PEZHVAKEIRAN.COM دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم
 

دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم
اسماعيل نوری‌علا

 
در پايان هفته ای که گذشت کنفرانس پراگ هم انجام شد و شرح سخنان و نظرات مختلف مطرح شده در آن نيز در سايت اين کنفرانس منعکس گشت. همانگونه که پيش بينی می شد، «انتخابات آزاد» مفهوم محوری اين نشست بود و هر کس نظری در اين مورد می داد. آقای محسن سازگارا در يکجا «انتخابات آزاد» را «هدف اتحاد»ی خواندند که کنفرانس برای تحقق آن تشکيل شده است؛ و آقای شهريار آهی از آن بعنوان «استراتژی اتحاد» ياد کردند؛ هرچند که آقای آهی در يکجا نيز از آن بعنوان تاکتيک نام برده اند: «بحث از تاکتیکی است برای نزدیکی اپوزیسیون».
در جوار اين بحث ها اما آقای آهی نکتهء تازه ای را به بحث انتخابات آزاد افزوده و اظهار عقيده کرده اند که «انتخابات آزاد» محتاج مقدماتی اين چنين نيز هست: «در نشست اول [در استکهلم]، سازمان ایده‌آ، که یک سازمان پشتیبانی کننده از انتخابات آزاد در تمام دنیا است، کتابچه‌ای شامل تجربیات خود در بیش از پنجاه کشور جهان در اختیار شرکت کنندگان گذاشت. شاه بیت این کتاب آن بود که انتخابات آزاد لزوماً به معنای دموکراسی نیست. کم نبودند حکومت‌هایی که پس از انتخابات آزاد، مشروعیتی کمتر از حکومت پیش از انتخابات آزاد داشتند. از این رو اهمیت دیالوگ ملی و تقدم آن بر انتخابات آزاد، در آن است که باعث از میان بردن تنش در جامعه می شود».
آنگاه، از نگاه آقای دکتر آهی، تقدم «ديالوگ ملی» بر «انتخابات آزاد»، موجب آن می شود که خواستاران اتحاد اپوزيسيون به موانع «ديالوگ ملی» هم توجه کرده و آنها را شناسائی کنند. در اينجا است که ما به اصطلاح جديدی بصورت «دوگانهء سترون» بر می خوريم که از جانب ايشان مطرح شده است: «برخی آخر این فصل را "انفجار" می بینند. همانند بهمن 57. این تفاوت میان اصلاح طلب‌ها و انحلال طلب‌هاست. باید توجه کرد که اگر معتقد به دیالوگ ملی و انتخابات آزاد باشیم و این استراتژی را تعقیب کنیم، این دوگانه ‌سازی‌ها سترون است».
بدينسان، آقای دکتر آهی، در سراسر کنفرانس پراگ و هرکجا که فرصت سخن يافته اند، حساسيت خود را نسبت به صف بندی اصلاح طلبان و انحلال طلبان در برابر يکديگر نشان داده و آن را دوگانهء سترونی دانسته اند که از زهدان آن «ديالوگ ملی» به دنيا نمی آيد: «برجسته کردن انحلال ‌طلبی یا اصلاح‌ طلبی یکی از پارادوکس‌های جامعهء سیاسی است. بعضی از دوستان انحلال‌ طلب تلاش می‌کنند که خط‌کشی دقیقی با اصلاح ‌طلبان داشته باشند؛ مساله‌ای که از سوی برخی اصلاح ‌طلبان هم تکرار می‌شود. اما یک سوال وجود دارد: کدام انحلال ‌طلب توانسته همانند موسوی به مشروعیت جمهوری ‌اسلامی لطمه بزند؟ ما باید سعی کنیم از پارادوکس‌ها عبور کنیم و انتخابات آزاد پلی میان این دو است».
اگر بخواهم مواضع نظری دکتر آهی را خلاصه کنم، می توانم اين فرمول را ارائه دهم: «پيش شرط انتخابات آزاد، برقراری ديالوگ ملی است اما تخالف و تقابل ِ اصلاح طلبان از يکسو و انحلال طلبان خواستار "انفجار اجتماعی"، از سوی ديگر، اين ديالوگ را مشکل و حتی ناممکن کرده است؛ در حاليکه اصلاح طلبان بيشتر و بهتر از انحلال طلبان مشروعيت جمهوری اسلامی را به چالش گرفته اند».
از نظر من، بر اين «احتجاج نظری» چندين و چند ايراد وارد است که برخی از آنها را در اينجا مطرح می کنم:
نخست اينکه تعبير آقای دکتر آهی از «انحلال طلبی» از بنياد غلط است چرا که ايشان تمايلات بخشی کوچک، و در تجربه شکست خورده، در ميان مخالفان رژيم را (که خواستار انقلاب اند و کارشان، در صورت پيروزی، خودبخود به برافتادن رژيم و الغای قانون اساسی آن می کشد) به همهء انحلال طلبان تسری داده اند. حال آنکه اکثر انحلال طلبان با خواستاران حدوث «انقلابی ديگر» تفاوت دارند.
در واقع، اصطلاح «انحلال طلبی» از آن رو مطرح است که «هدف مبارزه» را مطرح می کند و نه «شيوهء رسیدن به هدف» را؛ چرا که مدعی است شيوهء مبارزه را خود رژيم تعيين می کند و هم اوست که می تواند هر اعتراض مسالمت آميزی را به شورش و انقلاب هم بکشاند.
هدف انحلال طلبی «لغو قانون اساسی حکومت اسلامی» است چرا که وقتی اين سند زيربنائی باطل شد همهء ساختارهای منبعث از آن نيز فرو می ريزند. پس تعريف انحلال طلبی، آنگونه که آقای آهی با آگاهی و عمد می گويند، «آخر کار را انفجار ديدن» نيست و اشخاص می توانند به دلايل متعددی انحلال طلب محسوب شوند، از جمله:
- هر کس بگويد که حکومت اسلامی قابل اصلاح نيست انحلال طلب است
- هر کس معتقد باشد که می توان از راه های مسالمت آميز حکومت اسلامی را به زباله دان تاريخ افکند نيز انحلال طلب است
- هر کس معتقد باشد نمی توان با مسالمت و مذاکره از حکومت اسلامی گذشت نيز انحلال طلب است
- و هرکس که عبارت «گذار از حکومت اسلامی» را به معنای رسيدن به پايان کار اين حکومت و قانون اساسی اش بکار می برد نيز انحلال طلب است.
بر اين اساس، تنها کسانی که معتقد باشند «حکومت اسلامی را بايد حفظ کرد و می توان آن را بصورت درستی تعمير و اصلاح نمود» اصلاح طلب محسوب می شوند و بقيهء مردم همگی انحلال طلب اند. همين نکته حاکی از هياهوی بسيار تعداد اندکی از آدميان است، بيرون آمده از دل رژيم و به دست بخشی ديگر از سردمداران رژيم از قدرت محروم شده؛ همان هائی که آقای آهی گره کور کار را در مقاومت انحلال طلبان در برابر پيشنهاد برقراری ديالوگ با آنها می داند.
حال نکته در اين است که بفهميم در ساختمان نظری آقای دکتر آهی چرا کسی که می خواهد بنياد حکومت اسلامی را باطل کند بايد، بمنظور برقراری ديالوگ ملی، که شرط اوليهء انتخابات آزاد (بعنوان هدف، استراتژی يا تاکتيک؟!) است، با اصلاح طلبانی که می خواهند اين حکومت را تعمير و حفظ کنند وارد مذاکره و ديالوگ ملی شود؟ از اين ديالوگ قرار است چه حاصل شود؟ و چرا اگر اين ديالوگ برقرار نشد کار به بن بست خواهد کشيد؟
آقای آهی معتقدند که هيچ انحلال طلبی نتوانسته است مثل آقای مهندس ميرحسين موسوی «به مشروعیت جمهوری ‌اسلامی لطمه بزند» و من نمی دانم که ايشان اين گزاره را از کدام کلام و عمل آقای موسوی استنباط کرده اند. شايد نظرشان نه به کردار و گفتار که به نتيجهء «حضور ِ» آقای موسوی در جنبش سبز است. در اين صورت می توان به هر سه مورد گفتار و کردار و حضور آقای موسوی در اين جنبش پرداخت و ديد که اين استنباط آقای آهی از کجا ناشی می شود. آقای موسوی، در همهء گفتار ها و اعلاميه های خود، خواستار اجرای «مواد مغفول قانون اساسی» بوده اند که اين خود به معنای پذيرش همين قانون اساسی است. ايشان هرگونه شعار ضد حکومت را بخاطر اينکه «ساختار شکن» است ممنوع کرده اند که اين نيز به معنای علاقمندی ايشان به حفظ ساختار حکومت اسلامی است. حضورشان نيز بيشتر برای حفظ سيستم خودی و غيرخودی، جلوگيری از «ساختار شکنی» و، عاقبت، برگرداندن مردمی به جان آمده، و سينه سپر کرده در برابر گلوله، به خانه هاشان بوده است. بنا بر اين، «مشروعيت زدائی از جمهوری اسلامی از جانب ايشان» هيچگونه پايه و مايه ای ندارد. در واقع ايشان، و همهء اصلاح طلبانی که در ساختن اين حکومت شريک بوده اند، می خواهند، به نفع «تحقق اصول مغفول قانون اساسی اسلامی»، تنها از مواردی همچون «اصل ولايت مطلقهء فقيه» مشروعيت زدائی کنند و يک قانون اساسی اسلامی بدون اينگونه ولايت فقيه را بر پا دارند. آنان به هيچ روی اشتهای مشروعيت زدائی از کل رژيم را از خود نشان نداده اند. بعبارت ديگر، اين يک «دعوای داخلی» است بين سازندگان حکومت اسلامی و بر مبنای حفظ اين حکومت و ممانعت از انحلال آن از طريق جلوگيری از استقرار دموکراسی در ايران. در اين مورد اصلاح طلبان (و از جمله آقای خاتمی) به کرات اعلام داشته اند که «دموکراسی غربی» را نمی خواهند.
تازه بايد ديد که در ديالوگ پيشنهادی آقای آهی مابين اصلاح طلبان و انحلال طلبان ـ قطعاً به قصد رسيدن به توافق و سازش ـ قرار است هر يک از طرفين از کدام يک از خواسته های خود صرفنظر کند تا ديالوگ ملی مورد علاقهء ايشان جاری شده و انتخابات آزادشان ممکن گردد؟ آيا قرار است انحلال طلبان دست از خواستاری انحلال حکومت بردارند و به صفوف تعميرکاران حکومت اسلامی بپيوندند؟ و يا مقصود آن است که اصلاح طلبان دست از اصلاح رژيم بشويند و با انحلال طلبان همآوا شوند؟
اما، همگان می دانند که مشروعيت زدائی از حکومت (يا، در کلام آقای آهی، جمهوری اسلامی) را نه مهندس موسوی و اصلاح طلبان که ندا آقا سلطان و آن صدها کشته و شکنجه شده و تجاوز شدهء کهريزکی، يعنی خواستاران حکومتی ايرانی در برابر حکومت اسلامی (امری که در نگاه آقای موسوی «ساختارشکنی» محسوب می شود) معنا بخشيده اند. آقای آهی متأسفانه از اين واقعيت هيچ يادی نمی کنند.
در عين حال، از نظر من، اشتباه بزرگ آقای آهی و ديگر مخالفان انحلال طلبی در این است که  کثرت عددی «مردم مسلمان ايران» را با «کثرت عددی اصلاح طلبان اسلاميست» يکی می گيرند و به همين دليل اصلاح طلبی را بهترين راه فلاح مردم تلقی می کنند؛ آن سان که گوئی از يکسو انحلال طلبان به جنگ دين و مذهب مردم آمده اند و، از سوی ديگر، اصلاح طلبان ناجی دين و ايمان مردم اند.
اين در حالی است که اصلاح طلبان، بعنوان بر پا دارندگان و نگاه دارندگان حکومتی فاشيستی که به نام مذهب بجان مردم افتاده است، خود يکی از عوامل اصلی سست شدن ايمان مردم بوده اند و، در مقابل، انحلال طلبان هيچگاه خواستار حذف دین و مذهب از زندگی مردم نبوده و  خواستار برقراری حکومتی هستند که از تعرض اديان و عقايد نسبت به يکديگر جلوگيری کند و به همگان برای انجام آداب مذهبی و انتشار و تبليغ عقايد دينی و غير دينی خويش از يکسو و دستيابی به قدرت سياسی، از سوی ديگر، حق مساوی بدهد و تبعيض را در انواع و اقسامش براندازد؛ و اين ممکن نيست جز اينکه هيچ ايدئولوژي و مذهبی وارد امر دستيابی به قدرت نشود.
انحلال طلبان با ايمان مردم مسلمان کاری ندارند اما می خواهند دخالت شريعت و مذهب يک گروه از ايرانيان را (حتی اگر اکثريت عددی داشته باشند) در حکومت حذف کنند تا حکومت خادم همهء مردم ايران باشد. به همين دليل در حکومت های سکولار می توان، مثلاً، «حزب دموکرات مسيحی» داشت اما در «حکومت سردمداران يک مذهب» ديگران «غيرخودی» محسوب شده و از بسياری از حقوق شهروندی خود محروم می شوند.
براستی آيا تا کنون نشانی از آن وجود داشته است که انحلال طلبان مدعی آن شده باشند که مسلمانان حق فعاليت سياسی ندارند؟ آيا نشانی از آن وجود دارد که در يک حکومت سکولار دموکرات يک فرد مذهبی، و حتی يک آيت الله، نمی تواند به صدارت و رياست برسد؟ سکولار دموکراسی نه تعطيل کنندهء ديانت مردم است و نه جلوگير فعاليت سياسی آنها. و تنها خواستی که از فعالان سياسی دارد آن است که، به نفع حفظ حقوق ديگران و به سود کثرتگرائی در جامعه ای متکثر، عقايد مذهبی و ايدئولوژيک خود را پشت در اطاق قدرت و حکومت و دولت گذاشته و، برای اجرای مفاد يک قانون اساسی سکولار دموکرات (بر اساس جدائی از مذهب و ايدئولوژی و ابتنای به اعلاميهء جهانی حقوق بشر)، وارد کار شوند. آيا اصلاح طلبان به اين رضايت می دهند؟ اگر چنين است که آنها ديگر اصلاح طلب محسوب نمی شوند و عملاً به صفوف انحلال طلبان پيوسته اند و مانعی برای برقراری ديالوگ بين آنها وجود ندارد تا ما عزای روياروئی با بن بست مکروه «دوگانهء سترون» را بگيريم.
مشکل اصلاح طلبان (و نه انحلال طلبان) آن است که آنها حاضر نيستند، به نفع استقرار حاکميت ملی و حفظ حقوق آحاد ملت، از حکومت اسلامی شان دل برکنند. آنها با شعار «انحراف حکومت از آمال انقلاب» خواستار بازگشت به عهد طلائی امام شان هستند.
حال، ما انحلال طلبان با صاحبان اينگونه افکار فاشيستی ـ قرون وسطائی چه سخنی داريم که بگوئيم؟ آنها همانقدر سد راه وصول جامعهء ما به سکولار دموکراسی هستند که قشر بنيادگرای نشسته در قدرت. همهء اسناد نشان از آن دارند که اصلاح طلبان همواره اعلام داشته اند که در دو جبهه مشغول جنگ اند، يکی جبههء اقتدارگرايان مذهبی و يکی هم جبههء سکولار دموکرات ها (که نام ديگرشان انحلال طلبان است).
آنوقت، در اين ميانه، آقای آهی اصلاح طلبان خواهان حفظ رژيم را رها کرده و سراغ انحلال طلبان آمده اند که، به زعم ايشان، هنوز نتوانسته اند مثل مهندس موسوی از جمهوری اسلامی مشروعيت زدائی کنند! در عين حال ايشان انحلال طلبان را به «انفجار طلبی» هم متهم می کنند که، به اعتقاد من، اين امر بدان دليل، به سهو و يا به عمد، مطرح شده که ايشان «دوگانهء رفرم و انقلاب» را با دوگانهء «اصلاح طلبی ـ انحلال طلبی» يکی گرفته اند؛ در حالی که نه هر انحلال طلب مخالف رژیم آدمی «انقلابی» است و نه اصلاح طلبان مذهبی «رفرميست» محسوب می شوند؛ واقعيت آن است که اين «اصلاح طلبان وطنی» بهيچ روی «رفرميست» ـ در معنای درست کلمه ـ بشمار نمی آيند و قصدشان صرفاً تعمير و مرمت حکومت اسلامی است. آنان «تعميرکاران نقش ايوانند» و بس.
اما براستی می دانيد که چرا آقای آهی مصرانه انحلال طلبان را به برقراری ديالوگ (و احتمالاً آشتی و همکاری) با اصلاح طلبان تشويق می کنند؟ بنظر من پاسخ روشن است: دقيقاً برای اينکه می کوشند تا، با قرار دادن وزنهء سنگين انحلال طلبان در پشت اصلاح طلبان ِ تضعيف شده بعلت بی لياقتی ها و عهدشکنی هاشان، موضع اصلاح طلبان را در «مذاکره» با سردمداران رژيم قوی تر کنند. در اين فرمول انحلال طلبان نقش واسطهء جابجائی اصلاح طلبان با اقتدارگرايان را بازی کرده و، در عين حال، رژيم اسلامی هم از آسيب مصون می ماند. و اينجا است که ورود انحلال طلبان به گفتگو و سازش با اصلاح طلبان حکم خيانت آشکار به ملت را پيدا می کند.
باری، اين همه که گفتم برای من اين پرسش را نيز پيش می آورد که چرا آقای شهريار آهی، رئيس دفتر سابق شاهزاده رضا پهلوی، استاد دانشگاه استکهلم، يک انسان امروزی و تحصيل کرده که هيچ چيز اش شباهتی با اسلاميست های حاکم و معزول ندارد، بجای گذاشتن تجربه و سواد و دانش خود در خدمت مردمی که از کل حکومت اسلامی به جان آمده و خواستار همان آزادی هائی هستند که ايشان در سوئد از آنها برخوردارند، تمام هم و غم خودشان را صرف اين می کنند که جبههء انحلال طلبی را تضعيف و جبههء اصلاح طلبی را تقويت کنند؟
من البته انتظار برقراری «ديالوگی» بين خودم و ايشان را هم ندارم؛ هرچند که اگر اين ديالوگ در يک صحنهء عمومی برقرار شود از آن سخت استقبال می کنم.  نيز می دانم که در صورت برقراری چنان ديالوگی بلافاصله مورد اين پرسش قرار می گيرم که «انحلال طلبان به چه وسيله ای می خواهند حکومت اسلامی را منحل کنند؟» اين پرسشی است که دائماً از جانب نيروهای وابسته به اصلاح طلبان تکرار می شود.
اما من در اينجا وارد مطرح کردن راهکارهای انحلال طلبانه برای بستن دفتر ايام حکومت اسلامی نمی شوم و تنها به ذکر اين نکته بسنده می کنم که در عمق اين پرسش موافقان اصلاح طلبی تنها نوعی عجز نسبت به توانائی خويش و مردم را رصد کرده ام. بنظر من، آقای دکتر آهی نمی تواند يک اصلاح طلب مذهبی باشد و اگر راهی جز تقويت اصلاح طلبان مذهبی در نقشهء خود ندارد بدان خاطر است که هنوز نه بقدرت مردم باور دارد، نه به عمق نارضايتی عمومی از اين حکومت مذهبی، و نه به عقل مردم برای تفکيک امر مذهب از حکومت.
البته احتمالات ديگری هم در ميانه هست که آنها را در اين مقاله مطرح نمی کنم و در انتظار می نشينم تا بالاخره معلوم شود که خواستاران همزمان «انتخابات آزاد» و «ديالوگ با اصلاح طلبان» عاقبت چه گلی به سر مردم خواهند زد و چگونه خواهند توانست «دوگانهء سترون ِ» مورد نفرت شان را به «يگانه مسموم ِ» برخاسته از سازش اين دو طايفه مبدل سازند؛ يگانه ای که سر در آبشخور «همه با هم ِ» خمينی دارد و، در سراسر اين سه دهه، زهر خود را در کام مردم بيشتر مسلمان و کمتر غير مسلمان ايران ريخته است.
باری، سخنم را اينگونه به پايان ببرم که ديالوگ ملی تنها مابين مسلمانان و غيرمسلمانان ايرانی انحلال طلب ممکن است. درهای اين ديالوگ البته بروی اصلاح طلبانی که به اين ضرورت تاريخی واقف می شوند و دست از بازی دلشکن خود بر می دارند نيز باز است اما انحلال طلبان به هيچ روی نمی توانند به هوای برقراری ديالوگ ملی (آن هم برای فراهم آوردن مقدمات انتخابات آزادی که بوسيلهءحکومت اسلامی انجام می شود!) تبديل به ابزار بقدرت رسيدن اصلاح طلبان خواهان حفظ حکومت مذهبی در ايران شوند. چنان گفتگو و سازشی معادل مرگ انحلال طلبی و آغاز انتظار بلند ديگری برای ملتی است که هم اکنون سی سال بيشتر را در انتظار سقوط اين حکومت دشمنخو در درد و رنج به سر برده است.
 
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]