PEZHVAKEIRAN.COM آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟
 

آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟
اسماعيل نوری‌علا

به پرسشی که عنوان مقالهء اين هفته را از آن خود کرده، تنها از يک راه می توان پاسخ داد و آن کوشيدن است برای درک مفهوم «ارتجاع» در ادبيات علوم اجتماعی و سياسی.

اما، در عين حال، از آنجا که واژهء «ارتجاع» و بخصوص صفت «ارتجاعی» برابر نهاده هائی جهت برگرداندن مفاهيمی پرورده شده در مغرب زمين به زبان فارسی هستند، کوشش ما نتيجهء چندانی نخواهد داشت اگر نخست به مفاهيم مندرج در زبان های اصلی لاتين برنگرديم و، پس از درک جغرافيای معنائی آنها، خود روند اين برابر تهادن را مورد ارزيابی قرار ندهيم.

اما بگذاريد قبل از دست زدن به تلاش مختصری در راستای اين جستجو، نتيجه ای را که خود گرفته ام همينجا بگويم و سپس به تحليل چرائی آن اقدام کنم. بنظر من برابر انگاشتن واژهء عربی ـ فارسی «ارتجاعی» با واژهء
reactionary در زبان های فرنگی، از همان روز نخست اشتباه بوده و مشکل مهمی را در کار مفاهمهء ما فارسی زبانان ايجاد کرده است که می تواند بسياری از اظهار نظرهامان را از بنياد مخدوش سازد.

امروزه البته ما دارای برابرنهادهء فارسی ديگری برای واژهء
reaction و صفت ناشی از آن هستيم که به معنای فرنگی اين مفهوم کاملاً نزديک است. يعنی، اکنون می توان گفت که واژهء «ارتجاع» عبارت است از برابرنهادهء سنتی فارسی نويسان قديمی برای واژهء لاتينی «reaction» و در دوران ما، در کاربرد نوين فارسی گوئی و نويسی، می توان آن را بدرستی، بصورت «واکنش» ترجمه کرد و، در گفتارهای علمی نيز واژهء «ارتجاعی» را بازنشسته نموده و از واژهء خوش ساخت و شفاف «واکنش» استفاده نمود.

ابته علت اين مته به خشخاش گذاشتن آن است که، چنانکه خواهيم ديد، در زبان علم واژهء «ری اکشن» (يا «واکنش») دارای معنای «ارزشی» نيست و صورتی خنثی و علمی دارد حال آنکه واژهء «ارتجاعی» دارای يک چنين بار ارزشی قابل تأملی ست.

همچنين به اين نکتهء بديهی توجه داشت که، برای ظهور يک «واکنش»، نخست به وجود يک «کنش» نيازمنديم و بدون وجود «کنش» پيدايش «واکنش» امری محال است. يعنی «واکنش» امر قائم بالذات نيست و وجودش موکول به وجود «کنش» است.

علوم اجتماعی، در واقع، دو مفهوم «اکشن» و «ری اکشن» (يا «کنش» و «واکنش») و تصور تقابل آنها با يکديگر را از «قانون سوم نيوتن» گرفته اند، آنجا که می گويد «در مقابل هر نيروی کنشی (چه بصورت رانشی و چه به صورت کششی) يک نيروی واکنشی ِ همزور اما در جهت مخالف آن بوجود می آيد». در اينجا نيز، مثل موارد بيشمار ديگر، هنگامی که نخستين آباء اصلی علوم اجتماعی دست بکار تدوين گنجينهء واژگانی اين «علوم» شدند چاره ای نيافتند جز آنکه از اصطلاحات و قوانين علوم طبيعی وام بگيرند. از جملهء اين وام ها يکی هم تصور «نيروی اجتماعی» بود ـ نيروئی که يا به رانش و يا به کشش نهادها و سازمان ها و افراد جامعه مشغول است. آنگاه، پس از فرض و تصور وجود اين نيرو (که امروزه امری بديهی انگاشته می شود) و هنگام مطرح ساختن آن در مباحث مربوط به تغيير (
change) و تحول (evolution) اجتماعی، اين وام گيری صورت دقيق تری بخود گرفت و نيروهای اجتماعی نيز به دو دسته تقسيم شدند ـ يکی نيروهای کنشی و ديگری نيروهای واکنشی. هنگامی که يک نيروی اجتماعی در متن جامعه پديدار شده و نهادهای اجتماعی را تحت تأثير رانشی يا کششی خود قرار می دهد، بلافاصله خود موجب پيدايش نيروی مخالفی نيز می شود که هم وزن آن است اما عکس جهت آن عمل و حرکت می کند.

حال اگر توجه داشته باشيم که «نيروهای کنشی» هموارهء معطوف به شرايط نوين اجتماعی هستند و، چه در حالت رانش و چه در وجه کشش خود، می خواهند تا نهادهای اجتماعی را در مسير نوئی قرار دهند، در می يابيم که، در مقابل آنها، «نيروهای واکنشی» به لحاظ طبيعت خود:

1. مخالف اين تغييرند

2. در برابر آن مقاومت می کنند و «محافظه کارانه» می کوشند تا «وضع موجود» را حفظ کرده و تغيير را عقيم سازند

3. به ميزان نيروی نوآورانهء کنشی، دارای قدرت واکنشی ضد نوآوری هستند

4. در عين حال، هر قدم که نيروی کنشی به جلو بر می دارد، نيروی واکنشی نيز در عکس جهت آن حرکت کرده، بسوی عقب رفته و می کوشد تا جامعه را با خود به قهقرا بکشد.

آنگاه، نگاه دقيقی به اين «مجموعه» آشکار می سازد که خاصيت «بازگشت کنندگی» نمی تواند هويت اصلی نيروهای واکنشی باشد و تنها وقتی که ثابت شد نيروئی دارای ماهيت «واکنشی» است می توان از خاصيت «بازگشت کنندگی» آن هم سخن گفت.

مترجمين فارسی اما، هنگام مقرر کردن برابرنهاده ای برای
reaction تنها به اين جنبهء فرعی «بازگشت کنندگی» توجه کرده و آن را به «ارتجاع» برگردانده اند. بعبارت ديگر، در زبان فارسی، با بکار بردن واژهء «ارتجاع» (از ريشهء عربی رجع raja’a به معنی «بازگشت» و نه «واکنش») و ساختن صفت «ارتجاعی» به معنی «بازگشت کننده»، يک اتفاق وخيم رخ داده که در انديشهء علوم اجتماعی مغرب زمين پيش نيامده است و آن اينکه «نيروهای اجتماعی واکنشی» ماهيت ضروری «واکنشی بودن» خود را کنار نهاده و دارای هستی قائم به ذات شده اند؛ بطوری که ديگر لازم نيست برای حضور و ظهورشان در ابتدا نيروهای متحول کنندهء نوآوری بوجود آيند. اين داستان در ادبيات چپ ايران صورت گسترده ای بخود گرفته و حتی اقشاری مورد شناسائی قرار گرفته اند که، در غياب نيروهای کنشی نيز، «بالذات»، ارتجاعی هستند. اينگونه است که در ادبيات چپ ما هر سرمايه دار و پولدار و زميندار و مذهبی و اهل سنتی جزو نيروهای «ارتجاعی» محسوب می شود و از اين بابت فحش می خورد. حال آنکه در ادبيات چپ اروپائی همهء اين نيروها خود می توانند و توانسته اند منشاء کنش و رانش و کشش های نوينی باشند و همواره و لزوماً بصورت نيروهای واکنشی عمل نکنند.

در عين حال، همين تصور تقدم «بازگشت کنندگی» بر «واکنشی بودن» موجب شده که کار تشخيص اينکه، در يک شرايط معين، کدام يک از نيروهای اجتماعی «کنشی» (در زبان چپ ايرانی، «مترقی») و کدام «واکنشی» (در زبات چپ فارسی، «ارتجاعی») محسوب می شوند سخت مشکل شود، و عدم تشخيص اين دو از هم نيز به نتايج کاملاً متفاوتی بيانجامد.

به صحنهء سی سالهء اخير تاريخ ايران نگاه کنيم و بکوشيم تا ببينيم چگونه می توان نيروهای کنشی را از واکنشی تشخيص داد. مثلاً، آيا بايد حکومت اسلامی بقدرت رسيده در سرآغاز انقلاب را نيروئی کنشی بدانيم يا واکنشی؟ آيا نه اينکه شعار اين انقلاب آزادی و استقلال بود و شعار دهندگان رسيدن به اين دو را در ظل حکومت اسلامی ممکن می دانستند؟ يعنی، آيا درست نيست بگوئيم که «حکومت اسلامی» (که بعداً با مردم فريبی بسيار به «جمهوری اسلامی» تغيير نام يافت) در اين شعار تنها يک «وسيله» بشمار می آمده که با استفاده از آن رسيدن جامعهء ايرانی به آزادی و استقلال ممکن می شده است؟ روشن است که اگر اين تعبير از شعار مزبور درست باشد آنگاه می توان گفت که انقلاب مزبور يک نيروی «کنشی» بوده است که می خواسته، با توسل به وسيله ای که درست و کارا تشخيص می داده، جامعه را به جلو ـ به سوی آزادی و استقلال ـ براند.

در عين حال، اگر اين ادعا درست باشد، ما نيز چاره ای نداريم جز اينکه همهء نيروهای مقاومت کننده در برابر «اين انقلاب» و بازدارندهء پيشرفت آن ـ از سلطنت طلبان گرفته تا ليبرال های نهضت آزادی و دموکرات های آزاديخواه و سوسياليست های ملی ـ همگی را نيروهای «ارتجاعی» يا «واکنشی» بدانيم. گرچه اين سخن امروز عجيب می رسد اما درست همين سخن تعبير اکثريت آن دسته از نيروهای چپ ايران بوده و هنوز هم هست که تحت تأثير تحليل های ارائه شده از جانب حزب توده عمل کرده اند.

اما، اگر می شد به شعار مزبور اينگونه نگريست که بخشی از نيروهای مسلمان می خواستند به «بهانهء ظاهری و مصلحتی بدست آوردن آزادی و استقلال» (که آرزوی انقلاب مشروطه و نهضت ملی ايران بود) به حکومت اسلامی برسند (همانگونه که اخيراً اعلام شده که «امام، ايران را برای اسلام می خواست و نه اسلام را برای ايران!») آنگاه، با در مرکز توجه قرار گرفتن «حکومت اسلامی» اين پرسش پيش می آمد که آيا نيروهای خواهان آن کنشی بوده اند يا واکنشی؟

نگاهی به تاريخ تحولات صد و پنجاه سالهء اخير ايران و بررسی نقش روحانيت در آن ـ به معنی قشری که اسلام شيعی را در ايران نمايندگی کرده و می کند ـ بروشنی نشان مان می دهد که اين قشر (و نيروهای وابسته به آن) از لحظه ای که فکر «تجدد» در ايران مطرح شده، همواره دست بکار «واکنش نشان دادن» نسبت به آن بوده و مشخصات چهارگانه ای را که در بالا برشمردم بوضوح از خود بروز داده است.

به عبارت ديگر، در سراسر عصری که از افشاريه آغاز شده و به اواخر قاجاريه رسيده، هرگر هيچگونه حرکت «کنشی» از اين قشر ديده نشده و همهء حرکات آن نشانگر نوعی «واکنش» نسبت به تغييرات و تحولات نوگرايانه بوده است. از واکنش نسبت به تسلط اخباريون بر فقه شيعی تا واکنش نسبت به نوآوری های شيخ احمد احصائی، از سرکوب نوانديشی های سيد باب و سپس بهائيت تا برانداختن نوآوری های قائم مقام و امير کبير، از مخالفت با مدرسه رشديه تا مدرسهء دارالفنون، از تکفير فکر عدالتخانه تا کوشش برای تغيير ماهيت انقلاب مشروطه، از اکراه نسبت به ايجاد دانشگاه تا شورش عليه رفع حجاب و کشاندن زنان به عرصهء فعاليت های اجتماعی در دوران رضاشاه، از به بيراهه کشاندن جنبش ملی کردن صنعت نفت تا سنگ اندازی در راه حکومت نيمه سکولار دکتر مصدق، از قيام عليه انجام اصلاحات ارضی تا کوشش عليه اعطای حق انتخاب کردن و شدن به زنان در زمان محمدرضا شاه ـ همين روحانيت امامی که در انقلاب 57 بقدرت رسيد کاری نداشته است جز مقاومت، سنگ اندازی، تخريب و مانع تراشی در راه آن کنش ها که بر شمردم. درست است که گاه طبقهء بزرگ مالک و گاه قشر تجار سنتی و مذهب زدهء ايران نيز منافع خود را در عقيم ماندن اصلاحات مختلف فوق می ديده اند اما، به علت نداشتن پايگاهی عمومی که بتوانند به کمک آن مردم را به مقاومت بکشانند آنها نيز مجبور بوده اند تا دست توسل به دامن روحانيت امامی زده و، در کار واکنش نشان دادن نسبت به مظاهر تجدد جامعهء ايرانی، پشت سر آن قرار گيرند.

حال، اينکه يک چنين نيروی اجتماعی شناخته شده ای، که صد و پنجاه سال تمام همواره نسبت به روند تجدد «واکنش» نشان داده است، بتواند يکباره در سال 1357 در رأس يک «انقلاب کنشی» قرار گيرد آشکارا يک تصور اگر نه ناممکن که لااقل نامعقول بيش نيست؛ و اگر قرار باشد که بتوان ماهيت هر نيروئی را در کارکرد بلند مدت آن جستجو کرد، آيا هيج دليلی می توان يافت که نشان دهد انقلاب 1357 يک انقلاب کنشی (يا بقول چپ های توده ای، «مترقی») بوده است؟ و آيا نه اينکه عقل حکم می کند که حکومت اسلامی برآمده از انقلاب 57 را ـ حتی جدا از پيشينه اش و فقط به استناد عملکرد سه دههء اخيرش ـ حکومتی واکنشی (يا بقول چپ های توده ای، «ارتجاعی») بدانيم؟

اما اينگونه هم نيست که همه کس چنين سخنی را معقول دانسته و در حکم ارتجاعی بودن حکومت اسلامی حاکم بر ايران با ما (يا من) هم نظر شود. مخالف اين حکم، علاوه بر کوشش برای ارائهء تعريف های گوناگونی همچون حکومت فاشيستی و حکومت ديکتاتوری و حکومت سلطانی (که بحث در تفاوت هاشان بيشتر به درد کلاس های درس می خورد تا به کار حوزهء فعاليت های اجتماعی ـ سياسی عام)، خواهد کوشيد تا نشان دهد که، در طی سی سال گذشته، به يمن حاکميت معممين امامی و زيردستان يقه سپيد و آبی آنها، جامعهء ايران سخت دستخوش تحول و تغيير و نوآوری شده است.

بخاطر ادامهء بحث هم که شده بگذاريد بپذيريم که همهء آمارهای ارائه شده از جانب اين متفکران درست باشد (و حتی هجوم روستائيان به شهرها را نير در مقولهء «گسترش هفتاد درصدی شهرنشينی» قرار دهيم) اما بايد ديد که در پس ارائهء اين آمارها چگونه می توان ثابت کرد که حکومت اسلامی در طی سه دههء گذشته نه بعنوان يک نيروی واکنشی که بصورت يک نيروی کنشی عمل کرده است و، پس، نيروئی «ارتجاعی» نيست؟

جستجو برای يافتن پاسخی درخور اين پرسش ما را وا می دارد تا ببينيم کداميک از اقدامات نوآورانه ای که جامعهء ايران را در مسير ترقی قرار داده اند ناشی از قصد و نيت و برنامه ريزی آگاهانهء حاکمان ايران و صاحبان حکومت اسلامی بوده و، در نتيجه، حکم اقداماتی «کنشی» را دارند؟

آيا اگر تعداد دانشجويان زن ايرانی بيش از مردان شده است اين اتفاق براثر برنامه ريزی حاکمان ايران بوده است؟ و يا اينکه، بر عکس، آنها همواره سعی کرده اند که جلوی سيلی را که براه افتاده بگيرند و، بخصوص با محروم کردن زنان از موقعيت های شغلی مربوط به تحصيلاتشان، کوشش آنان برای دانش آموزی را به امری عبث، پر هزينه و فاقد فايدهء اجتماعی جلوه دهند. يا اينکه بالا رفتن تعداد رساله های علمی ناشی از تحقيقات آکادميک در ايران آيا ناشی از قصد و اقدام حکومت بوده است و يا اينکه اگر اقدامات بازدارندهء حکومت نبود چه بسا که تعداد اين تحقيقات و رساله ها به ده ها برابر می رسيد؟ آيا حکومت اسلامی در رونق بخشی به فعاليت های دانشگاهی اقدام کرده است يا اينکه با تعيين يک روحانی بيسواد بعنوان رئيس دانشگاه، دفن کردن اجساد موهوم شهيدان در صحن دانشگاه ها، به زندان کشيدن و محروم کردن دانشجويان آزاد انديش و اخراج اساتيد با سواد و محبوب کوشيده است دانشگاه های کشور را به حوزه های علميه تبديل کند؟

راستی اينکه ما در سه دههء اخير، قرار گرفته در معرض جريان وسيع پيشرفت های تکنولوژيک و روند جهانی شدن ناشی از آن، شاهد تغييراتی شگرف در ساخت و بافت جامعهء ايران بوده ايم. اما اين تغييرات، بعلت حاکميت ايدئولوژی اسلامی و نيروهای مسلمان هراسنده از جوانب اجتماعی ـ سياسی تجدد، همواره صورت رشد سرطانی را بخود گرفته اند؛ چرا که، در هر بزنگاهی، دستکاری های حکومت اسلامی هر تحول سالمی را بصورتی ناسالم در آورده و هر نهاد «طبيعی رسته» ای را پيوندی مصنوعی بخشيده است. بعبارت ديگر، لااقل در نظر من، نيروهای مذهبی رسيده بقدرت، درست مثل دوران دوری خود از قدرت، و همچنان بر سياق هميشگی خويش، کاری جز نشان دادن واکنش، مانع تراشی و صرف نيرو در جهت مخالف ميل به امروزی شدن جامعهء ايران انجام نداده و هنوز هم نمی دهند.

البته گاه هم هست که ما، با طرح برچسبی جديد، می کوشيم تا يک برچسب معمول و پذيرفته شده از جانب همگان را رد و منسوخ کنيم. مثلاً بگوئيم حکومت اسلامی يک حکومت «بنيادگرا» است اما «ارتجاعی» نيست. و بعد هم توضيح دهيم که بنيادگرائی پديدهء نوينی است (چرا که مثلاً تروريست های يازدهم سپتامبر تحصيل کرده بوده اند و آيت الله خامنه ای هم از ميان سلاح های کشتار دسته جمعی بجای ذوالفقار علی از بمب اتمی بيشتر خوشش می آيد و در نتيجه همگی شان «مدرن» هستند).

من می دانم که اينگونه سخنان را می توان با چند گفتآورد از چند تن از دانشمندان غربی هميشه آماده برای طرح تئوری های کم عمق، مستند نشان داد و ظاهراً بمقصود خود رسيد. اما اين کار نوعی سرنا زدن از ته گشاد آن ساز مظلوم است؛ چرا که آن «مدرن بودن» تنها از احوالات ظاهر کار خبر می دهد و الا هيچ شکلی از «بنيادگرائی» نيست که در ذات خود واکنشی و ـ اتفاقاً ارتجاعی هم ـ نباشد. يعنی هم بصورت واکنشی در برابر کنشی پيشرونده ظاهر شده و هم خواستار آن نباشد که نه به گذشتهء نزديک که به گذشتهء بسيار دوری که فقط در تخيل آدميان ماليخوليائی وجود دارد برنگردد. اينکه يک «بنيادگرا» از مدرن ترين تکنولوژی ها و اسلحه ها برای از بين بردن جهان متجدد استفاده کند هرگز ماهيت «ارتجاعی» و «واکنشی» بنيادگرائی اش را تغيير نمی دهد.

 

اساساً، اگر به اين اصل بديهی دقت کنيم که «اصول گرائی»، «سنت گرائی»، «بنيادگرائی» و حتی «نوانديشی» ايدئولوژيک همگی انواع نگرش و تمايلی هستند که در زير سقف يک ايدئولوژی و در روند قرار گرفتن آن در معرض طبيعت تغييرات و تحولات وقفه ناپذير نهادهای اجتماعی هستی می يابند؛ و از آنجا که همهء ايدئولوژی ها اموری «واکنشی» هستند که، پس از تسجيل قدرت خود، تبديل به ماشين های مقاومت از يکسو و وسائل محافظه کاری از سوی ديگر می شوند، می توان نتيجه گرفت که تمام روند های حادث در زير چتر ايدئولوژی هم طبيعتی محافظه کارانه، واکنشی ـ و اغلب ارتجاعی ـ دارند. چنانکه اشاره کردم، در اين مورد حتی نمی توان به گرايش های حاکم بر نوانديشی ايدئولوژيک ـ مذهبی نيز دلخوش کرد و آنها را از داشتن صفت «ارتجاعی» و «واکنشی» معاف داشت. يعنی، نه تنها هر اصول گرا و بنيادگرای مذهبی و ايدئولوژيک، که هر نوانديش اين حوزه ها نيز مشغول نشان دادن واکنش است و، بنا بر ترجمهء رايج زبان فارسی، ماهيتی «ارتجاعی» دارد.

من البته درک می کنم که آدمی هر چقدر هم که شجاع و خوش فکر باشد، اگر نتواند مجموعهء عقايد خود را از اعماق و ريشه هايش مورد ترديد و بازبينی قرار دهد، قادر نخواهد بود که تيزترين منطق خود را براه درست هدايت کند. يعنی، پيوند با ريشه های «فراعقلی» مذاهب و ايدئولوژی ها موجب می شود که شخص اگر همهء ديوارهای حصار فکری خويش را هم خراب کرده باشد نتواند خشت های بنيادين حصار را بيرون کشد و، در نتيجه، چندی نگذشته، خاک و خاشاک بر آن خشت های باقی مانده حصاری ديگر را فرا خواهند ساخت.

نيز توجه کنيد که من در سراسر اين مقاله از ايدئولوژی و مذهب سخن گفته و هرگز پای اديان و باورهای ماورائی اشخاص را به ميان نکشيده ام. اديان و باورها در قلمرو خصوصی اشخاص قرار دارند و در مباحث سياسی کسی را با آنها کاری نيست. اما ايدئولوژی ها و مذاهب به حوزهء عمومی تعلق دارند و کارکردشان ـ در همهء جلوه های خود ـ واکنش نشان دادن، سنگ انداختن، و به عقب کشاندن هر حرکت پيشرونده ای است. حکومت اسلامی ايران هم از اين قاعده مستثنی نيست و چه آخوندش عطر «ايو سن لوران» بخود بزند و فکلی اش سوار ماشين بنز شود و رئيس جمهورش در ده کانال تلويزيونی يکجا سخن بگويد و دانشمندانش خود را به چرخهء سوخت اتمی برسانند، و به انواع صفات فاشيست و سلطانی و بنيادگرا متصف شوند، در هر حال و همچنان، «ارتجاعی» هم هست و گردانندگانش ـ همراه با ايدئولوژی مذهبی خود ـ در 150 سالهء اخير کاری نکرده اند جز تسلط ارتجاعی غير انسانی بر مردم کشورمان و سنگ انداختن در مسير تحولات تجددخواهانهء جامعهء ايران.

براستی اينکه ساعت ها وقت خود و ديگران را حرام اين نکته کنيم که حکومت اسلامی هرچه هست «ارتجاعی» نيست کدام گره کوری را از کار ما خواهد گشود؟ و جز خدمت کردن به حکومت ارتجاعی اسلامی چه حاصلی خواهد داشت؟

باور کنيد که گاه دل آدمی از حرام شدن هوش و ذکاوت و شجاعت فرزندان ميهنش آتش می گيرد.

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]