PEZHVAKEIRAN.COM ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک
 

ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک
اسماعيل نوری‌علا

 
هدف من از نوشتن اين مقاله نشان دادن آن است که چرا و چگونه «ايدئولوژی های منظم» با «سکولاريسم دموکراتيک» رابطه ای متضاد داشته و اين دو، به اصطلاح، با هم «مانعة الجمع» اند. اما قبل از پرداختن به اين رابطهء منفی، ناگزيرم مطالبی را در مورد هر يک از دو سر رابطه بياورم.
می دانيم که پسوند «شناسی» را فرهنگستان کارآمد عصر رضاشاه در برابر پسوند يونانی ـ اروپائی logy اختيار کرد و آن را بجای پيشوندوارهء «علم» در ترکيب های ماقبل خود قرار داد و، مثلاً، «علم الاخلاق» را به «اخلاق شناسی» تبديل کرد. بدين ترتيب، زبان فارسی اين قدرت را يافت تا با اضافه کردن پسوند «شناسی» به اسم های مختلف نام علوم گوناگون را، از «گياه شناسی» گرفته تا «ستاره شناسی»، بسازد. پرداختن به اينکه انتخاب پسوند «شناسی» در برابر logy تا چه حد درست بوده است موضوع مقالهء من نيست. بهر حال اين پسوند در زبان امروز فارسی جا افتاده است و حتی در خارج از فرهنگستان نيز متفکران ايرانی، برای ساختن نام علوم جديدی که در نظر داشته اند، از آن استفاده کرده اند. مثلاً، زنده ياد دکتر غلامحسين صديقی نخستين کسی بود که sociology را به «جامعه شناسی» برگرداند.
در اين ميانه اما ترجمهء يک نام بلاتکليف باقی مانده است: «ايدئولوژی». در واقع ما هنوز در زبان فارسی برای واژهء «ايده» معادل جا افتاده ای نداريم چه رسد به «ايده – ئو – لوژی» که در قياس با بقيه بايد چيزی حدود «ايده شناسی» باشد اما نيست. در مورد واژهء «ايده» البته ترجمه های متعددی پيشنهاد شده است، از جمله فکر و عقيده و تصور و انگاره؛ که اگر اين آخری را انتخاب کنيم، بنا بر قاعدهء فرهنگستانی، معادل «ايدئولوژی» در زبان فارسی «انگاره شناسی» خواهد شد. اما از آنجا که اين مفهوم در زبان علمی فرنگی بمرور دچار تغييرات معنائی گسترده ای شده است، تعبير فارسی «انگاره شناسی» نه تنها به معنای امروزين فرنگی آن نزديک نمی شود که از آنچه در اين حوزه اتفاق افتاده بسا دورتر می افتد.
***
در اين مورد اخير نيز طرح چند نکته و سابقه ضروری است.
نخستين بار، در اوائل قرن نوزدهم، متفکر فرانسوی، دستو دو تراسی (1836 – 1755Destutt de Tracy ) واژهء «ايدئولوژی» را آفريد و بکار برد و منظورش از آن هم اشاره به علم جديدی بود ناظر بر «ايده ها» يا «انگاره ها»، بمنظور بررسی صحت و سقم اين پديده ها در رابطه با واقعيت، به مدد يک نظام نظری انتقادی که به فراگردهای عمل ذهن توجه داشته باشد. اما، بزودی، عبارت «ايده – ئو - لوژی» از اشاره بوجود يک «علم مستقل» دور شده و بصورت نامی برای «مجموعهء مخلوقات و محصولات ذهنی انسان» بکار رفت و، در نتيجه، از اواسط قرن نوزدهم، «ايدئولوژی» خود موضوع شناخت علوم مستقل ديگری شد که بيشتر به فلسفه و سياست و جامعه شناسی مربوط می شدند و هر يک از آنها نيز، از يکسو، به تعريف «ايدئولوژی» می پرداختند و، از سوی ديگر، ريشه ها و کارکردهایش را می کاويدند.
از ميان نخستين کسانی که موضوع «ايدئولوژی ها» را مورد بحث علمی قرار دادند می توان کارل مارکس و فردريک انگلس را شاخص تر از همه دانست. آنان، از جمله در کتاب مشهور خود «ايدئولوژی آلمانی»، به بحث در مورد اين مفهوم پرداختند و از جمله چنين بيان داشتند که:
«ايدئولوژی نمايشگر روند توليد و کارکرد انگاره ها، مفاهيم، مفروضات و آگاهی ها ـ يعنی هرآنچه انسان می گويد و در خيال می آورد و تصور می کند ـ است. پس فرهنگ و سياست و قانون و اخلاق و متافيزيک و مذهب و غيره، همگی، اجزاء ايدئولوژی محسوب می شوند... ايدئولوژی همچون "روبنا"ی يک تمدن عمل می کند و وسيله ای است در اختيار طبقهء حاکمه با هدف حفظ هژمونی (سلطه جوئی ِ) اين طبقه در گسترهء جامعه؛ و بدين لحاظ پوشانندهء ماهيت اصلی واقعيت ساختار طبيعی، سياسی و اجتماعی است. پس ايدئولوژی را می توان "آگاهی کاذب» يا «آگاهی اشتباهی" و "ادراک مغلوط" در مورد چگونه ساخته شدن و کارکردهای جامعه و جهان دانست».(1) از اين منظر است که بسياری از متفکرين «ايدئولوژی» را با «جهان بينی سياسی» فردی و اجتماعی يکسان دانسته اند.
سپس، مارکسيست های متأخری همچون «ژاک لاکان» و «لوئی آلتوسر» به بررسی انتقادی تعاريف فوق پرداخته و توضيح دادند که چرا نبايد عبارت «آگاهی کاذب» را به معنای «آگاهی بدون ريشه در واقعيت» دانست و لازم است به اين نکته توجه داشت که «آگاهی ايدئولوژيک» نوعی آگاهی منتشر است که در آن واقعيت به شکل تصويری دستکاری شده و معوج منعکس و درک می شود؛ تصويری از واقعيت که اگرچه «کاذب» است اما ريشه در واقعيت دارد و يا از واقعيت جدا و بريده شده نيست. آلتوسر بخصوص ايدئولوژی را همچون «خواب» می دانست که پيش از «زيگموند فرويد» صرفاً پديده ای خيالی محسوب می شد و فرويد آن را بواقعيت های زندگی افراد مربوط کرد تا معنای واقعی اش را درک کند.
در عين حال، جامعه شناس آلمانی، کارل مانهايم، اين مفهوم را رسانندهء آن مجموعهء فکری و عاطفی می داند که به دو صورت عمل می کند: يا خواستار حفظ آمرانهء وضع موجود و حتی بازگشت به گذشته ای معين و از دست رفته است (ايدئولوژی مطلق) و يا وسيله ای است برای شورش عليه وضع موجود (ايدئولوژی ناکجاآبادی يا يوتوپيک).(3)
در عين حال، امروزه، «ايدئولوژی» را به دو صورت «منظم» و «نامنظم» نيز معنا می کنند و معتقدند که ايدئولوژی های منظم شده ـ که بصورت «مذهب» يا «مکتب» ظهور می کنند ـ می توانند زايندهء «نهاد»های مختلف اجتماعی باشند، حال آنکه ايدئولوژی های نامنظم بيشتر در سطح تفکر و کردار فردی آدميان نمود می يابند.
حال، از آنجا که هر «مذهب» جزئی از مجموعهء ايدئولوژی های منظم محسوب می شود، می توان ديد که اين پديده، به مدد روند نهادسازی، در همه جا صاحب نيايشگاه و سلسله مراتب دينکاری و دستور العمل های مختلف (شريعت و توضيح المسائل) است؛ حال آنکه «دين» جزئی از ايدئولوژی های نامنظم است و قادر به توليد «نهاد» خاص خود نيست.
مثلاً، دين اسلام يک ايدئولوژی نامنظم است که هر گروه و فرقه ای می تواند «مذهب» (در عربی به معنی "طريق راه رفتن") خود را از آن استخراج کند و، بر حول آن مذهب، دست به نهادسازی بزند. هنگامی که از مذاهب چهارگانهء سنی و مذاهب چندين گانهء شيعی سخن می گوئيم، اگرچه همواره مشغول سخن گفتن از «دين واحد اسلام» هستيم اما، صورت ها و نمودهای منظم شدهء اين دين را فقط در نهادهای مربوط به مذاهب آن پيدا می کنيم؛ مسجد سنی ها با مسجد شيعيان متفاوت است و مسجد شيعيان امامی با مسجد شيعيان زيدی تفاوت دارد. مسجدهای مختلف ظهور عينی مذاهب (يا ايدئولوژی های منظم) مختلف اند.
در زبان فرنگی «دين» را religion می خوانند و از «مذاهب اصلی» هر دين با عنوان church (يا «کليسا» و «نيايشگاه»)، و از «مذاهب فرعی»، يا منشعب شده از مذاهب اصلی، با عنوان denomination ياد می کنند. مثلاً، هر کس که بطور عام «مسيحی» محسوب می شود، بطور خاص، يعنی در نظر و رفتار، وابسته به يک مذهب فرعی است و با «کليسا»ی وابسته به آن مذهب نيز پيوند دارد.
بدينسان ايدئولوژی نامنظم (يا عام)، از طريق مذاهب و روند نهادسازی مخصوص خود، به ايدئولوژی های متعدد منظم (يا خاص و صاحب نهاد) تبديل می شود.
***
حال فرصت آن است که توضيحاتی چند در مورد سکولاريسم سياسی و دموکراتيک نيز مطرح شوند. سکولاريسم دو معنا و نمود و کارکرد مختلف (و اغلب ضد يکديگر) دارد: در «سطح فلسفی» منکر ماوراء الطبيعه و پديده های مربوط به آن است و در «سطح سياسی» مخالف دخالت نهادهای مذهبی در حکومت؛ در راستای تأمين آزادی عقايد برای همگان و بی آنکه وارد بحث فلسفی در مورد ماوراء الطبيعه شود.
اگر به اين تفاوت توجه نکنيم ممکن است کوشندگان سکولار سياسی را هم جزو منکران ماوراء الطبيعه گذاشته و هدف آزاديخواهانهء آنان را با مخالفت نسبت به عقايد دينی و مذهبی مردمان يکی بگيريم؛ اختلاطی که هم اکنون بوسيلهء عمال حکومت اسلامی تبليغ می شود تا راه را بر استقرار يک حکومت سکولار در ايران ببندد.
                  خوشبختانه اما، امروزه، «سکولاريسم سياسی و دموکراتيک» تا حد زيادی در فهم نخبگان و تحصيل کردگان، و عموماً در ذهنيت طبقهء متوسط ايرانی، مفهوم جا افتاده ای شده است. بخصوص هنگامی که اين مفهوم با پديدهء سياسی separation of church and state يکی می شود بحث در مورد آن جايگاه گسترده ای را در نزد بسياری از متفکرين ايرانی از آن خود می کند. لازم به توضيح است که برای اين عبارت فرنگی معادل های فارسی فراوانی ساخته شده که از ميان آنها من عبارت «جدائی مذهب از حکومت» را درست ترين می دانم و در اين مورد مقالات متعددی نيز نوشته ام(4). اما، در عين حال، متذکر اين نکته هم بوده ام که امروزه ديگر سکولاريسم تنها به معنای «جدائی مذهب از حکومت» نيست و در اين عبارت «ايدئولوژی» جانشين «مذهب» شده است.
در اين مورد نيز ارائهء توضيحی مختصر لازم است.
سکولاريسم، در عصر روشنگری حاصل شوريدن عليه «دخالت کليسا در قدرت سياسی يا حکومت و روند قانونگزاری» بود و می خواست روابط و مقررات اجتماعی را بر حسب ضرورت های زمان و مکان و نيازهای روزمرهء آدميان تنظيم کرده و رابطهء آنها را با آسمان و مشيت های ماوراء طبيعی قطع کند (در اين مقام «سکولار» به معنی «اين جهانی» است و به همين دو معنای فلسفی و سياسی بخود گرفته است).
اما هنگامی که متفکران اروپائی (بخصوص مارکسيست ها) به اين کشف نائل شدند که «مذهب» و نهادهای برآمده از آن نيز جزئی از «ايدئولوژی های منظم» بشمار می روند، بر اهل تحقيق روشن شد که برای تحقق سکولاريسم نه تنها ناچاريم رابطهء «ايدئولوژی های منظم مذهبی» را با حکومت و قدرت سياسی قطع کنيم بلکه لازم است که به «ايدئولوژی های منظم غيرمذهبی» نيز توجه نموده و اين رابطه را نيز منحل سازيم. من در نوشته های خود از اين روند «توسع معنائی و کارکردی» با عنوان «سکولاريسم نو» ياد می کنم تا پيوند آن به «مذهب» را به پيوندش با «ايدئولوژی منظم» گسترش داده باشم.(5)
منظور از «ايدئولوژی های منظم غيرمذهبی» بيشر «مکتب» های فکری خاصی است که در اواخر قرن نوزدهم و در سراسر قرن بيستم بوجود آمدند و با ادعای سکولار بودن دست به حذف مذهب زدند اما خود بلافاصله جانشين آن شدند و نهادهای اجتماعی خود را بوجود آوردند. نازيسم و فاشيسم دو نمونه از اين «ايدئولوژی های منظم غيرمذهبی» هستند. در عين حال استالينيسم و مائوئيسم نيز کوشيده اند تا از دل تفکر «کارل مارکس» دو «ايدئولوژی منظم غيرمذهبی» را بيرون کشيده و جانشين مذهب کنند.
پس، از ديدگاه علمی امروز، «مذهب» و «مکتب» هر دو دارای ماهيتی ايدئولوژيک هستند و سکولاريسم ناچار است دسترسی هر دوی آنها را به قدرت سياسی و حکومتی قطع کند.
***
حال وقت آن است که مقالهء حاضر را با اشاره به چند زمينهء مشخص از مانعة الجمع بودن «ايدئولوژی منظم» و «سکولاريسم نوی دموکراتيک» ادامه دهم:
1. «ايدئولوژی منظم»، چه مذهبی و چه غيرمذهبی، همواره هدفی اجتماعی و «نهاد سازنده» را تعقيب کرده و، بخاطر توانا شدن در اعمال و تحميل ارزش ها و باورها و رفتارهای خاص خود بر کل جامعه، به «قدرت سياسی» نياز دارد. يعنی، در راستای پاسداری از مشخصات ايدئولوژی منظم است که قدرت سياسی، چه از طريق سرکوب هرگونه اعوجاج در باورهای ايدئولوژيک و چه از طريق دستکاری در روند انتقال ادراکات و جهان بينی ها از نسلی به نسل ديگر، بکار می آيد.
2. «ايدئولوژی منظم»، چه مذهبی و چه غيرمذهبی، نابود کنندهء «تکثر» است و از رنگارنگی و استقلال فکری و رفتاری افراد و گروه های اجتماعی نفرت دارد. پس، پديده ای «يک شکل کننده» (يونيفرميست) است. در اين معرکه هر کس که در ظاهر و رفتار و گفتار با هنجارهای ايدئولوژی مسلط همخوانی نداشته باشد «غير خودی» محسوب می شود و اگر نتوان به حذف فيزيکی يا زندانی کردن او دست زد قطعاً می توان مزايای متعلق به «باور آورندگان» را از او دريغ داشت.
3. «ايدئولوژی منظم»، چه مذهبی و چه غيرمذهبی، در ضديت کامل با دموکراسی و تعلق حاکميت به همهء مردم است و لذا راه های گوناگون دخالت و مشارکت «غيرخودی ها» در امر حکومت را می بندد.
4. «ايدئولوژی منظم»، چه مذهبی و چه غيرمذهبی، بر اساس «زور» حکومت می کند و کليهء ساختارها و رفتارهای آن به مدد «زور» سرهم بندی شده و محفوظ می مانند. پس «ايدئولوژی منظم» را می توان در ضديت کامل با «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» نيز دانست؛ اعلاميه ای که رضايت و رغبت را جانشين زور و سرکوب می داند و آزادی و اختيار را به جای اجبار و تحميل می نشاند.
حال به برخی از ويژگی های منبعث از «سکولاريسم نوی دموکراتيک» که در تخالف با «ايدئولوژی های منظم» اند توجه کنيم:
1. از آنجا که «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» از حقوق منتشر آدميان سخن می گويد و هيچگونه تفاوت و تبعيض و «خودی ـ ناخودی کردن» را نمی پذيرد، طبعاً اجرائی شدن اش در ظل يک حکومت ناشی از ايدئولوژی منظم ممکن نيست و لازم است که، برای تضمين اجرای آن، به مدد برقراری سکولار دموکراسی، هرگونه ايدئولوژی منظم را (که در ريشهء خود بصورت قانون اساسی و سياست های اعلام شدهء حکومت عمل می کند)  از قدرت جدا و اخراج کرد.
2. استقرار اين سکولاريسم دموکراتيک (که از طريق پذيرش اعلاميهء حقوق بشر دموکراتيک شده و با سکولاريسم مورد ادعای استالينيست ها و نازيست ها و فاشيست ها و بعثی ها، که مکتب را جانشين مذهب کرده اند، بکلی متفاوت است) موجب می شود که هيچ قشر خاص وابسته به يک ايدئولوزی منظم نتواند، با حضور در قدرت و حکومت، شريعت و ارزش های مذهب و مکتب خود را بر کل جامعه مسلط سازد و، از آن طريق، دست به تقسيم بندی افراد به خودی و ناخودی بزند.
3. اين سکولاريسم ضامن حفظ تنوع، تکثر و گوناگونی اجتماعی است و بر سر راه هرگونه تبعيض فرهنگی، مذهبی، زبانی و نژادی را سد می سازد.
4. اين سکولاريسم ضامن استقرار حاکميت مردم و توزيع منطقی و علمی قدرت بر اساس معيارهای اقتصادی، جغرافيائی و ارتباطی است.
5. در عين حال، يک حکومت سکولار دموکرات تنها «بديل» و «آلترناتيو» در برابر يک حکومت ايدئولوژيک بشمار می رود. لذا قرار گرفتن يک حکومت ايدئولوژيک جديد بجای يک حکومت ايدئولوژيک قبلی نشان از پيدايش و پيروزی «آلترناتيو سکولار دموکرات» ندارد و در جهت بهبود اوضاع نمی توان به آن دل بست.
6. و بالاخره اينکه سکولار دموکراسی در برابر «اصلاح طلبی ِ برآمده از يک حکومت ايدئولوژيک» نيز می ايستد و صلاحيت آن را تصديق نمی کند؛ چرا که اينگونه «اصلاح طلبی» برآمده ای از کارکرد روند «خودی ـ ناخودی» محسوب می شود و نمی تواند در پی «انحلال حکومت به نفع استقرار دموکراسی و حکومت همهء مردم» باشد و، طبعاً، جابجائی قدرت را تنها در اردوگاه خودی ها می خواهد.
_______________________________________________________
2. Althusser, Louis. Lenin and Philosophy and Other Essays. Trans. Ben Brewster. New York: Monthly Review, 2001. p109
3. KarlMannheim (March 27, 1893 – January 9, 1947), Ideology and Utopia. London: Routledge -1936.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]