چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد
اسماعيل نوری‌علا

در مطلب اين هفته می خواهم به تشريح سوء تفاهمی در مورد «انتخابات آزاد» بپردازم که نمی دانم آگاهانه يا بی خبرانه بوسيلهء عنوان کنندگان اين «راهکار»، به آن دامن زده می شود.
منظورم اما آن «انتخابات آزاد»ی نيست که اصلاح طلبان شناخته شده ـ هم در داخل و هم در خارج کشور ـ به آن اشاره می کنند و منظورشان «رفع نظارت استصوابی شورای نگهبان در گزينش نامزدهای انتخاباتی به نفع نامزدهای اصلاح طلب» است. اين مطلب مقولهء ديگری است که ربطی به بحث انتخابات آزادی ندارد که، مثلاً و ظاهراً، در سه کنفرانس «اتحاد برای دموکراسی» (با نام مخففهء یو.دی.آی)، برگزار شده در استکهلم و بروکسل و پراگ، طرح شده است؛ چرا که، ظاهراً، منظور برگزار کنندگان اين کنفرانس ها از «انتخابات آزاد» همان «انتخابات آزاد و منصفانه» ای است که در اعلامیهء نشست شورای بین المجالس در پاريس، مورخ 26 مارس سال 1994 برسميت شناخته شده و در آن شرايط و مقدمات و مؤخرات اش به تفصيل ذکر گرديده است. حال، اگر از نظر سکولار دموکرات های انحلال طلب، حکومت اسلامی هرگز نمی تواند اين شرايط را فراهم آورده و انتخابات آزاد و منصفانه ای بر اساس پيش بينی های بين المجالس انجام دهد، مؤسسان «یو.دی.آی» معتقدند که می توان در تحت لوای اين شعار آنچنان حکومت اسلامی را تضعيف کرد که عاقبت تن به انجام چنين انتخاباتی بدهد. تا اينجای داستان اختلاف نظر بين دو اردوگاه روشن است و دربارهء آن نيز به تفصيل بحث شده است(1).
اما سوء تفاهمی که قصد دارم در اين هفته به آن بپردازم از آنجا ناشی می شود که برخی از نظريه پردازان سياسی، و نيز سياست پيشه گان همفکرشان، هنگامی که از «انتخابات آزاد» بعنوان يک «خواست حداقلی» برای ايجاد ائتلاف گسترده در بين اپوزيسيون سخن می گويند منظورشان، پيش از آنکه انتخاب رئيس جمهور و نمايندگان مجلس و داوطلبان خدمت در نظاير اين سمت ها باشد، به انجام «رفراندوم» اشاره دارند و معتقدند که، در صورت ايجاد امکان انجام انتخابات آزاد، می توان بسياری از پرسش ها را نيز با مردم در ميان گذاشت و نظر آزادانهء آنها را کسب کرد. يعنی، از «انتخابات» سخن می گويند اما منظورشان «همه پرسی» است و سوء تفاهم نيز از آنجا ناشی می شود که اين دو عمل، در عين اشتراک در شرايط و مقدمات و مؤخرات اجرائی، دو مفهوم و پديدهء کاملاً مختلف اند و نمی توان آنها را با هم يکی دانست، حال آنکه در ادبيات اين کوشندگان سياسی دو مفهوم مذکور بجای هم بکار گرفته می شوند.
اين «اختلاط» را می توان در نوع احتجاجاتی که از جانب طرفداران «انتخابات آزاد» مطرح می شود مشاهده کرد. آنها، مثلاً، می گويند: «در يک انتخابات آزاد تعيين "نوع نظام" را به همه پرسی می گذاريم»؛ يا «در يک انتخابات آزاد از مردم می پرسيم که آيا پادشاهی می خواهند يا جمهوری؟» و يا «در يک انتخابات آزاد از آنها می پرسيم که جمهوری اسلامی را می خواهيد يانه؟»
می بينيد که در همهء اين پيش گزاره ها، در ضمن اينکه از انجام «انتخابات آزاد» سخن گفته می شود، منظور اصلی انجام «همه پرسی»، بخصوص در مورد تعيين نوع نظام کشور، است.
به گمان من، دليل اين «اختلاط مفاهيم»، بخصوص آنجا که عمداً صورت می گيرد، آن است که، با متمرکز کردن مردم بر روی مبحث «انتخابات»، بتوان تفاوت آن را با مبحث «همه پرسی» از چشم ها پنهان داشت؛ تفاوتی که حل مشکل کنونی سياسی کشورمان دقيقاً در پرداختن به آن نهفته است؛ يعنی همان تفاوتی که اعلامیهء نشست شورای بین المجالس اساساً در مورد آن ساکت است.
بيانيهء مزبور فرض را بر اين می گذارد که حکومتی هست و مجلسی و احياناً منصب رياست جمهوري و، بر اساس اين فرض، شرايط انجام انتخابات مجلس و رياست جمهوری و هر گزينش ديگری را بصورت مقدمات و مؤخرات فراهم ساز آزادی انتخاب مطرح می سازد. اما آيا همهء اين پيش بينی ها در مورد «همه پرسی»، يا پرسش مستقيم از مردم برای گزينش ميان چند گزينه (و نه چند شخص)، نيز صادق است؟
من می گويم نه. در تمام آن «اعلامیه» هيچ کجا اشاره ای به «همه پرسی» وجود ندارد. از اين «غياب» که بگذريم، می توان ديد که اگرچه صد در صد آن تمهيد مقدمات و مؤخرات بيان شده در اعلامیه در مورد «همه پرسی» نيز صادق است اما واجد يک «عنصر» مربوط به آن نمی شود؛ عنصری که در انتخابات ناظر بر مناصب کشوری وجود ندارد اما در «همه پرسی» ها نقش اساسی را بازی می کند. اين عنصر کدام است؟
در زبان فرنگی «رفراندوم» به معنی «رجوع به آراء عمومی» است و به همين دليل واژه سازان زبان فارسی آن را به «همه پرسی» يا، در واقع، «از همه پرسی» برگردانده اند. می دانيم که در انتخابات مربوط به مناصب و نهادهای حکومتی و دولتی «پرسشی کيفی» در کار نيست و هرگونه پرسشی ديگر هم جز اين نمی تواند باشد که «برای فلان منصب مورد نظر، کدام يک از اين نامزدها را می پسنديد؟» اما در کار «همه پرسی» می توان انواع پرسش های «کيفی» را در مقابل رأی دهندگان قرار داد و از آنها نظرشان را «پرسيد». يعنی، در يک همه پرسی، «پرسش» می تواند متنوع و تعيين کننده بوده و دربارهء اشخاص نباشد و به همين دليل من آن را «عنصر مفقوده» در بحث انتخابات آزاد برآمده از اعلامیهء بين المجالس می دانم.
آيا براستی می توان هر پرسشی را با مردم در ميان نهاد و بر اساس رأی اکثريت مردم «نتيجهء غائی و لازم الاجرا» را اعلام داشت؟ و اگر پاسخ ما به اين پرسش منفی باشد آنگاه آيا ما از قايق دموکراسی پياده شده ايم و ناچار بايد تن به امواج خروشان افکار غيردموکراتيک خود بدهيم؟
در اين مورد بد نيست به نمونه ای از بحث های مابين دو جناح موافق و مخالف توجه کرد. آنها می گويند: «مگر نه اينکه مهمترين مقصد ما رسيدن به استقرار حاکميت ملی است؟ و مگر نه که مردم هستند که صاحب مملکت می شوند و برای آيندهء آن تعيين تکليف می کنند؟ پس چرا بايد منکر مفيديت و قاطعيت نهائی انتخابات آزاد شد؟»
و اگر تو، بعنوان يک آدم سکولار دموکرات انحلال طلب، از ايشان بپرسی که: «اگر نتيجهء همه پرسی آن شد که جمهوری اسلامی را می خواهيم چه بايد کرد؟» آنها خواهند گفت: «اولاً اگر ارادهء مردم متمايل به ادامهء حکومت اسلامی باشد من و تو که هستيم که با آن مخالفت کنيم؟ ما اين نتيجه را می پذيريم اما به مبارزهء خود عليه هر نوع حکومت مذهبی و ايدئولوژيک ادامه می دهيم». و پشت بند اين اظهار نظر ِ ظاهراً کاملاً «دموکراتيک» از تو می پرسند که: «يعنی فکر می کنی مردم ايران بعد از 34 سال تجربهء حکومت اسلامی حاضرند به ادامهء آن رأی دهند؟ آيا چنين چيزی از نظر تو امکان دارد؟»
تو اگر پاسخ دهی که «در سطح "نظری" همواره لازم است اين فرض را هم در نظر بگيريم که ممکن است حکومت اسلامی رأی بياورد. بی آنکه به اين بحث بپردازيم که، در سطح "عملی"، وقوع چنين امری چقدر محتمل است. ماهيت هر پاسخی از جانب طرفين بحث بستگی دارد به بدبينی من و خوشبينی مفرط اوئی که فکر می کند حکومت اسلامی روزی به خواستهء او تن می دهد و در يک رفراندوم آزاد می پرسد که: « آی ملت! آيا می خواهيد من بمانم و يا حکومت نوع ديگری را دوست داريد؟»؛ آن هم با آن شبکهء وسيع روحانی و بسيجی و پاسدار! پس، فعلاً از سطح عملی می گذريم و در سطح نظری سخن را ادامه می دهيم.
آنها می گويند: «اگر مردم اين حکومت را خواستند ما بايد به خواستهء آنان تن بدهيم» و ادامه می دهند که: «اين اقتضای بازی دموکراسی است. مقدس ترين چيزها در اين بازی رأی مردم و صندوق رأی است. شما منکر اين اصل هستيد؟»
من اقرار می کنم که منکر اين اصل در مورد «همه پرسی» هستم و معتقدم که اعلاميهء بين المجالس مورد استناد اين کوشندگان سياسی نيز اگرچه در مورد «ماهيت پرسش از همگان» ساکت است اما با اين کلمات آغاز می شود: «شورای بين المجالس با تأکيد مجدد بر اهميت اعلاميهء جهانی حقوق بشر...» و با همين واژگان آغازين نشان می دهد که، بطور طبيعی و مثل همهء بيانيه ها و معاهدات و کنوانسيون های بين المللی ِ برآمده از سازمان ملل متحد و توابع آن، ريشهء کار همواره در اعلاميهء جهانی حقوق بشر است و هيچ سندی نمی تواند ناقض آن «اعلاميهء مادر» باشد. پس، بايد اين واقعيت را پذيرفت که «انتخابات آزاد» نيز برای هر منصبی، و در مورد هر پرسشی، نمی تواند برخلاف پيش بينی های آن «اعلاميهء مادر» انجام پذيرد.
اگر اين احتجاج درست باشد آنگاه می توان پرسيد که آيا در يک «همه پرسی» می توان پرسشی را مطرح کرد که، در صورت تصويب بوسيلهء اکثر مردم، موجب از ميان رفتن حقوقی از خود آنان باشد که در اعلاميهء جهانی حقوق بشر به تفصيل بيان شده اند؟
پاسخ مسلماً منفی است. نتيجهء هيچ انتخابات و رفراندومی نمی تواند ناقض حقوق مندرج در آن اعلاميه باشد حتی اگر همهء مقدمات و مؤخرات لازم برای تضمين آزاد و منصفانه بودن انتخابات و همه پرسی فراهم و رعايت شده باشد.
شايد طرح چند مثال کوتاه موضوع را روشن تر کند. آيا می توان، از طريق احراز شرايط لازم برای يک انتخابات آزاد و منصفانه، يک انسان روان پريش (به تصديق مراجع ذيصلاح پزشکی) را به رياست جمهوری برگزيد؟ يا آيا می توان در يک «رفراندوم آزاد» از مردم پرسيد که «موافقيد تا پدران و مادران حق زنده بگور کردن فرزندان شان را داشته باشند؟» يا در همين امريکائی که بخشی از ما در آن ساکنيم چگونه ممکن است از مردم پرسيد که «آيا با بازگشت به دوران برده داری موافقيد؟»
می بينيد که اين گونه پرسش ها کاملاً ضد مفاد اعلاميهءحقوق بشرند و لذا قابل طرح در هيچ رفراندومی نيستند. من البته فکر می کنم که اگر اين اعلاميهء حقوق بشر هم وجود نداشت عقل سليم اجازهء همه پرسی در اينگونه موارد را نمی داد، چنانکه، گويا مطابق مشهور، يکی از فتوا های آيت الله شريعتمداری (پدر آقای مهندس حسن شريعتمداری) آن بوده که «شخص نمی تواند به تضييع حق خود رأی دهد».
حال به کارکرد حکومت اسلامی در کشورمان بنگريم. سی و چهار سال تمام است که اين حکومت، بر اساس مندرجات قانون اساسی خود، در ايران بساط شکنجه و تجاوز را پهن کرده، دست به آدم کشی های وسيع زده، حقوق زنان و کارگران و مليت ها و غير شيعه های امامی را منکر شده، و تن به رعايت هيچ يک از آزادی های مندرج در اعلاميهء حقوق بشر نداده است. اين واقعيتی است که فقط کسانی که در کرات ديگر بسر می برند و از کرهء خاکی ما خبری ندارند می توانند منکر آن شوند. در اين صورت چگونه می توان در آينده ای ـ که اميدوارم چندان دور نباشد ـ از ملت ايران پرسيد که: «آيا می خواهيد که حکومت اسلامی ادامه يابد؟» و اگر رأی اکثريت بيرون آمده از صندوق ها مثبت بود اجازه داد که اين حکومت به جنايات خود ادامه دهد؟
بدينسان، کسانی که در پشت سنگر خواستاری «انتخابات آزاد» در واقع خواستار انجام «رفراندوم آزاد» برای تعيين نوع حکومت اند هرگز نبايد اجازه داشته باشند که «ادامهء حکومت فعلی» را نيز جزء گزينه های يک همه پرسی منظور کرده و سپس به استناد اينکه «اکثريت مردم رأی مثبت خود را اعلام داشته اند» بقای اين حکومت را تضمين کنند. تصديق اينکه حکومت اسلامی می تواند بر اساس يک همه پرسی ِ آزاد ابقا شود، چه به سودای رعايت دموکراسی باشد و چه به لحاظ توطئه برای بقدرت رساندن جناح ديگری از رژيم، عملاً و در واقعيت امر، شراکت در جرم های اين حکومت محسوب می شود و سکولار دموکرات های انحلال طلب، با حفظ احترام به ايدهء انتخابات آزاد، بايد مجدانه با اين «طرز فکر ظاهراً دموکراتيک» مبارزه کنند. در عين حال، اين مبارزه هم اکنون و در همين خارج کشور بايد شکل بگيرد و ادامه يابد. اين وظيفهء ما است که صريحاً در همهء مجالس بحث و روياروئی با متفکرانی که خواستار انتخابات آزاد هستند بپرسيم که آيا در همه پرسی مورد نظر شما «ابقای حکومت اسلامی» نيز يک گزينه محسوب می شود؟ و آيا شما حاضريد که نتايج يک چنين همه پرسی را (که گويا قرار است بوسيلهء همين حکومت جنايتکار انجام شود) بپذيريد و به تن بدهيد؟
در واقع، از اين منظر است که تفاوت اصلی «انحلال طلبی» با «اصلاح طلبی» بروز عمده پيدا می کند. انحلال طلبان هدف خود را لغو قانون اساسی حکومت اسلامی و استقرار يک قانون اساسی سکولار دموکرات و مبتنی بر اعلاميهء جهانی حقوق بشر اعلام می دارند حال آنکه اصلاح طلبان خواستار حفظ رژيم و تعمير آن هستند و در اين راستا در اين حد شعار می دهند که «قانون اساسی وحی منزل نيست و می توان برخی از مفاد آن را تغيير داد» و می کوشند بروی خود نياورند که، مثلاً، اصل مبتنی بودن اين قانون بر شريعت اماميه اصلی تغييرناپذير است و آنها اگر ده ها مادهء ديگر قانون اساسی فعلی را از طريق انتخابات و رفراندوم های منصفانه و آزاد تغيير دهند قادر به رفع اين معظل اساسی نيستند، مگر اينکه خواستار لغو کل قانون اساسی فعلی و استقرار يک قانون اساسی سکولار دموکرات شوند؛ که آن هم معنای اصلی و گوهر جنبش انحلال طلبی محسوب می شود.
در عين حال، بر اساس همين احتجاج می توان نتيجه گرفت که رفراندوم 12 فروردين 58 ـ که مردم را بين گزينش «جمهوری اسلامی» و «رژيم سلطنتی» مخير می ساخت ـ از ابتدا و از بنياد خود غيرقانونی و ناحق بوده است. اينکه خمينی توضيح نداده بود که منظورش از «جمهوری اسلامی» چيست نمی تواند رافع مسئووليت کسانی باشد که، به نام اطاعت از رأی مردم، اين رژيم را پذيرفته، در جناياتش شريک شده و هنوز هم می کوشند تا راه های قانونی ابقای آن را يافته و از طريق انتخابات آزاد به اين مقصود نائل شوند. يعنی، از نظر حقوقی، ما همين امروز و به استناد جنايات سی و چهار سالهء حکومت اسلامی می توانيم تأسيس و پا گرفتن آن را از بنياد ناحق (يا بقول خود آخوندها «نامشروع»، که معنای ديگرش «حرامزاده» است) دانسته و يقين داشته باشيم که بخاطر نگاهداشت و نگهبانی از حقوق بشر هم که شده راه ديگری جز انحلال طلبی (يا خواستاری لغو کامل قانون اساسی حکومت اسلامی) در پيش پای ما وجود ندارد و هرگونه اعوجاجی نسبت به اين مقصد ما را به بيراهه های خطرناک و مهلک خواهد کشاند.
____________________________
1. نگاه کنيد به هفت مقالهء قبلی از همين قلم در پيوند زير:
http://www.puyeshgaraan.com/ES.
Articles/ES.Re-Free-Election.htm

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]