نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی
اسماعيل نوری‌علا

يکی از واقعيت های بديهی که اغلب از چشم آدميان پنهان می ماند، و وقتی هم که اشخاص به آن آگاه می شوند سخت جا خورده و مدت ها دچار اغتشاش ذهنی می شوند، آن است که «اکثريت قريب به اتفاق انسان ها عقايد و باورهای مذهبی خود را از خانواده شان می گيرند». می گويم اين «واقعيت» هم بديهی و هم غافلگير کننده است و يقين دارم بسياری از ما در لحظاتی از عمر خود با آن مواجه و بخاطر آن دچار سردرگمی های مختلفی شده ايم.
فردی در خانواده ای مسيحی بدنيا می آيد، به کمک آنچه «تربيت خانوادگی» خوانده می شود لوحهء پاک ذهن اش از باورهای مسيحی پر می شود، هويت اجتماعی اش را نيز همين مسيحی بودن تعيين می کند، و او معمولاً با همين باورها بزرگ می شود و مطابق همين باورها هم می ميرد و در خاک فرو می رود اما، قبل از رفتن از دار دنيا، خود نيز خانواده تشکيل می دهد و، از طريق اعمال «تربيت خانوادگی»، فرزندان اش را شبيه خودش «مغز شوئی» می کند و مسيحی بار می آورد. اين امر در مورد همهء اديان و مذاهب صادق است. بعبارت ديگر، مذهب ِ هر کس «امری تصادفی» نيست و معمولاً از طريق پيوندهای خانوادگی ساخته و تثبيت می شود.
بر اين اساس می توان گفت که خانواده «ماشين مغرشوئی عقيدتی» است و کم پيدا می شوند مادران و پدرانی که آگاهانه دست به اين کار نزده و فرزندان شان را تا سن تصميم گيری «بی طرف» بار آورند و اجازه دهند تا او، در پی تحقيق و تفکر شخصی، خود باورهايش را انتخاب کند. هرچند که همين وضعيت نيز چندان «خلاف قاعده» نيست؛ چرا که اگر خود پدران و مادرن بدون اعتقاد مذهبی باشند فرزندان خود را هم بدون اينگونه اعتقادات بار می آورند و، لذا، همچنان در اين مورد نيز از «آزادی انتخاب» خبری نيست.
در عين حال، هر چند که پديدهء «تغيير عقيده» نيز واقعيتی انکار ناپذير است اما، «خروج» از باورهای ذهنی شده از طريق ماشين مغزشوئی خانواده، حادثه ای استثنائی است که می تواند به «ورود» به مجموعهء عقايد ديگری بيانجامد که برای حادث شدن شان به «ماشين» های ديگری نياز است؛ ساز و کاری که موضوع بحث اين مقاله نيست.
در واقع، اينکه انسان ها در مرحله ای از عمر مخير شوند که عقايدشان را خود انتخاب کنند نيز چيزی را از اين واقعيت نمی کاهد. به ياد دارم که، در ايام دبيرستان، يکی از دوستان نزديکم که از خانواده ای بهائی می آمد برايم تعريف می کرد که هر جوان وابسته به خانواده ای بهائی تا 18 سالگی بهائی محسوب نمی شود و در آن سن حق دارد بهائيت را بپذيرد و يا نپذيرد، و اگر پذيرفت آنگاه اعتقاد خود را در تشکيلات بهائی «تسجيل» می کند و رسماً بهائی می شود. او اين نکته را با سرفرازی و از اين بابت می گفت که ثابت کند در بهائيت آزادی انتخاب وجود دارد. اما من می ديدم که پدر و مادر و برادر او بهائيانی متعصب هستند و او را روزهای جمعه به کلاس درس دينی می فرستند. او گاه برايم از داستان های تاريخی بابيت و بهائيت می گفت و می ديدم که در ذهن او هم موجوداتی اساطيری، که معادل امام حسين و ياران کربلائی اش در تربيت شيعی ِ خانوادگی من بودند، وجود دارند. قتل عام بهائيان در اوائل عصر ناصری برای او همان ابعاد افسانه ای را داشت که قتل عام خاندان پيامبر اسلام در دشت کربلا. سال ها بعد، روزی از او پرسيدم که «آيا تو بهائی هستی؟» او نگاهی به من کرد و گفت «همانقدر که تو مسلمانی».
***
                  اما در دوران دانشجوئی و به هنگام خواندن مبانی جامعه شناسی بود که ديدم اين داستان به دين و مذهب اشخاص بسنده نمی کند و خانواده، علاوه بر تزريق اينگونه عقايد، بصورتی شگفت انگيز، پيوند های اجتماعی ديگری را نيز به نوباوه گان خويش منتقل می سازد که اغلب تا آخر عمر با آنها باقی می مانند و بخش عمده ای از هويت شان را تشکيل می دهند.
                  از نظر علوم اجتماعی، «خانواده» يک «نهاد اجتماعی» است (Social Institution). هر چنين نهادی، در سطح زندگی اجتماعی، دارای ساختار و تشکل و کارکردهای معينی است. «بانک» يک نهاد اجتماعی است؛ «مجلس شورا» هم؛ حکومت و دولت و دادگستری و پليس هم. «خانواده» نيز نهادی اجتماعی است که ساختاری سنتی دارد (مرد، زن، ازدواج، توليد مثل، پرورش کودکان) و کارکرد اصلی اش، علاوه بر حفظ نسل، انتقال «دانش» است.
توجه کنيم که «دانش» (knowledge) پديده ای است که با «علم» (science) فرق دارد و مجموعهء همهء آن چيزهائی است که در ذهن آگاه و ناآگاه هر انسانی وجود دارند و اغلب می توانند، از لحاظ «علمی»، کاملاً بی پايه و خطا و يا غير قابل بررسی و تحقيق باشند. يک فرد مذهبی «می داند» که آفريدگاری هست و آدميان را بعنوان رسولان خود انتخاب کرده و از طريق آنان فرامين خود را به آدميان ديگر ابلاغ می کند. او «می داند» که خدا در «ملکوت خود» همراه با فرشتگان و مأموران اش حضور دارد و مراقب اعمال اوست. می داند که خود روحی دارد که از جسم اش جدا است و مستأجر اين خانه محسوب می شود و روزی، به هنگام مرگ، «خانهء تن» را رها کرده و به «ملکوت اعلا» باز می گردد و قرار است که در آنجا حساب و کتاب پس بدهد و به عذاب يا رحمت خداوندی دچار آيد. اين ها همه بخشی از «دانش» او را تشکيل می دهند بی آنکه «علم» بتواند صحت و سقم اين مواد دانشی را تأييد يا تکذيب کند. در عين حال باورهای علمی آدمی نيز بخشی از دانش او به حساب می آيند. همانگونه که ما اکنون «می دانيم» که زمين گرد است و بر مدار خورشيد می گردد.
«دانش» (چه علمی و چه غيرعلمی، چه واقعی و چه خرافی) سر منشاء «عقيده» و «باور» است. هر فرد بر اساس مبادی دانشی اکتسابی خود دارای «جهان بينی» و «فلسفه» و «ايدئولوژی» خاص خويش است. او از پشت عينک رنگی دانش خود به جهان و جامعه می نگرد، می تواند پديده ها را تعريف کند، و رفتار خود را نيز در قبال آنها تنظيم نمايد. می تواند نظر بدهد، اظهار عقيده کند، رأی بدهد و تصميم بگيرد؛ و در همهء اين موارد «تربيت خانوادگی»، به معنی «کارکرد ماشين تلقين دانش» نقشی تعيين کننده دارد.
***
در اينجا می توان پرسشی را مطرح کرد: «آيا اين نکات تنها به "عقايد مذهبی" محدود می شوند و يا "عقايد سياسی" را هم در بر می گيرند؟»
تجربه نشان داده است که ميليون ها انسان در «همه»ی زمينه های عقيدتی به راه خانوادگی خود می روند و معدودند کسانی که مجموعهء عقايد تلقين شده به ذهن خويش را کنار نهاده و دستگاه فکری شان را بکلی عوض کنند. قاعده اين بوده است که شخصی به نام «کارل مارکس» بايد تبديل به يک خاخام يهودی شود و يا آدمی به نام «بودا» بايد پس از طی دورن وليعهدی به مقام پادشاهی رسد. اما چنين نشده است. چرائی اين «نشدن» موضوع مقالهء حاضر نيست اما می توان ديد که بر اثر وجود اين موارد، يک اقليت اندک، که استثناء بر قاعده محسوب می شوند، بوجود آمده است.
در اين مقاله اما من با «قاعده» کار دارم و، در اين زمينه، به بحث «عقايد و نهادهای سياسی» بسنده می کنم. «حزب سياسی» يک نهاد اجتماعی مدرن است که صاحبان عقايد و منافع مشترک در آن گرد هم می آيند. اما آيا می توان گفت که صرف «مدرن بودن ِ» يک نهاد ضرورتاً موجب آن می شود تا اعضايش عقايد به دست آمده از طريق تربيت خانوادگی خويش را کنار بگذارند و به عقايد نوينی روی آورند؟ در اين صورت چرا تمام اعضاء خانوادهء «کندی» در امريکا عضو حزب دموکرات هستند و تمام اعضاء خاندان «بوش» عضو حزب جمهوريخواه؟ چرا در ايران خودمان فرزندان تربيت شده به دست پدران و مادران توده ای با عقايدی توده ای بار آمده و اعضاء جوانتر ِ جبههء ملی اغلب از خانواده هائی می آيند که بزرگ ترهاشان مصدقی بوده و با اين جبهه ارتباط داشته اند؟
باری از توجه به اين نمونه ها می توان نتيجه گرفت که اگر خانواده نهادی برای تداوم مطمئن ِ ژنتيک ِ نسل ِ آدمی است، در عين حال، ماشين ادامهء زندگی ِ «عقايد» نيز هست. و هر نهاد اجتماعی ساخته شده بر بنياد عقايدی معين از جمع اعضائی بوجود می آيد که قبلاً بوسيلهء ماشين خانواده برای عضويت در آن نهاد تربيت و آماده شده اند.
***
البته، صاحبان نظريات «ماده مدار» ممکن است تأکيد من بر «عقيده» را نوعی انحراف علمی بدانند و توجه من و شما را به اين نکته جلب کنند که خود ِ پديدهء «استمرار عقايد» به پديده های بنيادين ديگری همچون «استمرار ثروت ها و امتيازات و منزلت های اجتماعی»، که همگی در روندی به نام «توارث اجتماعی» از نسلی به نسلی منتقل می شوند، مربوط است. يعنی عقيده «روبنا»ی آن ساختارهای «زيربنا»ئی است. من اين تذکر را می پذيرم و اتفاقاً می خواهم بر اين نکته تأکيد کنم که همهء آن انتقال و توارث، سوار بر مرکبی به نام «عقيده» است که بهتر و کاراتر به مقصود اصلی می رسند و، به عبارت ديگر، اثبات آن نظر مستلزم نفی نکاتی که من مطرح می کنم نيست.
در واقع، در طول تاريخ، نهاد خانواده تضمين کنندهء ادامهء حيات نهادهای ديگر بوده است؛ نهادهائی که به شغل و کسب و درآمد و مالکيت می پردازند. در اعصار پيشامدرن، که لزوم داشتن ارتباطات اجتماعی تضمين کنندهء استمرار «مزايای اجتماعی» بود، خانواده در جمع نهادهای ديگر موقعيتی محوری داشت. مشاغل ارثی بودند. پسر مسگر «مسکوب» از آن در می آمد و کمتر اتفاق می افتاد که پسر يک آيت الله عمامه بر سر نگذارد. اکنون هم پسر مهندس مهدی بازرگان شخصی همچون عبدالعلی بازرگان از آب در می آيد و پسر آيت الله مطهری نيز مرد مؤمنی می شود به نام علی مطهری که در مجلس اسلامی مواظب و نگاهبان دين پدری است. رضا شاه نيز محمد رضا پهلوی را «ولي ِ عهد» خود می نامد و برای پادشاهی آماده اش می کند. «آقايان» نيز همچنان آقازاده می آفرينند؛ و پسران جانشين پدران می شود.
پس، استمرار «سلسله های قدرت و ثروت» سخت به «استمرار عقيدتی» وابسته است. هر شاهزاده تربيت می شود که شاه شود و توقع اينکه او خود پادشاهی را منسوخه اعلام کند توقعی خلاف عادت است. فرزندان آيت الله خمينی هنوز از فرزندان ديگر آيت الله ها برتر محسوب می شوند. و «آقا مجتبای خامنه ای» هم اکنون سران سپاه و بسيج را سر انگشت خود می گرداند.
می خواهم بگويم که آنچه در گذشته «پيوند خونی» و معيار انتقال توارث اجتماعی به حساب می آمد، و شاهزادگی و آقازادگی و «مهتر زادگی» به اعتبار آن مشخص می شد، در واقعيت امر چيزی نبود جز «پيوند عقيدتی» که آن هم از طريق خانواده و بصورت «توارت اجتماعی» عمل می کرد. و اين جامعهء جهل زده بود که «عقيده» را با «خون» اشتباه می کرد و توارث های خونی را می آفريد، حال آنکه خون شاه و گدا در زير ميکروسکپ علم چندان تفاوتی با هم نداشته و ندارند.
به همين ترتيب «توارث عقيدتی» تضمين کنندهء تحقق «توارث ثروت و امتياز و منزلت اجتماعی» بوده و تنها در دوران مدرن است که، لااقل در سطح مالکيت و ثروت، شرط استمرار عقيدتی کمرنگ تر از گذشته شده است و اکنون قوانين مبتنی بر «تقدس مالکيت»، که تعيين کنندهء نحوهء توارث مادی اند، شرطی از بابت همخوانی عقيدتی بين ارث گذارنده و دريافت کنندهء آن قائل نمی شوند؛ اما مسلماً در زمينهء استمرار امتيازات و منزلت های اجتماعی وضعيت چنين نيست.
***
از «توارث اجتماعی» می توان با عناوينی همچون «ارتباطات اجتماعی»، «پارتی داشتن» و «رانت جوئی» نيز ياد کرد و دقيقاً مشاهده کرد که در همهء اين موارد «توارث عقيدتی» نقشی مرکزی را بازی می کند. «عاق والدين»، «اخراج از مذهب» (excommunication)، و «قطع پيوند اجتماعی» (alienation) در اکثر موارد در حوزهء اختلاف عقيده، يا خروج از «عقيدهء پيوند دهنده»، اتفاق می افتند. جامعه، در طول تاريخ، برای جلوگيری از حدوث اين واقعه تمهيدات بی شماری را پرورانده است. در اسلام کسی که مسلمان زاده شده و يا به اسلام روی آورده حق «خروج» از «دين مبين» را ندارد و مجازات چنين کاری مرگ است. کليسا نيز در قرون وسطی بسياری از آدميان را بخاطر همين خروج عقيدتی در آتش سوزانده است. امروزه نيز هنوز، بخصوص در افغانستان و عربستان و ايران، برای خروج از دين اسلام مجازات مرگ وجود دارد و اغلب اعمال هم می شود. در سپهر احزاب کمونيستی نيز «تجديد نظر طلبی» (revisionism) يکی از گناهان کبيره بوده و گاه حتی به مرگ تجديد نظر طلبان انجاميده است.
البته اکنون، در جوامع پيشرفته و مدرن، بجای کشتن، از حربهء «قطع پيوند اجتماعی» استفاده می شود که نتايج آن می تواند بسی دردناک تر از مرگ آنی باشد. محروم کردن از ارث، خبر کردن همگنان از اينکه عضوی از يک نهاد کهن اجتماعی دچار «انحراف عقيدتی» شده و ديگر نبايد به او امتياز و منزلتی داد می تواند زندگی افراد را زير و زبر کند.
***
يکی ديگر از پديده های ناشی از «استمرار عقيده» را می توان در شباهت های اعجاب انگيز نهادهای اجتماعی وابسته به عقايد مشاهده کرد و اگرچه، در عصر مدرن، در اينگونه روابط تغييرات عمده ای ايجاد شده و در يک جامعهء پيشرفته ظاهراً نمی توان به آسانی به شباهت های، مثلاً،  يک حزب با يک کليسا اشاره کرد اما، در جوامع ايدئولوژی زده ای همچون جامعهء ما، تفاوت چندانی بين حزب و مسجد و خانقاه وجود ندارد.
بعبارت ديگر، در جوامع عقب افتاده، و يا تحت سلطهء «ايدئولوژی» (که خود تحقق و تعين عقايد غيرعلمی و سرهمبندی شده است)، وجود قاهر «پيوند عقيدتی» بسياری از نهاد ها را از لحاظ شکل و کارکرد بهم نزديک می کند.
مثلاً، جالب است که در دوران اوليهء انقلاب 57، از نورالدين کيانوری، دبير کل حزب کمونيستی «توده»، با عنوان «آيت الله کيانوری» ياد می کردند. اين امر به شباهت دبير کل حزب توده با «مراجعی» اشاره داشت که دارای «مقلد» بودند. يعنی، کيانوری، در کارکرد حزبی خود، تفاوتی با يک پيرخانقاه و يا يک آيت الله نداشت و اعضاء حزب به او همچون «پير» و «مرجع» خويش می نگريستند و در برابر او چون و چرا نمی کردند.
***
حال، در اين زمينه، می توان پرسيد که «آيا در زندگی بشر روزی فرا خواهد رسيد که خانواده ماشين انتقال عقيده، و عقيده وسيلهء انتقال امتيازات و منزلت های اجتماعی، نباشد؟»
من توان پيش بينی چنان روزی را ندارم و می بينم که جوامع بشری هنوز تا گلو در اين باتلاق تثبيت کنندهء تبعيض های گوناگون اجتماعی فرو رفته اند؛ اما معتقدم که روندهای خلاف اين قاعده نيز روز به روز قوی تر شده و در برخی از موارد دست بالا را هم پيدا کرده اند. نمونه اش به رياست جمهوری رسيدن سياه پوستی، فرزند پدری مسلمان و از افريقا آمده، به نام باراک حسين اوباما است. در گذشته چنين امری تنها از طريق قيام کتکی بر شمشمير و فتح حکومت ممکن می شد، تا شخص فاتح سرسلسلهء توارثی ژنتيک و اجتماعی شود. اما امروز شمشيرها را غلاف کرده اند و اين خود می تواند برای آدميانی که از تبعيض آزرده اند و عليه آن مبارزه می کنند جای اميدی باشد؛ هر چند که بررسی چگونگی قرار گرفتن شخصی با مختصات «اوباما» در مدار امتيازات اجتماعی برآمده از ماشين يک حزب خود می تواند فصل مشبعی برای کتب آيندهء جامعه شناسی مدرن باشد.
و، در همين زمينه، يک موضوع ديگر هم باقی می ماند که به پديدهء «شايسته سالاری» و ارتباط آن با پديدهء «توارث اجتماعی» مربوط می شود. اما از آنجا که اين موضوع خود بحث گسترده ای را می طلبد در اين مقاله به آن نمی پردازم و سخنم را تنها با اين پرسش ها به پايان می برم که:
«براستی، در جامعهء ايده آلی ِ ساخته شده بر شالودهء "شايستگی"، همين "صفت ِ" شايستگی چگونه به دست می آيد و چگونه استمرار می يابد؟ آيا خانواده در آفرينش "شايستگی" چه نقشی دارد و چگونه می تواند آن را در نسل های بعدی خود استمرار بخشد؟»
 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]