نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!
اسماعيل نوری‌علا



يکی از دلکش ترين راه های فهم آنچه در واقعيت اتفاق می افتد، به نظر من، کاويدن چگونگی بيان يا گزارش آن واقعيت ها در زبان است. تاريخ ساخته شدن و فراموش شدن واژه ها (اسم و صفت و فعل و قيد) تاريخ وقايع اجتماعی ما نيز هست. ما در زبان می انديشيم، خيال می ورزيم و تفکرات و انديشه هامان را بيان می کنيم. دستور ساختاری هر زبان نيز افشاگر مبانی شکل گيری جامعه ای است که زبان در آن به کار می رود. در اين مقاله می کوشم برخی نکات پايه ایِ  دستور زبانی را در رابطه با جرياناتی سياسی که خود بچشم ديده ام مطرح سازم.
 
چند قاعدهء دستوری
در هر زبان وسائلی برای ساختن «اسم» از «فعل» و ايجاد «اسم ِ فعل» وجود دارد. در زبان اصيل فارسی اين کار از طريق افزودن يک «شين» در پايان ِ «ريشهء امری ِ افعال» انجام می گيرد؛ مثل، خواندن ← خوان ← خوانش، يا گشتن ← گرد ← گردش. اما در زبان فارسی ِ درآميخته با واژگان اسمی و فعلی عربی اين قاعدهء ساده رعايت نشده و توليد «فعل ها و اسم فعل ها» اغلب از طريق افزودن افعال معين (يا کمکی) به يک اسم يا صفت انجام می شود و ما به افعال مرکب می رسيم. مثل: «رنگ کردن»، که اگر در فارسی کنونی فعلی به نام «رنگيدن» می داشتيم می توانستيم «رنگش» را از آن استخراج کنيم، همانگونه که از «رنجيدن» واژهء «رنجش» را استخراج می کنيم.
نيز می دانيم که «فعل» های هر زبان [چه ساده، همچون «ديدن»، و چه مرکب، همچون «نگاه کردن» بجای، مثلاً، «نگاهيدن» که نداشته ايم يا گم اش کرده ايم]، خود به دو گروه تقسيم می شوند: افعال «لازم» (به معنی «خود کفا!») و افعال «متعدی» (به معنی نيازمند به وجود آنچه يا آنکه به او تعدی می شود و در دستور زبان «مفعول» نام دارد!).
«فعل متعدی» فعلی است حکايت کنندهء دخالت و تجاوز فاعل ها به مفعول ها. مثلاً، «زدن» يک فعل متعدی است و فاعل اش در به در به دنبال مفعولی است تا او را «بزند». در عين حال، يکی از خواص «افعال متعدی» آن است که از تحميل ماهيتی خاص بر اجسام و اشخاص و تفکراتی حکايت می کنند که به آن اجسام و اشخاص و تفکرات تعلق نداشته و بوسيلهء «فاعل» بر آنها تحميل شده است. مثلاً، «قرمز کردن» يعنی چيزی به رنگ قرمز نبوده و ما آن را «قرمز می کنيم». در زبان فارسی اغلب «فعل های مرکب» [مرکب از يک اسم و يک فعل] برای رساندن همين حدوث «عمل تعدی» و «تغيير ماهيت مفعول» بکار گرفته می شوند. يعنی، در زبان، افعالی [چه بصورت ساده و چه در شکل مرکب] وجود دارند که از وقوع نوعی تغيير دادن، يا يافتن ِ، ماهيت اجسام و اشخاص و افکاری که مفعول واقع شده اند خبر می دهند؛ تغيير ماهيتی که فاعلی آن را موجب می شود.
گشتی در زبان سياسی
از آنجا که اغلب مفاهيم سياسی از طريق زبان های فرنگی به زبان فارسی راه يافته اند، بد نيست توجه کنيم که در زبان های لاتين [که فعل مرکب در آنها به ندرت يافت می شود] توليد فعل متعدی بوسيلهء افزودن پسوند «ايزاسيون» به صفات انجام می شود. مثلاً، از صفت «مدرن» [حدوداً به معنی «جديد»] می توانيم اسم ِ فعل ِ متعدی ِ «مدرن ايزاسيون» را بسازيم به معنی «جديد کردن» [حدوداً معادل همان واژهء عربی «تجدد ِ» که در عصر مشروطه خيلی مورد استفادهء نويسندگان قرار می گرفت و هنوز هم می توان در متون مربوط به مشروطيت کاربرد مفصل آن را مشاهده کرد].
نيز می دانيم که از اسم فعل می توان صفت هم ساخت. مثلاً، در عربی از «تجدد» صفت «متجدد» را می سازيم که با صفت «جديد» فرق دارد. «جديد» صفت چيزی يا کسی يا فکری است که قبلاً به هيچ صورتی وجود نداشته و اکنون وجود يافته است. اما شيئی و آدم و فکری که در گذشته هم وجود داشته و حالا «نو نوار» شده «متجدد» خوانده می شود. در زبان فرنگی هم اين کار با تبديل «ايزاسيون» به «ايزه» انجام می شود و، مثلاً، آنچه مدرن شده است را «مدرنيزه» می خوانند.
در همن زمينه می توان به اين نکته نيز اشاره کرد که اين «تحميل» اغلب قابل منتفی شدن يا بازگشتن به حالت اوليه نيز هست و مفعول هائی که دچار اين تعدی شده اند می توانند به حالت اوليه خود برگردند؛ البته از طريق بکار بردن «اسم فعل متعدی ِ» ديگری که کارش خنثی کردن اسم فعل متعدی قبلی است. بهر حال، به حالت قبل از تحميل گشتن هم محتاج تعدی فاعلی است! زبان های لاتين اين کار را با افزودن يک «د» يا «دی» به ابتدای فعل متعدی اوليه انجام می دهند. مثلاً، اگر بخواهند روند «مدرنيزاسيون» را برعکس کنند از اسم فعل متعدی «دی مدرنيزاسيون» استفاده می کنند.
در فارسی شل و پل کنونی اين «برگرداندن به ماهيت اصلی» را اغلب با آوردن پيشوند (يا پيش گزاره)ی «غير» می رسانند. مثلاً، در زبان فرنگی اسم فعلی داريم به صورت «لوکاليزاسيون» که ديده ام آن را به «محلی کردن» ترجمه کرده اند، به معنای متمرکز کردن چيزی در يک محل. و «دی لوکاليزاسيون» هم به «غير محلی کردن» ترجمه شده است، به معنی پخش کردن آنچه در يک محل متمرکز شده است.
اينکه اينگونه تمهيدات ِ مترجمين زبان فارسی برای رساندن معانی واژگان و مفاهيم متون فرنگی تا چه حد موفق و شفاف و رسانا و درست است موضوع بحث مقالهء حاضر نيست و من با متذکر شدن اين قواعد می خواهيم فقط مسير دستور زبانی ِ آنچه هائی را که در عالم واقع حادث می شوند توضيح داده باشم.
 
«اسم فعل های متعددی» در زبان سياسی
در جوانی ِ نسل من سه «اسم فعل متعددی»، بعنوان ميراث عصر مشروطه برای نسل دوران جنگ سرد، در گفتمان سياسی ما مرکزيت يافت.
نخستين اين سه، که ريشه های بيشتری در ادبيات سياسی عصر مشروطه داشت، همان «مدرنيزاسيون» [يا «تجدد»] بود که در «آن عصر» پژواک اميدوار کننده و دلکشی داشت اما در «عصر نسل من»، و بخصوص در نزد «چپ» های اين نسل، به دو جهت طنينی منفی پيدا کرد.
جنگ سرد را جنگ نامرئی دو اردوگاه «شرق» و «غرب» می دانستند. در اردوگاه شرق اتحاد جماهير شوروی و چين قرار داشتند و در اردوگاه غرب از امريکا و اروپا بعنوان استعمارگران قبلی و امپرياليست های فعلی نام برده می شد. اين تقسيم بندی البته کلاً سياسی بود چرا که انديشهء کمونيستی مستقر در اردوگاه شرق خود محصول اساسی تفکر اروپائی ـ غربی محسوب می شد که چون در «اروپای صنعتی» پا نگرفته بود ـ بر خلاف پيش بينی پيامبرش، کارل مارکس آلمانی ـ از روسيه و چين کم مايه در امر صنعت سر در آورده بود، و به لحاظ ايجابات سياسی، خود را بيگانه با «غرب» و «ارزش» های آن نشان می داد. به همين دليل متفکرانی که خود را متعلق به اردوگاه شرق و ارزش های آن می ديدند، می کوشيدند تا در نسلی که در دههء 1960 ايران (و شايد دنيا) به صحنهء زندگی اجتماعی و سياسی پا می گذاشت چنين تلقين کنند که «مدرنيزاسيون» بدانگونه که مورد نظر بورژوازی و سرمايه داری داخلی بود و در مشروطيت تبليغ می شد در واقعيت «وسترن ايزاسيون» بوده است؛ به معنی «غربی کردن» يا کوشيدن برای اينکه جامعه ای قرون وسطائی را با «ارزش های غربی» آشنا و معتاد ساخت. و تو اگر خود را متعلق به اردوگاه شرق می ديدی چاره ای نداشتی تا با اين روند «وسترنيزاسيون» مبارزه کنی.
اما هم «مدرنيزاسيون» و هم «وسترنيزاسيون» دشمنان ديگری هم داشتند که از اردوگاه ظاهراً سومی برخاسته بودند. آنان که در «تجدد» کشور و «غربی شدگی ِ» آن آغاز روند رنگ باختگی و اضمحلال ِ «سنت ها»ی جامعهء خود را می ديدند، و از اين تغيير به هراس می افتادند، سخت به دست و پا افتاده بودند تا مخالفت خود با آن دو مفهوم را امری منطقی نشان دهند و، چون خود چيز دندان گيری در چنته نداشند، به استدلالات اردوگاه شرقی ها متوسل شده و کوشيدند، از طريق «اسلاميزاسيون ِ» آن استدلالات، چنين نشان دهند که خود نيز در راستای مخالفت با «مدرنيزاسيون» و «وسترنيزاسيون» دارای دلايل و ارزش های خاص سنتی خويش هستند.
امروزه اگر بين تفکرات توده ای ها و فدائيان اکثريت، از يکسو، با خمينی و خط امامی ها و بخش عمده ای از اصلاح طلبان مذهبی، از سوی ديگر، نزديکی مشاهده می کنيم دليل را بايد در همين روند دشمنی هر دو گروه با «مدرنيزاسيون»، آن هم در معنای تقليلی ِ «وسترنيزاسيون»، ببينيم.
در اين ميانه متفکرين اروپائی ِ متمايل به اردوگاه چپ هم بودند که در مخالفت با «مدرنيزاسيون» (همچنان به معنای تقليلی ِ «وسترنيزاسيون») می نوشتند و سخن می گفتند و همان ها بودند که يک اسم فعل متعدی جديدی را برساخته و بين مخالفان «وسترنيزاسيون» (غربی شدن) رايج کردند که در دوران جوانی ما سخت مقبوليت يافت و کار دست مان داد.
در زبان فرنگی واژهء «توکسيد» به معنی «سمی» است و اسم فعل متعدی آن هم «توکسيدازيسيون» است به معنای «مسموم کردن». متفکرين مزبور، با ترکيب واژه های «غرب» و «مسموم سازی»، واژهء «وستوکسيزاسيون» را آفريدند که متوسعاً به معنای مسموم شدگی از طريق غربی شدن بود.
احمد فرديد، متفکر سنت زده ای که در مکتب ضد مدرنيسم فلسفهء اروپائی پرورش يافته و آن را با اطلاعات خود از عرفان اسلامی در هم آميخته بود، در راه يافتن معادلی فارسی برای واژهء «وستوکسيزاسيون» دست به اختراع ترکيب «غربزدگی» زد و آن را به جلال آل احمد منتقل ساخت تا او در ابتدای کتاب «غربزدگی» اش بنويسد: «غربزدگی می‌گويم همچون وبازدگی، و اگر بمذاق خوش آيند نيست، بگوئيم همچون گرمازدگی يا سرمازدگی. اما نه؛ دست کم چيزی ست در حدود سن زدگی. ديده‌ايد که گندم را چگونه می‌پوساند؟»
اگرچه احمد فرديد بعدها مدعی شد که آل احمد معنای برداشت او از مفهوم «غربزدگی» را نفهميده است اما سيلی که با کاربرد اين واژه بوسيلهء آل احمد براه افتاد، و با خود خار و خاشاک هائی همچون نظريهء های «بازگشت به خويشتن خويش» و «آنچه خود داشت» و نظاير آن را آورد، موجب شد تا، در آستانهء قرن بيست و يکم، کشوری که در ابتدای قرن بيستم برای «مدرنيزاسيون» انقلاب کرده بود در نفرت های برخاسته از مخالفت با مفهوم «وستوکسيزاسيون» دست به خودکشی جمعی زده و جامعهء خويش را به اعماق توحشی هزار و چند صد ساله پرتاب کند.
 
اسم فعل متعددی ديگری برای کار سياسی
سومين اصطلاح رايج در دوران جنگ سرد به «پوليتي زاسيون» بر می گشت. اين اصطلاح را در فارسی به «سياسی کردن» ترجمه کرده اند، به معنی آنکه برخی پديده ها و بسياری از آدميان موجوداتی «سياسی» نيستند اما ما آنها را «سياسی می کنيم».
اين اسم فعل، در زبان فرنگی متضاد يا خنثی کنندهء خود را هم داشت، به صورت «دی پوليتي زاسيون» که در فارسی به «غير سياسی کردن» ترجمه می شد. در اينجا «غير سياسی کردن» به دو معنا بکار می رفت: يکی اينکه «امری سياسی» را «غير سياسی» کنيم و يکی هم اينکه «امری غير سياسی» را که به دلايلی خاصی سياسی شده، يا سياسی اش کرده اند، به حالت اول اش برگردانيم. در اين ميان معنای اول رواج بيشتری داشت.
من خود برای نخستين بار اين اصطلاح را از جلال آل احمد شنيدم که در مجلسی می گفت که از بعد از واقعهء 28 مرداد 32 حکومت کوشيده است مردم را «دپوليتزه» [غيرسياسی] کند حال آنکه مردم تا مقطع کودتا کاملاً «پوليتيزه» شده بودند. او معتقد بود که وظيفهء روشنفکران سياسی آن است که بار ديگر بکوشند مردم را از «بی تفاوتی سياسی» بيرون آورده و آنها را، در صحنهء مبارز با حکومت، «سياسی کنند».
بعدها ديدم که دکتر شريعتی نيز در جستجوی «پوليتزه» کرده مذهب شيعه بر آمده است چرا که معتقد است شيعه در سرآغاز پيدايش خود نهضتی سياسی بوده است برای به خلافت رساندن خاندان پيامبر و امام نخستين، و با آغاز عصر غيبت، «د پوليتيزه» شده است و علمای اين مذهب مردم را در انتظار ظهور امام غايب به خانه هاشان فرستاده و از فعاليت سياسی منع کرده اند، و اکنون برای سياسی کردن مجدد آنها لازم است اين نظريه را رواج داد که، در واقع، اين امام غايب است که در انتظار قيام مردم نشسته؛ و تا آنها قيام نکنند او نيز ظهور نخواهد کرد.
در اين روند می بينيم که شريعتی، برای «سياسی کردن» مردم (تعدی از جانب «فاعل متفکر سياسی» نسبت به «مفعولان غير سياسی») ناچار است ابتدا مفاهيم موجود در مذهب شيعه را، که بعلت غيبت امام شيعه غيرسياسی شده اند، در حوزهء سياست بازسازی و فعال کند و، سپس، به کمک آنها، توده های مردم شيعهء امامی را بحرکت در آورد.
اگرچه در اين باره در جائی ديگر توضيحات مفصلی داده ام اما بی فايده نيست که در همين مختصر نيز اشاره ای به «روش شريعتی» در امر «سياسی کردن مفاهيم شيعه» داشته باشم. او روش خود برای اين کار را در يکی از سخنرانی هايش با عنوان «تصفیه و استخراج منابع فرهنگی» در دانشکدهء نفت آبادان شرح داده و، با اغتنام اين فرصت که برای دانشجويان نفت سخن می گويد، چنين توضيح داده بود که «شما بر روی دريای نفت نشسته ايد اما تا اين نفت را استخراج و تصفيه نکنيد نمی توانيد آن را تبديل به سوخت مفيد برای موتور کنيد. فرهنگ هم همين گونه است. دريائی زيرزمينی است سرشار از توانائی های بالقوه. اما شما بايد اين ها استخراج و تصفيه کنيد تا برايتان تبديل به سوخت مفيد شوند».
شريعتی در اين سخنرانی روش خود برای «سياسی کردن» مفاهيم موجود در تشيع را هم شرح داده است. کتاب های او را بايد با توجه به همين روش خواند تا متوجه شد که او چه کار بزرگ و در عين حال مخربی را در امر سياست انجام داده است. او از اسم هائی همچون انتظار، حج و فاطمه، مفاهيمی کاملاً سياسی ساخت و به جان جامعهء عصر خويش افکند و آتشی را به پا کرد تا همين امروز مغز استخوان همهء ما را گداخته است.
 
بازگشت يا ضرورت بازبينی مجدد
اما چارهء امروز ما چيست؟ آيا ما ناچاريم تک تک مفاهيمی را که به شدت «سياسی» بنظر می رسند مورد بررسی قرار داده و ببينيم که کداميک در اصل سياسی نبوده اند و کسی يا کسانی ـ در شرايطی معين ـ آنها را سياسی کرده اند؟ و آيا، در راستای بهبود وضع نابهنجار فعلی، و ايجاد جامعه ای عادلانه و راضی و مرفه، لازم است که آن مفاهيم را به وضعيت غيرسياسی قبلی خود برگردانيم؟ آيا جز پنبه کردن آنچه توده ای ها و اسلاميست ها (مدعيان سياسی بودن مذاهب اسلامی) در اين زمينه رشته اند چارهء ديگری هم داريم؟
من، در هفتهء گذشته، کوشيدم تا نشان دهم که چگونه مفهوم «هويت»، که مفهومی غير سياسی است، بوسيلهء گروه های مختلفی «سياسی» يا شايد بهتر است بگويم «سياست زده» شده است. منظورم از طرح اين مسئله اشاره به قاعده ای بود که بی توجهی به آن می تواند فاجعه آفرين باشد و من مطلب اين هفته با مطرح کردن آن به پايان می برم.
بنظر من، اگر شما بخواهيد «مسئله ای غير سياسی» را، که به دلايل مختلفی سياست زده شده، بدون يافتن «راه حلی غيرسياسی» حل و فصل کنيد تنها دست به يک ماجراجوئی پر از زخم و خون و چرک و مرگ زده ايد. به همين سادگی.
مثلاً، انتظار ظهور امام امری به گوهر غيرسياسی است، هرچند که مفهوم امام شيعی ماهيتی کاملاً سياسی داشته است. حال شما مفهوم غيرسياسی انتظار را «پوليتيزه» می کنيد تا از دل آن انقلاب اسلامی را بوجود آوريد. اما آيا اين انقلاب سياسی اسلامی قادر است به انتظار ِ مذهبی ِ شيعه پايان دهد؟ آيا می تواند امام ظاهراً هزار سال غايب شده را ظاهر کند؟ آيا برای ظاهر کردن اين امام هزار سال در چاه نشسته راه حلی سياسی وجود دارد؟ آيا همين سياست زدگی نيست که پديده هائی همچون ولايت فقيه، حکومت مجتهدان، مجلس خبرگان، بی اختياری مردمان، و سلب حقوق شان در امر چون و چرا کردن های سياسی را از دل «انتظار سياسی» بيرون کشيده و، بخاطر تثبيت آنها، خون ها جاری کرده و جوخه های تيرباران برساخته و چوبه های اعدام برپا داشته است؟
و آيا مشکل نوانديشان مذهبی ما آن نيست که هنوز مذهب شان را با عينک سياست می بينند و مفاهيم اين مذهب را «سياست زده» می خواهند؟ آيا خود «نوانديشی دينی»، بر خلاف ديگر جوامع، در جامعهء ما امری «سياست زده» نيست و به همين دليل نيست که بشدت ناکارآمد و بی فايده شده؟
بنظر من، جامعهء ما، بيش از هر زمان ديگری در تاريخ معاصر خود، نيارمند بازبينی مفاهيم رايج سياسی اش در راستای شناخت ماهيت آنها و بازگرداندن شان به منزلگاه های طبيعی شان است. بايد بدانيم که «وسترنيزاسيون» لزوماً با «مدرنيزاسيون» يکی نيست. بايد دريابيم که اخذ بسياری از ارزش های «غربی» (بخصوص در زمانه ای که ديگر اردوگاه «شرق» در کار نيست و خود شرقی ها هم تا بن دندان غربی شده اند) لزوماً به «غربزدگی» نمی انجامد تا دوای اين درد را در «بازگشتن به ارزش های سنتی ـ مذهبی» خويش جستجو کنيم.
بايد بدانيم که امروز بسياری از ارزش های خلق شده بوسيلهء انسان هائی که ادعای ارتباط با ماوراء الطبيعه ندارند دارای «مليت خاص» نيستند، به همهء بشريت تعلق دارند و، به اصطلاح، «جهان شمول» [يا «يونيورسال»] اند و، مثلاً، به همين دليل است که نمايندگان ملل مختلف عالم در پای اعلاميهء جهانی حقوق بشر امضاء نهاده اند تا ثابت کنند آنچه در اين اعلاميه آمده از آن هيچکس نيست اما به همهء آدميان تعلق دارد.
و نيز بايد يادمان بماند که بقول جلال الدين بلخی مان: «نردبام آسمان است اين کلام». با واژه ها که صورت صوتی مفاهيم، و مادر ِ انديشه ها، بشمار می روند می توان تا ستيغ آسمان بر شد و يا در حضيض خاک و خون فرو رفت. انتخاب با متفکران جوانی است که از خاکستر نسلهای قبل بر می خيزند.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]