش می گذرد هست و هر لحظه، برای فلج کردن و متفرق ساختن نيروهای تشکيل دهندهء آن، طرحی نو را بکار می گيرد، اشخاص و احزاب مخالف را به جان هم می اندازد، به کمک دايه های مهربان تر از مادر در صفوف اپوزيسيون نفوذ می کند و اجزائش را به تفرقه می کشاند، خائن را «خادم» و خادم را «خائن» معرفی می کند، سايت و روزنامه و راديو و تلويزيون راه می اندازد و ـ در همهء اين کارها ـ آنچه برايش «اوجب واجبات» محسوب می شود «حفظ نظام مقدس ِ» ملقب به اسلامی است. اين حکومت نکبت زده و برنامه ريزان حيله گرش از يکسو دنبال ساختن بمب اتم اند، بدين خيال که دست يابی به آن ماندگاری شان را بر اريکهء قدرت تضمين و بيمه می کند و، از سوی ديگر، مرتب در پی آنند که نشان دهند حکومت فقهای فرقهء تشيع امامی اگر نباشد مملکت زير و زبر و کن فيکون می شود و سنگ روی سنگ نمی ماند و جوی خون به راه می افتد و از ايران کنونی، که خود بازماندهء کوچک و از نفس افتادهء شاهنشاهی تکه تکه شدهء پيش از اسلام است، چيزی باقی نمی ماند و هر قوم و قبيله ای خاک خودش را بر می دارد و اعلام استقلال می کند و بجای ايران از کشورهائی خبر خواهيم گرفت که آذربايجان جنوبی و کردستان شرقی و عربستان شمالی و بلوچستان غربی نام خواهند داشت. می خواهم بگويم که تلقين و قبولاندن فکر «تجزيهء بلاترديد کشور در فردای فروپاشی حکومت اسلامی» به مردم ايران برای اين حکومت همانقدر حياتی است که داشتن بمب اتم. پس، از يکسو می کوشد نارضايتی اقوام (يا به روايت خود اين اقوام، «مليت ها») ی ايرانی را ـ در حدی که قابل کنترل باشد ـ بالا ببرد و، مثلاً درياچهء رضائيه را خشک می کند و دعوای تيم تراختورسازی را تمشيت می دهد و کمک کنندگان به زلزله زدگان را به زندان می کشد و مسجد سنی های زاهدان را با بولدوزر خراب می کند؛ و، از سوی ديگر، دنبال مدارک معتبری هم هست تا ثابت کند که اين اقوام فی نفسه تجزيه طلب و استقلال خواه هستند و تنها در سايهء رعب آور حکومت اسلامی است که نمی توانند ايران را تکه تکه کنند. در اين زمينه، هفتهء گذشته، اپوزيسيون انحلال طلب ايران توانست، با زدن يک گل سريع به دروازهء خودی، تيم حکومت اسلامی را غرق شادمانی کند. دو حزب سرشناس کردستان (دموکرات و کومله) مشترکاً اعلاميه دادند که ما کردها نه يک «مليت» که يک «ملت» هستيم و «حق تعيين سرنوشت خود» را می خواهيم و اگر هم بخواهيم در اتحاديه ای به نام ايران بمانيم حکومت ايران بايد به يک حکومت فدرال «ملی ـ جغرافيائی» تبديل شود. اين اعلاميهء دست و پا شکسته، و نوشته شده به زبان عهد بوق کمونيست های استالينی، تنها کاری که کرد برانگيختن حس ناگهانی شبه وطن پرستی بی چون و چرای همهء چپ های سابق ِ برخاسته از بستر حزب تودهء راست شده، و مليون راست لاحق چپ شده، بود که در اين بزنگاه بهم رسيده و با صدور اعلاميه های غلاظ و شداد خواستند «نيات تجزيه طلبانه»ی اين احزاب را افشا نموده و ثابت کنند که همهء احزاب قوميتی ـ مليتی ـ منطقه ای، اگر فرصتی بدبيابند، دور هر تکه از خاک ايران را سيم خاردار خواهند کشيد و از بقيهء ملت ايران خواستار پاسپورت و ويزا خواهند شد. اينگونه بود که، بقول آن کلام عاميانهء قديمی، «آتش به پنبه افتاد / سگ به شکمبه افتاد!» يعنی دو طرف شناختهء شدهء اپوزيسيون انحلال طلب ما (که حکم آتش و پنبه را يافته اند) سرگرم دعوای سوزان خود شدند تا سگ های هار حکومت اسلامی هم سند تجزيه طلبی احزاب کردی را جلوی مردم بگيرند و ردانه بگويند: عرض نکردم؟! در روزهای گذشته کار بالاتر هم گرفت، يک گويندهء تلويزيونی، با شهامتی مبسوط و سخت وطن پرستانه، اعلام کرد که اگر خاک وطن اش خال بردارد، او می رود، جلوی خامنه ای زانو می زند، استغفار می کند و خواهش می کند که به جبهه های جنگ حق و باطل اعزام شود. در اين ميان برخی از اهل سیاست و اندیشه هم عمل این دو حزب را اشتباهی تاکتیکی یا ندانسته تلقی کردند و واکنش های تند نسبت به آن را نيز تفريطی نابهنگام دانستند. مثلاً، خود من در یکی از مقالاتم گفتم که اين دو حزب کردستانی در محاسبات خود، در زبان خود، و در نحوهء اعلام اتحاد عمل خويش دچار «اشتباه» شده اند و حق اين بود که مقاصد خود را با زبانی امروزی و با مفاهيمی علمی بيان می کردند. اما همين يک کلام موجب شد که از سوی بخش هائی از هر دو جانب مورد شماتت قرار بگيرم.
يکی گفت: «اشتباه چيست آقا؟ لطفاً خيانت را با اين واژه ماستمالی نفرمائيد!»
و ديگری گله کرد که: «حق اين نبود که، در اين وسط، دو حزب بزرگ و قديمی کردستان را به ارتکاب اشتباه متهم نموده و آنها را با خود بد کنی». من اما همچنان فکر می کنم که اين دو حزب اشتباه کرده اند و آنان که بر عليه شان اعلاميه صادر فرموده اند نيز اشتباهی بزرگ تر را مرتکب شده اند و هر دو، بی هيچ محاسبه ای، به تيم خودی گل زده اند و بازيکنان تيم حکومت اسلامی هم، آن سوی زمين، مشغول شادمانی و زدن دور افتخارند. چرا؟ عرض می کنم که اصلاً بيائيد چنين فرض کنيم که اين دو حزب اصالتاً تجزيه طلب اند و می خواهند در اولين فرصت «کردستان شرقی ِ» مستقل را بوجود آورند. لطفاً تعيين کنيد که صدور اين اعلاميه چه کمکی به تحقق «نقشه های شوم!» آنها می کند؟ بخصوص که حالا مجبور شده اند راه بيافتند و اعلاميه صادر کنند و توضيح دهند که منظور آنها آن نبوده که استنباط شده. يعنی، اکنون هم، بدون پذيرش اشتباهی که شده، می کوشند نشان دهند که هدف شان از همهء آن حرف ها «حفظ وحدت ايران» و «دموکراتيزه کردن حکومت اين کشور» بوده است و لاغير. در اين صورت نبايد از اين دوستان پرسيد که چرا همين حرف را در اعلاميهء خود نزديد تا اين همه سوء تفاهم ببار نيايد؟ يکی به من می گفت: «اين حرف ها را نبايد باور کرد. اين همان قر قر کردن برای گفتن قرمساق است. اينها انقدر اين کلمات ممنوعه را در لفافهء کلام مبهم می پيچند تا مردم به مليت و فدراليسم و حق تعيين سرنوشت عادت کنند و بعد يک روز صبح بيدار می شوی و می بينی که آنها از "حق خود" استفاده کرده و «سرنوشت خود» را نعيين نموده و استقلال کشور کردستان شرقی را هم اعلام کرده اند». ديدم که اين هم برای خودش حرفی است. اما پرسش من از آن دوست اين بود که «خوب، حالا حضرتعالی قصد داريد چه کنيد؟ اعلاميه های شما بجای خود، افشای مؤثر توطئه های اين ها هم بجای خود، اما اگر فردا حکومت به دست حضرتعالی افتاد قصد داريد با اينها چه کنيد؟» می گويد: «اول با آنها مذاکره می کنيم و اگر حرف حساب ما برای حفظ تماميت ارضی ايران توی کت شان نرفت بخود حق می دهيم که شورش آنها را سرکوب کنيم». تنم می لرزد و می گويم: «هيچ فکر کرده ای که حکومت بعد از اسلاميست ها می خواهد نيروی سرکوبگرش را از کجا به دست آورد؟ خمينی آتش شور حسينی را باد می زد و بفتوائی اغواگر بچه های بهشت جوی مسلمان را به سرکوب اين و آن می فرستاد. اما شما از چه نيروئی استفاده می کنيد؟ و تازه، شما که قصد اول تان ـ پيش از سرکوب ـ مذاکره با اين احزاب ِ به زعم شما تجزيه طلب است چرا امروز، که تا سقوط حکومت اسلامی وقت داريم، با آنها به مذاکره نمی نشينيد و، برعکس، از گفتگو با آنها همچون روياروئی با بيماران وبائی پرهيز می کنيد؟ اگر امروز، که هنوز راهی تا فروپاشی حکومت اسلامی باقی است، بتوان برای حل اين مشکل راهی پيدا کرد چرا
بايد راه ها را با صدور اعلاميه و نفرت افکنی بست؟ شما چرا بجای کوشش در "حل مسئله" خودتان را در "صورت مسئله" جا سازی می کنيد؟ آن گويندهء ظاهراً وطن دوست تلويزيونی چرا بجای مشت کوبيدن بر ميز و تهديد به ائتلاف با خامنه ای نمی آيد آقايان مصطفی هجری و عبدالله مهتدی را به يک گفتگوی رسانه ای دعوت کند تا مردم شاهد آن باشند که اين آقايان چه می گويند؟ اصلاً چرا مچ آنها را در برابر مردم نمی گيريد؟» دوست مشفقم خيره خيره در من می نگرد و سری از سر دلسوزی برايم تکان می دهد و بر عقل خام و دل بی خبرم می خندد. *** باری، هفتهء گذشته روزگار شادمانی های مکرر حکومت اسلامی بود. اپوزيسيون اين حکومت، با موفقيت تمام، توانست يک گل ديگر را هم وارد دروازهء خودی کند. يک عده ناشناس، همراه با يک عدهء کمتر شناخته شده، پس از ماه ها بکش و واکش و کج دار و مريز، بالاخره در هفتهء گذشته اعلام داشتند که نهادی در راستای تشکيل «شورای ملی ايرانيان برای انتخابات آزاد» موجوديت يافته و دارای سايت و آرم و منشوری است و وظيفهء همهء هموطنان آن است که هرچه زودتر به آن بپيوندند.
ممکن است بگوئيم که تا اينجای کار که عيبی ندارد و جای نگرانی نيست؛ چرا که ما دست چوپان های دروغگو را سال ها است که خوانده ايم و در اپوزيسيون خارج کشور هم دارای سوابق هخائی و عقابی متعددی بوده ايم؛ شايد اين هم داستان خوشمزهء ديگری باشد. اما جالب اين است که اين «نهاد تازه» دارای نيش و سيخ و نيشتر هم هست. از جمله ديدم که خواهر زادهء حجة الاسلام مهدی کروبی، که همچون حر رياحی در صبح عاشورا خواب نما شده و پس از دهه ها خدمت در وزارتخارجهء حکومت اسلامی، به مدد انفاس بچه های جنبش سبز، از آن حکومت بريده و به صف حسينيان کربلائی پيوسته است، انگشت تهديدش را از غلاف بيرون کشيده و اعلام داشته است که «هر کس به اين شورا نپيوندد خائن به وطن است» و در فردای فروپاشی حکومت هم بايد حساب پس بدهد. و نيز ديدم که اعضاء شورا، با نام های مستعار خود، در صفحات فيس بوک «فرزندان کورش» و «نوه های رستم» و «فدائيان پادشاهی» برای مخالفان و امتناع کنندگان از پيوستن به اين «شورای ملی» سيم برق دار بسته اند، و گويندهء خوش سخن شان هم در برنامه های خريداری شدهء تلويزيونی دارد بند بند «منشور» را می خواند و در پايان هر بند به اين ترجيع بند می رسد که «اين حرف بده؟ کی ميگه بده؟». باشد. اين هم مهم نيست. اما لحظهء شاخ در آوردن آنجاست که آقای دکتر اميد مهر، ايضاً از ديپلمات های بريده از حکومت اسلامی و عضو «کمپين سفارت سبز»، اعلام می دارد که «نود در صد اعضاء اين شورا در ايران زندگی می کنند و اين اسم ها که در سايت ما می خوانيد فقط ده در صد از اعضاء هزاران نفری اش هستند که تازه برخی شان دوست ندارند نام و نشان شان فاش شود و احتمالاً وقتی شورا در آيندهء نزديک کنگرهء ملی را تشکيل داد نام اعضاء مؤسس و غير مؤسس آن افشا خواهد شد.» همچنين از ايشان است که می شنويم «بخش عمدهء اعضاء داخل کشور اين شورا، در سپاه پاسداران و وزارتخارجه تشريف دارند!» شما لحظه ای آن «کنگره» را مجسم می کنم که هزاران نفر از اعضاء نود در صدی اش، که در داخل کشور، در سپاه پاسداران و وزارتخارجه، مشغولند، خودشان را به، مثلاً، پاريس يا واشنگتن رسانده اند و دارند در مورد سرنوشت آيندهء ايران رايزنی می کنند. يا نه، شايد هم به سبک طرفداران «انتخابات آزاد»، که قصد دارند خود حکومت اسلامی را وادار به انجام اين انتخابات کنند، بتوانند از وزارت کشور ولی فقيه اجازه بگيرند تا کنگرهء آنها در يکی از سالن های تهران برگزار شود تا گردانندگان شورا مجبور نباشند هزينه های مربوط به آوردن هزاران نفر نود در صدی پاسپورت دار را به خارج تأمين کنند. اما اينها هم اصلاً مهم نيست. تا اينجا داستان بيشتر به شوخی تلخی می ماند که نظائرش را تجربه کرده ايم. نکتهء مهم آن است که وقتی سراغ امضاء های روی سايت می روی يک باره چشمت به نام های رضا پهلوی، فرح پهلوی (آنگونه که خود نوشته اند)، و ياسمين پهلوی (همسر شاهزاده) می افتد که مثل سه شهروند عادی، بی سر و صدا، به اين «جريان» پيوسته اند.
چطور شد؟ کسی که هميشه می گفت آن بالا نشسته و فراگروهی عمل کرده و از همهء فعاليت های اپوزيسيونی حمايت می کند حالا با چند تا جوان از ايران آمدهء ناشناس و چند اصلاح طلب و چند تا ديپلمات از حکومت بريده همراه شده و 240 مين نفری محسوب می شود که به اين جريان پيوسته و می خواهد راه را برای تشکيل شورای ملی هموار کند؟ راستی قرار است چه بشود؟ آن کنگرهء چند هزار نفری کی و کجا تشکيل می شود؟ و به چه صورتی قرار است آقای رضا پهلوی را ـ لابد ـ بعنوان «سخنگو»ی خود برگزيند؟
باری، اين هم يک گل ديگر به دروازهء خودی و يک شادمانی ديگر برای تيم حکومت اسلامی. اين هم از آن «سرمايهء ملی» که نوری علاها از آن خبر داده بودند. اين هم آن چهرهء شناخته شدهء بين المللی خوش پوش و خوش سخن و امروزی که قرار بود همراه ديگر مبارزان به آزادی وطن کمک کند؟ حالا او کجاست و چه می کند؟ از نظر من، او اکنون، خواسته و ناخواسته، در محاصرهء ايادی حکومت اسلامی، چه از اردوگاه بنيادگرائی وزارت اطلاعات و سپاه، و چه در خيمه و خرگاه اصلاح طلبی مزدور و مزور است و «مدحی» ها برايش مداحی می کنند. براستی مگر همين آقای رضا پيرزاده، پيشکار ايشان در پاريس که بانی خير اين شورا است، نبود که در روز اعلام موجوديت «کنگرهء دموکرات های سبز»، که نطفهء اين شورای ملی در زهدان آن بسته شده، اعلام داشت که ما با کروبی و موسوی در ارتباط هستيم؟ و بدينوسيله بهانه ای به دست شريعتمداری کيهان دارالخرافه (بقول نويسندهء شيرين سخن، حميدرضا رحيمی) داد تا فرياد برآورد که «ديديد درست می گفتيم که دست سران فتنه در دست اپوزيسيون برانداز است؟»، و همين موجب شد تا دفتر شاهزاده در واشنگتن ارتباط خود را با «سران فتنه» تکذيب کند؟ آیا این ها بالاخره و به راستی با کروبی و موسوی و اصلاح طلبان در ارتباط هستند یا نه؟ و یا اين چه فهرست پيوستگانی است که سازمان ها و اشخاص مختلف «پيوستگی» خود به آن را تکذيب می کنند؟ مگر جبههء ملی داخل و اقمارش در خارج نبودند که پيوستن به اين شورا را رسماً تکذيب کردند؟ حال چگونه است که نام «جوانان جبههء ملی» را در ليست سازمان های پيوسته می بينی؟ اين جوانان کيانند، از کجا آمده اند، و عضويت شان در چبههئ ملی چگونه اثبات شدنی است؟ آيا بزودی صدور تکذيب نامه های جديدی از جبههء ملی را شاهد خواهيم بود؟ و آیا «شاهزاده» همهء این ها را می داند و در این بازی شرکت کرده؟ و یا، نه، همچون «آن وقت ها»، این «اطرافیان!» هستند که زير پای او پوست خربزه می اندازند؟ باری، هفتهء تلخی گذشت که در آن می شد صدای فرياد شادمانی سربازان گمنام امام زمان را در پشت ميزهای وزارت اطلاعات شنيد. من به سهم خود از اين همه «خود زنی» متأثر و متأسفم.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]