PEZHVAKEIRAN.COM روايت نسل نابهنگامی
 

روايت نسل نابهنگامی
اسماعيل نوری‌علا

 
آنوقت ها جهال سرکوچه ها اصطلاحی داشتند مبنی بر اينکه «فحش خور فلانی ملسه!» حالا شده است حکايت صاحب اين قلم و صاحبان قلم های ديگری که اگر بگويند «مردم ايران در بهمن 1357 حکومت سلطنتی را دفن کردند» صدای شاه اللهی ها بر می خيزد که فلانی نوکر امريکا و اسرائيل و صهيونيسم و غيره است (انگار که رژيم سابق با اين سه رابطهء حسنه ای نداشته است!) و اگر بگويد که «برخی از جمهوريخواهان مدعی "سکولار دموکراسی" از پيروزی احتمالی طرفداران پادشاهی تشريفاتی می ترسند و بهمين دليل نه قبول دارند که می شود پس از فروپاشی حکومت اسلامی اين شکل را هم به همه پرسی گذاشت  و نه حاضرند، تا آن فروپاشی، دست همکاری با اين طرفداران بدهند»، بلافاصله از جانب آنان به نوکری امريکا و اسرائيل و صهيونيسم متهم می شود. حال اگر از اين نسبت ها فاکتور بگيريم تنها می ماند همان «نوکری امريکا و اسرائيل و صهيونيسم» که مفت و مجانی نصيب کسانی می شود که در هر امری می کوشند تا بد و خوب اش را از هم تمييز دهند. من حکايت اين حال را شبيه داستان آن کمدين انگليسی که نامش فراموشم شده می بينم که خاطراتش را در جوانی می خواندم و در جائی نوشته بود: «در جنگ دوم جهانی يک وقت ملتفت شدم که در جائی سنگر گرفته ام که طرفين متخاصم هر دو به سوی من تيراندازی می کنند!»
يکی می گويد فلانی سلطنت طلبی است که ماسک جمهوريخواهی بصورت زده و ديگری می گويد فلانی عامل نفوذی جمهوری خواهان است که می کوشد در اردوگاه پادشاهی خواهان (و البته سلطنت طلبان) تفرقه بياندازد. و یکی دو تا هم، برای انتقام گیری از من، به سبک لات های چاله میدان، هر چه از دهن شان در می آید نثار ِ همسرم، ببخشيد(!) «زنم»، يعنی خانم شکوه میرزادگی، می کنند که در این میان وابسته به هیچ گروه سیاسی نیست و در این دوران خیلی بیش از هر سلطنت طلب و جبههء ملی چی و چپ و راستی زندگی اش را وقف شناساندن فرهنگ و تاریخ کشورمان به نسل جوان کرده است.
چند روز پيش آدمی فيروز نام برايم نوشته است: «همین حاکمان که انقلاب مردمی و شکوهمند مردم ما را از اهداف مترقی خود منحرف نمودند و نیروهای انقلابی را یکی پس از دیگری قلع و قمع کردند و اکنون مملکت را آمادهء تجاوز بیگانه و دچار خظر تجزیه نموده اند، برادران و خواهران و همکاران آقای میبدی و خانم بقراط و آقای نوری علا هستند و هر دو گروه از یک آبشخور آب می خورند، هر دو گروه یک ارباب دارند. این اشخاص مانند احمدی نژاد و خامنه ای آتش بیار یک معرکه هستند، ضد نهضت دمکراتیک مردم، همکار و هم یار امپریالیسم و صهیونیسم و دشمن مردم ایران».
می بينيد که من به هيچوجه تنها نيستم و، مثلاً، آقای عليرضا ميبدی و خانم الاهه بقراط هم در همين قايق شکسته ای نشسته اند که يک گوشه اش هم مأوای من است. دليل برای اين اظهارات هم قحط نيست. مثلاً، دو سه هفته ای است که می بينم به مناسبت انتشار کتاب «آسيب شناسی يک شکست» ـ که گويا دوران نخست وزيری دکتر محمد مصدق را از نگاهی انتقادی و احياناً خرده گير مورد بحث قرار داده ـ روزهای جمعه آقای ميبدی با نويسندهء کتاب، آقای علی ميرفطروس، گفتگو می کند. همه می دانيم که ميرفطروس سابقهء چپ دارد و روزگاری کتاب هايش را چپ ها چون ورق زر می بردند. اما پس از انقلاب در عقايد خود تجديد نظر کرده و معتقد است که حکومت پهلوی ها برای ملت ايران يک شانس واقعی بوده است. خوب، آيا همين برای اثبات نوکری امريکا و اسرائيل و صهيونيسم هم ميبدی و هم ميرفطروس کافی نيست؟ و اين کتاب و مصاحبه عقبه هم دارد. نويسندهء ديگری، آقای محمد امينی، که گويا پدرش پيشکار دکتر مصدق بوده و عشق ژنتيک به مصدق دارد، بلافاصله کتابی در رد نوشتهء ميرفطروس به زيور طبع آراسته و با انتشار آگهی های مبسوط تلويزيونی خواندن آن را تبليغ می کند. کتاب می خواهد ثابت کند که ميرفطروس جاعل و دروغگو است. خوب، شايد در اينجا بشود گفت که «اين به آن در». اما، نه. اين کافی نيست. گويا بايد تخم ميرفطروس را از جهان برداريم تا دل شيفتگان دکتر مصدق خنک شود.
توجه کنيد که من مخالف دکتر مصدق نيستم و برای او احترام بسيار قائلم، نمونه اش هم مقاله ای است که هفت سال پيش در يکصدمين سالگشت تولدش نوشتم[1]. اما فکر نمی کنم که ما با خفه کردن منتقدين مصدق به ملت مان خدمتی کرده ايم. اساساً مصدق مال زمان ما نيست که بخواهيم برای اين زمانه از او بتی خطا ناپذير بسازيم.
در اردوگاه مقابل هم صحنه تماشائی است. ميرفطروس پروفسور که سهل است خدای تحقيق و انديشه محسوب می شود و کلمه به کلمه از سخنان اش، همچون آيات الهی انتقاد ناپذيرند.
براستی در اين ميانه چه بايد کرد؟ امتناع از تفکر که بزرگان گفته اند اينجا هم حکفرما ست. هيچکس به مخالفان «معبود» اش اجازهء انتقاد که سهل است جتی اجازهء حرف زدن نمی دهد.
و برگردم به وضعيت خودم. ببينيد، من معتقدم که پهلوی اول و دوم به ايران خدمات بسيار کرده اند اما، در عين حال، با تعطيل مشروطه و استقرار استبداد خود، تاريخ کشورمان را به سوی اضمحلال روشنفکری و دولتمداری و کشورداری سوق داده و زمينه را برای به قدرت رسيدن روضه خوان های پنج تومانی و دينکاران عهد حجر فراهم ساخته اند. اما آيا منتقدين «بد دهن» به من اجازه می دهند که هم دربارهء خدمات پهلوی ها بنويسم و هم دربارهء استبداد زيان بار شان؟ البته که نه. ما حالت بينابينی نداريم. رضا شاه يا خائن است يا خادم، محمدرضا شاه يا نوکر امريکائی ها است و يا خورشيد قوم آريا. مصدق هم همينطور، يا «قائد ملی» است و يا کودتا کننده عليه شاه. خداوند متعال هم گوئی به هيچ کدام مان عقل کافی نداده است که کتاب های ميرفطروس و امينی را بخوانيم و خودمان قضاوت کنيم. و اساساً مردم را چه به قضاوت؟ مگر برخی از جمهور خواهان نمی گويند که پادشاهی پارلمانی يک گزينهء قابل اعتناء نيست و در فردای فروپاشی حکومت اسلامی هم مردم اجازه ندارند در مورد آن تصميم بگيرند و اين امر نبايد به همه پرسی گذاشته شود؟
و حال که کار به اينجا کشيد بگذاريد نکته ای را که مدت ها است در ذهنم جوانه زده با شما در ميان بگذارم: ما، قبل از حکومت آخوندها، دو نوع حکومت ديگر را تجربه کرده ايم؛ يکی حکومت دو پهلوی و يکی حکومت کوتاه دکتر مصدق. با توجه به اين زمينه، وقتی از برخی از جمهوريخواهان چپ گرا  می پرسم که «اگر شما فقط دو گزينه را برای اختيار در پيش رو داشته باشيد که يکی حکومت فعلی باشد و يکی حکومت پهلوی ها، شما کدام يک را انتخاب می کنيد؟» می بينم که يا از پاسخ تن می زنند و يا گزينهء «حکومت اسلامی» را اختيار می کنند. عجيب نيست؟ اما اين حقيقتی جاری است. وقتی اتحاد جمهوری خواهان دنبال همکاری با اصطلاح طلبان داخل حکومت است تا بقدرت برسند و حکومت اسلامی حفظ و مرمت کنند، وقتی سازمان جمهوريخواهان می گويد ما «برانداز نيستيم و می خواهيم با اصلاح طلبان همکاری کنيم»، وقتی چريک های اکثريت و بخش عمده ای از توده ای ها، که در بقوام رسيدن اين حکومت دخالت داشته اند، هنوز هم به دنبال جلوگيری از سقوط آن هستند، ديگر چه جای تعجب است اگر حتی نخواهند امکان مطرح شدن گزينهء پادشاهی پارلمانی را بپذيرند؟ برای آنان انقلاب اسلامی پايان پادشاهی و آغاز جمهوری است؛ حتی اگر بپذيرند که اين جمهوری فقط اسماً جمهوری است و استبدادش هزار مرتبه از استبداد سلطنتی سابق عميق تر است. برای آنها اين جمهوری ناميده شدن خودش يک «پيشرفت» است و سخن گفتن از پادشاهی پارلمانی (که در فردای انقلاب مشروطه به دست فراموشی سپرده شد) چيزی جز تلاش برای «بازگشت» به استبداد سلطنتی نيست.
همين پرسش را از سلطنت طلبان بکنيد: «اگر شما فقط دو گزينه را برای اختيار در پيش رو داشته باشيد که يکی حکومت فعلی باشد و يکی حکومت دکتر مصدق، شما کدام يک را انتخاب می کنيد؟» پاسخ روشن نيست؟ مصدق در نزد اين اردوگاه اول خائن است و آنها حاضرند حتی با خاتمی و رفسنجانی سازش کنند اما راه رسيدن مصدقی ها به قدرت را ببندند.
ما چرا اينگونه شده ايم؟ اين «ما» که می گويم شامل نسلی است که به آن تعلق دارم. از جانب نسل های بعد حرف نمی زنم. آنها مسائل و عقايد خودشان را دارند و، اگر بوسيلهء خانواده شان مغزشوئی نشده باشند، می کوشند تا به اينگونه پرسش ها پاسخ های عملی و ممکن تری بدهند. و همين است که نسل مرا در قبال اين «جوجه ها» هراسان می کند.
مثلاً، اين روزها رضا پهلوی تصميم گرفته است در عالم سياست فعال شود و بقول خودش «آخرين تير ترکش» اش را هم در کمان کرده است. می گويد تفاوت پادشاهی با سلطنت آن است که سلطنت ماقبل پيدايش «جمهوريت» است و پادشاهی مابعد آن. می گويد «من تا روزی که مردم ايران صاحب حق رأی بشوند نه سلطانم، نه پادشاه و نه رئيس جمهور. فقط دوست دارم برای وطنم کاری کرده باشم. اين اسماعيل نوری علا چهار سال است که می نويسد "رضا پهلوی مشهورترين و شناخته شده ترين ايرانی است و يک سرمايهء ملی محسوب می شود"؛ بسيار خوب، چرا نمی آئيد از اين سرمايهء ملی استفاده کنيد؟» پادشاهی خواهان و سلطنت طلبان از اين حرف ها کيف می کنند. پادشاهی خواهان می گويند «باشد، ما هم انتخاب پادشاهی يا جمهوری را به فردا وا می گذاريم» و سلطنت طلبان می گويند «باشد، بگذاريد دست مان به ايران برسد؛ آنچنان دماری از روزگار جمهوری خواهان در خواهيم آورد که مرغان هوا برايشان اشگ بريزند. فعلاً اما صلاح کارمان عابد و مسلمان شدنی بسان گربهء عبيد ذاکانی است». در اين ميان جمهوری خواهان وجود سلطنت طلبان را برای اثبات نظر خود نشان مان می دهند و پادشاهی خواهان را سکسکه ای موقت در امر بازگشت استبداد سلطنتی می بينند.  
و می بينم که در اين مقوله نيز من و امثال من هدف تير هر دو طرف قرار گرفته ایم. من، در قبال اين کار رضا پهلوی، در اين فکرم که «اراده کردن برای خدمت» کافی نيست و اراده کننده بايد «راهکارهای خدمت کردن» را هم بداند. والا ممکن است بجای برداشتن ابرو بزند و چشم طرف را هم کور بکند. يعنی، من حساب «شاهزاده» را از حساب «شورای ملی» اش جدا می دانم و می کوشم جلوی از اعتبار افتادن اين «سرمايهء ملی» را در اتصال اش به شورای ملی، بصورتی که هست، بگيرم. در نتيجه هم از نظر مخالفان رضا پهلوی و هم از ديد شيفتگان او «نوکر امريکا و اسرائيل و صهيونيسم» شده ام!
موردی ديگر را در نظر بگيريم. صاحب تلويزيون انديشه، که سال ها است اعلام داشته که طرفدار پادشاهی پارلمانی است، اين روزها کل تلويزيون اش را در اختيار شورای ملی منتسب به رضا پهلوی گذاشته است. در بخش های عمده ای از برنامه های تلويزيون پارس هم به تبليغ همين ماجرا می پردازند، عليرضا میبدی می پذيرد که اسم برنامهء «ياران» در فهرست طرفداران نهاد ساخته شده بر محور رضا پهلوی نوشته شود. اما براستی چه عيبی می توان بر آنانی گرفت که همواره عقايد سياسی خود را بروشنی بيان کرده اند؟ چه کسی گفته است که در دنيا رسانهء بی طرف هم وجود دارد. اين روزهای انتخاباتی در امريکا را شاهد آن می گيرم که هيچ رسانه ای بی طرف نيست.
حال اگر «مصدقی ها» و «جمهوريخواهان چپ»، بعلت خست و بی تفاوتی و سهل انگاری و هر چيز ديگر، نتوانسته اند پولی کنار بگذارند و برای خودشان راديو و تلويزيون سراسری راه بياندازند، بينندگان را به مکتب خود جلب کنند، و از بوق سحر تا بوق شام دربارهء مصدق حرف بزنند، تقصير تلويزيون های متمايل به پادشاهی چيست؟ چرا بايد انتظار داشت که اين تلويزيون ها به تبليغ عقايد صاحبان و مديران و برنامه سازان خود نپرداخته و حتماً بخشی را هم به مصدقی ها و جمهوري خواهان عاشق اصلاح طلبان اختصاص دهند؟ مگر در بين مصدقی های خارج کشور آدم پولدار وجود ندارد؟ مگر خرج ِ بردن ِ خمينی به ايران را همين پولدارهای ملی ـ مذهبی ندادند؟ حالا چرا بايد از صاحب تلويزيون انديشه توقع داشت که ساعاتی از وقت تلويزيون خود را به «دگرانديشان» اختصاص دهد؟ تازه، انقدر هم انصاف در کار نيست که ببينيم بسياری از برنامه های اين تلويزيون، هم اکنون هم، در اختيار مصدقی ها و ملی ـ مذهبی ها و اصلاح طلبان است.
باری، سرگذشت نسل ما را گوئی با جوهر «نابهنگامی» نوشته اند. بر اساس مثال هائی که آوردم چاره ای نداريم که قبول کنيم سياست گران نسل ما در واقعهء 28 مرداد 32 «فريز» شده اند و همهء وقايع عالم را با آن واقعه می سنجند و ارزيابی می کنند. امريکا جنايتکار است چرا که شصت سال پيش عليه مصدق کودتا کرده است و ما هم نبايد به روی خودمان بياوريم که تا پيش از اين واقعه همهء اميد مليون ما، و از جمله شخص دکتر مصدق، به همين امريکای جنايتکار بود تا بيايد و کمک مان کند تا بتوانيم پوزهء شير بريتانيا را به خاک بماليم. جبههء ملی سال ها است که از داغ اين کودتا بخود می پيچيد تا اينکه «الاهه رحمت» را با ارفرانس به ايران آورد تا دولت موقت آنها بقدرت برسد. نهضت آزادی نيز، که روزگاری رهبر فعلی اش کنار دست فيدل کاسترو  عکس می انداخت، در انتقام گيری از کودتاچيان امريکائی نقشی به سزا داست. مجاهدين خلق هم، که اين روزها جشن خروج از فهرست امريکائی تروريست ها را گرفته اند، روزگاری به دنبال امريکائی می گشتند تا همان انتقام را بگيرند. اسرائيل با حکومت محمدرضا شاه همکاری داشت؟ پدر اسرائيل را همان کابينهء موقت در می آورد. خيابان کاخ را به خيابان فلسطين تبديل می کند و با ياسر عرفات روی بالکن سفارت اسرائيل عکس يادگاری می گيرد. و همه فراموش می کنند که آخوند جماعت از نردبام همين مخالفت های سرگرم کننده و غفلت آفرين بود که به بام قدرت درآمد و مستقر شد. شعار «امريکا هيچ غلطی نمی تواند بکند» يادتان هست؟ «اشغال لانهء جاسوسی» چطور؟ اين حرف ها و کارها برای مبارزه با امپرياليسم بود يا قبضه کردن قدرتی که هنوز هم در دست خودشان است؟
نه. از 28 مرداد 32 تنها مصدقی ها بهره نبرده اند. چپ های وابسته به شوروی، و چپ هائی که مسئوليت براندازی امپرياليسم را بر عهده گرفته بودند نيز از اين ماجرا بهره ای برده اند.
پهلوی دوم هم تا زنده بود نفرت از مصدق را از ياد نبرده بود، مصدقی که به زندان افتاد، محاکمه شد و در حبس خانگی جان سپرد. و، به تأسی از او، مخالفت با مصدق جزئی از مرامنامهء سلطنت طلبان شد.
من، تا چندی پيش، فکر می کردم که ورود به بحث دربارهء حقوق اقوام (يا مليت ها، بقول خودشان) حکم زمين مين گذاری شده را دارد و بحث کننده يکجا آماج تير دو طرف تجزيه طلب و تمرکز گرا می شود. اما می بينم که داستان 28 مرداد نيز چنين وضعيتی را دارد و سراسر زمين اش پر از مين است.
در نتيجه، زخمی و خونين، در اين دشت های پر از مين، اينک از خود می پرسم که دوئل شواليه های ما، بگيريم علی ميرفطروس و محمد امينی، و نيز طرفداران شان، چه کمکی به امروز ما می کند و نسل جوان ما از آن چه می فهمد؟ و می بينم که ما نشستگان در يخچال تاريخ تعهد کرده ايم که تا زنده ايم از آن دخمه بيرون نيائيم و هوای دردها و آرزوهای نسل جوانی را، که اساساً عصر پهلوی و وقفهء کوتاه ايام مصدق اش را نديده است، درک نکنيم.
نسل ما خيال می کرد که با انقلاب 57 انتقام 28 مرداد 32 را می گيرد. اما امروز چه بسياری از نسل جوان ما که در انتخاب بين «استبداد آخوندی» و «استبداد پهلوی» همين دومی را انتخاب می کنند. و اين هم برای پادشاهی خواهان [و نه سلطنت طلبان] و هم برای جمهوری طلبان خسران بزرگی است.
حرفم را خلاصه کنم: فراموش نکنيم که ما، در برابر آينده، همانقدر مسئوليت داريم که در برابر گذشته. با اين تفاوت که بازگشت به گذشته و تصحيح اشتباهات مان ممکن نيست اما آينده هنوز منتظر تصميم ها و اقدامات ما است.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]