PEZHVAKEIRAN.COM چپ گرایی، روش رهایی انسانیت از انسان نمایی
 

چپ گرایی، روش رهایی انسانیت از انسان نمایی
کورش عرفانی

پس از انتشار آخرین نوشتار نگارنده تحت عنوان «دفاع از حقوق مجاهدین، مسولیتی فراسیاسی»[1]چندین پیام دریافت کردم که در آن با چنین مسولیت و وظیفه ای مخالفت شده بود. دلیل اغلب این افراد این بود که عملکرد سیاسی مجاهدین آنها را به این نقطه کشانده،  آنها را از خط مبارزات مردمی دور کرده و به محافل قدرت جهانی نزدیک تر ساخته است.  

اینکه با این نظر موافق باشیم یا خیر و اینکه تا چه حد، موضوعی است در خور بحث. اما آنچه که در نوشته ی فوق آمده بود اتفاقا توصیه و سفارشی بود جهت در نیافتادن به این گونه از تحلیل ها در رابطه با موقعیت فعلی مجاهدین در اشرف و خطر جدیی که با آن مواجه هستند. به همین دلیل نیز گفتیم که باید در چنین شرایطی جنبه ی انسانی موضوع را بالاتر از جنبه ی سیاسی آن قرار دهیم. یعنی نباید نسبت به فرایندی که می تواند به افتادن جان هزاران جوان به دست جلادهای رژیم منجر شود، بی تفاوت باشیم. اما اجازه بدهید موضوع را قدری فراتر از مورد خاص مجاهدین ببینیم.

انسانیت و سیاست

بنظر می رسد که بنیان گذاشتن این اصل که جان و کرامت انسان برترین وبالاترین معیار در هر پدیده ی سیاسی است گام اول برای بیرون رفتن از وضعیت نابسامان تاریخ سیاسی ایران باشد. ازهم جداافتادگی نیروهای چپ ما، اگر با دقت و از نزدیک بنگریم، چندان ناشی از اختلافات سیاسی و حتی ایدئولوژیک آنها نیست، ناشی از مشکلات اخلاقی و رفتاری است. نداشتن احترام عمیق به همدیگر و نبود توجه به سرنوشت یکدیگر به دلایل به ظاهر سیاسی مشکلی به طور واقعی سیاسی نیست، بلکه به آنجا برمی گردد که ما نمی توانیم سرشت انسانی فرد مخالف خود را از شخصیت سیاسی وی تفکیک و انتزاع کنیم، برای او به عنوان بشر حقوق و احترامی را که لایق است قائل شویم و بر اساس این احترام، به تعامل و مخالفت با یکدیگر بپردازیم. به همین دلیل نیز تا حدی نگاه ما به مخالفانمان شبیه می شود به نگاه رژیم به مخالفانش. همان طور که رژیم آرزوی حذف آنها را دارد مانیز از ته دل آرزوی حذف کسانی را داریم که با ما از در مخالفت و انتقاد درآمده اند. آیا فرق رژیم با ما این است که او قدرت اجرایی دارد تا مخالفانش را از میان ببرد و ما -هنوز- نداریم؟ آیا فاصله ی میان «آرزوی» حذف مخالف و «عملی ساختن» حذف مخالف فقط به باریکی «کسب قدرت» است؟

از همین روی هم درباره ی نگاه سازمان های چپ و به طور کلی اپوزیسیون به مجاهدین و نیز نگاه مجاهدین به سایر نیروهای ضد رژیم، مشکل در عدم اصل قرار دادن جایگاه انسانی افراد است. اگر قبول کنیم که 3500 ساکن اشرف قبل از اینکه مجاهد باشند انسان هستند، لحظه ای در دفاع از حق بقا و سلامت آنان و دور ساختن آنان از خطر فاجعه ای دیگر توسط رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی شک نمی کنیم. تمام مشکل آنجا به وجود می آید که معیار دیگری جز «انسان» مبنای محاسبات ما می شود: طبقه، سازمان، رهبری، ایدئولوژی، گذشته، تصفیه حساب، خودمداری های فردی و تشکیلاتی ...

ما در اپوزیسیون ایرانی از این روی ره به جایی نبرده ایم که بر سر هدف بنیادین هر نوع کنش انقلابی و آزادیخواهانه، یعنی نهادینه ساختن حفظ جان و کرامت انسانی، به توافق نرسیده ایم. اگر فقط و حداقل روی این نکته توافق داشتیم آنگاه می دیدیم که، درورای اختلافات سیاسی، زمینه های فراوانی برای همکاری و همیاری وجود می داشت، شاید نه در میان همه ی جناح های اپوزیسیون، اما حداقل بین بخش مهمی از آن. ولی می بینیم با وجود تعدد چشم گیر تشکل های چپ، آنها در طول سه دهه و بعد از مشاهده ی نزدیک به سی سال قتل و غارت و نابودسازی توده ها توسط رژیم، هنوز بر سر توافق روی بدیهیات غیر سیاسی مشکل دارند، چه رسد روی جزییات یک پلاتفرم سیاسی. به همین دلیل پافشاری برالگوهای نازای گذشته و معیارهای تفرقه افکن تشکیلات سنتی نه تنها از حیث مبارزاتی ره به جایی نمی برد بلکه به تدریج ما را با بدیهیات ذات انسانی خودمان نیز بیگانه می سازد. هم از این روی یک برداشت جدید لازم است.

 

 

نگاهی دیگر به سیاست

 

نیاز به نگاه و برداشتی نوین است. برداشتی که رهایی از چنگ رژیم جلاد جمهوری اسلامی را نه بر معیارهای فقط طبقاتی، فقط ملی یا فقط سیاسی، بلکه بر اساس بازگشت به ارزش های انسانی مان می گذارد؛ برگشت به هویت ذاتی مان که درآن، همدوستی و همیاری اصل است نه نفرت و کینه. همه ی این رفتارهای منفی محصول تحمیل شده ی زیستن در یک نظام ضد انسانی و طبقاتی است، پس چگونه می توانیم با اتکاء به «ارزش» های چنین نظامی بر علیه آن بجنگیم. ما خود بسیاری از خصلت های منفی جامعه ی طبقاتی مانند نفرت، کینه، بسته اندیشی، انتقاد ناپذیری، تخریب دیگران، اهانت، تحقیرورزی و امثال آن را درونی کرده و روزانه بکار می بندیم، در این صورت، چگونه می توانیم، بدون رها ساختن نهاد انسانی و شخصیت اجتماعی خویش از این خصلت های منفی، پایه های جامعه ی طبقاتی را ویران کنیم؟ آیا بخش ذهنی پایه های نظم و روابط طبقاتی نباید نخست در اذهان ما ویران شود تا بتوانیم بخش عینی آن را در بیرون از ذهن نیز از میان ببریم؟

آیا رهایی از جامعه ی طبقاتی که بر اساس استثمار و استبداد بنا شده است جز با پایان بخشیدن به استثمار بخش ناخودآگاه ذهنمان توسط دستگاه [ضد] ارزشی نظام طبقاتی ممکن است؟ آیا رهایی از استبدادسالاری جز با  جلوگیری از بازتولید رفتارهای استبدادمنشانه ممکن است؟

پس جا دارد همه ی ایرانیان آزادیخواهی که به فکر ایجاد تغییر و دگرگونی هستند برای خروج از بن بست سی ساله فعلی ارجحیت را نخست به وجه انسانی-اخلاقی مبارزه و بعد به وجه سیاسی-تشکیلاتی آن بدهند. بی شک استقرار این گرایش انسان گرا در فعالان سیاسی این پیام روشن را برای مردم در بند خواهد داشت که رهایی آنها در گرو باور عمیق و امید عملی به زیستن در جامعه ای است که در آن جان و کرامت انسان ها به طور نهادینه رعایت خواهد شد. جامعه ای که باید به دست توده های خودآگاه و خودسازماندهی شده بنا شود. وظیفه ی نیروی انقلابی شرکت در این فرایند است، نه با شعارو بازتولید ادبیات نازای به ظاهر چپ، بلکه با ادبیاتی برخاسته از ذاتی انسانی توده ها، شفاف، ساده و قابل اجرا. مارکسیسم چند صد جلد کتاب پیچیده و دشوار برای فهم نیست، مارکسیسم دانش رهایی از بندهای خود ساخته است. بندهایی که نظام طبقاتی از طریق فرایند اجتماعی شدن در ذهن ما درونی کرده است و می پنداریم که می توانیم بدون بازتعریف و بازنگری آنها و بدون بازسازی «من اجتماعی» خویش از چنگال چنین نظامی رها شویم. تا زمانی که داده هایی که قرار است به رهایی بشر یاری رساند از دل یک فرایند فرهنگ سازی ضد انسانی به ارمغان آمده است، مبارزه ی ما ره به جایی نخواهد برد. باید بنیان های فکری و نیز پایه های شخصیتی خویش را بر اساس معیارهایی بنا کنیم که به واسطه ی درک آگاهانه و انتخاب شعورمند و فراطبقاتی خود ساخته ایم، یعنی در بیرون از چارچوب های محدودی که سیستم برای ما به عنوان «مبارز» و «مخالف» ترسیم، تثبیت و تعیین کرده است و این حوزه نمی تواند باشد مگر درک و انتخابی منتج از ذات انسانی مان که با پدیده هایی مانند دروغ، ستمگری، ستم پذیری، استبداد منشی، بهره کشی، ناامیدی، دگرستیزی، بی احترامی، حق کشی و ... به کلی بیگانه است، ذاتی که در آن نوعدوستی، همیاری، همکاری، امیدورزی، رفاقت، صفا، محبت، صمیمیت، احترام، عدالتخواهی و صلح طلبی موج می زند. این واقعیت هم در مورد فرد و هم در مورد توده ها قابل تامل است که جز با رهاساختن انسانیت، انسان آزاد نمی شود.

 

چپ گرایی و آینده

 

چه در ایران استثمار و استبداد زده ی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باشد و چه در جامعه تحت سلطه ی دمکراسی طبقاتی سرمایه داری های غرب، این به تجربه ثابت شده است که الگوهای چپ سنتی و انقلابی گری دیوانسالارانه و کلیشه ای ره به جایی نمی برد. بسیاری از احزاب به اصطلاح کمونیست کشورهای سرمایه داری غرب همانقدر در حفظ نظم طبقاتی موجود موثرند که حزب های دست راستی حاکم. با این احزاب فرمایشی که فقط نامی از چپ را با خود یدک می کشند انقلاب جهانی کارگران روی نخواهد داد. باید تجربه های مثبت کمونیسم قرن بیستم را آموخت و آن را پشت سر گذاشت.

 کمونیسم قرن بیست و یکم باید به انسان بازگردد و کمونیست های ایرانی از این قاعده مستثنی نیستند زیرا به طور خاص مارکسیسم و به طور عام، چپ گرایی، دانش رهایی انسانیت از انسان نمایی است. یعنی آزادسازی جامعه از قید استثمار، استبداد و هر شکل  از دولت. با گفتمان های تکراری، مبهم و نامفهوم برای توده ها هیچ انقلابی نه در ایران و نه در هیچ جای جهان به معنای واقعی کلمه بروز نخواهد کرد و اگر هم بروز کند سرنوشت آن از انقلاب اکتبر 1917 روسیه و انقلاب 1357 ایران بهتر نخواهد بود. باید به معنای واقعی انقلاب که مورد نظر مارکس نیز بود و بعدها به دست تحریف کشیده شد توجه کنیم و آن اینکه زنجیرهای سرمایه داری هم بر پای ماست و هم بر ذهنمان. بدون گسستن زنجیرهای فکری، توده ها با پرداخت بهایی سنگین و فداکاری و جان فشانی، زنجیر یک رژیم طبقاتی را از پای خود را بازکرده و زنجیر رژیم طبقاتی دیگری را به پای خود خواهند افکند. برای یاری رساندن به دیگران جهت پاره کردن زنجیرهایشان باید از زنجیره های فکری خویش رها شویم. پس کمونیسم طبقه گرا یا حزب گرا یا دولت گرا ره به جایی نمی برد، این تنها و تنها کمونیسم انسان-محور است که می تواند آینده ی جهان را متحول سازد. کمونیسمی که سرنوشت نهایی هرکس را به درک و اراده ی او وابسته می داند و نه به هیچ عامل فرافردی دیگر همچون حزب کمونیست حاکم یا دولت سوسیالیستی یا مجموعه های فرا اجتماعی دیگری از این دست. انقلاب برای جایگزین سازی دولت نیست برای نابودسازی هر شکلی از دولت است. انقلاب برای تعویض حکومت نیست برای پایان بخشیدن به هرنوع حکومت است. انقلاب به معنای تمرکز قدرت در دست دولت [خلقی] نیست به معنای توزیع قدرت در دست خلق است. و همه ی این ها میسر نیست مگر بر اساس آن نگرشی بر انقلاب که انسان را بالاترین اهرم تصمیم گیری می داند و از امکان استقرار هر نهادی را که بخواهد حق تعیین سرنوشت انسان ها برای خود را از آنها سلب کند جلوگیری می کند. آری در یک کلام انقلاب، تلاش سرخ برای «بازتولید» جامعه نیست، انقلاب، روش انسانی «تولید» جامعه است.

 

* *

http://www.korosherfani.com/ 

2 سپتامبر 2008


korosherfani@yahoo.com 


[1]http://www.booltan.com/files/August2008/2908/erfani.pdf

منبع:پژواک ایران


کورش عرفانی

فهرست مطالب کورش عرفانی در سایت پژواک ایران 

*سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود  [2015 Jun] 
*همزمانی بن‌بست رژيم و اپوزيسيون  [2014 May] 
*رژیم کشتار، اکبر گنجی و مرحوم ماکس وبر (نگاهی به مقاله ی: «جمهوری اسلامی: رژیم کشتار"؟ نقد اکبر گنجی بر نوشته ی اخیرمحمدرضا نیکفر») [2013 Nov] 
*دمکرات نشویم دمکراسی نخواهیم داشت  [2010 Mar] 
*فروپاشی پایگاه اجتماعی رژیم: تضمین پیروزی جنبش   [2009 Dec] 
*نبرد ما با عکس یک مرده نیست، با فرهنگ مرگ است  [2009 Dec] 
*آماده اشتباه آخر رژیم باشیم   [2009 Dec] 
*16 آذر، محرم ، 22 بهمن مراحل منطقی پیروزی جنبش  [2009 Dec] 
*16 آذر فرصتی برای ورود طبقه ی محروم به جنبش   [2009 Nov] 
*گذار طبیعی جنبش به واقع گرایی سیاسی ورود به دوران جمهوری ایرانی  [2009 Nov] 
*پیروزی دور نیست اما هشیاری بسیار می طلبد   [2009 Oct] 
*حفظ نهادینه ی جان و حرمت انسان، بهترین محور وحدت ایرانیان   [2009 Oct] 
*پیوند جنبش غیرساختار شکن و جنبش ساختار شکن   [2009 Oct] 
*چه کسانی به مبرم ترین نیاز جنبش کنونی پاسخ خواهند داد؟   [2009 Oct] 
*قطب نمایی برای جنبش   [2009 Sep] 
*مشکل رژیم ضد انسانی با علوم انسانی   [2009 Sep] 
*نخست حذف تجاوزگران، بعد ریشه کن ساختن تجاوز گری  [2009 Aug] 
*بازخوانی اقتصادی جنبش حاضر   [2009 Aug] 
*پیوند دلایل ریشه ای و مقطعی جنبش کنونی   [2009 Aug] 
*دفاع از انسانیت: هم در تهران هم در اشرف   [2009 Aug] 
*چگونه نظم حاکم را درهم شکنیم  [2009 Jul] 
*تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران  [2009 Jul] 
*ورود سپاه به صحنه: سرعت بخشیدن به فروپاشی رژیم  [2009 Jun] 
*درباره ی سازماندهی جنبش داخل کشور  [2009 Jun] 
*هشدار درمورد دخالت ولی فقیه برای حل بحران پس از انتخابات  [2009 Jun] 
*نقش ابزاری انتخابات در بقای نظام  [2009 Jun] 
*زن ستیزی نمودی ازمسخ اجتماعی   [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت هفتم – قسمت آخر)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت ششم)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت پنجم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت چهارم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت سوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت دوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت اول)  [2009 Mar] 
*تهاجم دولت عراق به مجاهدین تهاجم رژیم به اپوزیسیون است  [2009 Mar] 
*زن، آفریدگار بشریت است (به مناسبت روز جهانی زن) [2009 Mar] 
*سه فرضیه در مورد ایران: حمله، تحریم، سازش   [2009 Feb] 
*قدرت، غارت و نقش ما   [2009 Feb] 
*سی و یکمین سال : تحلیلی بر آینده ی نزدیک ایران   [2009 Feb] 
*پیوستن به موج جهانی تحریم علیه اسرائیل   [2009 Jan] 
*چپ نمایی و چپ گرایی (بنیان های نظری برای مبارزه ی چپ در ایران)  [2009 Jan] 
*شکنندگی نظم اجتماعی در ایران   [2008 Dec] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*اوباما، جهان، منطقه و ایران  [2008 Nov] 
*ویژگی نوین بحران سرمایه داری   [2008 Oct] 
*چپ گرایی، روش رهایی انسانیت از انسان نمایی  [2008 Sep] 
*دفاع از حقوق مجاهدین در عراق، مسئولیتی فراسیاسی  [2008 Sep] 
*انقلاب اکتبر، انقلاب ایران و انقلاب اجتماعی  [2008 Feb] 
*آینده ی ایران به چه سمتی می رود؟  [2007 Dec]