وروديه های تغيير اجتماعی
اسماعيل نوری‌علا

 
 
کليشه های سياسی
در «سپهر سياسی ِ» هر جامعه، مقدار زيادی باور و کليشهء مبهم وجود دارند که معتقدان شان بصورتی مذهبی و ايمانی، و لذا بی چون و چرا، آنها را می پذيرند و بکار می گيرند و حتی بر اساس آنها احکام مختلف و مواضع گوناگونی را مطرح ساخته و دست به اقدام سياسی می زنند. رواج اين امر در مورد آدميان غير متخصص امری طبيعی و اجتناب ناپذير است اما در حوزهء «نظريه پردازی های سياسی»، چه رسد به حوزهء «عمل مستقيم سياسی»، شرط لازم قطعاً زير ذره بين قرار دادن اين باورها و کليشه ها، رفع ابهام از آنها، و دفع تقدس مذهبی از ماهيت شان است.
من در اين مقاله می خواهم نظرم را دربارهء فقط يکی از اين کليشه های رايج که بسياری آن را کارمايهء موضع گيری های سياسی خود قرار می دهند شرح دهم تا شايد بتوان دری را بسوی گفتگوئی ابهام زدا گشود.
منظورم از اين کليشه، «ناباوری به امکان تزريق تغييرات اجتماعی از بالا» است؛ و از آنجا که اين مخالفت ِ ظاهراً علمی و عوام پسند بر اساس استنباطی از  يک «تصور عينی در مورد ساختار جامعه و منزلگاه قدرت در آن» آفريده شده، لازم است که، برای پرداختن به بی پايگی ِ اين کليشه، نخست به بررسی آن «تصور عينی از ساختار جامعه» پرداخته و سپس صحت و سقم کليشهء «ناباوری به امکان تزريق تغييرات اجتماعی از بالا» را مورد سنجش قرار دهيم.
 
ساختار هرمی شکل قدرت
                      در علوم سياسی، نحوهء شکل گيری، دستيابی و انتشار و پخش و توزيع «قدرت» در جامعه بر اساس «تصوری هرمی شکل» توضيح داده می شود که خود بازگويندهء لايه بندی (يا طبقه بندی ِ) افراد جامعه نيز هست. يعنی، جامعه، از لحاظ قدرت و ثروت و منزلت، ساختاری هرمی شکل دارد. يکی از اهرام ثلاثهء مصر را در نظر بگيريد. چهار سوی اين هرم را چهار ديوار مثلثی شکل، که قاعده هاشان مربعی را می سازند، محاصره کرده اند و اين  چهار ديوار بسوی هم خم شده و در يک نقطه بهم می رسند. بدينسان هر «هرم» متشکل از يک قاعده، يک رأس، و چهار ضلع است.
                       
حال اگر آدميان ِ يک  جامعه را لایه لايه در داخل اين هرم به روی هم بچينيم، آشکار است که هرچه يک لايه به رأس هرم نزديک باشد آدميان جا گرفته در آن تعداد کمتری دارند و، برعکس، لايه های پائينی آدميان بيشتری را در خود جا می دهند.
به همين سياق می توان گفت که قدرت در رأس هرم بصورتی فشرده مابين افرادی معدود جمع می آيد و اين جمع کوچک ارادهء خويش را (چه بر اساس خودکامگی و چه بر بنياد قوانينی دموکراتيک) بر افراد سطوح فرودست خود اِعمال، يا حتی تحميل، می کند. بدينسان، پر جمعيت ترين لايه همان قاعدهء هرم است که مردمان کثيری از جامعه در آن حضور دارند و دارای اکثريت عددی هستند اما، از لحاظ دستيابی به قدرت، در دورترين مکان از رأس هرم قرار گرفته اند.
                  در متون سياسی، تصرف کنندگان رأس هرم را به نام های مختلفی می خوانند که از آن ميان می توان از يکسو به حاکمان، رئيسان، سرکردگان، قدرتمندان، صاحبان امتياز، طبقات بالادست، اربابان، نخبگان، درباريان، و از سوی ديگر، به نجيب زادگان، شريف زادگان، آقازادگان، صاحبان خون اصيل و نظاير اينها اشاره کرد. اين دوگونگی از آن جهت ساخته می شود که در گروه نخست دستيابی به قدرت امری «اکتسابی» (چه از راه شمشير و چه از طريق رضايت مردم) است و در ديگری، به دست داشتن قدرت بصورت امری «مادرزادی» موجه و برحق تلقی می گردد. اما، در هر دو حال نتيجهء کار يکی است.
                  در قاعدهء هرم نيز می توان از حضور حکم بـَران (در برابر حاکمان)، بی قدرتان، رعايا، عوام، مردم کوچه و بازار، توده ها، بی امتيازان، و، به اصطلاح رايج و تحقيری، از زير بته آمدگان خبر داد.
در ميانهء رأس و قاعدهء هرم نيز طبقات مختلفی وجود دارند که بر حسب ميزان ثروت و قدرت خود در اين سلسله مراتب اجتماعی جا گرفته اند.
بدينسان، «تصور هرمی از جامعه و قدرت» آشکارا از وجود تمايزات و تفاوت های لايه ای (يا طبقاتی) در جامعه خبر  می دهد، اما، از آنجا که طبع بشر خواستار تساوی است و تبعيض را نمی پسندد، در سراسر تاريخ کوشش های مختلفی برای تعديل يا برانداختن اين تمايزات ثبت شده است که مجموعهء آنها را می توان در ظل عنوان «کوشش برای ايجاد تغيير در ساختار جامعه» جمع بندی کرد.
 
تغيير و  گزينه ای ناممکن 
هنگامی که به بحث «تغيير اجتماعی» می پردازيم در واقع پذيرفته ايم که «ساختار هرمی شکل جامعه» در درون خود به هيچ وجه دارای ماهيتی ثابت و متصلب نيست و بحث های مربوط به انقلاب، ساختارشکنی، زمينه سازی اجتماعی، و توسل به اصلاحات، همگی، بحث هائی در مورد تزريق «عامل تغيير» به داخل ساختار زنده و هرمی شکل جامعه و قدرت اند؛ چرا که در درون اين «ساختار هرمی شکل» همواره جوشش و روندگی و تغيير جريان دارند و در اين سيستم پيچيده و زنده هر جزء می تواند تغييری را در کل هرم ايجاد کند، هرچند که اين تغييرات کم و زياد و شدت و ضعف دارند.
اما، و نکته در اينجا است که، عليرغم همهء تغييرات طبيعی و دست ساز انسان که در درون اين تشکل رخ می کنند، ساختار هرمی جامعه و قدرت پديده ای ثابت و تغييرگريز است که تغيير را در درون اش می پذيرد يا طرد می کند اما خود ثابت می ماند. لذا بحث های پيرامون «تزريق تغيير در درون ساختار تغييرناپذير هرمی شکل جامعه» بحثی پيچيده و دلکش از آب در می آيد که در آن پيشنهادات ممکن و ناممکن دوشادوش هم ساحت نظريه های علوم اجتماعی را رنگين می کنند.
                  از ناممکن ها آغاز کنم. در تخالف با «وضع موجود» و برای پايان دادن به تمايز و تبعيضی که در اين ساختار وجود دارد، گاهی اينگونه حکم شده که راه اصلی برای خروج از زندان هرمی شکل جامعه و قدرت، شوريدن عليه اين ساختار و آفريدن شور و شرری در طبقات فرودست جامعه است تا آنها وضع موجود را زير و زبر کنند و، بقول حافظ، «طرحی نو در اندازند».
اما، تغيير وضع موجود چندان ربطی به «هرمی شکل بودن ساختار جامعه و قدرت» ندارد و غفلت بزرگ در آنجا رخ می دهد که فکر کنيم در اين «طرح نو» اين ساختار هرمی شکل نيز بهم می خورد و آنچه که «جامعهء بدون طبقه» نام گرفته (و در ايران ما يک «توحيدی» هم به ناف اش بسته اند) قابل تحقق می شود.
بايد بگويم که اين امر تاکنون در تاريخ بشری ميسر نشده و با مطالعهء «سازمان های اجتماعی» می توان ديد که اين «تشکل هرمی» در ذات زندگی اجتماعی آدمی وجود دارد و هر سازمان کوچک يا بزرگی که به دست آدميان ساخته می شود (از خانواده و مدرسه و کارخانه، تا اداره و شرکت و دولت و حکومت و کمون پاريس و قيام اسپارتاکوس) بر گـَردهء همين «تشکل هرمی» بوجود می آيد و عمل می کند.
پس من، بر اساس درکی که در اين مورد دارم، نمی توانم به نظريه های آزموده نشدهء مبتنی بر انکار گريزناپذير بودن تشکل هرمی نيز بپردازم و، در عين حال، چون غيبگو نيستم بحث و آينده نگری در مورد امکان تحقق «جامعهء بدون طبقه» را به باورمندان اينگونه نظريات وا می گذارم.
 
دو نظريهء متعادل کننده
                  اما، در عين حال می توان به چند «نظريهء تعديلی» برای زدودن مشکلات ناشی از «ساختار هرمی شکل سنتی» اشاره کرد که همگی شان حاصل تفکر عصر مدرن اند.
نظريهء اول به امکان و چگونگی «افزودن تعداد آدميان صاحب قدرت و مسئول ادارهء امور جامعه که در رأس هرم قرار می گيرند» اشاره می کند و، در واقع، زايشگر تشکلات سياسی جوامع مدرن محسوب می شود. وجود قوای سه گانه، تفکيک قوا، وجود مسئوليت مشترک هيئت وزراء، پيدايش حکومت های محلی، برقراری حکومت های نامتمرکز، بوجود آمدن احزاب و تشکلات مدنی گوناگون و غيره، همگی، تمهيداتی محسوب می شوند برای جلوگيری از «تمرکز قدرت» در يک نقطه؛ بطوری که اگر نشود اين هرم و نقطهء رأس آن را بکلی از بين برد لااقل بتوان آن نقطه را به يک «سطح کوچک» توسع داد.
قدم بعدی در اين راستا دست يازيدن به نظريه های تکميلی ناظر بر استقرار دموکراسی است که می کوشند اهالی قاعدهء هرم را، از طريق «صندوق رأی»، در روند شکل دادن رأس هرم قدرت شريک کنند. يعنی، در اين وضعيت، «هرم قدرت» بجای خود باقی می ماند اما «متصرفان رأس هرم» را اهالی قاعدهء هرم، تا آنجا که توان و آگاهی و عقل شان برسد، تعيين می کنند.
تمام تمهيدات مخالفان دموکراسی هم به همين «نقش فرضی تعيين کنندهء عوام در تعيين خواص» مربوط می شود. قدرتمندانی که اغلب به ناگزير تن به چنين روندی می دهند، در عين تظاهر به قبول اصول دموکراسی و ايجاد نهادهای لازم برای اعمال آنها، می کوشند راه هائی را برای ناکارآمد ساختن اين ماشين توليد ساختارهای دموکراتيک بوجود آورند. تمهيداتی همچون نوشتن قوانين اساسی ايدئولوژيک (و از جمله مذهبی)، ايجاد شورای نگهبانی که دارای حق نظارت استصوابی بر روند انتخابات است، ناتوان ساختن رسانه ها و وسائل اطلاعاتی جمعی، تقلب در ريختن يا شمارش آراء، عوض کردن صندوق های رأی و غيره، همه، برای جلوگيری کردن از استقرار «روند تعيين خواص بوسيلهء عوام» بکار گرفته می شوند و حاصل آنها نيز محدود ساختن گردش قدرت در بين قشری کوچک و، در نتيجه، ايجاد لايه های ثابت صاحب امتياز و حاکم است.
 
نظريهء «ريشه های علف» و کاربرد غلط  آن
                  اما توجه به اهميت «نقش عوام در انتخاب موقت خواص»، که معنای واقعی دموکراسی است، و همين تصور جوشيدن قدرت از پائين ترين سطوح جامعه به سوی بالا، به آفرينش تصور ديگری در اوايل قرن بيستم انجاميده است که از آن با عنوان «ريشه های علف» (grassroots) ياد می کنند و معتقدند همانگونه که سرنوشت علف ها را ريشه های آنها تعيين می کنند، سرنوشت نحوهء شکل گيری هرم قدرت را نيز ريشه های هرم (عامهء مردم) روشن می سازند. اين نظريه هم آشکارا جزئی از نظريه های مربوط به «تغيير اجتماعی» است و به نحوهء اعمال تغيير در جامعه چشم دارد و بخشی از روندهای دموکراتيک توزيع قدرت را توضيح می دهد. دموکراسی (يا «مردم سالاری») چيزی جز توجه به نقش «ريشه ها» در امر توليد و پذيرش «تغيير» نيست.
براساس آنچه گفتم، اکنون می توانم به آنچه در پيشگفتار اين مقال آوردم برگردم و توضيح دهم که چرا «ناباوری به امکان تزريق تغييرات اجتماعی از بالا» کليشه ای بی بنياد بيش نيست که به استنباط غلط از نظريهء « ريشه های علف» بر می گردد.
برخی از باورمندان به اين «نظريه»، در مورد چگونگی برآمدن و جا افتادن تغييرات اجتماعی، بر اين نکته پای می فشرند که «تغيير» همواره «بايد» از «پائين» آغاز شده و گسترش يابد و عاقبت به دست حاکمان منتخب مردم تثبيت يافته و بصورت هنجار در آيد. در غير اين صورت، و بدون آمادگی ريشه ها، يا بدون سرچشمه گرفتن تغيير از ريشه ها، هيچ امر تثبيت شده و هنجار شونده ای را نمی توان بدون اعمال زور و فشار در جامعه جا انداخت و، لذا، در غياب توافق در ريشه ها، همان عوام الناس، به محض آنکه توان بيابند، آن هنجارها را باطل کرده و به «هنجارهای اصيل قبلی» بر می گردند.
                  بنظر من، در مورد «لزوم سرچشمه گرفتن تغيير از عمق ريشه های اجتماع»، بخصوص بخاطر تصورات دست چپی شايع در جوامع تحت ستم، تصورات غلو شده ای وجود دارند که امکان پذيرش سرچشمه گرفتن تغييرات (يا بگوئيم اصلاحات ِ) اجتماعی را از رأس هرم منکر می شوند.
اين در حالی است که هيچ دليل تاريخی (يا آزمايشگاهی) مبنی بر اينکه نمی توان تغييرات اجتماعی را از بالای هرم به داخل هرم تزريق کرد وجود ندارد و، برعکس، شواهد تاريخی نشان از آن دارند که اگر «تغييرات از بالا» بصورتی سنجيده و بر حسب روندهای طبيعی به جامعه معرفی شوند، «عامل زمان» و مرور ايام می تواند در کار جا افتادن و تبديل شدن آنها به هنجارهای اجتماعی بسيار کارآمدتر و مؤثرتر باشد. به عبارت ديگر، ناکامی برخی از اصلاحات آغاز شده از رأس هرم به معنای ناممکن بودن جا انداختن اين تغييرات نبوده و علت ناکامی را بايد در «شيوهء اعمال و تزريق تغيير» دانست و نه در جايگاه تزريق کنندهء و «وروديهء تغيير».
                  برای روشن شدن مطلب می توان به دو سه مورد مشخص در تاريخ معاصر جامعهء خودمان اشاره کرد و صحت و سقم اين مدعا را به کمک بررسی آنها سنجيد:
                  مثلاً، می توان در «اصلاحات دورهء رضاشاه» تعمق کرد و از خود پرسيد که چرا برخی از آن اصلاحات با سهولت بيشتری در جامعه جا افتاده و برخی ديگر ناکام مانده و بصورت روندی ارتجاعی (يا بازگشت کننده به قبل از خود) عمل کرده اند؟ چگونه است که در آن دوران کمتر کسی از عامهء مردم به تأسيس دانشگاه و دادگستری و شهربانی و شهرداری و فرهنگستان اعتراض کرد اما مسئلهء «کشف حجاب زنان» از يکسو با مقاومت روبرو شد و، از سوی ديگر، به محض فرو ريختن دستگاه استبداد و ديوار ترس، مسئلهء «بازگشت به حجاب» امری طبيعی و هنجارمند محسوب شد؟
آيا نه اينکه:
                  1. جامعه در برابر اعمال تغييراتی که از «بالا» اعمال شده اما خلاف منافع اش نباشد مقاوم نيست و از اينکه اين تغييرات از بالا سرچشمه گرفته اند روی ترش نمی کند؟
                  2. و اگر جامعه اينگونه تغييرات را اموری اجباری و خلاف مصلحت خود تلقی کند نسبت به آن موضع منفی می گيرد و به محض توانا شدن از رعايت آنها سر باز می زند؟
                  3. و، پس، «وروديهء تغيير به داخل سيستم» بخودی خود زايندهء مقاومت نيست و  تنها «روش اعمال تغيير» است که مقاومت ايجاد می کند؟
                  بر اساس اين نتايج سه گانه می توان با چرائی اين تصور رايج درافتاد که «اعمال تغيير از بالا حتماً بصورت زوری و اجباری ممکن است». و مگر نه اينکه احساس داشتن آزادی در انتخاب تغيير پيشنهاد شده و در راستای منافع مردم بودن آن پيشنهادات بيشترين کمک را به جا افتادن تغيير می کنند؟
                  يعنی، چگونه است که مفسران رجوع کننده به نظريهء «ريشه های علف» از آن همه تغيير که در طی دو دههء قبل از جنگ دوم جهانی بوسيلهء هيئت حاکمه در جامعهء سنتی ايران تزريق شد يادی  نمی کنند و وجود آنها را بديهی می انگارند اما داستان «کشف حجاب اجباری» را بزرگ می سازند و آن را نتيجه نشأت نگرفتن تغيير از ريشه ها می دانند؟
                  مثال ديگر هم به تغييرات پيشنهاد شده بوسيلهء محمدرضا شاه، در قالبی موسوم به انقلاب سفيد، مربوط می شود. براستی چگونه بود که در آغاز دههء چهل شمسی کسی، جز مرتجع ترين اقشار جامعه، نسبت به «اعطا»ی حق رأی به زنان از جانب پادشاه معترض نشد؟ و چگونه بود که پانزده سال بعد نيز، وقتی رهبر آن اقشار اجتماعی مرتجع خود در رأس هرم نشست، همين «حق ِ مورد اعتراض قرار گرفته» را تثبيت کرد؟ آيا نه اينکه تقسيم اراضی بين دهقانان، شريک کردن کارگران در سود کارخانه ها، ايجاد سپاه دانش و سپاه بهداشت هيچکدام نيازی به اعمال زور نداشت و اين «تغييرات» اگر نارضايتی آفريدند علت را بايد در «اجرا»ی غلط و به مفسده آميختهء تغييرات جستجو کرد؟
                  مثال سوم هم به همين حکومت اسلامی کنونی مربوط می شود که کوشيده است با اعمال بيشترين زور و استبداد و سرکوب جامعهء ما را به پيش از دوران انقلاب مشروطه برگرداند اما، از آنجا که تغيير مطلوب حکومت در راستای خواست های طبيعی و انسانی نسل نو نيست، طرح ريزی حکومت برای ايجاد تغيير در سطوح ميانی قدرت و ثروت جامعه هرگز توفيقی به دست نياورده است.
                 
نتيجه گيری
                  به نظر من، يک حاکميت برخواسته از مردم و نگاهبان آزادی، بيشترين امکان را برای ارائهء تغيير در جامعه دارد و برای اين کار هم به منتظر شدن برای رسوب تغييرات در قاعدهء هرم نيازی ندارد.
                  به نظر من، برای اصلاح جامعه، نه به انقلاب خونين و زير و زبر کننده نيازی هست و نه به اعمال استبداد و سرکوب و گسترش ترس. تنها کافی است مصلحين اجتماعی منتخب مردم نتوانند «ماشين توليد استبداد» را ديگر باره بکار اندازند و، بجای آن، «خير عمومی» را در نظر گرفته و خود را مستخدمين برگزيدهء مردم بدانند که اگر دارای امتيازات ويژهء اجتماعی شده اند فراموش نمی کنند که هم مناصب و هم امتيازات خود را از طريق رضايت مردم به دست آورده اند.              
 
 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]